eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
با وجود من عجین هستی و با غمت عجین با وجود من عجین هستی و با غمت عجینم چشم پوشیدم از عالم که فقط تو را ببینم دردمندم! برسان نسخه ای از گوشۂ چشمت تویی آخرین امیدم ای طبیبِ دلنشینم مسجد و قبله و سجاده خودِ کعبه؛ تویی تو برده عشق تو به غارت؛ دل و هوش و عقل و دینم فتنه بر پا شده اما به هوایت ایستادم شبهه تأثیر ندارد به خدا که در یقینم «یا أباصالحِ» عالم مددی! که دور از تو نفْس ِ طغیان زده میزند پیاپی به زمینم بدَم اما به تماشای تو محتاجم و گاهی کاش در خیمۂ تو قدرِ نگاهی بنشینم تا شکوفا بشود بر لب تو صد گلِ لبخند باید از باغ ارادت گل نرگسی بچینم شب لیلة الرغائب به تو اختصاص دارد همه آرزوی من هستی و مشتاق ترینم! شاعر:
مناجات باخدا -(میشود از منِ افتاده ز پا درگذری؟!...) می شود از منِ افتاده ز پا در گذری معصیت کارم و از جرم و خطا در گذری تو مگر دوست نداری که شوم پاک و زلال کافی است از همه ی عُجب و ریا در گذری بخشش از نامِ تو پیداست خداوندِ کریم جای دارد که از این بی سر و پا در گذری تو خدایی..تو بزرگی تو پناهی به همه.. آمدم گردنِ کج ...تا ز وفا در گذری رجبیّه است منم غافل از این ماهِ عظیم می شود خالقِ هستی ز گدا در گذری وَ به مولودِ همین ماه قسم خسته شدم به علیآً چه شود باز خدا در گذری؟ آبروی منِ بیچاره الهی نرود یاالله... می شود از منِ افتاده ز پا در گذری
📚 آورده اند که هارون الرشید از بهلول پرسید که آخرت مرا چگونه می بینی؟ بهلول جواب داد: از این آیه می توانی جای خود را در دریابی: إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ. (نیکوکاران در بهشت اند و بدکاران در جهنم.) هارون گفت: پس قرابت من با رسول خدا چه می شود؟ بهلول جواب داد: فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ... یعنی در قیامت وقتی که اصرافیل به اذن خدا در صور خود دمید پس از آن نسبتی در بین نخواهد بود و قرابت تو به پیغمبر(ص)، بدون عمل خیر، برای تو نفعی نخواهد داشت. خلیفه گفت: پس شفاعت پیغمبر کجا می رود؟ بهلول جواب داد: کسی که به اولاد پیغمبر ظلم و ستم روا داشته، از شفاعت پیغمبر محروم است. هارون گفت: چه ظلم و ستمی از من به اولاد پیغمبر رسیده؟ بهلول جواب داد: ظلمی از این عظیم تر تعدادی از یاران رسول خدا را بدون هیچ گونه تقصیری به کند و بند نموده ای؟! هارون سر را به زیر انداخت و گریست و اشکِ چشمش، محاسن او را تَر نمود و گفت: آیا اگر توبه کنم، توبه من قبول می شود و عمل من مرا نجات می دهد؟ بهلول گفت: خب ریاست چنان تو را بیخود و غافل نموده که اگر خود پیغمبر، الحال حاضر شود و تو را پند دهد تو دست از اعمال زشت خود نخواهی شست و بی جهت مرا معطل منما! بهلول این بگفت و از نزد هارون بیرون آمد.
*🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کرده‌ام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهل‌تکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بی‌شام!» بی‌خیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل می‌داد که تا تکانش نمی‌دادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد می‌رود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئله‌ها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چه‌جور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهل‌تکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزه‌ات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید. 🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقله‌مردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل می‌کرد اما صبح، زودتر می‌آمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانش‌آموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد می‌داد و جایزه هم اغلب به همان دانش‌آموز می‌رسید، چون محمود از چند راه به جواب می‌رسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ می‌گیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمی‌شود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کرده‌ای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! «چرا؟» جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانی‌اش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمی‌آیم»
‼️سرایت آب غیر وضو در مسح 🔷س 5284: اگر شخص وضو گیرنده در اثر عدم آگاهی هنگام شستن دست‌ها و صورت به قصد وضو، اقدام به باز و بسته کردن شیر آب نماید؛ آنهم در موقعی که رطوبت (خیسی) روی شیر آب در مسح او تداخل نماید وضوی او باطل است. حکم نمازهایی که با این حالت خوانده شده چیست؟ ✅ج: در حال حاضر تا یقین به بطلان وضو و نماز ندارد، محکوم به صحّت است و تکلیفی ندارد. 📕منبع: leader.ir
✴️ شنبه 👈2 اسفند 1399 👈 8 رجب 1442👈 20 فوریه 2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است. ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ میهمانی و ضیافت دادن. ✅و دیدار با قاضی و صاحب منصبان خوب است. 👶 زایمان مناسب و نوزاد تولدی خوب و عمری طولانی خواهد شد.ان شاء الله 🤕 بیمار امروز زود شفا یابد.ان شاءالله 🚖 مسافرت:در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی . 🌓 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ آغاز نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه . ✳️ خرید کالا و جنس. ✳️ آغاز تحصیل و تدریس و تعلیم . ✳️ شکار صید و دام گذاری. ✳️ ارسال کالاهای تجاری . ✳️ و تاسیس شرکت نیک است . 👩‍❤️‍👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب:( شب یکشنبه) حدیث یا دستور خاصی وارد نشده است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث بیماری است. 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری ، باعث دردسر دارد . 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی می کرد هرکسی گندمی را نزداو برای آردکردن می برد علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت مردم ده بااینکه دزدی آشکار وی را می دیدند چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند وفقط نفرینش می کردند پس از چندسال آسیابان پیر مردآسیاب به پسرانش رسید.شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم پسران هریک راه کار ارائه نمود. پسرکوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده وتنها دستمزد می گیریم ؛ پسر بزرگتر گفت:اگر ما چنین کنیم ، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود.بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با اینکار مردم به پدر درود می فرستند و می گویند خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود. مردم پدر ایشان را دعاکرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل بعضی از انسانها رسید
مناجات با امام زمان (عج) -( به این بغض پنهان شده در گلویم به این بغض پنهان شده در گلویم به این اشک های روان از سبویم به جز دیدنت آرزویی ندارم شب آرزوها تویی آرزویم به جز از تو خواندن به جز از تو گفتن چه دارم بخوانم چه دارم بگویم نسیمی ز کوی تو می آمد ای کاش که من هم گل نرگست را ببویم بیا تا که در آبشار نگاهت خودم، این دلآلوده را هم بشویم تو آنقدر خوبی که عمری بدی را نیاورده ای هیچ گاهی به رویم شب جمعه ها تیر دلتنگی آرد غم دوری از کربلا را به سویم شب آرزوها دعا کن ببینم که با قبر شش گوشه در گفت و گویم شاعر:
🚨 یک احتمال خطرناک ⭕️ فقط دو روز تا پایان مهلت مجلس به آمریکا و شرکایش جهت اجرای کامل تعهدات برجامی باقی مانده است. با توجه به سابقه بسیار بد دولت در سیاست خارجی ، احتمال این امر وجود دارد که آمریکا با ارسال پیامی خشک وخالی اعلام کند که حاضر است تحریم‌ها را بردارد و دولت ما نیز با ذوق‌زدگی هرچه تمام تر این حرکت را پایان تحریم ها اعلام نماید. راستی آزمایی هم که دست خود دولت است و با تجربه هفت ساله، به این دولت هیچ اعتمادی نیست. ⭕️ بنابراین نمایندگان انقلابی مجلس بایستی در این چند روز بسیار هوشیار باشند تا دوباره سرِ ملت و مملکت کلاه گشادی نرود ...
العجل یا صاحب الزمان🍃💔 این عشقِ آتشین ، زِ دلم پاڪ نمےشود مجنون بہ غیر خانہ‌ے لیلا نمےشود بالاے تخٺ یوسف ڪنعان نوشتہ‌اند هر یوسفے ڪہ یوسفِ زهرا نمےشود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای چی رهبر انقلاب این چند ساله عناوین حمایت از تولید داخلی برای استفاده میکنن؟ چون تنها راه برون رفت از وضعیت کنونی اقتصادی حمایت از این موضوع و اتکا به مسائل غیرنفتیه، آقا از توانمندی های جوونای ایرانی خبر داره و بخاطر همینه که بار ها گفتن راه حل مشکلات در داخل کشور هستش! اما باز مسئولان ناگرامی اصلا توجه‌ای به این موضوع ندارن!
مداحی آنلاین - رجبعلی خیاط - استاد عالی.mp3
2.14M
♨️رجبعلی خیاط 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
بارها زیر همه قـول و قـرارم زده ام دست گیری تو هر بار تماشا دارد مهربانی بـه گنه کار بُوَد عادت تو کرم سفره غفّار تماشا دارد 🌙 🌙 🙏 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 جهاد امروز چیست ؟؟ ✅ مبارزه و جهاد برای 💢 جبهه تحریف در حال فریب مردم است...
مداحی آنلاین - به اذن خدا - استاد عالی.mp3
2.14M
♨️به اذن خدا 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
🚨 میگم چرا برانداز جماعت از گلزنیِ مهدی طارمی تو لیگ قهرمانان خوشحال نشدن نگو داستان از این قراره👆
🔴 قدر فرصت‌های ناب را بدانیم ✍یکی از مفسران قرآن کریم می‌گوید: مانده بودم «لفی خسر» را چگونه معنا کنم، از بس فکر کردم خسته شدم و با خود گفتم بروم سراغ سوره‌های دیگر تا فرجی شود. نقل می‌کند روزی گذرم به بازار افتاد و دیدم کسی با التماس فراوان به مردم می‌گوید: مردم رحم کنید به کسی که سرمایه‌اش در حال آب شدن هست و داره نابود میشه، نگاه کردم دیدم او یخ فروش است و یک قالب یخ آورده، هوا هم گرم است و یخ هم در حال آب شدن و او التماس می‌کند از مردم که از من یخ بخرید. من معنای «لفی خسر» را در سوره عصر از این یخ فروش فهمیدم؛ ما هم لحظه به لحظه یخ زندگیمان در حال آب شدن است اما قدر این نعمت‌ها و فرصت‌های ناب را نمی‌دانیم و درک نمی‌کنیم مگر زمانی که دیر می‌شود و جز افسوس کاری از ما ساخته نیست. 💕💚💕
✨﷽✨ 🌼یک داستان واقعی و زیبا ✍ از مرحوم آيةالله‌العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است: اوقاتي كه در سامرا مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامرا به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همه‌ روزه عده ‌اي مي‌‌مردند. روزي در منزل استادم، مرحوم سيدمحمد فشاركي، عده‌اي از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي. فرمود: من حكم مي‌‌كنم كه شيعيان سامرا از امروز تا ده‌روز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس‌خاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجت‌بن‌الحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند. از فرداي آن روز تلف‌شدن شيعه متوقف شد. 📚داستان‌هاي شگفت شهید دستغیب 💕🧡💕
~id➜|•@mola113•|↰ - استاد علیرضا پناهیاݧ.mp3
2.67M
ماه‌ رجب، ♥️🌙•~ 🎤 استاد‌پناهیان 💕❤️💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 در ماه رجب زیاد استغفار کنید توصیه های آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در آغاز ماه رجب اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
: درک متقابل از شنيدن اين اسم خوشش نيومد ... - اون آدم خوبيه ... به اون پرونده هم که ارتباطي نداشت ... - با اون پرونده نه ... اما اشتباه نکن ... آدم خطرناکيه ... خيلي خطرناک ... از ماشين پياده شد و رفت سمت اداره ... هر چند بهم قول داد ته همه اطلاعات ثبت شده اش رو در مياره ... اما از چيزي که بهش گفته بودم اصلا خوشش نيومده بود ... اوبران از همون اوايل نسبت به ساندرز احساس خوبي داشت ... حالا ديگه نوبت من بود ... بايد از بيرون همه چيز رو زير نظر مي گرفتم ... مثل يه مامور مخفي ... تمام حرکات و رفت و آمدهاش ... تمام افرادي که باهاش در ارتباط بودن ... هر کدوم مي تونستن يه قدرت بالقوه براي بروز شرارت باشن ... قدرتي که با اون قدرت و تواناي خاص ساندرز مي تونست به يه فاجعه بزرگ تبديل بشه ... اوبران توي اين فاصله مي تونست تمام اطلاعات دولتي و اجتماعي اون رو در بياره ... اما نه همه چيز رو ... براي اينکه اون رو زير نظارت کامل اطلاعاتي بگيره بايد سراغ افرادي مي رفت ... که ظرف چند ثانيه همه چيز لو مي رفت ... اگه چيز خاصي وسط نبود زندگي يه انسان مي رفت روي هوا و نابود مي شد ... و اگه چيز خاصي وجود داشت، ساندرز مال من بود ... خودم پيداش کرده بودم و کسي حق نداشت پرونده رو از من بگيره ... و پرونده تروريست ها به دايره جنايي تعلق نداشت ... توي مسير برگشت به خونه ايده فوق العاده اي به ذهنم رسيد ... پرونده دو سال پيش ... گروه هکري که اطلاعات بانکي يه نفر رو هک کرده بودن ... و کارفرماشون بعد از تموم شدن کار ... براي اينکه ردي از خودش باقي نزاره، يه قاتل رو براي کشتن شون فرستاده بود ... دو نفرشون کشته شدن ... يکي شون راهي بيمارستان شد و رفت زندان ... و آخرين نفر ... کسي که در لحظات آخر از انجام کار منصرف شده بود و ازشون جدا شده بود ... اون هنوز آزاد بود ... و اون کسي بود که بهش احتياج داشتم ... رفتم جلوي در خونه اش ... توي زير زمينش کار مي کرد ... تمام وسائل و کامپيوترهاش اونجا بود ... در رو که باز کرد ... اصلا از ديدن من خوشحال نشد ... نگاهش يخ کرد و روي چهره اش ماسيد ... مثل زامبي ها به سختي به خودش تکاني داد ... از توي در رفت کنار و اون رو چهار طاق باز کرد ... لبخند معناداري صورتم رو پر کرد ... - سلام مايکل ... منم از ديدنت خوشحالم ... آبجوها رو دادم دستش ... و رفتم تو ... اون هم پشت سرم ... - هميشه از ديدن مهمون اينقدر ذوق مي کني؟ ... اونم وقتي دست خالي نيومده؟ ... چند قدم جلوتر تازه فهميده چرا اونقدر از ديدنم به هيجان اومده بود ... چند تا دختر و پسرِ عجيب و غريب تر از خودش ... مواد و الکل ... نيمه نعشه ... توي صحنه هايي که واقعا ارزش ديدن نداشت ... چرخيدم سمتش و زدم روي شونه اش ... - شرمنده نمي دونستم پارتي خصوصي داري ... من واست يکي بهترش رو تدارک ديدم ... نظرت چيه ادامه اين مهموني رو بزاري واسه بعد؟ ... توي چند ثانيه درک متقابل عميقي بين مون شکل گرفت ... با شنيدن اون جملات ... چهره اش شبيه گوسفندي شد که فهميده بود مي خوان سرش رو ببرن ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
: پیشرفت رشته پزشکی بساط شون رو جمع کردن و از اونجا رفتن ... کمي طول کشيد تا اون قيافه هاي خمار، بتونن درست و حسابي مسير خروجي رو پيدا کنن ... - واقعا مي خواي جوونيت رو با اين همه استعداد اينطوري دود کني؟ ... ولو شد روي مبل ... گيج بود اما نه به اندازه بقيه ... - زندگي من به خودم مربوطه کارآگاه ... واسه چي اومدي اينجا؟ ... در يکي از آبجوها رو باز کردم و نشستم جلوش ... - دفعه قبل که پيشنهادم رو قبول نکردي بياي واسه پليس کار کني ... حالا که تو نيومدي ... اداره اومده پيش تو ... خودش رو يکم جا به جا کرده و پاش رو انداخت روي دسته مبل ... چنان چشم هاش رو مي ماليد که حس مي کردم هر لحظه دستش تا مچ ميره تو ... - اون وقت کي گفته من قراره باهاتون همکاري کنم؟ ... هيچ کس نمي تونه منو مجبور کنه کاري که نمي خوام بکنم ... کامل لم دادم به پشتي مبل ... و پاهام رو انداختم روي هم ... اونقدر کهنه بود که حس مي کردم هر لحظه است فنرهاش در بره و پارچه روي مبل رو پاره کنه ... حالت نيمه جدي با پوزخند مصممي ضميمه حالت قبليم کردم ... - بعيد مي دونم ... آخرين باري که يادم مياد بايد به جرم مشارکت توي دزدي اطلاعات و جا به جا کردن شون مي رفتي زندان ... اما الان با اين هيکل خمار اينجا نشستي ... مي دوني زندان به بچه هاي لاغر مردني اي مثل تو اصلا خوش نمي گذره؟ ... با شنيدن اسم زندان، کمي خودش رو جا به جا کرد ... اما واسه عقب نشيني کردنش هنوز زود بود ... صداش گيج و بم از توي گلوش در مي اومد ... - اما من که کاري نکردم ... - دقيقا ... تو از همه چيز خبر داشتي اما کاری نکردی و چيزي نگفتي ... گذاشتي خيلي راحت نقشه شون رو پياده کنن ... و ازشون حمايت کردي که قسر در برن ... تازه يادت رفته نوشتن يکي از اون برنامه ها کار تو بود؟ ... اگه فراموش کردي مي تونم به برگشت حافظه ات کمک کنم ... من عاشق کمک به پيشرفت رشته پزشکي ام ... خيلي نوع دوستانه است ... با اکراه خودش رو جمع و جور کرد ... پاش رو از روي دسته مبل برداشت و شبيه آدم نشست ... - دستمزدم بالاست ... از روي اون مبل قراضه بلند شدم ... ديگه داشت کمرم رو مي شکست ... رفتم سمتش ... دست کردم توي جيبم ... از توي کيف پولم دو تا 100 دلاري در آوردم و گرفتم سمتش ... - دويست دلار ... پول اون آبجوهايي رو هم که برات خريدم نمي خواد بدي ... باحالت تمسخرآميزي بهم خنديد ... و با پشت دست، دستم رو پس زد ... - فکر کنم گوش هات مشکل پيدا کرده ... يه دکتر برو ... بسته به نوع کاري که بخواي قيمت ميدم ... با اون صورت خمار و نيمه نعشه بهم زل زده بود ... ابروهام رو انداختم بالا و پوزخند تمسخرآميزش رو بهش پس دادم ... پول ها رو بردم سمت کيفم پول ... تظاهر کردم مي خوام برشون گردونم توش ... - باشه هر جور راحتي ... انتخابت براي کمک به پيشرفت علم پزشکي رو تحسين مي کنم ... واقعا انتخاب فداکارانه اي کردي ... مثل فنرهاي اون مبل از جا پريد و دويست دلار رو از دستم گرفت ... - فقط يادت باشه من هيچ چيزي رو گردن نمي گيرم ... تو پليسي و هر کاري مي خواي بکني گردن خودته ... چه خوب يا بد ... آبجوها رو از روي ميز برداشت و رفت سمت يخچال ... لبخند پيروزمندانه اي صورتم رو پر کرد ... قطعا خوب بود ... - مطمئن باش ... من هيچ وقت تو رو نديدم و اين صحبت ها هرگز بين ما رد و بدل نشده ... فقط يه چيزي ... برگشت سمتم ... - تا تموم شدن کار ... نه چيزي مي کشي ... نه چيزي مي خوري ... مي خوام هوشيارِ هوشيار باشي ... بايد کل مغزت کار کنه ... نه اينطوري دو خط در ميون ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹