eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️چند وقتي است تصميم به ازدواج گرفته‌ام و زياد به خواستگاري رفته‌ام؛ ولي هر بار بعد از صحبت‌كردن با فرد مورد نظر، استخاره بد مي‌آمد. خواهشمند است بفرماييد آيا استخاره‌كردن بنده در اين مورد وجه شرعي دارد يا خير؟ 📚 آیت الله صافی ✏️ به طور كلّي، مورد استخاره جائي است كه انسان در انجام كاري مردّد باشد و با تحقيق و تأمل و نيز مشورت با اهل فن، ترديد او برطرف نشود. اما در مورد ازدواج، چنانچه هنوز از فرد مورد نظر، تحقيق كاملي نكرده و در اين امر مشورت ننموده است، استخاره مورد ندارد. و بطور كلي، استخاره تكليف شرعي نمي‌آورد... سوالات شرعی📖
🔴چند نوع حیا داریم؟ 1⃣حیا از خداوند، که آگاه و بصیر است. 2⃣حیا از پیامبر صلی الله علیه و آله که اعمال ما بر او عرضه می شود. 3⃣حیا از فرشتگان، که کارهای نیک و بد ما را می نویسند. 4⃣حیا از خودمان 5⃣حیا از مردم و همسایگان و افراد دیگر. 🌺وقتی خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خویش بشناسیم و هیچ جایی را خلوت ندانیم 🍀و باور کنیم که در محضر او پیدا و پنهان، روز و شب و ...فرقی ندارد و علم او بر همه چیز و همه کس، محیط است. 💥 این شناخت، عامل مهمّی در بازداشتن بندگان از خلافها و معصیت هاست. ⚡️وقتی ما به خاطر حفظ آبروی خویش، در نزد دیگران کار بد نمی کنیم، چگونه راضی می شویم که آبرویمان نزد خدا برود؟ مگر او نمی بیند؟ 🌻قرآن می فرماید: «اَلَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَری؟» آیا نمی دانست که خداوند، می بیند؟ ✨هر چه حیا و شرم انسان بیشتر باشد، گناهش کمتر خواهد شد.... 📗حکمت های کاظمی،جواد محدثی 🌸✨🌸✨🕊✨🌸✨
❣هوالمحبوب... ♦️ ♦️ ♦️فرار بزرگ حدود دو ماه بیمارستان بستری بودم ... هیچ کس ملاقاتم نیومد ... نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت ... حتی اجازه خارج شدن از اتاق رو نداشتم . دو ماه تمام، حبس توی یه اتاق ... ماه اول که بدتر بود ... تنها، زندانی روی یک تخت ... توی دوره های فیزیوتراپی، تمام تلاشم رو می کردم تا سریع تر سلامتم برگرده ... و همزمان نقشه فرار می کشیدم ... بالاخره زمان موعود رسید ... وسایل مهم و مورد نیازم رو برداشتم ... و فرار کردم ... رفتم مسجد و به مسلمان ها پناهنده شدم ... اونها هم مخفیم کردن ... چند وقت همین طوری، بی رد و نشون اونجا بودم ... تا اینکه یه روز پدرم اومد مسجد ... پاسپورت جدید و یه چمدون از وسایلم رو داد به روحانی مسجد ... و گفت: بهش بگید یه هفته فرصت داره برای همیشه اینجا رو ترک کنه ... نه تنها از ارث محرومه ... دیگه حق برگشتن به اینجا رو هم نداره ... . بی پول، با یه ساک ... کل دارایی و ثروت من از این دنیا همین بود ... حالا باید کشورم رو هم ترک می کردم ... نه خانواده، نه کشور، نه هیچ آشنایی، نه امیرحسین ... کجا باید می رفتم؟ ... کجا رو داشتم که برم؟ ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❣هوالمحبوب... ♦️ ♦️ ♦️بی پناه اون شب خیلی گریه کردم ... توی همون حالت خوابم برد توی خواب یه خانم رو دیدم که با محبت دلداریم می داد دستم رو گرفت .. سرم رو چرخوندم دیدم برگشتم توی مکتب نرجس ... با محبت صورتم رو نوازش کرد و گفت: مگه ما مهمان نواز خوبی نبودیم که از پیش مون رفتی؟ ... صبح اول وقت، به روحانی مسجد گفتم می خوام برم ایران ... با تعجب گفت: مگه اونجا کسی رو می شناسی؟ ... گفتم: آره مکتب نرجس ... باورم نمی شد تا اسم بردم اونجا رو شناخت ... اصلا فکر نمی کردم اینقدر مشهور باشه ساکم که بسته بود ... با مکتب هم تماس گرفتن ... بچه های مسجد با پول روی هم گذاشتن پول بلیط و سفرم جور شد ... کمتر از یه هفته، سوار هواپیما داشتم میومدم ایران اوج خوشحالیم زمانی بود که دیدم از مکتب، چند تا خانم اومدن استقبال من نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... از اون جا به بعد ایران، خونه و کشور من شد بامــــاهمـــراه باشــید🌹
4_5807584507691271742.mp3
6.04M
فریادرس 💬 زمستون سردی بود. مدرسه تعطیل شده بود ولی من پولی نداشتم برگردم خونه؛ حتی پولی برای خریدن زغال و گرم کردن اتاقم نداشتم. اون روز پدرم به اصرار مادرم اومد اصفهان تا منو برگردونه خونه، ولی برف سنگین همه ی راه ها رو بسته بود و ما توی مدرسه اسیر شدیم... 📻 مجموعه داستان لحظه ی دیدار (ملاقات با امام زمان(عج))
📚 👈 تلخ و شیرین خواجه ای غلامش را میوه ای داد. غلام میوه را گرفت و با رغبت تمام می خورد. خواجه، خوردن غلام را می دید و پیش خود گفت: کاشکی نیمه ای از آن میوه را خود می خوردم. بدین رغبت و خوشی که غلام، میوه را می خورد، باید که شیرین و مرغوب باشد. پس به غلام گفت: یک نیمه از آن به من ده که بس خوش می خوری. غلام نیمه ای از آن میوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدری از آن میوه خورد، آن را بسیار تلخ یافت. روی در هم کشید و غلام را عتاب کرد که چنین میوه ای را بدین تلخی، چون خوش می خوری. غلام گفت: ای خواجه! بس میوه شیرین که از دست تو گرفته ام و خورده ام. اکنون که میوه ای تلخ از دست تو به من رسیده است، چگونه روی در هم کشم و باز پس دهم که شرط جوانمردی و بندگی این نیست. صبر بر این تلخی اندک، سپاس شیرینی های بسیاری است که از تو دیده ام و خواهم دید. 📗 ✍ بدیع‌الزمان فروزانفر 💕🧡💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای بسیار جالب شیعه شدن فرزند عبدالباسط قاری معروف
‼️تماس با نام معصومین علیهم السلام بر روی انگشتر 🔷س 5496: اگر نام معصومین علیهم السلام بر روی نگین انگشتر باشد، آیا لازم است با وضو روی آن دست بکشیم یا خیر؟ ✅ج: برای لمس نام معصومین (علیهم السلام) بنا بر احتیاط واجب وضو لازم است. 📕منبع: khamenei.ir
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 با ارسال این ویدئو برای دیگران، میتونی از کشته شدن کلی آدم جلوگیری کنی ⭕️ جنایت فجیعی که کسی به خاطرش مجازات نمیشه! ⭕️ باورت میشه هر روز تو ایران کلی آدم بی‌گناه، بی‌سروصدا کشته می‌شن و کسی هم ازشون حرفی نمی‌زنه!؟