‼️ناتوانی در ادای کفاره روزه
🔷س 5607: اگر کسی نتواند #کفاره_افطار_عمدی را به جا آورد، چه وظیفه ای دارد؟
✅ج: اگر کسی هيچ يک از سه موردی را که برای کفاره عمد، مخير است، نتواند انجام دهد، بايد به هر تعداد فقير که قادر است، غذا بدهد و احتياط آن است که استغفار هم بکند و اگر به هيچ وجه قادر بر غذا دادن به فقرا نيست، کافی است که استغفار کند، يعنی با دل و زبان بگويد: اَستَغفِرُ اللهَ (از خداوند بخشايش میطلبم).
#احکام_کفارت #کفاره_روزه
دعای هر روز ماه صفر .mp3
429.7K
🤲 دعای هر روز ماه صفر
بدان كه ماه صفر معروف به نحوست است و براى رفع نحوست هيچ چيز بهتر از صدقه دادن و ادعيه و استعاذات وارده نيست اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه در هر روز 🔟 ده مرتبه این دعا را بخواند
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
❇️ يَا شَدِيدَ القُوَى وَ يَا شَدِيدَ المِحَالِ
🔶 اى سخت نيرو و اى سختگير
❇️ يا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ
🔶 اى با عزت اى عزيز اى با عزت
❇️ ذَلَّت بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلقِكَ
🔶 از بزرگيت تمام خلقت در پيشگاه تو خوار است
❇️ فاكفِنِي شَرَّ خَلقِكَ يَا مُحسِنُ يَا مُجمِلُ يَا مُنعِمُ يَا مُفضِلُ
🔶 پس شر خلقت را از من كفايت فرما اى احسان كننده اى نيكوكار اى نعمت بخش اى عطا ده
❇️يَا لاَإِلَهَ إِلاَّ أَنتَ سُبحَانَكَ إِنِّيكُنتُ مِنَ الظَّالِمِين
🔶 اى كه نيست معبود حقى جز تو منزهى تو بدرستى كه من از ظالمانم
❇️ فاستَجَبنَا لَهُ وَ نَجَّينَاهُ مِنَ الغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنجِي المُؤمِنِينَ
🔶 پس اجابت كرديم برايش و نجاتش داديم از غم و همچنين نجات دهيم مؤمنان را
❇️وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍوَ آلِهِالطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
🔶 و رحمت خداى بر محمد و آل پاك و پاكيزه اش
#زیارت_از_راه_دور
امروز که روز زیارتی امام رضاست...از دور و نزدیک...چشمانمان را ببندیم...دستی روی سینه بگذاریم و...با سلامی...زائر امام هشتم شویم
🏴دعای هر روز ماه صفر: (روزی ده مرتبه)
🔹يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ
🔹ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ
🔹يَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
🔹وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
یابن الشبیب ! گریه فقط بر غم حسین
یابن الشبیب ! گریه فقط بهر كربلا
یابن الشبیب درد حسین درد جان فزاست
یابن الشبیب ! روضه ی ما داغ پر بلا است
یابن الشبیب ! درد حسین درد بی کسی است
یعنی عزیز فاطمه شبگرد بی کسی است
یابن الشبیب ! عمه ی ما را کتک زدند
آتش هزار بار به باغ فدک زدند
یابن الشبیب ! کوچه به دل غم نشانده است
یعنی هنوز دست علی بسته مانده است
یابن الشبیب ! خنده مرا ترك می كند
خد التریب را چه كسی درك می كند
یابن الشبیب ! غصه دلم را كباب كرد
شیب الخضیب دیده ی ما را پر آب كرد
یابن الشبیب ! جرم یتیم سه ساله چیست ؟
دیگر پس از امام کشی آه و ناله نیست
یابن الشبیب ! قصه ی معجر نگفتنی است
جریان حنجر و دم خنجر شنفتنی است
یابن الشبیب ! غارت خیمه عجیب بود
در شعله ها سلاله ی حیدر غریب بود
یابن الشبیب ! دختر ترسیده دیده ای ؟
در زیر خار طفلک خوابیده دیده ای
یابن الشبیب ! جد مرا سر بریده اند
پیش نگاه عمه ی ما سر بریده اند
نماز ساده برای اوّل هر ماه
دو رکعت
در رکعت اول یک بار سوره حمد و یک بار سوره توحید،
و در رکعت دوم یک بار سوره حمد و یک بار سوره قدر.
📕 (مستدرك الوسائل، ج6 ، ص349)
🔻 واکسن در قبیله سوفسطائیان
🔹 استادی از عالمان سوفسطائی همراه با شاگردانش در کنار استخر آبی بودند
🔸استاد به شاگردان گفت: آیا در درون این استخر آّب هست؟
🔹شاگردان بلادرنگ گفتند: آری
🔸استاد گفت: امروز به هفتاد دلیل ثابت میکنم در درون این استخر آبی وجود ندارد. سپس شروع کرد یک به یک دلائلش را توضیح داد.
🔹 پس از ذکر هفتاد دلیل به شاگردانش گفت: آیا درون این استخر آب هست؟
🔸 شاگردان بلادرنگ و با قاطعیت گفتند: خیر
🔹استاد گفت: حال به یک دلیل ثابت میکنم در درون استخر آب وجود دارد، سپس دست درون استخر کرد مقداری آب برداشت و به سمت شاگردانش پاشید...
◀️ امام جامعه فرموند: واکسیناسیون عمومی مسئلهی بسیار مهمّی است که حتماً بایستی انجام بگیرد
🔹 مخالفان واکسن برای مریدان و شاگردانشان هفتاد تفسیر و تاویل و استدلال تراشیدند و گفتند تا به آنها ثابت کنند:
1️⃣ مخالفت آنان با واکسن مخالفت با کلام و تاکیدات ولایت نیست!
2️⃣ تبعیت از آنان در تضاد با تبعیت از امام جامعه نیست!
3️⃣ منظور ولایت واکسن زدن آنها نبوده اند!
4️⃣ ولایت تخصص لازم در ورود به این موضوع را ندارد!
5️⃣ ولایت محصور در مخالفان است و اخبار و گزارشات به ایشان کانالیزه میرسد!
6️⃣ ممکن است ولایت اشتباه کند اما ما هرگز!
7️⃣ و ...
✅ اما هنوز به مریدان و شاگردان خود نگفته اند: به یک دلیل میتوانیم اثبات کنیم ولایت فصل الخطاب جامعه است و در اختلاف نظرات کارشناسان و خبرگان حرفش حجت است و همه باید از ولایت تبعیت کنیم.
#سیداحمدرضوی
💕💚💕
▪️بعد از این ماه صفر!
زینب منتظر است تا تو بیایی مهدی...❤️
بسوز ای دل برای غصه های عمه ی سادات
که روی نیزه ای کامل شده بیند هلالش را
#بحق_الزینب_اللهم_عجل_لولیک_الفرج
▪️ماه صفر ماهی است خیلی روی قلب مولامون امام زمان روحی فداه فشاره در این ماه صدقه دادن برای آرامش قلب مولامون و خواندن سوره یاسین یادمون نره...
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
رمان عاشقانه مذهبی ( علوی ) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و بیستم
نگاهش کردم و دیدم قطرات اشک از روی صورتش جاری شده و روی فرش و پاهای من میچکد و با صدایی که زیر بارش اشکهایش نَم زده بود، همچنان می گفت: «الهه! دلم خیلی برات تنگ شده بود! الهه! چهل روزه که ندیدمت! چهل روزه که حتی صداتو نشنیدم! مَنی که یه روز نمیتونستم دوری تو رو تحمل کنم...» دلم آتش گرفته بود از طعم شیرین زندگی عاشقانهای که چه زود به کاممان تلخ شد و دلهایمان را در هم شکست و نتوانستم دم نزنم و من هم لب به شکایت گشودم که شکایتم هم از اوج دلتنگیام بود: «مجید! زمانی که باید کنارم بودی، کنارم نبودی! زمانی که باید آرومم میکردی، کنارم نبودی! شبهایی که دلم میخواست پیشِت زار بزنم و برات درد دل کنم، کنارم نبودی! شبهایی که هیچ کس نمیتونست آرومم کنه و من به تو احتیاج داشتم، کنارم نبودی!» و داغ دلم به قدری سوزنده بود که چانهام از شدت گریه به لرزه افتاده و در برابر نگاه او که بیش از دل من بیقراری میکرد، بیپروا ادامه میدادم: «ای کاش فقط کنارم نبودی! تو با امیدی که به من داده بودی، با دروغی که به من گفتی، مَنو صد بار کُشتی و زنده کردی! مجید! خیلی عذابم دادی! خیلی زجرم دادی! مجید! چرا اونقدر مَنو امیدوار کردی؟ چرا به من الکی وعده میدادی که مامانم خوب میشه؟ مگه دکتر بهت نگفته بود که دیگه نمیشه براش کاری کرد؟ پس چرا منو بردی امامزاده؟ چرا ازم خواستی قرآن سر بگیرم و به هر کی که تو میگی متوسل شم؟» و دیگر نتوانستم ادامه دهم که صدایش به گریه بلند شده و پشتش به لرزه افتاده بود و چه زجری میکشیدم که او را به این حال ببینم و نتوانم دلداریش دهم که هنوز دلم از دستش رنجیده بود.
خواستم از جایم بلند شوم که دستم را گرفت و با لحنی عاشقانه التماسم کرد: «الهه! نرو! هر چی میخوای بگی، بگو! هر چی دوست داری بگو! فقط با من حرف بزن! بخدا دلم برای صدات تنگ شده!» و حالا نوبت گریههای بیصبرانه او بود که امانش را بریده و نالههایش را در گلو بشکند. چشمه چشمان کشیده و زیبایش از اشک سرریز شده و پلکهایش همچون ابر بهاری سنگین بود و باز هم دست از باریدن نمیکشید و همچنانکه با نگاه عاشقش، دلبسته چشمان تَرم شده بود، زیر لب نجوا میکرد: «الهه! من بهت دروغ نگفتم، بخدا من بهت دروغ نگفتم! من به حرفایی که میزدم اعتقاد داشتم! من مطمئن بودم اگه امام حسین (علیهالسلام) بخواد، میتونه پیش خدا شفاعت کنه تا مامان خوب شه...» که کلامش را شکستم و با صدایی که میان گریه دست و پا میزد، پرسیدم: «پس چرا خوب نشد؟ پس چرا امام حسین (علیهالسلام) نخواست مامانم خوب شه؟ پس چرا مامانم مُرد؟» و مثل اینکه نداند در پاسخ اینهمه پرسش سرشار از حسرتم چه بگوید، سری تکان داد و با صدایی که از شدت بغض، به سختی شنیده میشد، پاسخ داد: «نمیدونم الهه جان...»
و من دیگر چه میگفتم که به زلالی کلامش ایمان داشتم و نمیخواستم و نمیتوانستم بیش از این با تازیانههای سرزنش، عذابش دهم که با سر انگشتانم تارهای سپیدِ روی شقیقهاش را که چون ستاره در سیاهی شب میدرخشید، لمس کرده و با لحنی لبریز از حسرت زمزمه کردم: «با خودت چی کار کردی؟» و آنقدر صدایم میان طوفان بغض گم شده بود که خیال کردم نشنیده، ولی به خوبی نغمه دلسوزیام را شنیده بود که لبخندی غمگین بر صورت خیس از اشکش نقش بست و با نگاه نجیبانه و سکوت پُر از غربتش، جوابم را داد تا باورم شود که در این چهل روز چه بر دل شیدایش گذشته و مردانه تحمل کرده است.
نویسنده : valinejad
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی