eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5969836960406046873.mp3
10.26M
🏴 من میرم ولی فاطمه جان 🎤 حاج محمد رضا طاهری
مداحی_آنلاین_چه‌کنم_سیّدی_زیارتت_مشکل_است_محمود_کریمی.mp3
7.35M
🔳 (ع) 🌴حرم خلوت تو در بقیع دل است 🌴چه‌کنم سیّدی، زیارتت مشکل است 🎤
مداحی_آنلاین_حاج_علی_آیینه_چی_شهادت.mp3
7M
🔳 (ع) 🌴باز هم روی لبم قصه مادر گل کرد 🌴باز هم در نظرم مادر من میسوزد 🎤
مداحی_آنلاین_کشته_سم_جفا_شد_خاتم_پیغمبران_حمید_علیمی.mp3
3.34M
🔳 (ص) 🌴کشته ی سم جفا شد خاتم پیغمبران 🌴از غم هستی رها شد خاتم پیغمبران 🎤
YEKNET.IR - shoor - shabe 19 ramezan 1442 - narimani.mp3
5.58M
🔳 (ع) 🌴عشق مادر و فرزندی 🌴یعنی همین که لبخندی بزنی 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس اخلاق امام خامنه‌ای : ⭕️ چیزی که از آنها باید بر امت پیامبر(ص) بیمناک بود...
‼️فراموش کردن نذر 🔷س ۵۶۶۵: اگر کسی نذر کرده ولی خصوصیتی از نذرش مثل مقدار، محل و زمان ادای آن را فراموش کند، چه تکلیفی دارد؟ ✅ج: چنانچه نذر صحیح منعقد شده باشد بنابر احتیاط واجب در صورت محدود بودن موارد احتمال، و نداشتن عسر و حرج، همه آن ها را انجام دهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه بی حرم، چه با حرم میگیره دستمو سلطان کرم💔 🖤در سوگ نبی جهان سیه می پوشد در سینه، دل از داغ حسن می جوشد از ماتم هشتمین امام معصوم هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد. 🏴شهادت (ص) و شهادت مجتبی (ع) تسلیت باد.
نامِ کریم اهل بیت که می‌آید، غمی در دلم تازه می‌شود، نمی‌دانم از کدام درد باید نالید؟! از داغِ کوچه‌های بنی هاشم؟ از نامردانِ منفعت طلب؟ از یارانِ بی‌اخلاصِ خیانتکار و حق ناشناس؟ از بیعت‌های سُست؟ از طعنه‌ها و زخمِ زبان‌ها؟ از جگرِ سوخته‌اش؟ از تشییعِ غریبانه‌ی پیکرش که آماج تیرهای کینه شد؟ از غربتی که در خاندان پیامبر موروثی است و تا همین امروز هم ادامه دارد؟ از مردمانی که امام زمانشان را تنها می‌گذارند؟ ای کاش تمام شود این همه غربت. کاش درس بگیریم از این همه مصیبت و با زهرِ دنیادوستی، ریا، تفرقه، جهل و ناآگاهی، جگرِ مجتبای زمانمان را نسوزانیم. کاش برای آمدنش کاری کنیم. تا هرچه زودتر بیاید و تمام شود این همه مظلومیت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت_حضرت_پیامبر(ص) پیامبر اکرم(ص) به شهادت رسیدند یا رحلت کردند؟ پاسخ حجت الاسلام
🖤 کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
دعای‌هفتم‌صحیفه‌سجادیه۩نریمانی.mp3
2.1M
📖 دعاى هفتم صحیفه سجاديه 🤲 یا مَن‌ تُحَلُّ بِهِ‌ عُقَدُ الْمَکَارِهِ 🎙 با نوای سید رضا نریمانی توصیه ویژه رهبری برای نجات از کرونا خواندن خواندن اين دعا به هنگام خوف از شدائد، رفع بلا و گرفتاری‌ها توصيه شده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا مظلومیت امام_حسن مجتبی علیه السلام از جهتی از امام_حسین علیه السلام هم بیشتر است؟ شهید مرتضی مطهری شهادت_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
🌷 پیرو راه حسینیم و پریشان حسن همه گویند به ما بی سر و سامان حسن
❤️ مثل موجی که به روی آب بازی می کند نام نیکت در دل من سرفَرازی می کند ذکر اسمت می شود مشکل گشای دردها گفتن یک یا حسن هم چاره سازی می کند…
زیارت‌عاشورا۩مهدی‌رسولی.mp3
9.37M
🕌 زیارت عاشورا 🎙 با نوای حاج مهدی رسولی
دعای‌عهد۩حامدجلیلی.mp3
4.85M
📜 دعای عهد امام زمان (عج) 🎙 با نوای حامد جلیلی
🍁پاییــــز و غمِ هجـــرِ تو افـزون شده برگرد چون بـرگِ خـزان دیده دلم خون شده برگرد 🍁لیــــلای پریشــان شده در قـامت این باغ حـــالات رُخم چون رخ مــجنون شده برگرد...
4_5969836960406046832.mp3
4.02M
🎙یه آقایی دارم همه زندگیمه 🎤 حاج میثم مطیعی
🌷امام صادق علیه السلام: 🌷یعْرَفُ مَنْ یصِفُ الحَقَّ بِثَلَاثِ خِصَالٍ: ینْظَرُ إِلَی أَصْحَابِهِ مَنْ هُم ْ وَ إِلَی صَلَاتِهِ کیفَ هِی وَ فِی أَی وَقْتِ یصَلِّیهَا فَانْ کانَ ذَامَالٍ نُظِرَ أینَ یضَعُ مَالَهُ». 🌷امام صادق علیه السلام فرمودند: اهل حق با سه صفت شناخته می شود: 1.ببین دوستانش کیانند. 2.ببین نمازش رو خوب وبه وقت میخواند؟ 3ببین مالش را چگونه به دست می آورد و چگونه خرج می‌کند بحار ج 64 ص 302 🍂🍁🍂
همیشہ مےگفت : کار خاصے نیاز نیست بکنیم کافیہ‌ کارهاےِ روزمـره‌مـونُ بہ ‌خاطر خدا انجام بدیم اگہ تو این کار زرنگ باشے شڪ‌ نکن شهید بعدے تویے! محمد ابراهیم‌ همت🌷 🍁🍂🍁
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویستم با همه ناتوانی می‌خواستم حداقل مدارک و داروهای خودم را بردارم تا در فرصتی دیگر بقیه وسایل خانه‌ام را جمع کنم و از همه بیشتر دلم پیش اتاق زیبای دخترم بود که با ذره ذره احساس من و مجید پا گرفته بود. دیگر نه خانه خاطرات مادرم را می‌خواستم، نه خانواده‌ام را و نه حتی دلم می‌خواست مجید سُنی شود که فقط می‌خواستم جان دخترم را بردارم و از این مهلکه بگریزم که می‌دانستم پدر تا طمع کثیف برادر نوریه را عملی نکند، دست از سر من و دخترم بر نمی‌دارد. حالا فقط می‌خواستم امانت همسرم را به دستش برسانم که اگر جان می‌دادم، اجازه نمی‌دادم شرافتم و حیات دخترم به خطر بیفتد. لحظه‌ای اشک چشمانم خشک نمی‌شد و ناله‌ی زیر لبم به اندازه یک نفس قطع نمی‌شد و باز با پاره تنم نجوا می‌کردم: «آروم باش عزیز دلم! زنگ زدم بابا گفت میاد دنبالمون! نترس عزیزم، بابا داره میاد!» چادرم را با دست‌های لرزانم سر کردم و ساک کوچکی که وسایل شخصی‌ام بود، برداشتم و از خانه بیرون آمدم. دستم را به نرده می‌کشیدم و با دنیایی درد و رنج و نفس تنگی، پله‌ها را یکی یکی پایین می‌آمدم. دیگر حتی نمی‌خواستم چشمم به نگاه وقیح پدرم بیفتد که بی‌صدا طول راهرو را طی می‌کردم و فقط نگاهم به دری بود که می‌خواست پس از روزها حبس در خانه، مرا به حیاط برساند که تشر تند پدر، قلبم را به سینه‌ام کوبید: «کجا داری میری؟» از وزن همین ساک کوچک هم دستم ضعف رفت و ماهیچه کمرم گرفت که ساک را روی زمین رها کردم و همانطور که چادرم را مرتب می‌کردم، به سمت پدر چرخیدم که ابرو در هم کشید و طعنه زد: «حتماً باید در رو قفل کنم تا بفهمی حق نداری از این خونه بری بیرون؟!!!» و در برابر نگاه بی‌جان و صورت رنگ پریده‌ام، صدایش رنگ عصبانیت گرفت و قاطعانه تعیین تکلیف کرد: «تا فردا که عماد بیاد دنبالت، حق نداری جایی بری!» و لابد از بغض نگاهم فهمیده بود که به قتل فرزندم رضایت نمی‌دهم که قدمی به سمتم برداشت و با صدایی که از تیغ غیظ و غضب خش افتاده بود، دنیا را پیش چشمانم تیره و تار کرد: «الهه! خوب گوش کن ببین چی می‌گم! این بچه از نظر من حروم زاده‌اس! بچه‌ای که از یه کافر باشه، از نظر من حروم‌زاده اس!» اشکی که از سوز سخن پدر روی صورتم جاری شده بود، با سرانگشتم پاک کردم که انگشت اشاره‌اش را به نشانه حرف آخر مقابل صورتم گرفت و مستبدانه حکم داد: «فردا با عماد میریم و کار رو تموم می‌کنیم! وقتی هم طلاق گرفتی، با عماد عقد می‌کنی!» و با همه ترسی که از پدر به جانم افتاده بود، نمی‌توانستم نافرمانی نگاهم را پنهان کنم که چشمانش از خشم گشاد شد و به سمتم خروشید: «همین که گفتم! حالا هم برو بالا تا فردا!» دستم را به دیوار راهرو گرفتم که دیگر نمی‌توانستم سرِ پا بایستم و با همه لرزش صدایم، مقابل هیبت سراپا خشم پدر، قد علم کردم: «من فردا جایی نمیام.» سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و باز نهراسیدم که با همان بغض معصومانه ادامه دادم: «می‌خوام برم پیش مجید...» و هنوز حرفم تمام نشده، آنچنان با دست سنگین و درشتش به صورتم کوبید که همه جا پیش نگاهم سیاه شد و باز به هوای حوریه بود که با هر دو دستم به تن سرد و سفت دیوار چنگ انداختم تا زمین نخورم و در عوض از ضرب سیلی سنگینش، صورتم به دیوار کوبیده شد و ظاهراً سیلی دیوار محکمتر بود که گوشه لبم از تیزی دندانم پاره شد که دیگر توانم را از دست دادم و همانجا پای دیوار روی زمین افتادم. طعم گرم خون را در دهانم احساس می‌کردم، صورت برافروخته پدر را بالای سرم می‌دیدم و نعره‌های دیوانه‌وارش را می‌شنیدم: «مگه نگفته بودم اسم این بی‌شرف رو پیش من نیار؟!!! زبون آدم سرت نمیشه؟!!! تو دیگه ناموس عمادی! یه بار دیگه اسم این سگ نجس رو تو این خونه بیاری، خودم می‌کُشمت!» با پشت دست سرد و لرزانم ردّ خون را از روی دهانم پاک کردم و با چانه‌ای که از بارش اشک و خون خیس شده و هنوز از ترس می‌لرزید، مظلومانه شهادت دادم: «به خدا اگه منو بکُشی، بازم میرم پیش مجید...» که چشمانش از خشمی شیطانی آتش گرفت و از زیر پیراهن عربی‌اش پایش را به رویم بلند کرد تا باز مرا زیر لگدهای بی‌رحمانه‌اش بکوبد که به دیوار پناه بردم تا دخترم در امان باشد و مظلومانه ضجه زدم: «بخدا اگه یه مو از سر بچه‌ام کم بشه...» که فریاد عبدالله، فرشته نجاتم شد: «داری چی کار می‌کنی؟!!!» با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍