eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.2هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه داستان 😌 قسمت 107: با فاطمه خانم به آرایشگاه رفتیم. وقتی حجاب از سر برداشتم زنِ آرایشگر با صورتی پر دلسوزی به ابروهایِ یکی درمیان و موهایِ یک سانتی ام چشم دوخت. نگاهش حس قشنگی نداشت.. بغض کردم.. این روزها زیادی تحقیر نشده بودم؟؟ بهایِ داشتنت خیلی سنگین بود امیرمهدیِ فاطمه خانم، خیلی.. اما میارزید.. چشمانِ شیشه شده در آینه اشکم، از مادرِ حسام پنهان نماند. صورتم را بوسید و قربان صدقه ام رفت که بخندم.. که عروس مگر گریه میکند؟؟ که اگر امیر مهدی بفهمد، ناراحت میشود.. و من خندیدم.. به لطفِ اسمِ تنها جنگجویِ زندگیم، لبخند بر لب نشاندم. مردِ نبردی که چند روزی از آخر دیدارش میگذشت و من کلافه بودم از ندیدنش.. آرایشگر، رنگ بازیش را شروع کرد و من لحظه به لحظه کمی به زنده گان، شبیه تر میشدم. مقابل آینه ایستادم. این من بودم. سارای برهنه ی دیروز که حالا پوشیده در کلاهی سنگدوزی شده، محضِ پنهان کردنِ کچلی سرش، لباسی بلند و اسلامی سِت میکرد با آن. سارایی که نه مادری کنارش بود برایِ کِل کشیدن و نه پدری که به آغوش بکشد، تنِ نحیفش را.. در اوج سیاه فکری، لب تَر کردم به نقل و نباتِ خنده. و چه کسی گفته بود امروز خورشید برایِ من طلوع نکرده.. فاطمه خانم چادری سفید را رویِ سرم کشید و مادرانه پیشانی ام را بوسید و باز هم عذر طلب کرد. چادر جلویِ دیدم را میگرفت و من همچون نابینایی عصا زنان به لطفِ دستانِ فاطمه خانم از آرایشگاه خارج شدم. حالا چه کسی ما را به خانه میرساند. یقینا دانیال.. چون خبری از دامادِ فراریِ این روزها نبود. در پیاده رو ایستادیم که یک جفت کفشِ مشکی و مردانه روبه رویم ظاهر شد. مهربان و متین سلام داد. صدایش، زنگ شد در تونلِ شنواییم. حسام بود. دوست داشتم سر بلند کنم و یک دل سیر تماشا. اما امکان نداشت. در را باز کرد ومن به کمک فاطمه خانم رویِ صندلی جلو، جا گرفتم. در تمام طولِ راه تا رسیدن به خانه فقط مادرِ حسام، قربان صدقه مان رفت و امیرمهدی ، پسرانه دلبری کرد. روی صندلیِ دونفره، مقابلِ سفره ی عقدی ایرانی نشسته بودم و صدایِ عاقد را میشنیدم ( آیا وکیلم؟؟) باید چه میگفتم؟؟ من هیچ وقت فرصتِ آموزشِ این رسوم را به مادر نداده بودم.. گیج و حیران قرآنِ به سیب شده در دستم خیره شدم. متاصل و نگران بودم که صدایِ نجوا گونه ی حسام کنارِ گوشم پچ پچ شد. ( فقط بگین بله..) و این مرد همیشه وقتی که باید؛ به دادم میرسید. با لهجه ایی آلمانی اما صدایی که تردید در آن موج میزد “بله” را گفتم.. حسام با منِ تیره بخت، خوشی را میچشید؟؟ صدای صلوات و سوت و کف در فضا پیچید و حسام چادر از چهره ام کنار زد. حالا چشمانش مستقیم ، مردمکِ نگاهم را هدف گرفته بود. به خدا قسم که نگاهش ستاره داشت و من آن نور را دیدم.. گاهی خوشحالیت طعمِ شکلاتِ تلخ میدهد.. و در آن لحظه من.. سارایی که زندگی را به هر شکل تصور میکرد جز دل بستن به یک جوانِ ریشدارِمذهبی و پاسدار..چقدر تلخیِ کامم شیرین بود… ادامه دارد... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
ادامه داستان 😌 قسمت 108: یک جشن عقد کوچک و مذهبی. این دور ذهن ترین اتفاقی که هیچ وقت فالش را در فنجانِ قهوه ام ندیده بودم. خبری از مردان نامحرم در اطراف سفره ی عقد نبود. دانیال زیرِ گوشِ حسام پچ پچ کنان میخندید و او لحظه به لحظه سرخ تر میشد و لبخندش عمیقتر. فاطمه خانم یک ظرف عسل به سمتمان گرفت و آرام برایم توضیح داد چه باید انجام دهم. امان از آداب و رسوم شیرین ایرانی. هر دو، انگشت کوچکمان به عسل آغشته کردیم و در دهان یکدیگر میهمان. چشمان امیرمهدی، خیره ی نگاهم بود. اما موسیقیِ تماشایش با تمام مردان زندگیم فرق داشت. این پنجره واقعا عاشق بود. به دور از هرزگی.. بدونِ هوس.. صدای کف و مبارک باد که بالا رفت، سراسر نبض شدم از فرط خجالت. اما حسام… پرروتر از چیزی بود که تصورش را میکرد. با خنده رو به دانیال و زنان پوشیده در روسری و چادرهایِ رنگی کرد و گفت (عجب عسلی بودا.. خب شماها برین به کاراتون برسین، منو خانومم قصد داریم واسه جلوگیری از اسراف ته این ظرف عسلو دربیاریم..) صدای کِل خانوومها و طوفانِ قهقه در فضا پیچید و من با چشمانی گرد به این همه بیحیایِ پر حیایِ امیر مهدی خیره شدم.. و او با صورتی نشسته در ته ریش و لبخنده مخصوصِ خودش، کمی به سمتم خم شد و با لحنی پر شیطنت نجوا کرد (البته عسلش از این عسل تقلبیاستااا.. شهد دست یار، به کامِ دلمون نشسته..) چه کسی گفته بود که مذهبی ها دلبری نمیدانند؟؟ گونه هایم سیب شد و دانیال کتفِ حسام را گرفت و بلندش کرد ( پاشو بیا بریم طرفِ مردا.. خجالت بکش اینجا خوونواده نشسته.. پاشو.. پاشو.. نوبره به خدا.. دامادم انقدر بی حیا..) و امیرمهدی را به زور از جایش کند و با خود برد. حالا من بودم و جمعی از زنانِ محجبه که با خروج دانیال و حسام، حجاب از چهره گرفتند و به عرضه گذاشتند زیبایی صورت و لباسهایشان را.. یکی از آنها که تا چند دقیقه پیش حتی نیمی از صورتش را پوشانده بود با مهارتی خاص شروع به خواندنِ آوازهایِ شاد کرد و بقیه در کمال دست و دلبازی کف زدند و سُرور خرجِ این جشنِ نقلی اما با شکوه کردند. جشنی که تا مدتی قبل حتی سایه اش از چند کیلومتریِ خیالم هم عبور نمیکرد. آخر شب دانیال و امیرمهدی در حال خداحافظی با تتمه ی میهمانان بودند و من جلویِ آینه ی اتاقم، مشغولِ پاک کردنِ آرایشِ مانده روی صورتم. هیچ وقت صورتم تا این حد به بومِ نقاشی تبدیل نشده بود. پرده ی مصنوعیِ زیباییم که کنار رفت، اشک بر گونه ام جاری شد. آن تازه دامادِ ذوق زده، هیچ وقت تا بعد از عقد صورتم را نظاره گر نبود. وحالا چه عکس العملی داشت در برابر این همه بی رمقی و بی رنگی ؟ حس بدی به سلول سلولِ حیاتم، تزریق شد. کاش هرگز موافقت نمیکرد. حماقت بود.. من تحمل تحقیر شدن را نداشتم.. کاش همه چیز به عقب برمیگشت.. اشک میریختم و در افکارم غرق بودم که چند ضربه به در خورد و باز شد.. هل و دستپاچه اشکهایم را پاک کردم و سر چرخاندم. حسام بودم. اما نه سر به زیر.. خندان و شاداب مثله همیشه.. با چشمانی که دیگر زمین را زیرورو نمیکرد.. کلاهِ سنگدوزی شده ام را رویِ سرم محکم کردم. نباید سرِ بی مویم را میدید، هر چند که قبلا در امامزاده یک شمئه ام را نشانش داده بودم.. حالا باید خودم را آماده ی بدترین چیزها میکرد که کمترینش خلاصه میشد در یک نگاه پر حقارت. ادامه دارد... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
ادامه داستان 😌 قسمت 109: در را بست و با همان چشمانِ مهربان و پر محبتش روبه رویم ایستاد. ( آخیش.. حالا شد بابا.. اونا چی بود مالیده بودن به صورتتون.. موقع عقد دیگه کم کم داشتم پشیمون میشدم..) این حرفش چه معنی داشت؟؟ یعنی مرا همینطور که بودم میپسندید؟؟ قطره بارانِ باقی مانده روی صورتم را پاک کرد ( ما عاشق این چشمایِ آّبی، بدون رنگ و روغن شدیم بانو.. ) بغضم کاری تر شد (تو اصلا مگه منو تا قبل از عقدم دیده بودی؟؟ ) جلوی پایم زانو زد (نفرمایید بانو.. شوهرتون یه نظامیه هااا .. ما رو دستِ کم گرفتی؟؟ بنده تو دیدبانی حرف ندارم.. ) شوهر.. چه کلمه ی غریب اما شیرینی.. دست در جیبش کرد و شکلاتی به سمت گرفتم. (بفرمایید.. هیچم گریه بهتون نمیاد.. دیگه ام تکرار نشه که آقاتون اصلا خوشش نمیاد.. و اِلا میشینی کنارتون و پا به پاتون گریه میکنه.. گفته باشم که بعد نگین چرا نگفتی..) عاشقش بودم و حالا عاشقانه تر دوستش داشتم. خنده که بر لبهایم ظاهر شد. ایستاد ( خب بانو.. بنده دیگه رفع زحمت میکنم.. این آقا داداشِ حسودتون از دم غروب هی میپرسه کی میخوای بری خونتون.. من خودم محترمانه برم تا این بی جنبه، چماق به دست بیرونم نکرده.. اجازه میفرمایید؟؟) ایستادم و با او همراه شدم تا با فاطمه خانم هم خداحافظی کنم. از اتاق که خارج شدیم صدایم کرد (سارا خانم.. راستی یادم رفت بهتون بگم.. فردا میام دانبالتون تا هم بریم یه دوری بزنیم، هم اینکه در مورد تعیین روز عروسی صحبت کنیم..) عروسی.. باید رویا میخواندمش یا کابوس؟؟ آن شب گذشت با تمام قربان صدقه هایی که به جای مادر، فاطمه خانم ارزانی ام کرد و کَل کَل هایی از دانیال و امیرمهدیِ تازه داماد که صدایِ گم شده ی خنده را در خانه مان زنده میکرد.. زندگی بهتر از هم میشد؟؟ ادامه دارد.. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
چه فراموش کاران قهاری هستیم😔 حتما باید بلایی به سرمان بیاید تا قدر زندگی و آرامش ودوست‌داشتن را بدانیم؟ چه جور تشنه در آغوش کشیدن هم بودیم حتی شده از پشت یک پرده پلاستیکی هنوز کرونا هست .... فقط رحم خدا شامل حال ما شده چقدر زود فراموش می کنیم حدودا دوسال پیش روزی ۷۰۰نفر از عزیزان ما بر اثر کرونا فوت می کردند جرات نداشتیم... از ترس مردن به هم نزدیک شویم یا بچه هایمان را با عشق در آغوش بگیریم در خانه زندانی شده بودیم وهر روز شاهد مرگ هم وطن نانمان وکادر درمان بودیم دیگر زندگی ارزش هیچ چیزی نداشت چون هر لحظه ممکن بود خود ما هم جز اون دسته ۷۰۰نفر باشیم امروز بمیریم یا فردااااا هیچ چیزی برایمان مهم نبود دوست داشتیم فقط در کنار هم باشیم حاضر بودیم زندگی ساده ای داشته باشیم چیزی برای خوردن لباسی برای پوشیدن نداشته باشیم ولی شاهد مرگ کسی نباشیم امروز اردیبهشت۱۴۰۱است وآمار نشان میدهد از کرونا خبری نیست خبر شادی از رسانه میشنویم دیگر کسی بر اثر کرونا نمرده بیمارستانها از کرونا خالی است.. خدایاشکرت چی شده برای روغن وماکارانی به سر وصورت خودمان می‌زنیم حاضریم یک بسته ماکارونی ویک بطری روغن بیشتر داشته باشیم به همدیگر پرخاشگری می‌کنیم به هم وطنان خودمان که تا دیروز برایشان گریه می کردیم برای سلامتیشان دعا می‌کردیم فحش میدهیم قر می‌زنیم ناسزا می گوییم😔 انگار نه انگار که دو سال چه بر سرمان آمد چه فراموش کاران ماهری هستیم مااااا چقدر خوبه کمی فکر کنیم خدا راشکر کنیم کرونا فعلا دست از سر ما برداشته با هم مهربان‌تر باشیم اینقدر با پیامها وفیلم ها وجک های بی ربط در فضای مجازی با روح وروان هم بازی نکنیم اینقدر ایران وطن عزیزمان را سرکوب نکنیم اینقدر به مسئولین که هم وطن ما هستند و بیگانه نیستند ناسزا نگوییم کمی مهربان باشیم ما از پس اداره خانه خودمان به زور بر می آییم اما به مسئولین که یک کشور را اداره می کنند در شرایط سخت ناسزا می گوییم کمی مهربان‌تر نگاه کنیم تا رحم خدا شامل حالمان شود درست است وضع اقتصادی نا بسامان است اما توکلمان کجا رفته مگر متوجه نیستیم خدایی هست که هوای بنده‌اش را در سخت‌ترین شرایط دارد همچین نگران معیشت هستیم که خود خدا خنده اش گرفته مگر تا حالا با هر سختی که بوده روزی نیامده؟ کدام شب سر گرسنه زمین گذاشتیم نگران فقرا هم نباشیم هیچ کدام از آنها هم گرسنه نمی خوابند روزیشان کم یا زیاد میرسد... چرا خودمان دوست نداریم آرامش داشته باشیم همیشه باید دنبال سوژه باشیم وتشنج ایجاد کنیم در همه کشورهای دنیا مشکلات است اما ما شیعه هستیم وفعلا کشور ما زیر نگین است ودست از پا خطا کنیم در بوق می نوازند برای تخریب بچه شیعه... ومتاسفانه خودمان هم با آنها همکاری می کنیم با هم مهربان باشیم ومتحد باشیم خداوند با ما مهربان‌تر است وبرکاتش شامل حال ما میشود ان شاالله یادمان باشد هرکسی به ما ظلم‌کند خدا به ما مهربان هست قدر روزهای خوب ونعمت های خوب خدا را بدانیم شاکر باشیم تا قهر خدا دامان ما را نگیرد که اگر عذاب الهی آمد تر و خشک با هم میسوزد فراموش کار نباشیم مهربان‌تر رفتار کنیم
جوابشو دادم ... دلم خنک شد ! دلت خنک شد، اما بستر زندگی‌ ابدی‌ات، پر از آتش شد... می‌ارزید؟ - بهشت و آرامش ابدی‌اش، هزینه دارد ... تا در این دنیا هزینه‌هایش را نپردازی، آنجا بهشتی در کار نیست. اگر آموختی اینجا، با تمام فشارهایی که دوری از جهنم‌های گوناگون (مثل همین جهنم جدال) دارد: از آن جهنم بگریزی و نسوزی، آنجا هم از جهنم، در امان خواهی ماند. پس هرگز نخواه دلت خنک شود! بگذار قبرت (نَفْس ات) خنک بماند! هر شب قبل از خواب اعمالمان را کنیم.
من میخاهم اینجای کشتی را سوراخ کنم به کسی مربوط نیست... 💯⤵️ آزادی افراد تا چه حد است ⁉️ ایا جامعه هم آسیب میبیند ⁉️ ( ) با ما همراه باشید🌷 مثل پیغمبر اکرم آن مثل معروف از پیغمبر اکرم در پیوستگی افراد جامعه به یکدیگر و در سرنوشت مشترک داشتن افراد جامعه با یکدیگر، بهترین مثلهاست. فرمود گروهی از مردم سوار کشتی شدند و دریا را طی می‌کردند. هر کسی سر جای خودش نشسته بود. فردی همان جایی را که نشسته بود شروع کرد به سوراخ کردن به عذر اینکه من سر جای خودم نشسته ام، اینجا جای من است، اختیار جای خودم را دارم، من می‌خواهم اینجا را سوراخ کنم به کسی مربوط نیست؛ من آنجایی که تو نشسته ای را که نمی‌خواهم سوراخ کنم، اینجایی که خودم نشسته ام می‌خواهم سوراخ کنم، این جای خودم است به تو مربوط نیست. بعد فرمود اگر دست او را گرفته بودند نه او غرق می‌شد و نه خود آنها. این مثل برای این است که اگر یک فرد در جامعه گناه می‌کند، دارد به پیکر جامعه، به این کشتی جامعه که همه افراد در این کشتی سوار هستند آسیب می‌رساند و لهذا مسئله‌ آزادی در آنچه که به جامعه آسیب می‌رساند معنی ندارد. عده‌ای مرتب می‌گویند آزادی آزادی، از این کلمه مقدس یا یکی از مقدس‌ترین کلمه‌ها استفاده می‌کنند. راست است آزادی، ولی اینها اغلب درباره آزادی اصالت فردی محض فکر می‌کنند که کأنه هر فردی سرنوشتش به خودش مربوط است و هیچ پیوستگی با افراد دیگر ندارد، بنابراین هر کسی اختیارش دست خودش است، هر کاری دلش می‌خواهد، بکند، به کسی مربوط نیست؛ آزاد است، آزادی است. بله آزادی است برای فرد در حدی که به جامعه ارتباط نداشته باشد و به جامعه ضربه نزند، اما آنجا که یک عمل از نظر فرد آزادانه ضربه به جامعه است، جامعه را فاسد می‌کند و کشتی جامعه را سوراخ و دچار خطر غرق می‌کند اینجا آزادی غلط است. ( استاد مطهری ادامه دارد ✨✨ )
✨﷽✨ ✍امام محمد باقر علیه السلام چنین فرمودند : قائم قیام نمی کند مگر پس از وحشت شدید ، زلزله ها ، فتنه ها و بلاهای فراگیری که بر مردم چیره می شودو طاعونی پیش از آنها شایع شود. شمشیر بسیار برنده ای در میان عرب پدید آید و اختلاف در میان مردم افتد و امور مذهبی مختل شود و حالشان دگرگون گردد به طوری که هر صبح و شام آرزوی مرگ کنند. و این در اثر طغیان و پرده دری است که مردم به خون یکدیگر تشنه می شوند و خون همدیگر را می خورند(1) در روایتی دیگر رسول اکرم چنین می فرماید :ددر آن ایّام قلب مومن در درون خود آب می شود ؛ آن چنانکه نمک در آب ذوب می شود زیرا منکر را می بیند و قدرت جلوگیری و تغییر آن را ندارد . مومن در میان آنها با ترس و لرز راه می رود که اگر حرف بزند او را می خورند و اگر ساکت شود ، از غصه می میرد و دق می کند(2) 📚منابع : 1-غیبت نعمانی صفحه 235 2-تفسیر قمی ، جلد2، صفحه 304 ‌💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بارالها... 💫بر عزیزانم 🌸آنگونه تقدیر کن: 💫تاهمواره 🌸زیستن شان از سر ذوق 💫خندیدن شان از ته دل 🌸وگریستن شان 💫از سر شـوق باشـد.. 🌸آمین....🙏🙏 🌸شبتون بخیر در پناه خدای مهربون 💫 🌸🍃
🔸تأکید شده اگر همه نمازشب را نمی‌توانید بخوانید حداقل شفع و وتر را بخوانید و اگر آن را نیز نمی‌توانید کامل بجا بیاورید حداقل با یک سوره حمد بخوانید؛ حتی می گویند بهتر است اگر موفق به نماز شب نشدید قضای آن را بجا آوردید. 🖋آیت الله مصباح یزدی(رحمت الله علیه) 💕💛💕💛
✴️ دوشنبه 👈26اردیبهشت/ ثور1401 👈14 شوال 1443👈16 می 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🔘 غزوه بنی قینقاع "2 هجری ". 🗡 جنگ احد و شهادت حضرت حمزه سید الشهداء علیه السلام " 3 هجری ". 🏴 وفات شاه عبدالعظیم حسنی علیه السلام " 252 هجری ". 🌕 معجزه ردالشمس در مسجد فضیخ " 7یا8 هجری قمری ". 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. 📛امروز : ساعت 16:22قمر از برج عقرب خارج می شود. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود). 👶زایمان خوب نیست. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروزقمر در برج عقرب و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️تحقیق و بررسی امور. ✳️کندن چاه و قنات. ✳️کشیدن دندان. ✳️بذرافشانی. ✳️آبیاری. ✳️درختکاری. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️خرید باغ و زمین زراعی. ✳️جراحی چشم‌. ✳️استعمال دارو. ✳️معجون گذاشتن بر زخم خوب است. 📛ولی اموری از قبیل ازدواج سفر و کار های همیشگی و زیر بنایی پرهیز گردد. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: از مباشرت امشب،(شب سه شنبه) ، به قصد فرزند اوری احتیاط گردد. 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث شادی می شود. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، سلامتی در پی دارد. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
دوشنبه‌زیارت‌امام‌حسن‌وحسین۩یزدان‌پناه.mp3
2.9M
🕌 زیارت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در روز دوشنبه 2️⃣📆 🎙 با صدای حسین یزدان پناه 💠 💠
4_5812334891844504635.mp3
5.65M
۔ 🌹🍃☝🏻☝🏻🍃🌹 🚩 زیارت عاشورا سریع خوانی 12 دقیقه مختصر و با مرور سریع بسیار زیبا 🎙 با نوای علی فانی
مداحی_آنلاین_آثار_لقمه_حرام_حجت.mp3
6.22M
♨️آثار لقمه حرام 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
مداحی_آنلاین_تجسم_اعمال_استاد_رفیعی.mp3
2.88M
♨️تجسم اعمال 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
🍃🌷امروز را با یک صلوات🌷🍃 آرامش خیال حال خوب 🌷🍃 💞و قلبی سرشار از قدردانی از خدا آغاز کنید🌷🍃 صبحتون متبرک به نگاه مهربان خدا💖 🌸✨آخرین دوشنبه اردیبهشت ماهتون متبرک به ذکر پرنور🌸✨ 🌸صلـوات🌸 بر حضرت محمد (ص) و آل مطهرش🌸 🌾🌸اَللّهُمَ 🌾🌸صَلَّ 🌾🌸عَلی 🌾🌸مُحَمَّدٍ 🌾🌸وَآلِ 🌾🌸 مُحَمَّد 🌾🌸وَعَجِّل 🌾🌸فَرَجَهُم 🌾🌸وَ اَهلِک 🌾🌸عَدُوَّهُم... 🌾🌸 اَللّهُــــمَّ 🌾🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ 🌾🌸الفَـرَج 🌸🍃
🌷چه کسانی دروغ میگویند؟ آنان که ایمان ندارند: إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَٰٓئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ (١٠٥)نحل 💕💚💕💚 🌷هرچقدرمیتوانید قرآن بخوانید: ...فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ...(٢٠)مزمل 💕🧡💕🧡 🌷تلاوت قرآن ،ایمان مومن رازیادمیکند: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (٢)انفال 💕❤️💕❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی🌸🍃 🌸خدایا بهترین درس ها را 🍃در زمان سختی آموختم 🌸و دانستم صبور بودن 🍃یک ایمان است 🌸و خویشتن داری یک عبادت 🍃فهمیدم ناکامی به معنای 🌸تاخیر است، نه شکست 🍃وخندیدن یک نیایش است 🌸فهمیدم جز به تو 🍃نمیتوان امید داشت 🌸و جز با عشق به تو 🍃نمیتوان زندگی کرد 🌸پروردگارا ما را 🍃در پناه خود قرار بده 🌸الهی آمیـن 🌸🍃
سلام😊✋ صبحتون پُر انرژی و نشاط ☕ 😊 🌷 به آخرین دوشنبه اردیبهشت ماه 🌷 خوش آمدید🌷 امروز یک دشت خوشبختی🌷🍃 یک جهان سلامتے😇 یک آسمان عشق پاک💕 و یک دریابرکت🍞 ازخداوند براتون خواهانم🙏 🌸🍃
انتظارات امام زمان .mp3
1.18M
«انتظارات امام زمان از ما» 👤 حجت الاسلام دکتر
♦️با افکار زیبا, زندگیتان را تغییر دهید: ♦️1- تصمیم بگیرید که شاکر و قدردان باشید. بارها و بارها این کار را انجام دهید. ♦️2- بیش از حد نگران اتفاقات پیش رو نباشید. شاید مدام فکر کنید که در گذشته باید کار دیگری انجام می دادید, اما به یاد داشته باشید نباید در این افکار غرق شوید و از لحظه اکنون غافل شوید. ♦️3- شما نمی دانید که آینده چه چیزی برایتان به ارمغان دارد, پس بهترین کار این است که بهترین استفاده را از زمان حال داشته باشید. ♦️4- دو چیز بیش از بقیه, روزتان را می سازد, صبر و شکیبایی و دومی دیدگاه شما به زندگی. ♦️5- صبر کردن به معنای انتظار کشیدن نیست, بلکه به این معنی است که در هنگام تلاش کردن برای رسیدن به خواسته خود, همواره نگرشتان را مثبت نگه دارید. 💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســلام صبح زیباتون بخیر ☕️ 🌸به آخرین دوشنبه اردیبهشت ماه خوش آمدید ☕️ 🌸سلامی گرم در طلوعی زیبا تقدیم شما مهربانان 💕 🌸سلامی بزیبایی عشق به لطافت دل مهربانتون💕 🌸آرزومیکنم پنجره دلتون همیشه رو به خوشبختی باز💕 🌸و تنتون سلامت باشه صبح دوشنبه تون سرشاراز آرامش🌸 🌸🍃
زندگی هیچ گاه بہ بن بست نمیرسہ کافیست چشم بازکنیم و راههای گشوده ی بیشماری را روبہ روی خودببینیم خدا کہ باشہ.. هرمعجزه ای ممکن میگرده روزتون پراز بهترین ها 🌸 💕💙💕💙