eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه سرک بکشیم تو گوشی مردم... شما هم یه آمار بگیرید از گوشی‌تون ببینید چه خبره!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 اول هفته بگویید مدد یاالله ♥️ بِاَبی اَنتَ واُمّی یااباعبدالله 🌼 متبرک کنیم اول هفته مان را به عطر سلامی محضر ارباب 🌿صلی الله عليك يا اباعبدالله الحسین(ع) 💐 شنبه اول هفتتون پر از خیر و برکت و معنویت ،حال ناب دلتون مثل همیشه عالی 🌴ایام هفته تون متبرک و منور به نور مهدی فاطمه(عج الله) 💐 قدم ها ونفس هایتان موثر در ظهور أللَّھُمَّ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌ألْفَرَج‌بحِّق‌الزینب؏
شنبه‌ها، روز تولدِ هفته‌هاست! شاید امروز؛ همان شنبه‌ای‌ست، که بارها به خودمان قول داده‌ایم، تا نقطه‌ای کنار گذشتهْ، بگذاریم و از سَرِ خط شروع کنیم! شاید امروز، روز تولد دوباره‌ٔ ماست! شروع هفته تون عالی 🌺🍃
┅•☘❈🌸❈☘•┅ 🎙استاد فاطمی نیا : 🥀 خدا نکند کسی درباره خودش اشتباه کند! خدا شاهد است که آدم شکست می‌خورد. یک وقت خودم را گل سرسبد می‌بینم اما محاسبه‌النفس که کنم می‌بینم خیلی عیب دارم! ☘ محاسبه خیلی مهم است ؛ ببینیم روز گذشته چگونه گذشت؟ دل شکستیم؟ برخوردهای مان تند بوده؟ اگر بد بوده استغفار و اگر خوب بوده شکر کنیم تا خدا زیاد کند.
دسر طالبی یک و نیم قاشق غذاخوری پودر ژلاتین رو بپاشید روی یک پیمانه شیر ، کمی هم بزنید و بعد از یک ربع که شکفته شد بذارید روی بخار کتری یا ماکروویو تا حل و کاملا یکدست بشه و بعدش بذارید کنار تا از داغی بیفته. یه طالبی متوسط رو خرد کنید ، یه پاکت خامه ، یک چهارم پیمانه شکر و یک چهارم پیمانه گلاب بریزید و با گوشتکوب برقی یا مخلوط کن یکدستش کنید ، ترکیب شیر و ژلاتین رو اضافه و باز بزنید تا همه مواد باهم ترکیب بشن بریزید توی قالب سیلیکونی یا پلاستیکی و چندساعت بذارید تو یخچال تا خودشو بگیره ، نیازی به چرب کردن قالب نیست چون خامه داره براحتی جدا میشه ، برای جدا کردن اول لبه‌های دسر رو از قالب جدا کنید ظرف سرو رو بذارید روی قالب و برگردونید
مهدی رسولی :ورزشگاه آزادی را محفل استغاثه میکنیم سرباز مثل
تغییر نام خیابانی در منطقه ۱۲ به نام شهید خدایی 🔹شهردار منطقه ۱۲: نام‌گذاری خیابان قائن در منطقه ۱۲ به نام شهید پاسدار حسن صیاد خدایی نیز در دستور کار این منطقه قرار گرفته و به‌زودی انجام خواهد شد. 🔴 سرباز
سوهان عسلی ۱ پیمانه شکر ۱ پیمانه آب ۱/۲ لیمو ۱ ق غ زنجبیل تازه (من پودر هل هم زدم) ۱/۸ ق چ میخک(من نزدم) ۳ ق غ خوری عسل همه رو با هم‌داخل یه قابمله کوچیک بریزید و روی حرارت متوسط بزارید تا جوش بیاد..‌حدودا نیم‌ساعتی طول میکشه...یکم‌بیشتر یا کمتر.. یه لیوان‌آب سرد بزارید کنر دستتون..وقتی رنگ‌ مایعتون قهوه ایی شد چند قطره از مایع تون و داخل آب سرد بریزید اگر سفت شد و حالت سوهان گرفت آماده است
سوخته: هادی های خدا - خداوند می فرمایند داستان: بنده من ... تو یه قدم به سمت من بیا... من ده قدم به سمت تو میام ... اما طرف تا 2 تا کار خیر می کنه ... و 2 قدم حرکت می کنه ... میگه کو خدا؟ .. چرا من نمی بینمش؟ ... فاصله تو تا خدا ... فاصله یه ذره کوچیک و ناچیز از اینجا تا آخر کهکشان راه شیریه ... پیامبر خدا ... که شب معراج ... اون همه بالا رفت ... تا جایی که جبرئیل هم دیگه نتونست بالا بیاد ... هم فقط تا حدود و جایی رفت ... حالا بعضی ها تا 2 قدم میرن طلبکار هم میشن ... یکی نیست بگه ... برادر من ... خواهر من ... چند تا قدم مورچه ای برداشتی ... تازه اگر درست باشه و یه جاهایی نلرزیده باشی ... فکر کردی چقدر جلو رفتی که معرفتت به حدی برسه که ... تازه چقدر به خاطر خدا زندگی کردی؟ ... چند لحظه و ثانیه زندگیت در روز به خاطر خدا بوده؟ ... از مالت گذشتی؟ ... از آبروت گذشتی؟ ... از جانت گذشتی؟ ... آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه و فال به نام من دیوانه زدند ... اما با همه اون اوصاف .. عشق ... این راه چند میلیون سال نوری رو ... یک شبه هم می تونه بره ... اما این عشق ... درد داره ... سوختن داره ... ماجرای شمع و پروانه است ... لیلی و مجنونه ... اگر مرد راهی ... و به جایی رسیدی که جرات این وادی رو داری ... بایست بگو ... خدایا ... خودم و خودت ... و الا باید توی همین حرکت مورچه ای بری جلو ... این فرق آدم هاست که یکی یک شبه ... ره صد ساله رو میره ... یکی توی دایره محدود خودش ... دور خودش می چرخه ... واکمن به دست ... محو صحبت های سخنران شده بودم ... و اونها رو ضبط می کردم ... نماز رو که خوندن ... تا فاصله بین دعای کمیل رو رفت بالای منبر ... خیلی از خودم خجالت کشیدم ... هنوز هیچ کار نکرده ... از خدا چه طلبکار بودم ... سرم رو انداختم پایین ... و توی راه برگشت ... تمام مدت این حرف ها توی سرم تکرار می شد... اون شب ... توی رختخواب ... داشتم به این حرف ها فکر می کردم که یهو ... چیزی درون من جرقه زد ... و مثل فنر از جا پریدم ... - مهران ... حواست بود سخنرانی امشب ... ماجرای تو و خدا بود ... حواست بود برعکس بقیه پنجشنبه شب ها ... بابا گفت دیر میاد ... و مامان هم خیلی راحت اجازه داد تنها بری دعای کمیل ... همه چیز و همه اتفاقات ... درسته ... خدا تو رو برد تا جواب سوالات رو بده ... و اونجا ... و اولین باری بود که با مفهوم هادی ها آشنا شدم ... اسم شون رو گذاشتم هادی های خدا ... نزدیک ترین فردی... که در اون لحظه می تونه واسطه تو با خدا باشه ... واسطه فیض ... و من چقدر کور بودم ... اونقدر کور که هرگز متوجه نشده بودم ... دوباره دراز کشیدم ... در حالی که اشک چشمم بند نمی اومد ... همیشه نگران بودم ... نگران غلط رفتن ... نگران خارج شدن از خط ... شاگرد بی استاد بودم ... اما اون شب ... خدا دستم رو گرفت و برد ... و بهم نشون داد... خودش رو ... راهش رو ... طریقش رو ... و تشویق ... اینکه تا اینجا رو درست اومدی ... اونقدر رفته بودم که هادی ها رو ببینم و درک کنم ... با اون قدم های مورچه ای ... تلاش بی وقفه 4 ساله من ... . .ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
: دعوتنامه اون شب ... بالشتم از اشک شوق خیس بود ... از شادی گریه می کردم ... تا اذان صبح خوابم نبرد ... همون طور دراز کشیده بودم و به خدا و تک تک اون حرف ها فکر می کردم... اول ... جملاتی که کنار تصویر اون شهید بود ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ... من 4 سال ... با وجود بچگی ... توی بدترین شرایط ... خدا رو طلب کرده بودم ... و حالا ... و حالا ... خدا خودش رو بهم نشون داد ... خودش و مسیرش... و از زبان اون شخص بهم گفت ... این مسیر، مسیر عشق و درده ... اگر مرد راهی ... قدم بردار ... و الا باید مورچه ای جلو بری ... تازه اگه گم نشی و دور خودت نچرخی... به ساعت نگاه کردم ... هنوز نیم ساعت تا اذان باقی مونده بود ... از جا بلند شدم و رفتم وضو گرفتم ... جا نمازم رو پهن کردم و ایستادم ... ساکت ... بی حرکت ... غرق در یک سکوت بی پایان ... - خدایا ... من مرد راهم ... نه از درد می ترسم ... نه از هیچ چیز دیگه ای ... تا تو کنار منی ... تا شیرینی زیبای دیدنت ... پیدا کردنت ... و شیرینی امشب با منه ... من از سوختن نمی ترسم ... تنها ترس من ... از دست دادن توئه ... رهام کنی و از چشمت بیوفتم ... پس دستم رو بگیر ... و من رو تعلیم بده ... استادم باش برای عاشق شدن ... که من هیچ چیز از این راه نمی دونم ... می خوام تا ته خط اون حدیث قدسی برم ... می خوام عاشقت باشم ... می خوام عاشقم بشی ... دست هام رو بالا آوردم ... نیت کردم ... و الله اکبر ... هر چند فقط برای نماز وتر فرصت بود ... اما اون شب ... اون اولین نماز شب من بود ... نمازی که تا قبل ... فقط شیوه اقامه اش رو توی کتاب ها خونده بودم ... اون شب ... پاسخ من شده بود ... پاسخ من به دعوتنامه خدا ... چهل روز ... توی دعای دست هر نمازم ... بی تردید ... اون حدیث قدسی رو خوندم ... و از خدا ... خودش رو خواستم ... فقط خودش رو ... تا جایی که بی واسطه بشیم ... من و خودش ... و فقط عشق ... و این شروع داستان جدید من و خدا شد ... هادی های خدا ... یکی پس از دیگری به سمت من می اومدن ... هیچ سوالی بی جواب باقی نمی موند ... تا جایی که قلبم آرام گرفت ... حتی رهگذرهای خیابان ... هادی های لحظه ای می شدند ... واسطه هایی که خودشون هم نمیدونستن ... و هر بار ... در اوج فشار و درد زندگی ... لبخند و شادی عمیقی وجودم رو پر می کرد ... خدا ... بین پاسخ تک تک اون هادی ها ... خودش رو ... محبتش رو ... توجهش رو ... بهم نشون می داد ... معلم و استاد من شد ... من سوختم ... اما پای تصویر اون شهید ... تصویری که با دیدنش ... من رو در مسیری قرار داد که ... به هزاران سوختن می ارزید ... و این ... آغاز داستان عاشقانه من و خدا بود ... . . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
سوخته: هدیه خدا عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خونه مادربزرگم ... که چند سالی می شد رفته بود مشهد... دل توی دلم نبود ... جونم بود و جونش ... تنها کسی بود که واقعا در کنارش احساس آرامش می کردم ... سرم رو می گذاشتم روی پاش ... چنان آرامشی وجودم رو می گرفت که حد نداشت ... عاشق صدای دونه های تسبیحش بودم ... بقیه مسخره ام می کردن ... - از اون هیکلت خجالت بکش ... 13، 14 سالت شده ... هنوز عین بچه ها می مونی ... ولی حقیقتی بود که اونها نمی دیدن ... هر چقدر زندگی به من بیشتر سخت می گرفت ... من کمر همتم رو محکم تر می بستم ... اما روحم به جای سخت و زمخت شدن ... نرم تر می شد ... دلم با کوچک تکان و تلنگری می شکست ... و با دیدن ناراحتی دیگران شدید می گرفت ... اما هیچ چیز آرامشم رو بر هم نمی زد ... درد و آرامش و شادی ... در وجودم غوطه می خورد ... به حدی که گاهی بی اختیار شعر می گفتم ... رشته مادرم ادبیات بود ... و همه ... این حس و حالم رو به پای اون می گذاشتن ... هر چند عشق شعر بودن مادرم ... و اینکه گاهی با شعر و ضرب المثل جواب ما رو می داد ... بی تاثیر نبود ... اما حس من ... و کلماتم ... رنگ دیگه ای داشت ... درد، هدیه دنیا و مردمش به من بود ... و آرامش و شادی ... هدیه خدا ... خدایی که روز به روز ... حضورش رو توی زندگیم ... بیشتر احساس می کردم ... چیزهایی در چشم من زیبا شده بود... که دیگران نمی دیدند ... و لذت هایی رو درک می کردم... که وقتی به زبان می آوردم ... فقط نگاه های گنگ ... یا خنده های تمسخرآمیز نصیبم می شد ... اما به حدی در این آرامش و لذت غرق شده بودم ... که توصیفی برای بهشت من نبود ... از 26 اسفند ... مدرسه ها تق و لق شد ... و قرار شد همون فرداش بزنیم به جاده ... پدرم، شبرو بود ... ایام سفر ... سر شب می خوابید و خیلی دیر ساعت 3 صبح ... می زدیم به دل جاده ... این جزء معدود صفات مشترک من و پدرم بود ... عاشق شب های جاده بودم ... سکوتش ... و دیدن طلوع خورشید ... توی اون جاده بیابانی ... وضو گرفتم ... کلید ماشین رو برداشتم ... و تا قبل از بیدار شدن پدرم ... تمام وسایل رو گذاشتم توی ماشین ... و قبل از اذان صبح ... راه افتادیم ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سوخته: نماز قضا توی راه ... توی ماشین ... چشم هام رو بستم تا کسی باهام صحبت نکنه ... و نماز شبم رو همون طوری نشسته خوندم ... نماز صبح ... هر چی اصرار کردیم نمی ایستاد ... می گفت تا به فلان جا نرسیم نمی ایستم ... و از توی آینه ... عقب... به من نگاه می کرد ... دیگه دل توی دلم نبود ... یه حسی بهم می گفت ... محاله بایسته ... و همون طوری نماز صبحم رو اقامه کردم ... توی همون دو رکعت ... مدام سرعت رو کم و زیاد کرد ... تا آخرین لحظه رهام نمی کرد ... اصلا نفهمیدم چی خوندم ... هوا که روشن شد ایستاد ... مادرم رفت وضو گرفت ... و من دوباره نماز صبحم رو قضا کردم ... توی اون همه تکان اصلا نفهمیده بودم چی خوندم ... همین طور نشسته ... توی حال و هوای خودم ... به مهر نگاه می کردم ... - ناراحتی؟ ... سرم رو آوردم بالا و بهش لبخند زدم ... - آدم، خواهر گلی مثل تو داشته باشه ... که می ایسته کنار داداشش به نماز ... ناراحتم که باشه ناراحتی هاش یادش میره ... خندید ... اما ته دل من غوغایی بود ... حس درد و شرمندگی عمیقی وجودم رو می گرفت ... - واقعا که ... تو که دیگه بچه نیستی ... باید بیشتر روی تمرکزت کار کنی ... نباید توی ماشین تمرکزت رو از دست می دادی ... حضرت علی ... سر نماز تیر از پاش کشیدن متوجه نشد ... ولی چند تا تکان نمازت رو بهم ریخت ... و همون جا کنار مهر ... ولو شدم روی زمین ... بقیه رفتن صبحانه بخورن ... ولی من اصلا اشتهام رو از دست داده بودم ... .ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📝 خیلی اوضاعمون داغونه اگر؛ اجازه بدیم درِ گوش‌مون، بدِ کسی رو بگن! اما داغون‌تر اینکه؛ غیبت یا تهمتی رو که شنیدیم، باور کنیم و قلب‌مون رو رها کنیم، توی اون آلودگی، بمـــونه و خفه شه !!! شما دنبالِ هر چی، توی هرکی، بگردید؛ حتماً پیداش می‌کنین! نه اینکه اون آدم، حتماً به چیزی که شما شنیدی مبتلاست؛ نــــه برای اینه که آلودگی قلب شما، چشمان شما، را آلوده کرده، و هرآنچه می‌بینید، به آنچه که شنیدید، تعمیم می‌دید! باور کردن غیبت‌ها و تخریبها، خوردنِ استفراغِ روحیِ دیگرانه همینقدر کثیف همینقدر حال بهم زن
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 💞 💕 🟢قسمت اول 🌼 سیر زمینی معراج از مسجد الحرام تا بیت المقدس به وسیله ی مرکبی بهشتی به نام براق صورت گرفت . جبرئیل میکائیل و اسرافیل براق را برای پیامبر آوردند . 🌼 پیامبر «ص» در وصف براق فرمودند : براق از موجودات بهشت بود ، چهره اش همانند روی بشر ، کف دست و پایش مانند سم اسب و دم آن مانند دم گاو و قدش میانه بالا بود ، زینی بر پشت آن بود از یاقوت سرخ ، حلقه رکابش از مروارید سپید ، دارای هفتاد هزار مهار از طلا ، دو بال داشت از جنس در و یاقوت و زبر جد ، چشمانش همانند اختر فروزان ، سخن می شنید و می فهمید و در میان دو دیده اش نوشته شده بود ( لا اله الا الله وحده لا شریک له محمد رسول الله ) 🌼 پیامبر «ص» به وسیله ی براق از مسجد الحرام به سمت بیت المقدس حرکت کردند وقتی رسیدند در آنجا ۱۲۴ هزار پیغمبر را دیدند که همه صف بسته و منتظر بودند ، پس در این حین جبرئیل ندا داد که راه دهید این آقا و سرور روز قیامت و صاحب حوض کوثر و صاحب لوای شفاعت است و چون شنیدند همه برخاستند و از پیامبر استقبال کردند. 🌼 پیامبر «ص» در مسجد الاقصی نخستین گام را برای عروج از زمین از روی یک تخته سنگ بزرگ برداشتند وقتی پیامبر به سوی آسمان حرکت داده شد آن تخته سنگ هم از زمین کنده شد و خواست که به آسمان برود ، جبرئیل به او نهیب زد که نیا ، چون از صعود به آسمان ممنوع بوده و از سقوط به زمین هم کراهت داشته لذا ، این تخته سنگ در هوا معلق ماند و از همان زمان تا الان در همان حالت باقی است ، بدون آنکه به نقطه ای اتکا داشته باشد و این سنگ به جاذبه زمین معلق مانده و به زمین نمی افتد ، چون جهان هستی دائم در حال گسترش است اکنون یک قسمت آن با زمین مماس شده و فقط از قسمت جنوبی به نقطه ای متصل است و این خود از عجایب روی زمین است. 📚 برگرفته از کتاب معراج پیامبر أللَّھُمَّ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌ألْفَرَج‌بحِّق‌الزینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 💕 🟢 🌼 پیامبر «ص» فرمودند : جبرئیل بالا رفت و من هم بالا رفتم تا به آسمان دنیا رسیدیم . در آسمان دنیا یا همان آسمان اول پیامبر فرشته ای به نام اسماعیل را مشاهده کردند که هفتاد هزار فرشته زیر فرمان داشت که هر یک از آنها هفتاد هزار فرشته دیگر زیر فرمان داشتند. 🌼 هم چنین از عجایب آسمان اول : پیامبر «ص» فرمودند : خروسی را دیدم بال های سفید او شرق و غرب را گرفته و سر او چون یاقوت قرمز و دوپای او سبز مانند زمرد سبز ، منقار او عقیق قرمز ، پرو بالش مانند طاووس صد هزار رنگ ، دو چشمش مانند مروارید ، از نور او آسمان روشن گشته و تاجی بر سر داشت که بر آن نوشته بود ( لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله ) ، جبرئیل به پیامبر «ص» فرمودند : این خروس مؤذن است که وقت فجر و ظهر و مغرب اذان می گوید و همه ی خروس های جهان با او هم آهنگ می شوند . 🌼هم چنین پیامبر حضرت آدم «ع» و ملک الموت را در آسمان اول مشاهده کردند . 🌼 پیامبر «ص» فرمودند : قومی را دیدم که لب های ایشان چون لب شتر و بر هریک از آنها ملکی گماشته و با حربه های آتشین آن لب هارا از ایشان می بریدند و سنگ آتشین در دهان ایشان می نهادند، جبرئیل گفت : این عذاب آنهایی است که مال یتیمان را به ناحق می خوردند. 🌼 پیامبر «ص» فرمود : قومی را دیدم که از پوست و گوشت ایشان لقمه لقمه می گرفتند و در دهان آنان می گذاشتند و به آنها می گفتند بخورید آنچه می خوردید . جبرئیل گفت : این عذاب کسانی است که غیبت مردم می کنند و پشت سر یکدیگر بدی می گویند. 🌼 پیامبر «ص» فرمود : جماعتی را دیدم که هرگاه یکی از ایشان می خواست برخیزد از بزرگی شکمش نمی توانست . جبرئیل گفت : این عذاب ربا خواران است که در روز قیامت بر نمی خیزند مگر مانند جن زده ها. این قسمت ادامه دارد........‌. 📚 برگرفته از کتاب معراج پیامبر أللَّھُمَّ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌ألْفَرَج‌بحِّق‌الزینب
🔮 *خانم ها بخوانند*👇👇👇🌹🌹 1️⃣ *پیامبراکرم(ص):* هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد خداوند به او نظر رحمت میکند. 2️⃣ *پیامبر اکرم (ص):* در هر بار شیر خوردن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد. 3️⃣ *امام علی(ع):* جهاد زن خوب شوهرداری کردن است. 4️⃣ *امام صادق(ع):* بهترین زنان زنی است که برای شوهرش خوشبو باشد. 5️⃣ *امام صادق (ع):* چند گروه از زنان با حضرت زهرا (س) در قیامت محشور میشوند. یکی از آنان زنانی هستند که بر بداخلاقی شوهر خود صبر میکنند. 6️⃣ *امام محمدباقر(ع):* هیچ چیز برای زن در شب اول قبر بهتر از رضایت شوهرش نیست. 7️⃣ *پیامبراکرم(ص):* یک لیوان آب دست شوهر دادن بهتر است از یک سال نماز شب خواندن و روزه گرفتن است. 8️⃣ *پیامبراکرم(ص):* چون زنی به شوهر خود آب گوارایی دهد خداوند ۶۰ گناه او را میبخشد. 9️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که دیگ غذایش را بشوید مگر آنکه خداوند او را از گناهان و خطاها میشوید. 🔟 *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که هنگام نان پختن عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق قراردهد. 1️⃣1️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که لباس ببافد (بدوزد) مگر آنکه خداوند برای هر نخی صد حسنه مینویسد و صد گناه محو میکند. 2️⃣1️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست موی فرزندان خود شانه بزند و لباس آنان را بشوید، مگر آنکه خداوند برای هر مویی حسنه ای بنویسد و برای هر موی گناهی را پاک کند و او را در چشم مردم زینت دهد. 3️⃣1️⃣ *حضرت زهرا(س):* بهتر و برتر از همه اینها رضای خدا و رضای مرد از همسرش است. رضای همسر رضای خدا و غضب همسر غضب خدا میباشد. 4️⃣1️⃣ *حضرت زهرا(س):* هیچ زنی نیست که با اطاعت همسرش بمیرد مگر آنکه بهشت بر او واجب میشود. 5️⃣1️⃣ *امام صادق(ع):* هیچ زنى نیست که شوهرش را یکبار آب دهد(یک لیوان) مگر اینکه این رفتار براى او از عبادت یک سال که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش به شب زنده دارى مشغول باشد بهتر است و خداوند در عوض هر باردکه شوهرش را آب دهد، شهرى در بهشت براى او بنا میکند و شصت گناه از او را می آمرزد. 📚 وسائل الشیعه ج۲ ص۳۹ 💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آثار نماز شب//استاد پناهیان *أللَّھُمَّ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌ألْفَرَج‌بحِّق‌الزینب؏*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی گرفتاری خانواده‌ها در آسیب‌های فضای مجازی و همچنین جرائم فضای مجازی را سال‌ها دیده‌ام و از این بی‌قانونی و این ولنگاری فقط مجرمان بهرۀ وافی را می‌برند و این همان مطلوب دولت‌های متخاصم است، حالم بد می‌شود!!!! وقتی مسئولان و مخصوصاً نمایندگان مجلس ماه‌هاست در تصویب و مشهور به این‌قدر منفعلانه عمل می‌کنند، از اعتمادی که به این نمایندگان شد احساس شرم می‌کنم. اما قلب‌م زمانی به درد می‌آید که دستورات امام جامعه و سپهسالار امام زمان علیه‌السلام نه شنیده می‌شود و نه اجرا؟!! پاسخ به طرفداران ولنگاری فضای مجازی و آنانی که می‌گویند برای کاهش تصادفات هم پس جاده‌ها را ببندید!! را از زبان رهبر حکیم انقلاب در این کلیپ بشنوید…
✴️ یکشنبه👈8 خرداد /جوزا 1401 👈27 شوال 1443👈 29 می 2022 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است : ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅خرید کردن. ✅دیدار روسا و مسئولین. ✅انجام کارها و حوائج مهم. ✅خواستگاری و عقد. ✅و فروش اجناس خوب است. 👼 مناسب زایمان و نوزاد محبوب خانواده و مردم خواهد شد. 🚘مسافرت: سفر خوب است با صدقه همراه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج ثور است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️خرید املاک و مستقلات. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️خرید طلا و جواهرات. ✳️رفتن به تفریحات سالم. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️آغاز به کار و شغل. ✳️ و دیدار دوستان خوب است. 💑 مباشرت و مجامعت امشب :ممکن است فرزند یاور ستمگران شود. ⚫️ طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، پشیمانی دارد. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، باعث ایمنی از ترس است. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🍂🥀🍂🥀 🌸زندگیتون مهدوی 🌺🍃 *دعای فرج*🌺🍃 *إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین* ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج .