eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️به علی ، زاده موسی صلوات 🌷به گلِ شاخة طوبی صلوات ❤️به روی رضا ، شمس امامت صلوات 🌷بر شافع ما روز قیامت صلوات ❤️در پناه نگه اش که شادند همه 🌷بفرستید به عزیز دلِ طه صلوات 🌸برضامن غربتـــ غریبان صلوات 💫بر پادشه ملڪِ خراسان صلوات 🌸یارب به رضاے تو رضا بود، رضا 💫خشنودی جمله اهل ایمان صلوات 🌸 صبح اولین روز هفته تون 💫معطر به ذکر صلوات 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗آقا به مهر و لطف و ڪرامٺ زبانزدی 🌸 سلطان طوس و عالمِ آل محمدی 💗آقای مهـربانِ دو دنیـا خوش آمــدی 🌸ای نور چشمِ حضرٺ زهـرا خوش آمدی 🌸فرا رسیدن 🎊میلاد عالم آل محمد، 🌸هشتمین حجت سرمد، 🎊نگین درخشان وطن، 🌸السلطان ابا الحسن، 🎊حضرت رضـا (ع) 🌸 مبـارک بـاد🎊🎉 🌷🍃
سـ🌸ـلام میلاد باسعادت امام رضا(ع) مبارک 💐 🗓 امروز شنبه ☀️ ٢١ خرداد ١۴٠١ ه. ش 🌙 ١١ ذیعقده ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ١١ ژوئن ٢٠٢٢ ميلادى 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌼🍃 🌼امروز روز شادی ست ✨روز ولادت 🌼ولی نعمت ایران ✨سلطان مهربانی 🌼امام رضاست ✨خدایا... 🌼به برکت این روز عزیز ✨شادی و خوشبختی 🌼را به خانه دوستانم ✨هـدیـه کـن آمیـن 🌼🍃 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فالوده کرمانی (ورق بزنید) دستور یک دسر خنک سنتی کرمان رو آوردم که طبع خنک داره و از گرمازدگی جلوگیری میکنه و واقعا تو این هوا میچسبه😋🤤 فقط هم ۳ قلم مواد میخواد👌🏻 . 💜مواد لازم : نشاسته گندم (گل) ١ لیوان آب ۵ لیوان 🟨مواد شربت : شکر ٢ لیوان آب ١لیوان گلاب (یا عرق نعناع یا نسترن یا بیدمشک) نصف لیوان ❤طرز تهیه : ١لیوان نشاسته رو در ١لیوان آب حل میکنیم.۴لیوان آب رو میزاریم جوش بیاد .در این مرحله نشاسته حل شده رو اضافه و سریع هم میزنیم تا مایع یکدست بشه.حرارت رو ملایم میکنیم و حدود ١۵تا٢٠دقیقه مواد رو مرتب هم میزنیم تا بوی خامی نشاسته از بین بره و خوب پخته بشه، بعد حرارت رو خاموش میکنیم تا خیلی کم نشاسته سرد بشه.
دیدن روی ماهتان همچنان آرزوی چشمانم است... شنیدن صدای دل‌انگیزتان نیز حسرت شده برای گوش هایم... اما خدا را شکر که هر صبح زبانم با سلام به شما باز می‌شود 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
imam-reza-arabi-08.mp3
5.66M
مخصوص امام رضاییا اینم ی مولودی امام رضایی به زبان زیبای عربی😍😍💐💐💐 😍 امام رضا به زبان عربی ♥️ بسیار زیباست(:
خودمون مقصریم خودمون فالو شون کردیم حلوا حلواشون کردیم به به چه چه کردیم حالا مردم فدای بچه شونه، یا مردم رعیتن، یا بیمار روحین، یا چشمشون شوره سلبریتی دوزاری دستت برای مردم رو شده
🌷🕌🌷 🕌🌷 🌷با نام رضا به سینه ها گل بزنید 🍃با اشک به بارگاه او پل بزنید 🌷فرمود که هر زمان گرفتار شدید 🍃بر دامن ما دست توسل بزنید 🌷🎊 میلاد امام رضا؏ مبارک باد 🎊🌷 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥میخواستم شیعه رو بزنم؛ شما سگ کی باشه بخوای این کار رو کنی ... فراستی درباره فیلم عنکبوت مقدس: یک بار گفتم اینجا هم می‌گویم؛ این اثر اصلاً فیلم نیست. این یک اثر مفلوک، حقیر و بی‌همه‌چیز و بی‌وطن است. پس غلط کرده که بتواند به امام رضا علیه‌السلام توهین کند. اصلاً در این حد نیست. از این رو این اندازه حساسیت هم نیاز نبود.» یکی از حاضران نشست در تعریضی به فراستی، واکنش وجدان جمعی را متذکر شد و این منتقدسینمایی در پاسخ گفت: « وجدان جمعی آبادان است نه جشنواره فیلم کن.»
CQACAgQAAx0CQwvL0AACYNZiolkw_lMecv3I4orCJ80u3X9jNwAC6AEAAt1yIVCKW4WcShyi_CQE.mp3
1.13M
🌷روز ولادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام 💖 است هرجا هستی از راه دور با خواندن صلوات خاصه امام رضاع ، حضرت را زیارت کنید🌷 ♥️تبریک_امام_زمان 😊🌷 صلوات خآصه 🎼 امام رضا علیه السلام 💚 🌷التماس_دعا 🙏 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چگونگی برخورد استاد فاطمی نیا با افرادی که شئونات مذهبی را رعایت نمی‌کردند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 -کوتاه 🌐موضوع :کی گفته طلا بر مرد حرامه؟ ✅ آدرس روایات و متن یک حدیث در حرام بودن استفاده طلا بر مرد 🎙حجه الاسلام محمد رضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉باز کن پنجره را بوی رضا می آید 🌸بوی تسلیم و رضا از همه جا می آید 🎉باز کن پنجره را بوی کسی می آید 🌸که از انفاس خوشش بوی خدا می آید 🎉باز کن پنجره و فوج ملائک را بین 🌸که به پابوسیش از اوج سما می آید 🎉🎊میلاد باسعادت حضرت امام رضا علیه‌السلام مبارک باد 🎉 🎊 🌷🍃
اینو خودش گفته‌ها نه بقیه محمدرضا پهلوی: من در طول ۳۷سال سلطنت خودم هر کاری که آمریکایی ها گفتند انجام دادم و ثروت ایران رابه کام شرکت های آمریکایی ریختم،به دستور آنها تحریم نفتی اعراب را شکستم وبه اسرائیل نفت مجانی دادم در جنگ ویتنام هواپیماهای جنگی ایران را در اختیار فرماندهی ‏نیروهای آمریکایی در ویتنام قرار دادم و سوخت مورد نیاز ارتش آمریکا را تأمین کردم و خلاصه به هر سازی که آمریکایی ها و انگلیسی ها زدند رقصیدم اما سرانجام آنها مرا مانند یک تفاله بی خاصیت از کشور بیرون انداختند .» دخترم فرح ، ج ۲ ، ص ۸۱۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊این زمزمه 🌸در عرش برین است امروز 🎊پیدایش 🌸نور شمس دین است امروز 🎊مژده به محمد و علی و زهرا 🌸میلاد امام هشتمین است امروز 🎊میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام مبارک باد💐 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با امام زمان حرف بزنیم 🎙حجت‌ الاسلام و المسلمین عالی امام زمان عجل الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با صدا ببنید🔉 🍥🍡🍥🍡🍥🍡🍥🍡🍥🍡🍥 🍓 آموزش ترشی_یک_روزه🍓 😋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سـلام 🌿طلوع صبحی دیگر 🌹از زندگی بر شما مبارک 🌿دلتان شاد از غمها آزاد 🌹خانه اميدتان آباد آباد 🌿زندگیتان بر وفق مراد 🌹صبح زیباتون 🌿به خیر و شادمانی اول هفته تون پراز عشق و زیبایی 💐‌ 🌷🍃
مواد لازم شیر نارگیل ۳لیوان شکر ۸ ق غ نشاسته ذرت ۳ق غ آرد سفید ۳ق غ گلاب ۳ ق غ کره ۲۵ گرم پودر نارگیل آسیاب شده ۲ ق غ هل نصف ق م تو یه قابلمه ای همه‌مواد رو میریزیم به جز کره بعد میزاریم رو شعله متوسط تا زمانی که غلیظ بشه بعد که شروع به حباب زدن کرد کره رو اضافه کنید و هم بزنید بعد پودر نارگیل آسیاب شده رو اضافه کنید و هم بزنید بعد بریزید تو جام و بزارید تو یخچال به مدت ۲ساعت بعد روشو با خامه فرم گرفته و پودر نارگیل تزیین کنید . به همین راحتی و خوشمزگی ☺️☺️
سوخته: نت برداری امتحانات آخر سال هم تموم شد ... دلم پر می کشید برای مشهد و امام رضا ... تا رسیدن به مشهد، دل توی دلم نبود... مهمانی ها و دورهمی ها شروع شد ... خونه مادربزرگ پر شده بود از صدای بچه ها ... هر چند به زحمت 15 نفر آدم... توی خونه جا می شدیم ... اما برای من ... اوقات فوق العاده ای بود ... اون خونه بوی مادربزرگم رو می داد ... و قدم به قدمش خاطره بود ... بهترین بخش ... رفتن سعید به خونه خاله معصومه بود ... و اینکه پدرم جرات نمی کرد جلوی دایی محمد چیزی بهم بگه... رابطه پدرم با دایی ابراهیم بهتر بود ... اما دایی ابراهیم هم حرمت زیادی برای دایی محمد قائل بود ... و همه چیز دست به دست هم می داد ... و علی رغم اون همه شلوغی و کار ... مشهد، بهشت من می شد ... شب، خونه دایی محسن دعوت بودیم ... وسط شلوغی ... یهو من رو کشید کنار ... - راستی مهران ... رفته بودم حرم ... نزدیک حرم، پرده پناهیان رو دیدم ... فردا بعد از ظهر سخنرانی داره ... گل از گلم شکفت ... جدی؟ ... مطمئنی خودشه؟ ... نمی دونم ... ولی چون چند بار اسمش رو ازت شنیده بودم با دیدن پرده ... یهو یاد تو افتادم ... گفتم بهت بگم اگه خواستی بری ... محور صحبت درباره "جوانان، خدا و رابطه انسان و خدا " بود... سعید، واکمنم رو شکسته بود ... هر چند سعی می کردم تند نت برداری کنم ... اما آخر سر هم مجبور شدم فقط قسمت های مهمش رو بنویسم ... بعد از سخنرانی رفتم حرم ... حدود ساعت 8 بود که رسیدم خونه ... دایی محمد، بچه ها رو برده بود بیرون ... منم از فرصت و سکوت خونه استفاده کردم ... بدون اینکه شام بخورم، سریع رفتم یه گوشه ... و سعی کردم هر چی توی ذهنم مونده رو بنویسم ... سرم رو آوردم بالا ... دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده ... ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟 رمان های عاشقانه مذهبی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
: مرزهای خیال سرم رو آوردم بالا دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده ... - چی می نویسی که اینقدر غرق شدی؟ ... بقیه حرف های امروزه ... تا فراموش نکردم دارم هر چی رو یادم مونده می نویسم ... نشست کنارم و دفترم رو برداشت ... سریع تر از چیزی که فکر می کردم یه دور سریع از روش خوند ... و چهره اش رفت توی هم ... مهران از من می شنوی پای صحبت این آدم و اون آدم نشین ... به این چیزها هم توجه نکن ... خیلی جا خوردم ... چرا؟ ... حرف هاش که خیلی ارزشمند بود ... دوستی با خدا معنا نداره ... وارد این وادی که بشی سر از ناکجا آباد در میاری ... دوستی یه رابطه دو طرفه است ... همون قدر که دوستت از تو انتظار داره ... تو هم ازش انتظار داری ... نمیشه گفت بده بستونه ... اما صد در صد دو طرفه است ... ساده ترینش حرف زدنه ... الان من دارم با تو حرف میزنم ... تو هم با من حرف میزنی و صدام رو می شنوی ... سوال داشته باشی می پرسی ... من رو می بینی و جواب می شنوی ... تو الان سنت کمه ... بزرگ تر که بشی و بیوفتی توی فراز و نشیب زندگی ... از این رابطه ضربه می خوری ... رابطه خدا با انسان ...با رابطه انسان ها با هم فرق می کنه ... رابطه بنده و معبوده ... کلا جنسش فرق داره ... دو روز دیگه ... توی اولین مشکلات زندگیت ... با خدا مثل رفیق حرف میزنی ... اما چون انسانی و صدای خدا رو نمی شنوی ... و نمی بینیش ... شک می کنی که اصلا وجود داره یا نه ... اصلا تو رو می بینه یا نه ... این شک ادامه پیدا کنه سقوط می کنی ... به هر میزان که اعتماد و باورت جلوتر رفته باشه ... به همون میزان سقوطت سخت تره ... حرف هاش تموم شد ... همین طور که کنارم نشسته بود ... غرق فکر شدم ... ولی من همین الان یه دنیا مشکل دارم ... با خدا رفاقتی زندگی کردم ... و خدا هم هیچ وقت تنهام نگذاشته ... و کمکم کرده ... زل زد توی صورتم ... خدا رو دیدی؟ یا صداش رو شنیدی؟ ... از کجا می دونی خدا کمکت کرده؟ ... از کجا می دونی توهم یا قدرت خیال نیست؟ ... شاید به صرف قدرت تلقین ... چنین حس و فکری برات ایجاد شده ... مرز بین خیال و واقعیت خیلی باریکه ... . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سوخته: 7 سال اعتماد دایی محسن، اون شب کلی حرف های منطقی و فلسفی رو با زبان بی زبانی بهم زد ... تفریح داییم فلسفه خوندن بود... و من در برابر قدرت فکر و منطقش شکست خورده بودم... حرف هاش که تموم شد دیگه مغزم مال خودم نبود ... گیج گیج شده بودم ... و بیش از اندازه دل شکسته ... حس آدمی رو داشتم که عزیزترین چیز زندگیش رو ازش گرفتن ... توی ذهنم دنبال رده پای حضور خدا توی زندگیم می گشتم... جاهایی که من، زمین خورده باشم و دستم رو گرفته باشه ... جایی که مونده باشم و ... شک تمام وجودم رو پر کرده بود ... نکنه تمام این سال ها رو با یه توهم زندگی کردم؟ ... نکنه رابطه ای بین من و خدا نیست ... نکنه تخیلم رو پر و بال دادم تا حدی که عقلم رو در اختیار گرفته؟ ... نکنه من از اول راه رو غلط اومده باشم؟ ... نکنه ... شاید ... همه چیزم رفت روی هوا ... عین یه بمب ... دنیام زیر و رو شده بود ... و عقلم در برابر تمام اون حرف های منطقی و فلسفی ... به بدترین شکل ... کم آورده بود ... با خودم درگیر شده بودم ... همه چیز برای من یه حس بود... حسی که جنسش با تمام حس های عادی فرق داشت... و قدرتش به مرحله حضور رسیده بود ... تلاش و اساس 7 سال از زندگیم، داشت نابود می شد ... و من در میانه جنگی گیر کرده بودم ... که هر لحظه قدرتم کمتر می شد ... هر چه زمان جلوتر می رفت ... عجز و ناتوانی بر من غلبه می کرد ... شک و تردیدها قدرت بیشتری می گرفت ... و عقلم روی همه چیز خط می کشید ... کم کم سکوت بر وجودم حکم فرما شد ... سکوت مطلق ... سکوتی که با آرامش قدیم فرق داشت ... و من حس عجیبی داشتم ... چیزی در بین وجودم قطع شده بود ... دیگه صدای اون حس رو نمی شنیدم ... و اون حضور رو درک نمی کردم ... حس خلأ ... سرما ... و درد ... به حدی حال و روزم ویران شده بود که ... همه چیز خط خورده بود ... حس ها ... هادی ها ... نشانه ها ... و اعتماد ... دیگه نمی دونستم باید به چیز ایمان داشته باشم ... یا به چه چیزی اعتماد کنم ... من ... شکست خورده بودم ... ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟 رمان های عاشقانه مذهبی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹