eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔸️بعد از مرگ روح انسان چه چیزهایی را مشاهده میکند🔸️ ✍هنگام مرگ برخی از چیز‌هایی که آدمی قادر به دیدن آن نبوده مانند شیطان و فرشتگان در برابر دیدگانش ظاهر می‌شوند. انسان با مشاهده ملک الموت و دنیای ناآشنای اطرافش، متوجه پایان زندگی دنیایی خود می شود. نیکوکاران، فرشتگان قبض روح را به شکل زیبا و همراه با بشارت، سلام و تحیت مشاهده می‌کنند و کافران و ستمکاران، فرشتگان را بیم دهنده و با چهره‌های ترسناک می‌بینند. هر انسانی پس از مرگ، فرشتگان ثبت اعمال را می‌بیند و بلافاصله از وضع خود، بهشتی و اهل سعادت یا جهنمی و اهل عذاب بودن خود آگاه می‌شود. در اولین مراحل انتقال یا مرگ و زندگی در برزخ، روح آدمی فرشتگان مامور رزق و روزی را مشاهده می‌کند. بر اساس برخی روایات، هنگام مرگ شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین انسان حاضر می‌شوند تا او را وسوسه کنند و در دینش به شک اندازند و او را به کفر بکشانند اما اگر فرد از مومنان حقیقی باشد، شیطان نمی‌تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد. (من لا یحضره الفقیه، جلد 1 , صفحه 133) هنگام مرگ همه انسان‌ها صالح، پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) با ظاهری آراسته و مثال نزدنی بر روح فرد حاضر می‌شوند؛ اگر از مومنان باشد هنگام دیدار با این بزرگان علاقه پیدا می‌کند و عشق می‌ورزد و اگر از مومنان نباشد، هنگام مشاهده آن‌ها را از دشمنان خود می‌داند و به دیدارشان علاقه ندارد. 📚بحار الأنوار، ج 82، ص 174، ح 8 🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویانمایی (خاکریز های نمکی) وقایعی که برای رزمندگان جنگ تحمیلی، چه در میدان‌های نبرد و چه در زندان‌های عراق اتفاق افتاده را با نگاهی طنزآمیز روایت می‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این کلیپ هم روحمو تازه کرد هم اشکمو در آورد، یادش بخیر! همشاگردی سلام😍 مهر مبارک 🌹 آغاز سال تحصیلی. مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ تکنیک‌های بازاریابی در حدیث امام علی(ع) 🔹دکتر علی مروی (کارشناس اقتصادی) می‌گوید: امام علی(ع) به اهل بازار توصیه می‌کردند به خریداران نزدیک شوید، این یک تکنیک بازاریابی است که امروز به نام کمک فروشنده به خریدار برای انتخاب بهتر معروف است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نطق طوفانی امام خامنه‌ای در مجمع عمومی سازمان ملل سال ۶۶ ✅ حالا که بحث سخنرانی رئیسی در سازمان ملل داغه بهتره بدونیم چه کسی سردمدار این مدل از حماسه در ایرانه😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍گزارشی از روند قدرت‌افزایی ایران، از سیم خاردار تا موشک ایران روزی تحریم بود برای واردات سیم خاردار در دوران جنگ، امروز اما تحریم است تا به گفته رئیس کل نیروهای مسلح، کسی از ایران اقلام دفاعی نخرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد عالی : امام گذشته رو بعضیا برا حاجتشون میخوان ولی امام حاضر رو اطاعت نمیکنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره شروع شد باران های تند چتر های باز دلشوره های خیس خورده پشت چراغ های قرمز فال های نم کشیده انار های سرخ نارنگی های سبز دوباره شروع شد روزهای نصفه نیمه شب های بی پایان عطر قهوه های تلخ کنج کافه ها نیمکت های خط خطی ایستگاه های شلوغ ترافیک های صبور شروع دوباره ی زندگی...پر از بوی برگ ،بوی خاک، بوی عشق درود وسلام به پاییزی که باعشق آمده‌ است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✍پنج سفارش فوق العاده زیبا از حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام) : شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر در طلب آنها متحمل رنج زیاد شوید سزاوار است: 1⃣ جز به خدا امیدوار نباشید . 2⃣ غیر گناه خود از چیزی نترسید. 3⃣ اگر چیزی بلد نیستید از گفتن نمیدانم خجالت نکشید. 4⃣ اگر چیزی را نمی‌دانید در یادگیری آن خجالت به خود راه ندهید . 5⃣ همواره صبر پیشه کنید که صبر در ایمان مانند سر در بدن است. بدنی که سر نداشته باشد خیری در آن نیست و ایمانی که صبر نداشته باشد نیز خیر ندارد. 📚 نهج البلاغه (صبحی صالح) ،ص۴۸۲
🦋"آدم" توصیه خدا را عمل نکرد، به خداوند گفت : "رَبّنَا ظلمنا أنفسنا وَإِنْ لَمْ تغفر لنا وَتَرْحَمنَا لَنَكُونَنَّ مِنْ الْخاسرِينَ" 🌺🌿 پس مورد عفو وبخشش قرار گرفت 🦋 "نوح" بین دشمنانش گیر افتاده بود، از خداوند کمک خواست و گفت : "رب اني مغلوب فانتصر" 🌺🌿پس گشایش الهی نصیبش شد و با کشتی اش نجات یافت و دشمنانش نابود شدند 🦋 "زكريا" پیر مسن بود و همسرش هم نازا، از خداوند درخواست کرد : "رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ" 🌺🌿پس یحیی به او عطا گردید 🦋 "يونس" در تاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود، به خداوند گفت: 🌺🌿"لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين" پس نجات یافت🦋 🦋 "أيوب" به بیماریهای سختی دچار شد، به خداوند پناهنده شد و گفت "رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ" 🌺🌿پس از درد و رنج نجات یافت 🦋 "إبراهيم" در آتش افکنده شد، و گفت : 🌺🌿"حسبنا الله ونعم الوكيل" پس نجات یافت و پیروز گشت 🦋 "يعقوب" یوسف را از دست داده بود، پس فقط مشکلش را به درگاه خداوند برد 🌺🌿"إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه" پس خداوند بعد سالها یوسف را به او برگرداند🦋 🦋 "محمد" صلی الله علیه و آله و سلّم در غار ثور توسط کفار محاصره شده بود، وخداوند به او گفت : 🌺🌿"لا تحزن إن الله معنا" پس بر آنها پیروز گشت. حالا تو به من بگو :👇 🦋أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ 👈 آیا خدا برای بنده اش کافی نیست⁉️ 🌿🍁🍂🍁🌿
‌📚 روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می‌کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه‌روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آن‌ها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن‌ها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن‌ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد، ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آن‌ها ستارگان را دارند، حیاط ما به دیوارهایش محدود می‌شود اما باغ آن‌ها بی‌انتهاست! با شنیدن حرف‌های پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم ... 🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوکو گردو مواد لازم گردو نیم کوب (خیلی له نشه) ۱۵۰ گرم برگ سیر ،گشنیز،پیازچه خرد شده ۴ قاشق غذاخوری (اگر ندارین یک پیاز بزرگ رو رنده کنید آب اضافیش بره کافیه خشکش نکنید به همراه ۲ حبه سیر متوسط رنده کنید ) نمک،فلفل سیاه، زردچوبه روغن برای سرخ کردن ✅از تابه ی کوچک نچسب استفاده کنید ✅طعم گردو باید بیشتر از سبزیحاتش حس بشه ✅این کوکو خوشمزه کنار فسنجون، مرغ شکم پر ، یا سایر خورشتها خیلی خوشمزه میشه 🥰✅✅✅من که فقط دوست دارم مثل یه تیکه کیک خالی بخورمش😁😅😅 ✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این موز خوشمزه ترینه به شرطی که با این روشی که میگم درستش کنید❤ . عرض چند دقیقه آماده می شود ایده کامل برای ناهار یا شام . مواد لازم 6 موز (1.5 کیلو) 2 قاشق غذاخوری روغن نباتی (10 میلی لیتر). فندق (100 گرم). فندق اجازه دهید موزها به مدت 20 دقیقه بجوشند. به مدت 25 دقیقه در فر با دمای 200 درجه سانتی گراد بپزید. . طعمش عالیه حتما امتحانش کنید ✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😋 ارد…..۲پیمانه تخم مرغ…..۱عدد شکر…..۱/۲ پیمانه روغن…..۱/۲ پیمانه بکین پودر…..۱/۲ قاشق چای خوری وانیل شکلات تخته ای تخم مرغ،شکر،روغن و وانیل را با همزن بزنید تا کرم رنگ بشه.بعد بکین پودر را به ارد اضافه کنید.در سه مرحله بریزد.دقت کنید،ارد زیادی باعث سفت شدن شیرینی هاتون میشه.حدود یک ساعت استراحت بدیذ.بعد خمیر را به قطر ۲ میل باز کنید با کاتر ۶ در ۶ برش بزنید.روی خمیر را با چاقو یا شیار زن خط بندازید و مثل کلیپ رول کنید.داخل سینی کاغذ روغنی بندازید.شیرینی ها را داخل فر از قبل گرم شده با درجه ۱۶۰ بمدت ۲۰ دقیقه قرار دهید،بزارید کامل خنک بشه.شکلات را اب کنید یک طرف شیرینی را داخلش بزنید. 🍔🥗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه نکات رو توی فیلم گفتم معمولا به ازای هر دو پیمانه برنج 1 پیمانه لوبیای خشک در نظر میگیرم لوبیا رو دو ساعت خیس کنید و چند بار آب اونو عوض کنید و با آب و مقداری نمک بپزید. برنج رو از چند ساعت قبل با آب ولرم و نمک خیس کنید. مقدار شوید به سلیقه شما بستگی داره میتونید از شوید خشک یا تازه یا مخلوطی از هر دو استفاده کنید که من معمولا برای لوبیا پلو از شوید خشک استفاده میکنم. اضافه کردن کمی زردچوبه به آب درحال جوش برای خوشرنگ شدن برنج هست که کاملا سلیقه ای هست و میتونید نریزید. من از جوجه نصف شده و پوست کنده برای تهیه مرغ زعفرانی استفاده کردم شما میتونید از مرع تکه شده استفاده کنید که کل مراحل دقیقا مثل همونه که توصیح دادم مقدار زعفران برای تهیه مرغ هم کاملااااا به سلیقه خودتون بستگی داره...هر چقدر بیشتر بهتر 🍔🥗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیف جالب عکاس انگلیسی درباره ، پس از تصویربرداری از حرم (ع) در این ایام ⭕️ هر سال ۲۵ میلیون نفر به گونه‌ای عزاداری می‌کنند انگار همان روز شهید شده است.
🍀حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها: ☘️إنّی قَدِاسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ یُطْرَحُ عَلی الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَیَصِفُها لِمَنْ رَأی، فَلا تَحْمِلینی عَلی سَریر ظاهِر، اُسْتُرینی، سَتَرَکِ اللّهُ مِنَ النّارِ 🌱حضرت فاطمه زهرا – سلام الله علیها – در آخرین روزهای عمر پر برکتشان ضمن وصیّتی به اسماء فرمودند: 🌱من بسیار زشت و زننده می‌دانم که جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه‌‌ای روی بدنش تشییع می‌کنند. و افرادی اندام و حجم بدن او را مشاهده کرده و برای دیگران تعریف می‌نمایند. مرا بر تختی که اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده – بلکه مرا با تشییع کن –، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید. 📚تهذیب الأحکام، ج ۱، ص ۴۲۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ صحبت های طوفانی حجت‌الاسلام سید از رهبران مقاومت اسلامی عراق در بیعت با (عج)
بیهوده نگردید به تکرار در این شهر او طرزِ نگاهش بخدا شعبه ندارد !🖤 سرباز واقعی
🍀 سلام بر ابراهيم ۱🍀 💥 قسمت هشتاد و سوم عمليات زین‌العابدین‌علیه‌السلام 👤 راوی جواد مجلسی بقيه بچه ها به حركت خودشان ادامه دادند. من هم با فرمانده جلو رفتيم. در بين راه به من گفت: بيخود نيست كه همه دوست دارند در عمليات با ابراهيم باشند. عجب شجاعتي داره! نيمه هاي شب دوباره ابراهيم را ديدم. گفت: عنايت مولا رو ديدي؟! فقط يه الله كبر احتياج بود تا دشمن فرار كنه! عمليات در محور ما تمام شد. بچه هاي همه گردانها به عقب برگشتند. اما بعضي از گردانها، مجروحين و شهداي خودشان را جا گذاشتند! ابراهيــم وقتي با فرمانده يكــي از آن گردانها صحبت ميكرد، داد ميزد! خيلي عصباني بود. تا حاال عصبانيت او را نديده بودم. ميگفت: شما كه ميخواستيد برگرديد، نيرو و امكانات هم داشتيد، چرا به فكر بچه هاي گردانتان نبوديد!؟ چرا مجروحها رو جا گذاشتيد، چرا ... با مسئول محور كه از رفقايش بود هماهنگ كرد. به همراه جواد افراسيابي و چند نفر از رفقا به عمق مواضع دشمن نفوذ كردند. آنها تعدادي از مجروحين و شــهداي بجا مانده را طي چند شــب به عقب انتقال دادند. دشــمن به واسطه حساسيت منطقه نتوانسته بود پاكسازي لازم را انجام دهد. ابراهيم و جواد توانستند تا شب 21 آذرماه 61 حدود هجده مجروح و نُه نفر از شهدا را از منطقه نفوذ دشمن خارج كنند. حتي پيكر يك شهيد را درست از فاصله ده متري سنگر عراقيها با شگردي خاص به عقب منتقل كردند! ابراهيم بعد از اين عمليات كمي كســالت پيدا كرد. با هم به تهران آمديم. چند هفته اي تهران بود. او فعاليتهاي مذهبي و فرهنگي را ادامه داد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم ۱ 👉🏻 شهید 🌹🕊 شادی روح مطهر شهداءصلوات 🌹
🍀 سلام بر ابراهيم ۱ 💥 قسمت هشتاد و چهارم: روزهاي آخر 👥 راویان: علي صادقي، علي مقدم هوا خيلي ســرد بود. من تنها بودم. گفتم: شــام خورديد؟ ابراهيم گفت: نه، زحمت نكش. گفتم: تعارف نكن، تخم مرغ درســت ميكنم. بعد هم شــام مختصري را آماده كردم. گفتم: امشب بچه‌هام نيستند، اگر كاري نداريد همين جا بمانيد، كرسي هم به راهه. ابراهيم هم قبول كرد. بعد با خنده گفتم: داش ابرام توي اين سرما با شلوار كردي راه ميري!؟سردت نميشه!؟ او هم خنديد وگفت: نه، آخه چهار تا شلوار پام كردم! بعد سه تا از شلوارها را درآورد و رفت زيركرسي! من هم با علي شروع به صحبت كردم. نفهميــدم ابراهيم خوابش برد يا نه، اما يكدفعه از چا پريد و به صورتم نگاه كرد و بي مقدمه گفت: حاج علي، جان من راست بگو! تو چهره من شهادت ميبيني؟! توقع اين ســؤال را نداشتم. چند لحظه اي به صورت ابراهيم نگاه كردم و با آرامش گفتم: بعضي از بچه‌ها موقع شــهادت حالــت عجيبي دارند، اما ابرام جون، تو هميشه اين حالت رو داري! ســكوت فضاي اتاق را گرفت. ابراهيم بلند شد و به علي گفت: پاشو، بايد سريع حركت كنيم. باتعجب گفتم: آقا ابرام كجا!؟ گفت: بايد سريع بريم مسجد. بعد شلوارهايش را پوشيد و با علی راه افتادند. 📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 شادي روح مطهر شهداءصلوات 🌹
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت هشتاد و پنجم : فكه آخرين ميعاد ( بخش اول) 👤 راوی : علي نصراللهی نيمه شــب بود كه آمديم مسجد. ابراهيم با بچه‌ها خداحافظي كرد. بعد هم رفــت خانه. از مادر و خانواده اش هم خداحافظي كرد. از مادر خواهش كرد براي شهادتش دعا كند. صبح زود هم راهي منطقه شديم. ابراهيم كمتر حرف ميزد. بيشتر مشغول ذكر يا قرآن بود. رســيديم اردوگاه لشكر درشــمال فكه. گردانها مشــغول مانور عملياتي بودند. بچه‌ها با شنيدن بازگشت ابراهيم خيلي خوشحال شدند. همه به ديدنش ميآمدند. يك لحظه چادر خالي نميشد. حاج حســين هم آمد. از اينكه ابراهيم را ميديد خيلي خوشــحال بود. بعد از ســلام و احوالپرسي، ابراهيم پرسيد: حاج حسين بچه‌ها همه مشغول شدند، خبريه؟! حاجي هم گفت: فردا حركت ميكنيم براي عمليات. اگه با ما بيائي خيلي خوشحال ميشيم. حاجي ادامه داد: براي عمليات جديد بايد بچه‌های اطلاعات را بين گردانها تقسيم كنم. هر گردان بايد يكي دو تا مسئول اطلاعات و عمليات داشته باشه. بعد ليســتي را گذاشــت جلوي ابراهيم و گفت: نظرت در مورد اين بچه‌ها چيه؟ ابراهيم ليست را نگاه كرد و يكي ُ يكي نظر داد. بعد پرسيد: خب حاجي، الان وضعيت آرايش نيروها چه طوريه؟ 📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 شادي روح مطهر شهداءصلوات 🌹
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت هشتاد و پنجم : فكه آخرين ميعاد ( بخش دوم) 👤 راوی: علي نصراللهی حاجي هم گفت: الان نيروها به چند سپاه تقسيم شدند. هر چند لشکر يك سپاه را تشكيل ميدهد. حاج همت شــده مسئول سپاه يازده قدر. لشــکر 27 هم تحت پوشش اين سپاهه، كار اطلاعات يازده قدر را هم به ما سپردند. عصر همان روز ابراهيم حنا بست. موهاي سرش را هم كوتاه و ريشهايش را مرتب كرد. چهره زيباي او ملكوتيتر شده بود. غروب به يكي از ديدگاه‌هاي منطقــه رفتيم. ابراهيم با دوربين مخصوص، منطقــه عملياتي را مشــاهده ميكرد. يك ســري مطالب را هــم روي كاغذ مينوشت. تعدادي از بچه‌ها بــه ديدگاه آمدند و مرتب ميگفتند: آقا زودباش! ما هم ميخواهيم ببينيم! ابراهيم كه عصباني شده بود داد زد: مگه اينجا سينماست؟! ما براي فردا بايد دنبال راهكار باشيم، بايد مسير حركت رو مشخص كنيم. بعد با عصبانيت آنجا را ترك كرد. ميگفت: دلم خيلي شور ميزنه! گفتم: چيزي نيست، ناراحت نباش. پيش يكي از فرمانده هان ســپاه قدر رفتيم. ابراهيم گفت: حاجي، اين منطقه حالت خاصي داره. خاك تمام اين منطقه رملي و نرمه! حركت نيرو توي اين دشت خيلي مشكله، عراق هم اين همه موانع درســت كرده، به نظرت اين عمليات موفق ميشه؟! فرمانده هم گفت: ابرام جون، اين دســتور فرماندهي است، به قول حضرت امام: ما مأمور به انجام تكليف هستيم، نتيجهاش با خداست. ٭٭٭ فــردا عصــر بچه هــاي گردانهــا آمــاده شــدند. از لشــکر 27 حضرت رسول ص يازده گردان آخرين جيره جنگي خودشان را تحويل گرفتند. 📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 شادی روح مطهر شهداءصلوات 🌹
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت هشتادو پنجم : فكه آخرين ميعاد ( بخش سوم) 👤 راوی: علي نصرالله همه آماده حركت به سمت فكه بودند. از دور ابراهيــم را ديدم. با ديدن چهره ابراهيــم دلم لرزيد. جمال زيباي او ملكوتي شده بود! صورتش ســفيدتر از هميشــه بود. چفيه اي عربي انداخته و اوركت زيبائي پوشــيده بود. به ســمت ما آمد و با همه بچه‌ها دســت داد. كشيدمش كنار و گفتم: داش ابرام خيلي نوراني شدي! نفس عميقي كشــيد و با حســرت گفت: روزي كه بهشتي شهيد شد خيلي ناراحت بودم. اما باخودم گفتم: خوش به حالش كه با شــهادت رفت، حيف بود با مرگ طبيعي از دنيا بره. اصغر وصالي، علي قرباني، قاســم تشــكري و خيلي از رفقاي ما هم رفتند، طوري شده كه توي بهشت زهرا سلام‌اللّه‌علیها بيشتر از تهران رفيق داريم. مكثي كرد و ادامه داد: خرمشهر هم كه آزاد شد، من ميترسم جنگ تمام بشه و شهادت را از دست بدهم، هرچند توكل ما به خداست. بعــد نفس عميقي كشــيد وگفت: خيلي دوســت دارم شــهيد بشــم. اما، خوشگلترين شهادت رو ميخوام! بــا تعجب نگاهش كــردم. منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشــك از گوشه چشمش جاري شد. ابراهيم ادامه داد: اگه جائي بماني كه دســت احدي به تو نرســه، كسي هم تو رو نشناســه، خودت باشي وآقا، مولا هم بياد سرت رو به دامن بگيره، اين خوشگلترين شهادته. گفتم: داش ابرام تو رو خدا اين طوري حرف نزن. بعد بحث را عوض كردم و گفتم: بيا با گروه فرماندهي بريم جلو، اين طوري خيلي بهتره. هر جا هم كه احتياج شد كمك ميكني. گفت: نه، من ميخوام با بسيجيها باشم. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 شادی روح مطهر شهداءصلوات 🌹
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت هشتاد و پنجم : فكه آخرين ميعاد ( بخش چهارم ) 👤 راوی: علي نصرالله بعد با هم حركت كرديم و آمديم سمت گردانهاي خط شكن. آنها مشغول آخرين آرايش نظامي بودند. گفتم: داش ابرام، مهمات برات چي بگيرم؟ گفت: فقط دو تا نارنجك، اسلحه هم اگه احتياج شد از عراقيها ميگيريم! حاج حسين الله کرم از دور خيره شده بود به ابراهيم! رفتيم به طرفش. حاجي محو چهره ابراهيم بود. بي اختيار ابراهيــم را در آغوش گرفت. چند لحظه اي در اين حالت بودند. گويي ميدانستند كه اين آخرين ديدار است. بعد ابراهيم ســاعت مچی اش را باز كرد و گفت: حســين، اين هم يادگار براي شما! چشــمان حاج حسين پر از اشك شــد، گفت: نه ابرام جون، پيش خودت باشه، احتياجت ميشه. ابراهيم با آرامش خاصي گفت: نه من بهش احتياج ندارم. حاجي هم که خيلي منقلب شــده بود، بحــث را عوض كرد و گفت: ابرام جــون، برا عمليــات دو تا راهكار عبوري داريم، بچههــا از راهكار اول عبور ميكنند. من با يك ســري از فرمانده ها و بچه‌هاي اطلاعات از راهكار دوم ميريم. تو هم با ما بيا. ابراهيــم گفت: من از راهكار اول با بچه‌هاي بســيجي ميرم. مشــكلي كه نداره!؟ حاجي هم گفت: نه، هر طور راحتي. ابراهيــم از آخريــن تعلقات مادي جدا شــد. بعد هم رفــت پيش بچه‌هاي گردانهايي كه خطشكن عمليات بودند و كنارشان نشست. 📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 شادی روح مطهر شهداءصلوات 🌹