eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.2هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. نقاش به جاهای بسیاری می رفت تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هرچند اشتباهی نمودہ بودند. سالہا گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد. پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شہر یافت. از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند. او هم قبول نمود. متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟ گفت:من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل نموده.. 🌺خداوند همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید اما.... 🌿🍁🍂🍁🌿
🌹شکر خدا را که در پناه حسینم🌹 ✍سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در مسیر، شدیداً در فکر بود. شخص عربی (امام زمان) سوار بر اسب به او رسید و پرسید: سید، درباره چه به فکر فرو رفته ای؟ سید گفت اینکه چطور میشود خدا این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان سیدالشهدا میدهد؟ مثلا در هر قدمی ثواب یک حج و یک عمره و برای قطره ای اشک، گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده میشود؟ آن سوار عرب (ضمن بیان داستانی بسیار زیبا و بامفهوم) گفت: جناب بحرالعلوم، امام حسین هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد. پس اگر خدا به زائرین و گریه کنندگان آنحضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمیتواند به سیدالشهدا بدهد، پس هر کاری که میتواند برایش انجام میدهد. یعنی صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین، به زوار و گریه کنندگان ایشان هم درجاتی عنایت میکند و در عین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری ایشان نمیداند. 🔺 وقتی شخص عرب این مطالب را گفت، از نظر سید بحرالعلوم غائب شد. 📚 برکات حضرت ولیعصر، ص۲۱۸ ‌‌‌‌🍁🍂❤️🍂🍁
🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ﴾﷽﴿ *** بعد از گرفتن مرخصی به خونه خاله پریچهر اومدیم و به اسرار خاله ناهار رو موندم... پریا وارد سالن شدو کنارم روی زمین نشست و رو به بردیا که سرشو روی پاهام گذاشته بودو تلوزیون نگاه می کرد ،گفت _داداش تو خجالت نمی کشی این دختر اب شد از دست کارای تو! بردیا سریع نیم خیز شدو نگام کردو گفت _دریا!!!! خجالت نکشیا!! من شوهرتم! تاج سرتم! خندیدمو گفتم _چشم جناب تاج سر...شما اخبارتو نگاه کن... چپ چوله نگام کردو گفت _نگاه میکنم! دوباره سرشو رو پام گذاشتو زمزمه وار گفت _کی میشه بیای توی فال خودم، فقط بشی مال خودم تا که حسودی بکنم،خودم به این حال خودم! خندیدم که پریا گفت _داداش همین الانشم مال خودتها!! بردیا_شک نکن خواهر من! منظورم اینه که دیگه تو هی به جونم غر نزنیو یهویی و یواشکی زنمو برنداری ببری مخشو بخوری! پریا خندیدو‌گفت _اخه تو که نمی دونی چقد این زنت دوست داشتنیه! گونه پریا رو بوسیدمو گفتم _دل به دل راه داره عزیز دلم! بردیا معترض گفت بردیا _اون منم! _کی؟؟!! بردیا_عزیز دلت! قهقه زدمو گفتم _شما عشق‌منی! نفس منی! شوهر من! دوست منی! خلاصه که همه چیز‌منی! پریا خندیدو پاشد رفت سمت اشپزخونه. بردیا دستمو که تو موهاش بودو گرفتو بوسید. _بردیا بهتره یکم مراعات بقیه رو بکنیم! ‌ پریا دختر مجرده! جلوه قشنگی نداره که جلوش به هم ابراز علاقه کنیم! بردیا_به روی چشم! کمتر فدای حاج خانومم میشم! خندیدمو گفتم _بی بلا! بردیا خمیازه ای‌کشیدو گفت _وای چقد خوابم میاد....من میرم یه چرت کوتاه بزنم...ساعت پنج ، پنجو نیم صدام کن! لبخندی به روش زدمو گفتم _به روی چشم! خوب بخوابی! سریع گونمو بوسیدو رفت و فرصت سرخ و سفید شدنو بهم نداد... خدایا خودت نگهدارش باش! از جام بلند شدمو به سمت اتاق خاله پریچهر رفتم تا کمی باهم صحبت کنیم... میدونستم بعد از ظهرا نمی خوابه واسه همین با تقه ای به در و کسب اجازه وارد اتاقش شدم. 🌟ادامه دارد🌟 به قلم 👈 رز✍ 🔸 🔸🔸 🔸🔸🔸 🌺🌹🌹🌺 ~🌸🐾🌸~~~~
🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ﴾﷽﴿ _اجازه هست! خاله کتابشو بست و گفت _بیا تو دخترم! لبخندب زدمو گفتم _به روی چشم خاله پریچهر _ بی بلا تا خواستم در‌و ببندم پریا هم اومد داخلو درو بست و با هم کنار خاله روی تخت نشستیم. پریا _خب مامان جونم...بگو ببینم چی تو چنته داری واس اگاهی منو زن داداشم؟! خاله خندیدو گفت _چادرتو شستی؟ پریا پوکر گفت _مامان خانم من اومدم اگاهم کنیا! شما میگی چادرتو شستی؟ خاله_اره...چون باید چادرت همیشه تمیزو مرتب باشه! پریا لبخند زدو گفت _چشم...میشورمش! اتوشم میکنم! جونمم واسش میدم!! خاله با دستش سر پریا رو به سمت خودش کشیدو بوسید نگاهی به خاله پریچهر کردمو گفتم _خاله! دل نگرانم! میترسم...نمی دونم چرا اما ترسی توی وجودمه که دل و جونمو میلرزونه! اومدم راهنماییم کنی! خاله پریچهر گفت _باید نگرانیو از بیخ کند! بهترین راه برای این کار اینه که هر چیزی که در لحظه رخ میده رو بپذیریم؛ باید یادمون باشه بدون خواست خدا هیچ برگی از درخت نمی افته! پریا فیلسوفانه نگام کردو گفت _حقیقت این است! خندیدمو گفتم _دوکلمه از خواهر شوور! خاله دستشو روی رون پام گذاشتو گفت _آیت ‌الله ‌فاطمی‌ نیا میگه که گاهی اوقات ما یه غصه‌هایی داریم که منشاش معلوم نیست و ادم نمیدونه که چه اتفاقی افتاده که دلش گرفته ... نو این مواقع باید گفت ان‌شاءالله که خیره... گاهی یه دل‌گرفتنایی هست که هیچ منشایی نداره و ما به خاطرش غصه میخوریم. تو حدیث داریم که این غصه خوردنای بدون منشا باعث آمرزش گناها میشه! دست خاله رو از رو پام برداشتمو سریع بوسیدمش که معترض گفت _عه دریا!! این چه کاریه مادر! سریع بغلش کردمو گفتم _منو یاد مامانم انداختی خاله! دستتونو میبوسم چون دست مادرمو نبوسیدمو حسرتش موند به دلم! محکم منو تو اغوشش گرفتو سرمو بوسیدو گفت _الهی بمیرمو غم و غصه هاتو نبینم! این حرفا چیه دختر قشنگم تو برام با پریا هیچ فرقی نداره! مثل مادرت نیستم اما میتونی روم همیشه حساب کنی دختر قشنگم...! اهی کشیدو ادامه داد _من مثل مادرت سعادت ندارم ؛ خوشا به سعادتش! اهی کشیدمو زمزمه وار با خودم گفتم کاش بودی مامان... کاش رهام نمی کردی! یادمه هفتم اذر بود؛ از کلاس زبان برمی گشتم خونه که گوشیم زنگ خورد... ناشناس بود... جواب دادم که گفتن باید خودمو برسونم بیمارستان ... نمی دونم چه جوری ولی خودمو رسوندم بیمارستان . از پذیرش پرسیدم پدرو مادرمو اوردن اینجا .. اونم بعد از پرسیدن مشخصات بدون در نظر گرفتن حال داغوون من گفت طبقه منفی1 انتهای راه رو "سردخونه"... پریا دستشو دور گردن منو خاله انداختو منو از فکر به جریان مرگ مشکوک پدرمو مادرم که بعد ها فهمیدم قصدشون منفجر کردن ماشین پدرم بوده که بابام می فهمه و میخواد ماشینو به سمت دیکه ای هدایت کنه که ماشین منحرف میشه و به سینه کوه میخوره و در نهایت تخته سنگی روی ماشین میفته... لبخندی زدمو گفتم _من چقد خوشبختم واسه داشتن شماها ! 🌟ادامه دارد🌟 به قلم 👈 رز✍ 🔸 🔸🔸 🔸🔸🔸 🌺🌹🌹🌺 ~~~🌸🐾🌸~~~~~~
🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ﴾﷽﴿ همونطور که داشتم موهامو شونه میزدم و خودمو تو اینه برانداز میکردم حسین سریع وارد اتاقم شدو بدون سلام گفت _بردیا حکم بازداشت فاطمه خانم اومده! همین چند دقیقه پیش سرهنگ دوتا مامور رو فرستاد تا برن دستگیرش کنن! دریا وارد اتاقم شدو گفت _سلام حسین! چرا اینهمه هول کرده بودی و عجله داشتی! چیزی شده؟! حسین_سلام! اره‌‌‌...حکم بازداشت فاطمه خانم اومده! همین چند دقیقه پیش سرهنگ دوتا مامور رو فرستاد تا برن دستگیرش کنن! دریا وا رفت اما سعی کرد قوی باشه! دریا_ حالا چی میشه؟! دستشو گرفتمو نشوندمش رو تختو گفتم _چی میخوای بشه؟!بازداشت میشه دیگه! پوفی کردو چیزی نگفت...رنگش حسابی پریده بودو این نشون میداد که چقدر نگرانه...اما سعی میکنه چیزو بروز نده. چند ثانیه سکوت بینمون برقرار شد که مامان با یه سینی شربت وارد شدو با دیدن دریا سریع به سمت میز تحریر رفتو سینیو روی میز گذاشتو یه لیوانشو برداشتو روی تخت کنار دریا نشستو دستشو دور شونش انداختو لیوانو بهش داد و گفت _دریا! چی شده مادر؟! نگاهی به من و حسین کردو خیره مامان شد‌و گفت _نمیدونم چرا ولی میترسم! حس میکنم این پرونده پیچیده تر از این چیزا باشه! حس میکنم به این راحتی پرونده بسته نمیشه! حسین جلو پاش زانو زدو گفت _دریا....عزیزم! دور بریز این افکارو! انشالله که همه چیز به خوبی تموم میشه و از این پرونده سر بلند بیرون میایم! حسین گوشیش زنگ خورد سریع اتاق ترک کردو با خروجش پریا تلفن به دست وارد شد گفت _دریا گوشیت زنگ میخوره! و گوشیو به سمت دریا گرفت... دریا سریع گوشیو جواب دادو گفت _سلام علی جان! خوبی داداش؟! _... ... نگاهی به من کردو سرشو پایین انداختو گفت _واسه چی داداش؟! _... ... ... ... نمی دونم علی چی گفت که دریا مات نگاهشو دوخت بهم. گوشیشو رو حالت ایفون(بلندگو) گذاشت که صدای علی پیچید تو اتاق _الو...دریا...شنیدی چی گفتم !؟ اب دهنشو قورت دادو گفت _چی...چی گفتی ؟! ح...حواسم پرت شد! علی پوفی کردو گفت _دارم میگم نیم ساعت پیش دوتا مامور اومدن فاطمه رو ببرن کلانتری... الان دوباره اومدن میگن فاطمه فرار کرده و اون دوتا مامور هم راهی بیمارستان شدن! جریان چیه دریا! تو از چیزی خبر داری؟!! چرا فاطمه رو بردن کلانتری که الان باید فرار کنه؟! وای که حدسای دریا درست بود! این پرونده‌ به این زودی قرار نیست بسته بشه! علی_ الووو....دریا!!....الوو!!! دریا گوشیشو قطع کردو ارووم گفت _خدایا خودت کمکمون کن! 🌟ادامه دارد🌟 به قلم 👈 رز✍ 🔸 🔸🔸 🔸🔸🔸 🌹🌺🌹 ~~~🌸🐾🌸~~~~~~
🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ﴾﷽﴿ نگاهی به زن کنارش انداخت که پیشانی اش به خاطر ضربه گلوله سوراخ شده بود و خون از ان جاری بود. پوزخندی زدو گفت _همتون باید به درک واصل شین حیوونا! در ماشین باز شد و کیارش لبخندی به او زدو گفت _چطوری ؟ رو به راهی ؟ لبخند عمیقی روی لبانش نشست و گفت _شارژ شارژم... ردیف ردیفم! کیارش چشمکی زد و با کلید دستبند دستانش را باز کرد و گفت _بپر پایین تا سرو کله این جوجه پلیسا پیدا نشده! از ماشین پیاده شد و به سمت پژو۴۰۵ مشکی رفتن و سریع از انجا دور شدن! شانس اورده بود که خونه ی علی صدرا بود و ان دو مامور هم دستور داشتن که به کلانتری معالی اباد شیراز بیان وگرنه شانس فرارش در صد کمتری داشت... مقابلش ایستادو گفت _اون دختر بچه همه چیزو بهم ریخت...اگر نبود تا الان چیزی که میخواستیمو جور کرده بودیم! من... دادی زد که حرف در دهان طهورا (فاطمه) ماند _ساکت! دختره ی نفهم! چرا گذاشتی بهت نزدیک شن؟؟؟؟ یقه لباس طهورا را گرفت و با فریاد ادامه داد _چرا طبق دستوراات سازماان پیش نمی ری؟؟؟؟؟؟ و سریع اسلحشو دراوردو روی کف دست طهورا گذاشتو به ضرب ثانیه شلیک کردو صدای جیغ گوش خراش طهورا توی فضای خالی اتاق پیچید! با داد طهورا لبخندی روی لباش اومد... به یکی ازنوچه هایش اشاره کرد که به دست طهورا رسیدگی کنن... درسته که طهورا اشتباه بزرگی کرده بود اما هنوز برای سازمان عنصر مهمی بود... سایلنتر (صدا خفه کن)اسلحه اش را که خونی شده بود را باز کرد و مقابل صورتش گرفت و بوی خون را به ریه هایش کشید! حس قدرت داشت! حسی که اونو به اوج میرسوند! سمیر اوانسیان بود دیگر! پسر ۳۱ ساله دورگه ایرانی ارمنی که از سن ۲۸ سالگی وارد گروهک های سیاسی ضد انقلاب شده بود و درنهایت با سن کمش توانسته بود خودش را در دل سران سازمان مجاهدین خلق (منافقین) جا دهد! 🌟ادامه دارد🌟 به قلم 👈 رز✍ 🔸 🔸🔸 🔸🔸🔸 🌹🌺🌺🌹 ~~~🌸🐾🌸~~~~~~
🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ﴾﷽﴿ **** دوماه بعد **** دوماهه از فرار فاطمه یا همون طهورا میگزره! دوماهی که روزای سختیو برای همه ما رقم زد! دوماهی که علیو گوشه گیر کرد! خاله هدی و دایی هادی به همراه همسرش رو به سفر اخرت فرستاد! ماه پیش خاله و دایی به همراه همسرش ریحانه خانوم توی راه برگشت از قم به شیراز تصادف کردن و هرسه درجا فوت شدن! و حال همه ی ما رو بدتر کرد! خاله پریچهر این چند مدت رو خونه ما موند و تمام مدت با حرفاش منو اروم میکردو از اون حال و هوا در میاورد! پریا و سوگند هر روز بهم سر میزدن و معصومه هم بخاطر شرایط جسمانی و باردار بودنش از طریق واتساپ با کلی شرمندگی بخاطر اینکه نمی تونه بهم سر بزنه حال و احوالمو می پرسید! بردیا مثل همیشه هوامو داره و سعی میکنه حالمو خوب کنه و چقدر ممنونشم! روی تخت دراز کشیده بودمو خیره به سقف تو فکر بودم ک تقه ای به در خورد و علی وارد اتاقم شد سریع روی تخت نشستم گفتم _جانم علی جان چیزی میخوای ؟! سرشو به طرفین تکون دادو گفت _بیست و چهار سالمه اما عقل توکه دو سال ازم کوچیکتری بیشتر از منه! بدجور شرمندتم دریا!! اهی کشیدو ادامه داد _نمی دونی چقدر شرمنده ام...شرمنده تو ، مامان، بابا... از همه بیشتر شرمنده خدام!! سرشو پایین انداختو با صدای لرزون گفت _خستم...دیگه از همه چی خستم! کم اوردم دریا! لبخند زدمو گفتم _چرا نمیری سراغ خدا؟! علی _دیگه فراموشم کرده! هینی کشیدمو گفتم _کفر نگو علی! این ایه رو یادت رفته که خدا میگه صدایم کن تا اجابتت کنم "و قال ربکم ادعونی استجب لکم"(غافر۶۰)!! چند بار صداش کردی و جوابتو نداده ؟! چند بار در خونش رفتی و درو به روت باز نکرده؟! سر به زیر گفت _تنها شدم دریا!! تنهای تنها دست به سینه ایه ی ۳۶ سوره زمر رو زمزمه کردمو گفتم _الیس الله بکاف عبده:ایا خدا برای بندش کافی نیست؟! علی_چرا حتی از سرمونم زیاده... (مکثی کردو دوباره ادامه داد) علی _راه نجات میخوام دریا! اون از زنم که قاتل بود‌و حالا متواری شده...اون از خاله و دایی که رهامون کردن و از این دنیا برای همیشه رفتن! راه نجاتم کو؟! خدا میگه راه نجات نشون میده ؟! اما کو؟! کجاست؟! چرا‌ من نمی بینمش!!! 🌟ادامه دارد🌟 به قلم 👈 رز✍ 🔸 🔸🔸 🔸🔸🔸 🌹🌺🌺🌹 ~~~🌸🐾🌸~~~~~~
شهیدی که پیکرش در قبر سالم و از آن عطر خوشی به مشام رسید انگار همین تازه او را دفن کرده باشند. شهیدی که لات بود حضرت زهرا سلام الله در خواب به او گفت بیاید جبهه در سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله به شهادت رسید. شهید سید حمید میر افضلی سید پابرهنه در هنگام شهادت نه چشم داشت، نه دست، نه پهلو... همانند جدش آخر مادر هرکار کند بچه هایش یاد می‌گیرند... حسین باقری که شهید شد می‌خواستیم کنار شهید سید حمید خاکش کنیم. وقتی قبر را کندیم و رسیدیم به لحد شروع کردیم به کندن پایین پای سید حمید. یک لحظه آنجا سوراخ شد و من دیدم یک بوی عطری آمد من دیگر نفهمیدم چی شد. فردی که مسئول تدفین شهید حسین باقری بود گفت: این بوی عطر از کجا آمد؟ گفتم: از اینجا. گفتم: برود بالا بعد دست کردم در آن حفره که ببینم بدن آن سید اولاد پیغمبر سالم است. حس کردم انگار همین یک ساعت پیش او را دفن کرده‌اند به این تازگی بود. برادر شهید میرافضلی
. ‏هدف فقط گمراه کردن نیست. گاهی هدف شیطان "اتلاف" است درجا زدن است رشد نکردن است حالا که فرد گمراه نمیشود، پیشرفت نکند به جایی نرسد در صراط مستقیم، جلو نرود سلوک نکند همین جا بماند. در صراط مستقیم، هم باید ماند، هم باید پیش رفت. هرچند درجا زدن در صراط مستقیم بهتر از گمراهی‌ست •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰چگونه‌بتونیم‌ ⁉️ 🔰اگ‌خسته‌شدی‌از‌گناهات‌و‌اراده‌روش‌ جنگیدن‌بلد‌نیستی‌؛اینوببین‼️ ●جلسات‌ترک‌گناه‌استادرائفی‌پور ●میزان ایمان هرکس ترک‌گناه اوست؛پس به چادر و نماز و هيئت رفتنت افتخار نکن وقتی رل داری و بداخلاقی و... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ آیت الله مجتهدی(ره) : 👈 حدیث داریم هایمان به ده دلیل است و باعث شده دعاهایمان مستجاب نشود: ① خداوند متعال را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم.🍃 ② قرأن او را قرائت کردیم ولی به آن عمل نکردیم.🍃 ③ گمان بردیم پیامبر خدا رو دوست داریم سپس سنتش را ترک نمودیم.🍃 ④ نعمت خداوند را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم.🍃 ⑤ گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم.🍃 ⑥ گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم🍃 ⑦ گفتیم که جهنم حق است ولی از آن نگریختیم.🍃 ⑧ دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم.🍃 ⑨ به عیب مردم مشغول گشتیم و عیب خویش را فراموش کردیم🍃 ⑩ و مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم! 🍁🍂🌿🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت نماز شب - بیانات سردار سلیمانی - کلیپ سردار سلیمانی نمازشب را به نیت ظهورآقا (عج) بخوانیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌         
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥من امشب با خدای خود 🌼بسی راز ونیاز کردم 💥برایت نازنین! ای دوست 🌼به درگاهش دعا کردم 💥برای رفع غم هایت 🌼برای قلب زیبایت 💥برای آرزوهایت.... 🌼امضای خدا پای آرزوهاتون شبتون با یاد خدا آرام 💥🌼 🌸🍃
Fadaeian_Milad Imam Hassan Askari 98_6.mp3
6.21M
  📝 میره قدم قدم دلم سامرا حرم کنار سفره کَرم 🎤 حاج‌سیدرضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨پاسخ به تمام شایعات و دروغ‌هایی که در مورد فلسطین به ما گفتند 🗣 دروغ‌هایی مثل: 1️⃣ فلسطینی‌ها در کنار داعش با ما می‌جنگند!! 2️⃣ فلسطینیا خون اهدایی هلال احمرایران رو پس دادن!! 3️⃣ فلسطینی‌ها برای مرگ صدام عزا گرفتن!! 4️⃣ حماس اسرائیل رو به رسمیت شناخت!! 5️⃣ چراغی که به خونه رواست به مسجد حرام است! مگه خودمون فقیر نداریم که به اونا کمک کنیم! 6️⃣ فلسطینی‌ها خودشون خونه‌هاشونو به صهیونیستها فروختن!!! 7️⃣ تیم فوتبال فلسطین با تیم فوتبال ما بازی نکرد!! 8️⃣ فلسطینی‌ها سنی و ناصبی و مخالف شیعیان هستند!! 9️⃣ فلسطینی‌ها هدایای ایرانیا رو آتش زدند!! 🔟 رقص و شادی فلسطینی‌ها اونوقت ما برای اینها گریه می‌کنیم!!! 1️⃣1️⃣ ازدواج نیروهای حماس با دختران ۹ساله!! 2️⃣1️⃣مردم اسرائیل از دولت اسراییل جدا هستند!! 🌀حتما ببینید و برای دیگران ارسال نمایید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 غزلی تازه‌ ... بیان شرمساری از این که باز چشمان ناز صدها کودک بسته شد و هیچ نکردم ... 🔺️«مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است» به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟! مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است هنوز داغِ خبرهای پیش از این، تازه‌ست خبر رسیده، خبرهای دیگر آمده‌است خبر رسیده... خبر، کودکی‌ست در آوار که زار زار پی نعش ‌مادر آمده است خبر رسیده... خبر، بی‌قراری پدری‌ست که لرزه بر تنش از سوگ دختر آمده است خبر رسیده، خبر، ضجه‌ی پرستاری‌ست که از تنفس گل‌های پرپر آمده است خبر رسیده... ولی خواب برده دنیا را خبر رسیده : کجایید؟! محشر آمده است مرا به غزه ببر تا نماز بگذارم که صبح صادقِ الله اکبر آمده است بیا به غزه ببر، شعر خون چکان مرا که آفتاب زده ...تیغ‌ها برآمده است بگو به حرمله‌، در چله تیر مگذارد بگو که دوره‌ی کودک‌کشی سرآمده است از این نبرد مبادا که جابمانم من که حیدر است پی فتح خیبر آمده است نه! کارساز نشد شعر... کارزار کجاست؟ مرا به غزه ببر طاقتم سرآمده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️زن باحیای غزه ای که حتی بعد از بیرون اومدن از زیر آوار به فکر حجابشه. 🔻مرد میهن آبادی یعنی این مرد با غیرت غزه ای که پیراهن خودشو روسری همسرش میکنه تا به عالم بگه بمب و خمپاره هم نمیتونه غیرتشو خدشه دار کنه.
🔶 دیروز این شیرزن «الناز دارابیان» رکورد آسیا رو شکست، طلا گرفت. پرچم ایران رو بالا آورده، برای اهدای مدال با چادر اومد، باخوندن سرود ملی اشک ریخت؛ بعد هم گفته مدالم رو به کودکان غزه اهدا می‌کنم.
InShot_۲۰۲۳۰۷۱۶_۱۸۳۳۰۲۹۷۶_۱۶۰۷۲۰۲۳.mp3
15.01M
👳🏿‍♂ ༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••---- رویکرد:شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله قسمت بیستم
✴️ چهارشنبه 👈 3 ابان/ عقرب 1402 👈9 ربیع الثانی 1445 👈25 اکتبر 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است : ✅آغاز به کسب و کار و شغل. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅درختکاری. ✅قرض و وام گرفتن و دادن. ✅و داد و ستد و تجارت خوب است. 👶 زایمان خوب و نوزاد در همه امور موفق باشد. 🚘مسافرت: مسافرت مکروه است و همراه صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در حوت و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️افتتاح کار و شغل. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️دادن سفارش جنس. ✳️دعوت گرفتن از افراد. ✳️و دیدار با اشراف و بزرگان نیک است. 🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب. ( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله. 💉حجامت. خون دادن و فصد باعث درد اعضا می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث درد و بیماری می شود. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
✅مقاومت عراق مشغول کوبیدن پایگاه‌های نظامی آمریکا در عراق و سوریه است. سامانه های دفاعی این کشور در اکثر حملات شکست خورده اند و هم تلفات به نیروها وارد شده و هم خسارات مادی قابل توجه برجا مانده است. مقاومت به آرامی و با حوصله و تدبیر بالا در حال افزایش فشار به آمریکاست. مسئولان کاخ سفید مرتب با دفتر نخست وزیر تماس می گیرند و درخواست وساطت برای توقف حملات را دارند. اوضاع جالب شده است، جالب‌تر هم می شود.. امشب هم اتفاقات جدید در حال روی دادن است؛ گروه مقاومت الویه وعد الحق با انتشار بیانیه‌ای تهدید کرد اگر حملات و محاصره غزه پایان نیابد پایگاه های آمریکایی در امارات و عربستان و کویت را هدف قرار خواهد داد. کشیده شدن جنگ به امارات می تواند معادلات منطقه دگرگون کند. باید منتظر اتفاقات جدید بود..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی ما در سه جمله است : تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا ولي ما با سه جمله ديگر زندگی مان را تباه می کنيم حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا... امروزتون پراز حس ناب زندگی🍁 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️مادربزرگ همیشه میگفت: ننه دعا کن ولی... اصرار نکن... خدا اگه واست خواسته باشه هیچکس جلودارش نیست... هیچ کس بی درد و غصه و گرفتـاری نیست.. اما قشنگیـش به این که تـو اوج غم لبخند بـزنـی و ببینی خدا خیلی بزرگـه ❤️دلتون بی غصه 🌸🍃
زندگی را باید همانند بخاری های نفتی ساخت... هراز گاهی به آن سر زد زیرنظر داشت که مبادا نفتش تمام شود و سرمای روزگار بند بند وجودش را به لرزه در آورد باید به آن سرزد سر زد تا مبادا جلوی راهش را چیزی گرفته باشد که دوده بزند و دنیایش را را سیاه کند... گاهی باید حواسمان به زندگی باشد تا با بی مهری مردم بخاری های دلمان خاموش نشود گاهی باید حواسمان به آدمهای کنارمان باشد تا جلوی راه را نگیرند زندگیمان را سیاه نکند. "گاهی باید از این مردم ترسید" ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─