eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ جمعه 👈24 آذر / قوس 1402 👈1 جمادی الثانی 1445 👈15 دسامبر 2023 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 🔵 امور دینی و اسلامی. ❇️امروز روز مبارک و خوبی برای همه امور خصوصا امور زیر شایسته است: ✅خواستگار عقد و عروسی. ✅مسافرتِ بعد از ظهر. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅خرید وسیله سوار. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅داد و ستد و تجارت. ✅و خرید و فروش خوب است. 👶برای زایمان مناسب و نوزاد محبوب و دوست داشتنی باشد. 🚖سفر: مسافرت خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: حکم مباشرت همانند شب قبل است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓امروز قمر در برج جدی و برای امور زیر مناسب است: ✳️برداشت محصولات کشاورزی. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️وام و قرض دادن و گرفتن. ✳️تاسیس شرکت و امور مشارکتی. ✳️صید و شکار و دام گذاری. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️و نو پو‌شیدن نیک است. 🔵نگارش ادعیه و حرز و نماز و بستن حرز خوب است. 💑مباشرت امشب: شب شنبه برای مباشرت دلیلی مبنی بر استحباب یا کراهت وارد نشده است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت)، باعث کوتاهی عمر است‌. 💉حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن... یا حجامت ، برای رگ ها ضرر دارد. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
🏵🌼در آخرین آدینه آذر ماه 🏵🌼به نیت سلامتی امام زمان (عج) 🏵🌼و سلامتی خودتون 🏵🌼صلواتی ختم کنیم🌼🏵 🏵🌼الّلهُمَّ 🏵🌼صَلِّ عَلَی 🏵🌼مُحَمَّدٍ 🏵🌼وَآلِ مُحَمَّدٍ 🏵🌼وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌼🍃
🌼سلام‌امام‌زمانم‌مولای‌من سیدی‌صاحب‌الزمان مےنویسم ز تو ڪہ دار و ندارم شده‌ای بی‌قرارٺ شدم و صبر و قرارم شده‌ای من ڪہ بی‌تاب توأم اۍ همہ تاب وتبم تو همہ دلخوشے لیل و نهارم شده‌ای أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون بخیر و شادی ☕️🌹🍃 سلام به عشق پاک قلبتون❤️ سلام به محبت بین دلاتون♥️ سلام دوستان خوبم🌹 امروزتون پراز مهربانی❤️ الهی آبادبشه 🍳 دنیا و آخرتتون الهی زنده باشید تندرست و لبتون خندون باشه🌹 🌸🍃
💐درود بر شما روزتون در پناه خدا 💐خداوندا صبحمان و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و مغفرت و توفیق و استواری و استقامت بر صراط بندگی‌ات قرار بده. 💐من مغناطیس و آهنربای جذب ثروت و پول هستم و هرروز با فرصتهای ثروت آفرین بیشتری مواجه میشوم. 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر جمعه ها خونه مادربزرگ سرحوض،دسته جمعی، جمع می شدیم خاله ها ودایی وهمه بچه هامیگفتیم ومیخندیدیم!! حیف،مادربزرگ وبابابزرگ رفتندو جمعه ها روهم باخودشون بردند! 🌸🍃
جمعه شد آقا نگاهم بر در است در فـراق یار آهـم از سر است می نمایندجمعه ها گر افتخار باشد از مهـدی زهـرا انتظار أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِولیڪَ ألفرج 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرام آرام پاییز هم به سر میرسد و هرچه دلتنگی را با خود میبرد. آذر میرود تا آخرین زیباییِ خزانش را نشان چشم‌هایِ خیس دهد و بارِ سنگینِ اندوه را از دوشِ خسته و بی‌گناهمان بردارد و برود. فصل‌ها تمام می‌شوند و می‌روند همچون ما که هر لحظه در حالِ عبور کردن و رفتنیم هر چند گاهی از یاد می‌بریم این رفت و آمدهایِ بزرگ را.. پاییز به پایان نزدیک می‌شود و اینک باید راز فصلی دگر را آموخت، رازِ افتادنِ دانه دانه برف هایِ سرکش.. 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 🌼دیر گاهیست که ما ✨تشنه ی دیدار تو ایم 🌼قد رعنا بنما ✨جمله خریدار تو ایم 🌼گر چه با دست و زبان ✨موجب آزار تو ایم 🌼گل نرگس نظرے ✨ما همگے خار تو ایم 🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـرَج🌼 🌸🍃
🌸یاس را باید کاشت 🌼توی گلدان ظریفی که پر از "عطر خدا"ست 🌸و سپس گلدان را 🌼روی یک میز گذاشت. 🌸پرده ها را باید پس زد 🌼و به خورشید فضا داد که آرام بتابد بر آن 🌸آن زمان خواهی دید 🌼با شمیم گل یاس، 🌸تو چه احساس قشنگی داری 🌼و درخشان شدن برگ گیاه 🌸چه تماشا دارد. 🌸در دلت بوته ای از یاس بکار … 🌼یاسی از عاطفه، امید، محبت، ادراک 🌸و بدان بی تردید، 🌼زندگی با تو سر مهر و وفا خواهد داشت. 🌸🍃
💖✨آخرین آدینه پاییزتون زیبـا 🍁✨خدایـا امـروز 🌸✨برای تک تک دوستانم 💖✨نعمتی عطا فرما 🍁✨ازجنس معجزه 🌸✨تا خود وخانواده شان 💖✨زیرسایه پرمهرت 🍁✨باخوشی از زندگی لذت ببرند 🌸✨جمعه تون زیبـا و گلبارون 🌸🍃
🥀قسمتی از : پشت سر ولی فقیه باشید و با بصیرت، چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید. از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجاب‌های روز، چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نمی‌دهد.
🌷شهید مدافع حرم محمدهادی ذالفقاری 🌷 : محمدهادی ذالفقاری : رجبعلی : 1367/11/13(تهران/مصادفبا شهادت امام هادی ع ) : 1393/11/26 (عراق/مکیشفیه) : مجرد : ندارند اما معروف به پسرک فلافل فروش هستن : سرباز بی بی زینب(س) : هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی همکاری نزدیکی داشت . روز ۲۶ بهمن بود، چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی  شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که : "دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم"  در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی وهادی به آرزویش رسید/پیکرش بعد از ۳روز پیدا شد و در نجف/وادی السلام بخاک سپرده شد : 26ساله : امام هادی(ع)شهید ابراهیم هادی(همیشه یک عکس از شهید هادی جلوی موتورشان نصب بود) 🌹
💠زندگی نامه شهید محمد هادی ذوالفقاری💠 محمد هادی ذوالقاری در ۱۳ بهمن سال ۱۳۶۷ به دنیا آمد،او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد. وقتی به تقویم نگاه می ادازیم او درست مصادف با شهادت امام هادی (علیه السلام ) به دنیا آمد و بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند؛ عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی سامراء به شهادت رسید. 💠دوران تحصیل شهید محمد هادی ذوالفقاری💠 در دوران دبستان به مدرسه شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت. هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شد و خادمی مسجد را تحویل داد. دوران راهنمایی را در مدرسه ی توپچی درس خواند.همان موقع کلاس های ورزش های رزمی می رفت و به فوتبال خیلی علاقه داشت. سیکلش را که گرفت،برای ادامه ی تحصیل راهی دبیرستان شهدا گردید.اما از همان سال های اولیه ی دبیرستان،زمزمه ی ترک تحصیل را کوک کرد! محمد هادی پس از پایان خدمت، چندین کار مختلف مثل کار کردن در فلافل فروشی را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد؛زیرا راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود. جانبازی شهید هادی ذوالفقاری در سال۸۸ در جریان فتنه ۸۸ و اغتشاشات صورت گرفته ، برای دفاع از کشور حضور جدی داشت،یکی از دوستان شهید ، ماجرا حضور ایشان در اغتشاشات سال ۸۸ را این‌گونه روایت می کند: بارها برای مقابله با فتنه گران که در سال ۸۸ به خیابان ها آمده بودند به همراه شهید به محل اغتشاشات رفتیم . شهید ذوالفقاری ازآن‌هایی که بگوید باید به من موتور و امکانات و کلاه ایمنی و ضربه گیر بدهند تا بروم و از کشور دفاع کنم نبود ،دل شیر داشت و در شرایطی که برخی می ترسیدند موتورهایشان به آتش کشیده شود و جا زدند با موتور شخصی خود به میدان آمد. در یکی از تجمعات آشوب گران که برای مقابله با تخریب اموال عمومی و جلوگیری از اغتشاش آنان حضور یافتیم ، درگیری به اوج خود رسید و فتنه گران موتور ما را محاصره کردند و سنگ خیلی بزرگی را به صورت شهید هادی ذوالفقاری کوبیدند.اگر قصد اغتشاش گران مقابله با ما بود ، قطعا سنگ را به سینه و یا پاهای ما نشانه می رفتند ، اما سنگ را به سمت صورت شهید نشانه رفتند و سنگ به زیر چشم شهید برخورد کرد و آن‌چنان دردی به شهید وارد کرد که به دور خود می پیچید و در حال غش کردن بود که او را به بیمارستان منتقل کردیم . شدت این سنگ به حدی بود که صورت شهید پر از خون شد و گونه ایشان شکافته شد و تا مدت ها ، وقتی شهید لبخند می زد ، جای این زخم بر گونه ایشان به خوبی قابل دیدن بود. آن جا هم به دنبال این نبود که پیگیر بحث جانبازی شود یا جار بزند که من در راه دفاع از کشور آسیب دیده ام ، با هزینه شخصی اش ، موضوع معاینه ودرمان خود را پیگیری کرد؛آن ضربه آن قدر محکم بود که بخش هایی از صورت شهید ، چندین روز بی حس بود. یکی از علت هایی هم در اعلامیه ایشان نوشته شده جانباز شهید همین مجروحیت ایشان در فتنه ۸۸ است. 🍀خصوصیات اخلاقی 🌷 ارادت زیاد شهید ذوالفقاری به شهید ابراهیم هادی باعث شده بود در خلق و خو شبیه اوباشد؛اورا در زندگی الگوی خود قرار داد. از بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان (چه در ایران و چه در عراق)بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد. این شهید بزگوار همیشه دائم الوضو بودند و به مسائل مذهبی اهمیت می دادند. ایشان مداحی می کردند و اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت؛هادی انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود. اخلاص هادی زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. هنگامی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. او جوان فعال، کاری،پرتلاش اما بدون ادعایی بود. هادی بسیار شوخ طبع و خنده رو و در عین حال زرنگ و قوی بود. 🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ساده ترین دلیل بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام 🔊 استادرفیعی 💥ببینید و انتشار دهید تسلیت 🥀
❣ 🌱ای عشق! بیا که سینه‌هامان شد چاک «این النّبأ العظیم؟»، گشتیم هلاک... 🌱چشمی که تو را ندیده باشد کور است خون شد دل ما، «متی ترانا و نراک»... تعجیل در فرج مولایمان صلوات🥀 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 🥀
🌷بسم الله الرحمن الرحیم 🌷۱.کل جهان،رابرای انسانهاخلق کرد: هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ٢٩بقره 🌷کل جهان رادراختیارانسان قرارداد: أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ٢٠لقمان 🌷۲.انسان رابرای عبادت آفرید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (٥٦)ذاریات 🌷۳.عبادت کنیدکه باتقوابشیدوگناه نکنید: يَآ أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (٢١)بقره 🌷۵.گناه نکنیدتاخوشبخت وسعادتمندبشید: وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (١٨٩)بقره 🌿🍁🍂🍁🌿
مدح و متن اهل بیت
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #صد_بیست_نه ــ چی شده
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت نگاهی به خیابان انداخت،راه زیادی تا خانه نمانده بود ،اما پاهایش خیلی درد می کردند،و احساس می کرد از پیاده روی زیاد ،ورم کرده اند. امروز ماشین خراب شده بود و آن را به تعمیر برد و مجبور بود در این وقت شب مقداری از راه را پیاده بیاید. به سمت هایپر مارکت سر خیابان رفت و خرید کرد. خسته و کیسه به دست به طرف خانه رفت در این ساعت از شب کسی در خیابان نبود،تاریکی خیابان ترسی بر دلش انداخت. با افتادن سایه ای جلوی قدم هایش لحظه ای شوکه در جایش ایستاد اما دوباره به راه رفتن ادامه داد،اینبار به قدم هایش سرعت بخشید. با شنیدن صدای قدم هایی محکمی که پشت سرش برداشته می شد، متوجه شد که این سایه متعلق به مرد است. از اینکه مرد کاری نمی کرد،ترسش را بیشتر کرد،در همین افکار بود که کیفش کشیده شدو بر زمین پرت شد. جیغ بلندی کشید و با وحشت به عقب برگشت،با دیدن مردی درشت هیکل با صورتی خشن و زخمی،دوباره جیغی کشید و به عقب قدم برداشت. اما آن مرد پوزخندی زد و قدمی برداشت و فاصله را پر کرد، کیسه های خرید از دست سمانه بر روی زمین افتادند،سیب ها بر روی زمین ریختند و برای چند ثانیه نگاه مرد را به خود کشاندند. سمانه که تا این لحظه پاهایش بر زمین خشک شده بودند،فرصت را غنیمت شمرد و شروع به دویدن کرد،مرد نگاهی به سمانه انداخت که با سرعت به سمت در می دوید. لبخندی از سر رضایت زد،به هدفش رسیده بود،با گام های بلند اما آرام و محکم به سمت در رفت. سمانه به محض رسیدن به در دکمه ایفون را چندین بار فشرد، نگاه ترسانش را دوباره به سوی مردی کشید که خونسرد به سوی او قدم برمیداشت ،کشید. این آرامش و خونسردی برا چه بود؟ منظور این است که به راحتی او را در چنگ میگیرد؟؟ با این فکر سمانه وحشت زده با گریه ،پی در پی به در مشت می زد،و سمیه خانم را صدا می کرد. می دانست سمیه خانم تا از پله ها پایین بیاید و در را باز کند،زمان میبرد،اما باز امیدش را از دست نداد،و با صدای بلند اسم سمیه خانم را فریاد می زد،لابه لای فریاد هایش ناخوداگاه اسمی را فریاد زد،که برای چند لحظه مرد را در جایش خشک کرد. اما بعد از چند دقیقه مرد به سمتش امد. اما اینبار با قدم های بلند تر و سریعتر،سمانه محکم تر بر در می زد و هق هق هایش دیده اش را تار کرده بودند‌، با احساس نزدیک شدن مرد به او و دستی که به طرف او دراز شد. در باز شد و او داخل خانه رفت و سریع در را بست. تیمور نگاهی به در بسته انداخت،صدای هق هق و ترسیده ی دختری که پشت در بود،به او انرژی می داد و لبخند عمیقی بر لبانش نشاند. ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂