eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.1هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 عوارض خوردن نوشابه برای هر یک از اعضای بدن 🔹قلب : خطر سکته 🔹مغز :کاهش حافظه 🔹کلیه ها : سنگ کلیه 🔹دندان ها : پوسیدگی 🔹معده : زخم معده و نفخ 🔹استخوان ها : پوکی استخوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بچه مثبت‌ها خیلی قیافه نگیرند! امتحان سنگینه! ریزش در پیش داریم برای هم دعا کنیم...
"اجتماعى بودن" با همه صحبت كردن و بگو بخند کردن نيست! اجتماعى بودن يعنى: بدونيد كجا و با چه كسى از چه كلام و لفظى استفاده كنيد! 🌸🌸🌸
💕گفته های پدری هنگام مرگ به فرزندش : ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ. امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ! 1- ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ! 2- اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ، ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ! 3- ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ، ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ! ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ! ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ! ﻋﻠﺘش را ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ! ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ... و می خواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﻮﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ اینچنین شده ﺑﻮﺩ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ، ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ. 🌸🌸🌸
📚حکایت ملانصرالدین و دانشمند روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند. آندو روبروی هم می‌نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می‌زنند. آن دانشمند دایره‌ای روی زمین می‌کشد. ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می‌کند. دانشمند تخم مرغی از جیب درمی‌آورد و کنار دایره می‌گذارد. ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار می‌دهد. دانشمند پنجة دستش را باز می‌کند و به سوی ملانصرالدین حواله می‌دهد. ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه می‌رود. دانشمند برمی‌خیزد، ازملانصرالدین تشکر می‌کند و به شهر خود بازمی‌گردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است. من در ابتدادایره‌ای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استواهم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغاست. و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز. من پنجة دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست می‌شد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم. مردم شهر ملانصرالدین هم از او پرسیدند که گفتگو درمورد چه بود و او پاسخ داد: آن دانشمند دایره‌ای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان می‌خورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان می‌خورم. آن دانشمند تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ می‌خورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز می‌خورم. آن دانشمند پنجة دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌🌸🌸🌸
🌤 چیست و کیست؟ 🕊انتــظار یعنـــے؛ 🕊انتظار یعنی دروغ نگفتن... 🕊انتظار یعنی غیبت نکردن... 🕊انتظار یعنی تهمت نزدن... 🕊انتظار یعنی نماز به موقع خواندن... 🕊انتظار یعنی زکات دادن... 🕊انتظار یعنی چشم خود را کنترل کردن... 🕊انتظار یعنی قدم صحیح برداشتن... 🕊انتظار یعنی عمل به قرآن... 🕊انتظار یعنی احترام گذاشتن... 🕊انتظار یعنی با ادب بودن... 🕊انتظار یعنی کنترل سخن داشتن... 🕊انتظار یعنی راستگو بودن... 🕊انتظار یعنی امانت دار بودن... 🕊انتظار یعنی خشم خود را فرو بردن... 🕊انتظار یعنی بخشنده بودن... 🕊انتظار یعنی هر لحظه به یاد خدا بودن... 🕊انتظار یعنی دیگران را کوچک نشماردن... 🕊انتظار یعنی علی وار بودن... 🕊انتظار یعنی دیگران را مسخره نکردن... 🕊انتظار یعنی امر به معروف کردن... 🕊انتظار یعنی نهی از منکر کردن... 🕊انتظار یعنی در راه خدا جهاد کردن... 🕊انتظار یعنی ... آیا می توانیم خودمان را یک بنامیم.؟؟؟ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉 🔹 🔹 🌸🌸🌸
*قرار عقدی که به شهادت تبدیل شد*🕊️ *شهید علی عسگری*🌹 تاریخ تولد: ۱۰ / ۱۱ / ۱۳۶۲ تاریخ شهادت: ۱۰ / ۱۱ / ۱۳۹۱ محل تولد: طاقانک / شهر کرد محل شهادت: سوریه *🌹همرزم← تکفیری‌ها فقط تا ظهر می‌جنگیدند☀️ اما بعد از ظهرها خمپاره می‌انداختند💥هیچ کس در زینبیه جرأت نمیکرد پایش را از خانه بیرون بگذارد🍂خمپاره که می‌انداختند صدای ضجه و ناله بلند می‌شد🥀تنها کسی که به این افراد امدادرسانی می‌کرد شهید عسگری بود🌷برای آوارگان غذا تهیه🥖 و شهدا را غسل و دفن می‌کرد🌷همرزم← مقداری نان خشک و آب برای آن‌ها فرستاده شد🍪 و لحظاتی بعد شهید عسگری برای پاکسازی با رمز "علی الله اکبر" به جلو می‌رود🕊️ و می‌گوید "با رمز یا حسین پشت سر من بیایید🍃 پس از لحظاتی مدافعان هر چه می‌گویند "علی الله اکبر" اما هیچ پاسخی نمیشنوند🥀برادرش← پدر و مادر تعدادی هدیه خریده بودند که برای عقد علی به سوریه بروند🎊 اما او در روز تولدش🎉 که قرار بود در همان روز عقد کند💐 یک تیر به سینه🥀و یک تیر هم به پیشانی‌اش🥀اصابت میکند🥀و به حالت سجده به شهادت میرسد🕊️ بعد از شهادتش وقتی سنگ مزار را میگذاشتند🍂بویی فضا را پر کرده بود💛 او وقتی از سوریه می‌آمد عطر مخصوصی داشت💛 تا ۴۰ روز همان بو بر سر مزارش به مشام میرسید💛 در نهایت او به آرزویش رسید*🕊️🕋 *شهید علی عسگری* *شادی روحش صلوات*💙🌹 💦❄️⛄️💦❄️
✨برادران وخواهران آیا نشنیده اید که رسول الله فرمود: هرکس ندای فریادخواهی مسلمانی را بشنود و به کمک او نشتابد مسلمان نیست؟ آیا ندای فریادخواهی ملتهای مظلوم و مسلمان را نمی شنوید؟شاید تصور کنید که می‌گویم بیشتر از توان خود را هزینه کنید اما آیا به کمترین میزان نیز که حفظ حرمت و ابهت انقلاب و مملکتمان می باشد نمی توانید هزینه کنید؟ آیا اگر مقداری از مایحتاج زندگی بر ما کاسته شد باید سراسیمه شده به جان هم بیفتیم؟ عزیزانم راه را غلط نروید راه همان است که رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیة العظمی امام خامنه ای مارا بر آن هدایت می کند هوشیار باشید که دشمن ریشه مارا هدف گرفته، چشم دشمن را هدف بگیرید. ✨ بنده همیشه آرزو داشتم که در زمان سیدالشهدا بودم و در رکابش جهاد میکردم اما دیدم الان هم فرق با آن زمان نمی کند شیعیان در سرزمین شام در ظلم و ستم هستند حتی بارگاه احیاگر عاشورا حضرت زینب کبری مورد تعرض لشکر کفر واقع شده الان که این وصیتنامه را می خوانید امیدوارم حضرت زینب مرا به عنوان پاسدار حرمت بارگاه مبارکش و مدافع شیعیان مظلومش پذیرفته باشد. ✨برادران و خواهران به شما وصیت می کنم از رهنمودهای رهبر والا مقام و فرزانه امام خامنه ای راه را بجویید. برای مادیات زیاد خودرا به زحمت نیندازید و قدری به فکر آخرت باشید 💦❄️⛄️❄️💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱می‌خواهید خدا عاشق شما شود ؟ قلم میزنید برای خدا باشد ... ‌گام ‌برمی‌دارید برای خدا باشد ... ‌سخن می‌گویید برای خدا باشد ... ✅همه چی و همه چی برای خدا باشد ؛ امروز متوسل میشیم به شهیدابراهیم‌‌ همت اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات 📿🕊️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساندویچ نوستالژی کوکو سبزی🌿 سبزی کوکو که شامل(گشنیز،جعفری،تره،شوید،برگ سیر)، هر ۵۰۰ گرم سبزی خرد شده سه عدد تخم مرغ یک ق آرد سفید،نمک،فلفل سیاه،زرد چوبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘🌸کالباس خونگی خوشمزه😋🌸☘ فقط با ی لیوان تو قابلمه به راحتی تو خونه کالباس باکیفیت درست کن 🥰خیالتم راحت راحت از کیفیتش ✅کالباس خونگی یک عدد سینه مرغ سیر ۵حبه نشاسته ذرت۳ق غ(اشتباه تو فیلم ارد گفتم ) روغن ۳ق غ سس کچاپ و خردل ۱ق غ هرکدام ادویه (خیلی مهم تو مزه حذف نکنید) نمک ۱ق غ فلفل سیاه ۱/۲ق چ دارچین۱/۲ق چ فلفل قرمز۱/۲ق چ پاپریکا۱ق چ ۱/۲ق چ تخم گشنیز۱/۲ق چ آویشن ۱/۲ق چ پودر سیر۱ق چ پودر پیاز۱ق چ .یخ ۵تیکه چندتا قارچ نازك اسلايسي تفت داده نصف ي هويج كوچيك پخته شده کاغذ روغنی اندازه دهانه لیوان فویل وکش بعد خاموش کردن نیم ساعت بذارید تو قابلمه بمونه بعد برگردونید بذارید ظرف دربسته تو یخچال خنک شد برش بدید . این کالباس خونگی ها چون نگهدارنده ندارن تا یک هفته تو یخچال و یکماه تو طرف دربسته تو فریزر میتونید نگه دارید. J‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون فر فقط با قابلمه🍰 مواد لازم : کمی وانیل شیر ۱ پیمانه تخم مرغ ۴ عدد پودر کاکائو ۲ ق غ بیکینگ پودر ۱ ق غ روغن ½ پیمانه شکر ۱ پیمانه آرد ۲ پیمانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😋 نان پیشی از نانهای معروف ترکیه است که طرز پخت بسیار راحتی دارد که در روغن سرخ میشود و نیازی به فر ندارد. نان پیشی را هم میتوان در سفره صبحانه استفاده کرد و هم برای عصرانه و پیش غذا با سس میل کرد. تخم مرغ ۱عدد پنیر سفید ۲۰۰ گرم( ۱پیمانه) جعفری ساطوری شده ۱/۲ پیمانه شیر ۱/۲ پیمانه نمک به میزان لازم پودر پفکی افخم ۱بسته شیر تخم مرغ و نمک را در ظرف مناسبی ریخته با هم مخلوط میکنیم. جعفری خرد شده و پنیر سفید را اضافه کرده و پشت چنگال پنیرها را له میکنیم. در مرحله بعد پودر پفکی افخم را طی چند مرحله اضافه میکنیم و خمیری با قوام نرم که به دست نچسبد اماده میکنیم. روی میز را ارد پاشی کرده و خمیر را با وردنه به ضخامت نیم سانت باز میکنیم. سپس خمیر را با کمک پیتزا بر به صورت نوار باریک و دراز برش میدهیم داخل ماهیتابه روغن ریخته و بعد از داغ شدن چوب پیشی ها را داخل روغن داغ انداخته و با کنترل سرخ کنید. پیشی هایی که دو طرفشان کامل سرخ شده است را داخل بشقاب گذاشته و سرو کنید. .
4_5800872092282912853.mp3
2.91M
🌷 سرود الله الله الله
✅حمام رفتن بهلول ✍روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی‌اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند. بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت و این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند؛ ولی با این همه سعی و کوشش کارگران، موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد. حمامی‌ها متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی‌جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟ بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می‌پردازم تا شماها ادب شوید و رعایت مشتری‌های خود را بنمایید.
❤️دِماغ به عربی یعنی مغز. این سنت خداست که حق را بر فرق باطل فرود می‌آورد و دِماغ باطل را به مشت حق در هم می‌شکند. باطل بادکنکی توخالی است؛ هر چقدر بیشتر در او بدمند زودتر می‌ترکد. 📖انبیاء، آیۀ ۱۸ 💦❄️⛄️💦❄️
🔴عواقب وحشتناک رعایت نکردن حق الناس داستانی عجیب از یک شهید ✍آیت الله خرازی در عالم خواب یک شهید را دید و به آن گفت خوش به حالتان که شما راحت شدید ازاین دنیا و عاقبت بخیر شدید. به یکباره آن شهید ناراحت شد و گفت نه گرفتارم ، وقتی نامه اعمال من را به دستم دادند دیدم روی نامه من یک خط قرمز کشیدند و به من گفتند شما حق الناس گردنتان است یک خانم در آموزش و پرورش که همکار او بود تو از او یک عیب پیدا کردی و بجای آن که به خودش بگویی تاخودش را اصلاح کند یکسره رقتی سراغ حراست و مدیر و آن را اخراج کردند و آبروی او رفت تا او تو را حلال نکند بهشت خدا را نخواهی دید آقای خرازی تا از خواب بیدارشدند رفتند و آن زن را که دیگر سنش زیاد شده بود پیداکردند و گفتند من 3 برابر مبلغ حقوق کل سالهای اخراجت را میدهم شهید راحلال کن آن زن لبخند تلخی زد و گفت تا قیامت آن شهید راحلال نخواهم کرد و هرکاری کردند راضی نشدند مراقب حق الناس و آبروی مردم باشید که حتی اگر شهید هم شوید گناه از بین بردن ابروی مردم از شما بخشیده نخواهد شد. 💦❄️⛄️❄️💦
سلام امام زمانم ✋🌸 سلامے از ذره اے کوچک به روشن ترین خورشید سلامے از قلبے مضطرب به بزرگترین آرامش سلامے از چشمانے منتظر به زهرایے‌ترین یوسف سلامے از من که تنهاترینم به تو که مولاے منے دردم را میدانے، اندوهم را میبینے، دلواپسےام را شاهدے، صدایم را می‌شنوے و دعایم میکنے ... بیا اے که نبودت علت همه‌ے غصه‌ها و ناراحتی‌ها در افق آرزوهایم تنها«أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج»را می‌بینم..
🌹قسـمـت دهـم کم کم عمو ایناهم اومدن. عموشایان دوتا دختر داشت آناهید و آناهیتا .آناهید تقریبا هم سن من بود اما آناهیتا ۸سالش بود.وقتی اومدن آناهید رو کشیدم کنار و همه قضایای امروز رو گفتم براش.هرلحظه چشماش گرد تر میشد. _اه چه آدم خودخواهی. _ولی باید ببینی چه جیگریه‌ _خیلی خب آروم تر دختر عمه الان میشنوه نگاه کردم به دور و برم.عمه مشغول حرف زدن با زن عمو بود اما حواسش انگار پیش مابود. خندیدم و گفتم:وای آنا ما هم که پسر ندیده ایم.طفلی کارن. اونم خندش گرفت و گفت:آره دقیقا.راستی زهراکو؟ صورتمو جمع کردم و گفتم:ایش اونو نمیشناسی از آدم به دوره.دانشگاه داشنن خانوم خانوما نیومدن. آناهید خندید وگفت:فکر کن زهرا میومد عمه اینا فکر میکردن ما املیم. پوزخندی زدم و گفتم:آره بابا خوب شد نیومد.بیخیالش تو چه خبر؟ پا روی پاش انداخت و گفت:هیچی بابا این شرکت وامونده رو تعطیل کردن بیکارم تو خونه. _اوا چرا؟ _مثل اینکه ضرر کردن کلا شرکتو بستن فعلا. _کلاسای رانندگیت چیشد؟ _باباگفت فعلا برات ماشین نمیخرم منم گفتم چرا الکی رانندگی یاد بگیرم خب‌. مشغول حرف زدن بودیم که صدای دورگه کارن اومد:سلام. آناهید با ذوق بلندشد و سلام کرد.چهره گندمی بانمکش با اون لبخند نیم متریش خنده دار شده بود. فکر کنم کارنم خنده اش گرفت.با لبخند کج روی لبش به آناهید گفت:آناهید خانم دیگه؟ _بله خودمم. لبخندش به اخم تبدیل شد وگفت:خوشبختم. بعدش یک راست رفت کنار داییاش نشست.. _وای لیدا این چه مرگشه؟عصا قورت داده؟ تااومدم جوابشو بدم،گوشیم زنک خورد. زهرابود.هوف کی حوصله داره بااین حرف بزنه؟ _بله؟ _به زور جواب دادی؟ _دقیقا!چیکار داری؟ _کی میاین؟ _معلوم نیست.میخواستی بیای که تنهانمونی بعد هی غر بزنی. _اه محدثه چقدر چرت میگی گوشیو بده مامان‌. _لیدااااا _برای من محدثه ای.گوشیو بده. _دختره پررو گوشیمو تحویل مامان دادم و رفتم پیش آناهید.کارن همچنان مشغول حرف زدن با مردا بود.چقدر تیپ مردونه و رسمی بهش میومد. _اه نگاش نکن لیدا پررو میشه. دیدم آنا راست میگه دیگه نگاهش نکردم.نمیخواستم فکر کنه عاشق سینه چاکشم. ادامه دارد...
🌹قسـمـت یـازدهـم شب شده بود و همه آماده شدیم که بریم.شالم رو سرم کردم و رفتم جلو.اول ازمادرجون وآقاجون خداحافظی کردم و بعدم ازعمه. _سلام به خواهرت برسون لیداجان. _حتما عمه جون. گونمو با اکراه بوسید و منم ازش جداشدم. سمت کارن رفتم و گفتم:خداحافظ پسرعمه. بدون اینکه نگاهم کنه گفت:خداحافظ‌ با عصبانیت ازش خداحافظی کردم و رفتم سمت در.کاش میشد خفه اش کنم.آناهید خندید و زد به بازوم،گفت:چت شد؟بادت خالی شد؟ _هیچی نگو آنا حوصله ندارم.پسره نچسب. خلاصه سوار ماشینامون شدیم و رفتیم.عطا مشغول تبلتش بود که باباگفت:کارن خیلی پسرآقاییه خداییش. مامان درتایید حرفش گفت:آره خیلی پسر خوبیه. زیرلب گفتم:خوب؟؟هه خیلی. رسیدیم خونه و من یک راست رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم.روتختم دراز کشیدم و زیرلب شروع کردم به فحش دادن کارن.اعصابمو امروز حسابی خط خطی کرده بود.منی که پسرا پشت سرم غش میکردن،این همه امروز جلو یک پسر خارجی خودخواه کم آورده بودم. حتی نگاهمم نکرد،این برام خیلی گرون تموم شد. _میدونم چیکار کنم به دست و پام بیفتی آقاکارن.به من میگن لیدا نه برگ چغندر. انقدر باخودم حرف زدم که خوابم برد.صبح باصدای مامان بیدارشدم _لیدا پاشو دختر دانشگاهت دیرشد.زودبیدارشو دیگه. چشمام رو مالیدم و گفتم:هــوم؟ صدای زهرا اومد:کلاست دیرشد تنبل خانم زود پاشو. _تو چی میگی حاج خانم؟ به شکم خوابیدم و پتو رو پیچوندم دور دستم. تو عمق خواب بودم که چیزی کوبیده شد تو کمرم. _آخخخ کی بود؟ _من بودم قرتی خانم.تاتوباشی بهم نگی حاج خانم. بلندشدم دنبالش افتادم و اونم فرار کرد. _وایسا دختره پررو.حسابتو میرسم. کل خونه رو دور زدیم از آخرم بهش نرسیدم.خیلی تیز بود نامرد‌. زبون درازی کرد وبهم گفت:خودتم بکشی بهم نمیرسی خانم. نفس نفس زنان رفتم سمت دستشویی و گفتم:دعاکن..دستم..بهت...نرسه. صدای خنده بلندش تو صدای شیر آب گم شد. ادامه دارد...
🌹قسـمـت دوازدهـم "کارن" شب مامانو کشیدم کنار و بهش گفتم که موندن تو این خونه برام عذابه اما مامان اصرار داشت بمونیم چون بعد سال ها میدیدشون.منم پامو کردم تو یک کفش که من ازاین خونه میرم شما دوست داشتی بمون. ازفرداشم افتادم دنبال خونه اما مگه پیدا میشد؟اگرم بود برای مجرد ها جایی نداشتن.این چه وضعشه؟جوونا با هرسرو وضعی راه میرن تو خیابون اونوقت حق اجاره دادن خونه به مجردا رو ندارن.واقعاعجیب بود. رسیدم خونه دیدم مادرجون داره با تلفن حرف میزنه.فقط صدای مادرجون میومد. _قربونت برم مادر که انقدر گلی. _... _نه فدات بشم این چه حرفیه حتما درگیر بودی دیگه مادر فدای سرت‌ _... _آره آره هستن گلم هروقت دوست داشتی بیا. _... _نه چه مزاحمتی عزیزمادر؟تو رحمتی. _... _چشم عزیزم حتما.قربونت برم مواظب خودت باش.سلامم برسون. _... _حتما حتما.خدانگهدارت. رفتم تو و گفتم:کی بود هماجون که انقدر قربون صدقش میرفتی!؟چشم خان سالار روشن. خندید و اومد جلو بغلم کرد،گفت:ازدست تو پسر.دخترداییت بود.زهراخانم. _همون چادریه؟ _اره مادر خیلی خانومه زنگ زد هم عذرخواهی کرد که نیومده هم اینکه سلام رسوند بهتون. تودلم گفتم:میخوام نرسونه دختره امل. رفتم تو اتاقم و درگیر لب تاب و آهنگام شدم.چند تا آهنگ قشنگ دانلود کرده بودم که داشتم گوش میدادم. دراتاق زده شد و مامان اومد تو. _در داره اینجاها. اومد تو و نشست رو تخت. _واسه اومدن تو اتاق پسرم باید اجازه بگیرم؟ هوفی کشیدم و گفتم:چیکار داری؟ _خونه بهت ندادن نه؟ _خوشحالی؟ باحرص گفت:این چه وضع حرف زدن با مادرته؟ _مامان بس کن تروخدا اعصاب ندارما. دید به نتیجه ای نمیرسه ازاتاقم رفت بیرون. ادامه دارد...
ضرورت چهارم: آینده‌نگری در آئینه انتخابات یقیناً انتخابات در هر دوره، امری معطوف به آینده کشور است، چگونه بودن را نسبت به آینده باید تفسیر کرد که چگونه آینده‌ای، صلاح جامعه و کشور را رقم می‌زند، این چگونگی در انتخابات‌ها رقم می‌خورد و در واقع کسانی که تحلیلی ذهنی برای آینده دارند باید آن را با انتخاب صحیح و شایستگان ملت، تحقق ببخشند؛ این مهم زمانی سرنوشت‌سازتر خواهد شد که در شعارها و اهداف کاندیداهای محترم، دقت بیشتری شود، به این معنا که آینده قوی در گروی قرار گرفتن افراد لایق در مناصب، صورت می‌گیرد که البته عکس آنهم صحیح است؛ انتخابات و منتخبین ضعیف، آینده‌ای ضعیف را رقم می‌زند که فی‌الجمله باید اذعان نمود که در هر دوره‌ای که انتخابات با اقبال بالای مردم همراه بوده، فضای رشد جامعه مهیاتر و به تحقق اهداف اسناد بالادستی و قوانین و دستورالعمل‌ها، قوی‌تر انجام شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناامیدی ممنوع...❌ هرکه میخوای باش... 🍃 [🎙شیخ جعفر ناصری] 🖇 🖇 •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
‌ادبستان_نماز نماز بهترین تمرینِ تقواست🌷 ‌نماز حجامت روح، از کثیفی‌هاست ‌ در این نمازشب را به نیت ظهور آقا (عج) بخوانیم خواهرم باعث خوشنودی قلب امام زمان (عج) می شود... •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
نماز_شب 🌷 💡سجاده نماز شب، شبی پهن می شود که روزش را بندگی کرده باشیم. پس مراقب روزهایمان باشیم. در این نمازشب را به نیت ظهور آقا (عج) بخوانیم خواهرم باعث خوشنودی قلب امام زمان (عج) می شود... •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•