خودشناسی 3.mp3
8.31M
#خودشناسی ۳
🍀❇️همه موجودات از یک هندسه و نظم درونی برخوردارند
☘🌸حاجیه خانم رستمی فر
⏰Time=13/51
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
مناجاتشعبانیه۩محمدداوود.mp3
7.08M
#مناجات_شعبانیه
محمد داوود
درخلوت وتنهایی گوش کن
⏰Time=16:30
=========
متن کامل مناجات شعبانیه
خودشناسی1(2).mp3
13.68M
#خودشناسی ۱
❇️ امام حسین(عليهالسلام) می فرمایند: کسی که خودش را شناخت همه چیز را میشناسد
🌸#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
خودشناسی 2.mp3
12.74M
#خودشناسی_۲
❇️🦋وقتی خود حقیقی شناخته نشود .هدف اصلی ناشناخته میماند
🌺#حاجیه_خانم_رستمی_فر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سـلام دوستان عزیز
☕️سه شنبه تون پربرکت
🌼امـروز زلال ترین
☕️شبنم شادی را
🌼همیشه بر چشمانتون
☕️و شیرین ترین
🌼تبسم خوشبختی را
☕️همیشه بر لبانتون آرزو دارم
صبحتون زیبـا و دلتون شـاد ☕️🌼
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سـلام
💓صبح زیباتون بخیر
🌺امیـدوارم
💓روزی تون افزون
🌺وجودتون شادی آفرین
💓دستاتون روزی رسون
🌺آرزوهاتون دست یافتنی
💓و تنتون سالم وسلامت باشه
صبح سه شنبه تون پراز بهترینها🌺
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌼 🍃
🌼خـدایا
✨در آستانه فرخنده میلاد با سعادت
🌼حضرت صاحب الزمان (عج)
✨بر ما برکت فراوان عطا کن
🌼و در روزیمان گشایش و
✨ وسعت قرار ده
🌼درظهور حضرت صاحب الزمان
✨(عج تعجیل )
🌼و شادی و لبخند را
✨رزق و روزیمان قرار بده
🌼آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین
🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳درخت نماد زندگی
🍀و باروری و سربلندی
🌸در نزد ما ایرانیان است.
🌳با کاشت هر درخت
🍀روحی تازه به
🌸کالبد زمین دمیده میشود.
روز درختکاری گرامی باد 🌳☘🌸
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸به نیمـه ی
اسفنـد ماه رسیدیـم
و دیگه میتونیـم بگیم :🌸
نـرم نـرمـک 🌸🍃
میـرسد اینـک بهـار 🌸🍃
خــوش بـه حــالِ روزگـار 🌸 🍃
🌸خوش بحال چشمه ها و دشت ها
🌸خوش بحال دانه ها و سبزه ها
🌸خوش به حال غنچه های نیمه باز
🌸خوش به حال دختر میخک
🌸که میخندد به ناز
💗پیشاپیش نوروز ١۴٠۳ مبارک💗
🌸🍃
فصلهای بد خزان بروند
غم وغصه، ز روحو جان بروند
یوسفم گر به تخت بنشیند
گرگ ها از دیارمان بروند
آه مهدی ، ای علی زمان
تو بیا تا مترسکان بروند
خلق خسته شده ز دینخدا
فوج فوجو، یکان یکان بروند
آخرالامر این ستمکاران
همچو فرعون از میان بروند
هم یهود و سعود نابودند
هم منافق ز شیعیان بروند
سنی و صوفی و کژ اندیشان
همه ی زشت مسلکان بروند
پیر گشتمو، منتظر ماندم
گرچه هر پیر و هر جوان بروند
بهر دیدار چهره ی خورشید
من نشستم که ابرها بروند
همه شب تا سحر دعا کردم
تا دعاها به آسمان بروند
کهخدایا امام ما برسان
تا که دجالیان این زمان بروند
گرگ ها زوزه هم اگر بکشند
شیر آید، دوان دوان بروند
حامدا صبر کن که نزدیک است
این شیاطینو این دَدان بروند
#اللهمعجللولیکالفرج
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼السلام علیک
یاصاحب الزمان(عج)💚
🌼می تپد قلب زمین
هم با صدای پای شما💚
🌼 ببینم من
کاش سیمـای شما💚
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج🙏
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سال جدید
نگرشتون را نسبت به زندگی عوض کنید
🌸این یعنے اینکه خودتون رو از
خوشی هاے دنیا و زندگے , محروم نکنید
در مقابل مشکلات , تسلیم نشوید
و زانوے غم بغل نگیرید. 🌸
💖خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته هاتون احترام بذارید .
🎈یادتون باشد بهترین دوست شما "تصویر ذهنے های خوب شما از خودتون " است
💖دیگران را دوست بدارید حتی کسانے که
با شما همراه و هم عقیده نیستند
🌸از کسے متنفر نباشید که روزگارتون رنگ تنفر نگیرد و سیاهے جذب نکند
🎈از هیچ کس توقعے نداشته باشید که جز دلگیرے پیامدے به همراه ندارد.
یادتون باشد که شاید کسے هم از شما توقعی دارد و شما نمیدانید.!🌺🍃
پس بیاییم در سال پیش رو
زیبا و پر امید زندگی کنید 💖
چندان هم که فکر میکنید وقت نیست ❗️
🌸🍃
🌷سه چیز راببینید:
🌷فلینظرالانسان مم خلق.....۵ طارق
ببین ازچه آفریده شدی.
🌷چه کسی تورا ازیک اسپرم آفریده؟
🌷فلینظرالانسان الی طعامه.....۲۴ عبس
ببین چه میخوری؟این خوراکیهاراکی آفریده؟
🌷ولتنظر نفس ماقدمت لغد......۱۸ حشر
وببین تو چه میکنی وچه میفرستی.
💦❄️⛄️❄️💦
🤲جبران نماز قضای صبح🤲
🍃 شخصی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و استخاره کرد، استخاره بد آمد، ولی او آن را نادیده گرفت و به مسافرت تجارتی رفت و اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد.
🍃 وقتی بازگشت خدمت امام رفت و گفت: یادتان هست که استخاره برایم کردید و بد آمد؟ اما من آن را ندیده گرفتم و سود هم بردم.
🍃 حضرت فرمود: یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشاء را خواندی، شام خوردی و خوابیدی و هنگامی که بیدار شدی آفتاب صبح زده بود و نماز صبح تو قضا شد؟
🍃 عرض کرد: آری، یا بن رسول الله.
✨ فرمود: اگر خدا دنیا و هر چه در آن است را به تو داده بود جبران آن خسارت معنوی نمی شود.✨
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
✅مرحوم اسماعیل دولابی میگفت :
✍گاهی اوقات با خدا خلوت کنید
نگویید که ما قابل نیستیم
هر چه ناقابلتر باشیم
خدا بیشتر اهمیت میدهد
خدا کسی نیست که فقط خوبها را انتخاب کند
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
💦❄️⛄️❄️💦
👤 "داوود کیم"
یکی از بهترین اتفاقات این روزها حضور داوود کیم خواننده معروف کره ای در ایران و رفتنش به زیارت آقا امام رضا ع بود،ایشون چند سال پیش مسلمان شدن و احسان یاسین خواننده خوب کشورمون در اسلام آوردن ایشون نقش زیادی داشته.
به سه تا نکته مهم در مورد این اتفاق بزرگ باید توجه کنیم:
اول اینکه یک سلبریتی با تفکرات ناب اسلامی مثل احسان یاسین چقدر میتونه در سطح جهانی اثر گذار باشه و حتی سلبریتی های سایر کشورها رو تحت تاثیر خودش قرار بده.
دوم اینکه ما اگه بتونیم بجای کلفت کردن گردن برخی سلبریتی های بی خاصیت و هنجار شکن ده تا مثل احسان یاسین کشف و تربیت کنیم و حمایت لازم از اونها صورت بگیره بهترین و با ارزش ترین سفیران ایران اسلامی هستن.
سوم اینکه متاسفانه در آسیا کشورهای کره جنوبی و کره شمالی کمترین تعداد مسلمان رو در خودشون دارن و تقریبا مردم این دو کشور هیچ آشنایی با تعالیم اسلام ندارن،و شخص معروف و پر طرفداری مثل داوود کیم میتونه سفیر بزرگی برای آشنایی مردم کره جنوبی با اسلام باشه،اونم اسلام ناب علوی.
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز 5
"می خوام درس بخونم!"
🔹 اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم!😭 بی حال افتاده بودم کف خونه..
مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت.
🔴پدرم نعره می کشید و من رو می زد...
اصلا یادم نمیاد چی می گفت....
👺
☎️ چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم، دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه!
🔹مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود:
شرمنده، نظر دخترم عوض شده!
✔️ چند روز بعد دوباره زنگ زد و گفت
من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواسته علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم.
🔶 علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه.
تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره!
💢 بالاخره مادرم کم آورد.
اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ...
اون هم عین همیشه عصبانی شد!
😡 بیخود کردن! چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ و....
بعد هم بلند داد زد:
هاااااانیه ...😲
این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی!
🔺ادب؟ احترام؟😐
تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی😤
این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم...
🔺 به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ...
😢 باشه ولی یه شرط دارم؛ باید بزاری برگردم مدرسه!
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز ۶
داماد طلبه!
🔷 .... پدرم با شنیدن این جمله مات و مبهوت شد!
می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود.😢
اون شب وقتی به حال اومدم ،تمام شب خوابم نبرد.
هم درد، هم فکرهای مختلف 😞
روی همه چیز فکر کردم...
🔹یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ...
برای اولین بار کم آورده بودم...
🔺 اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم...😭
بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم...
✅ به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه!
🔹از طرفی این جمله اش درست بود، من هیچ وقت بدون فکر تصمیمی نمی گرفتم .
🔹حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود 😒
💢 با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره!
🔹اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟
چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها
راه این موضوع رو پیدا کردم ...
☎️ یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوستا، همسایه ها و اقوام زنگ زدم...
و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت ...
- وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ 😳
ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه هست!
خیلی پسر خوبیه...😌
🔹کمتراز دو ساعت بعد سر و کله پدرم پیدا شد. وقتی مادرم برگشت من بیهوش کف خونه افتاده بودم!
خلاصه اوضاع روزگار گذشت و خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد...
💢البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد فکر کنم نزدیک دو ماه بعد...
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「✨🌸」
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
「⃢🌸→
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز ۷
"افکار منفی"
🔺 پدرم از داماد طلبه اش متنفر بود.
بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد!
با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر
بعد هم که یه عصرانه مختصر،منحصر به چای و شیرینی !!!
👌🏼 هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت😌
🔷 اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور! 😪
هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی!
هر کسی خبر ازدواج ما رو میشنید شوکه می شد.
همه بهم می گفتن ،هانیه تو یه احمقی!😏
⭕️ خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد، تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟😏
💢 هم بدبخت میشی هم بی پول!
به روزگار بدتری نسبت به خواهرت مبتلا میشی! دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی!
💢 گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید
😢😰
گاهی هم پشیمون می شدم اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده
من جایی برای برگشت نداشتم...
🔹از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود. رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی
حتی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی باید همون جا می مردی!
واقعا همین طور بود ...
💢 یه روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون، مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره، اونم با عصبانیت داد زده بود و گفته بود:
از شوهرش بپرس😠
و قطع کرده بود!
🔺 مادرم به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش، بالاخره تونست علی رو پیدا کنه.
صداش بدجور می لرزید
با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا
می خواستیم اگه میشه برای خرید جهیزیه بریم بیرون...😢
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「✨🌸」
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
「⃢🌸→
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز 8
"خرید عروسی"
🔹 مادرم پشت گوشی با نگرانی تمام گفت:
سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... 😥 امکان داره تشریف بیارید؟
💢 شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید.😊
من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه هست، فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید.👌🏼 بالاخره خونه در اختیار ایشونه و...
اگر کمک هم خواستید بگید، هر کاری که مردونه بود، به روی چشم.☺
فقط لطفا طلبگی باشه!😊
اشرافیش نکنید!!!
🔹 مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد 😳
اشاره کردم چی میگه؟
🔸 از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت: میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای!
🔹 دوباره خودش رو کنترل کرد، این بار با شجاعت بیشتری گفت: علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم
البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا عروسی هم وقت کمه و ...
بعد از کلی تشکر، گوشی رو قطع کرد.
هنگ کرده بود!😦
چند بار تکانش دادم ...
مامان چی شد؟ ... چی گفت؟
بالاخره به خودش اومد!
🙄 گفت خودتون برید، دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن و....
برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد!😘
📊 تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم، فقط توی خریدهای بزرگ همراه مون بود؛ برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد...
حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت: شما باید راحت باشی😊
باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه! یه مراسم ساده ...
یه جهیزیه ساده ...
یه شام ساده ...
حدود 60 نفر مهمون ...🎊 🎉
💢 پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت!
برای عروسی نموند.
ولی من برای اولین بار توی زندگیم خوشحال بودم...🙃
🔹 علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود...
🕋
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「✨🌸」
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
「⃢🌸→
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈