💢↶ شرح دعای روز شانزدهم
✍آیت اللہ مجتهدی تهرانی ره
【اَللّهُمَّ وَفِّقْنى فیهِ لِمُوافَقَةِ الاْبْرارِ】
خدایا کاری کن که من با افراد خوب
مؤافقت کنم
مثلاً اگر در جائی رأی گیری است
نگاہ کنیم ببینیم چه کسی آدم خوبی است
و خدمت خدا میکند به او رأی دهیم
نه به آنهائی که به ما قول پست و مقام دادهاند
【وَ جَنِّبْنى فیهِ مُرافَقَةَ الاْشْرارِ】
خدایا کاری کن من با بدها رفیق نشوم
جوان با الوات حتی اگر پسر عمویش باشد
رفاقت نکند، حال چون «رحم» است
سلام و احوالپرسی کند اما رفاقت نکند
نمیشود قطع «رحم» کرد
اما از متدیّنین رفیق انتخاب کنید
حواریون به حضرت مسیح علیهالسلام
گفتند که ما به چه کسانی رفاقت کنیم؟
حضرت مسیح فرمود: با سه نفر
◽️اول کسی که نگاہ به او
تو را به یاد خدا بیندازد
◽️دوم کسی که حرف میزند
علم شما را زیاد میکند
◽️سوم کسی که با عملش
رغبت شما به آخرت را زیاد کند
⬅️ از امام صادق علیهالسلام سؤال کردند
که آیا اینکه نگاہ کردن به عالم عبادت است
صحت دارد؟
و امام در پاسخ فرمودند: کلیت ندارد
نگاہ کردن به صورت عالمی عبادت است
که تو را به یاد خدا بیندازد
↫◄ حدیث داریم که پیش هر عالمی
ننشینید مگر اینکه شما را از چند چیز
به چند چیز دعوت کند
⇦ از شک به یقین
⇦ از ریاکاری به اخلاص
⇦ از رغبت به دنیا به زهد در دنیا
◽️با کسی نشست و برخاست کنید
که دارای علم باشد و در مباحثهها
چیزی به شما بیاموزد
◽️و با کسی مجالست و مباحثت کنید
که دارای علم باشد و در مباحثهها
چیزی به شما بیاموزد و مجالست و مباحثت
با کسی که سواد ندارد بیفایدہ است
◽️با کسی که علم میداند ولو اگر
عمّامه ندارد گفتگو و رفاقت کنید
【وَ آوِنى فیهِ بِرَحْمَتِکَ اِلى دارِ الْقَرارِ
بِاِلهِیَّتِکَ یا اِلهَ العالَمین】
خدایا به رحمت خودت من را
در بهشت جای بدہ به خدائی خودت
از خدا میخواهیم که به حق خدائی
خودش ما را در بهشت جای بده
╭┅┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┅╮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘🌺 صوتی دلنشین و زیبا از تلاوت قرانکریم توسط پسر حنجرهطلایی دهۀ ۷۰ ایران و جهان؛
😍👏👌
🎙قاری بین المللی جواد فروغی
☘جواد فروغی قاری بینالمللی و پژوهشگر قرآنی است. جواد فروغی در اواخر دهۀ ۱۳۶۰ و اوایل دهۀ ۱۳۷۰ در زمینۀ قرائت قرآن بسیار خوش درخشید.
🍃 اما در سالهای بعد بیشتر به امور پژوهشی پرداخت و ترجیح داد در پشت صحنه فعالیت کند. او در حال حاضر دانشجوی دکتری قرآن و حدیث است
✅تشکر از محفل همراه یک نقد
🔻الحمدلله برنامه محفل یکی از برنامه های موفق است و جا داره از همه ی عواملش تشکر کنیم که قبلا هم تشکر کردیم، فقط متاسفانه یک مطلب غلط توسط برادر عزیز و کارشناس محترم گفته شد که امیدوارم درهمان برنامه به طوری اصلاح شود تا پاس گل به بهائیت ندهیم، چون بنده بخاطر کار با براندازان با بهائیت هم درگیر بوده و هستم ، از این جزئیات اطلاع دارم و ظاهرا ایشان نمیداند چه خطای بزرگی انجام شده است و بعد از این بهائیت حرف ایشان را سند قرار میدهند.
📌متاسفانه ایشان در مورد انتقام سخت هم مطلب اشتباهی در رسانه ملی گفته بودند که ما نقد کردیم و بعدا لطف کردند و تماس گرفتند و مستنداتی از اقرار دشمنان فرستادیم که بارها انتقام سخت صورت گرفته ولی چون ما در رسانه تعطیل هستیم ، شما هم فکر میکنید انتقام سخت گرفته نشده است.
🔶بهائیت برای اینکه بگویند پیامبر اسلام آخرین پیامبر نیست، میگویند کلمهی خاتَم (بفتح تاء) معنای ختم کننده ندارد؛ بلکه معنایش انگشتر و زیور است و کلمهی خاتِم (بکسر تاء) به معنی مُهر کننده است و چون مُهر کردن علامت تصدیق است پس اگر در آیه ی مبارکه ، خاتَم را به فتح بخوانیم معنایش این است که پیغمبر اسلام زیور و زینت انبیاء است و اگر به کسر بخوانیم معنایش این است که نبی اکرم تصدیق کنندهی همه انبیای قبل است.
📌خب این حرف بهائیت توسط کارشناس برنامه ی محفل گفته شد و پاس گل عجیبی به بهائیت داده شد.
✅و اما پاسخ: به جای آنکه به پندارهای واهی حضرات بهائی توجه کنیم برای دانستن معنای کلمات خاتَم و خاتِم به فرهنگ لغت المُنجِد نوشته ی لویس معلوف یسوعی رجوع میکنیم و در آنجا چنین میخوانیم: (الخاتَم و الخاتِم ج: خَواتِم و خُتُم: الخاتام – ما یُختَمُ بِه – عاقِبتُ کُلِّ شَیء – نِقرَةُ القَفا – اَقَلُّ وَضح القَوائِم). یعنی: خاتَم و خاتِم که جمع آن خواتِم و خُتُم است معنایشان این است: مُهر – انگشتر – آنچه به او پایان داده میشود – فرجام هر چیز – گودی پشت – کوچکترین سپیدی در پای چهارپایان.
در میان معانی بالا عبارت «ما یُختَم بِه» معنای عام و مفهوم کلی است و معانی دیگر، برخی از مصادیق این معنای کلی به شمار میروند؛ چنان که مهر و انگشتر را به این خاطر که پایان نامه ها به وسیلهی آنها مشخّص میشده، خاتَم میگویند و ما از انگشتر معنای زینت و زیور و از مهر معنای تصدیق درنمییابیم و معلوم نیست حضرات از کجا این توجیهات سست و خندهآور را یافتهاند.
🔶نکته ی دیگر آن که در این جا چند معنی برای لغت مورد نظر ما وجود دارد و چون هر یک از این معانی محتمل است لذا باید با توجه به قرائن مسلّمه، عبارت را ترجمه کنیم و قطعی است که در ترجمه ی آیات قرآن، قرینهای محکمتر از آیات دیگر قرآن و احادیث معصومین نمیتوان یافت و با توجه به آن شواهدی که در متون دینی است ناچاریم در آیه ی مبارکه ، کلمه ی خاتم را (چه به کسر تاء و چه به فتح تاء) فرجام و پایاندهنده معنا کنیم.
✌️امیدوارم عزیزانی که در رسانه خصوص رسانه ی ملی سخن میگویند با دقت بیشتری مطالب را ارائه کنند تا ناخواسته پاس گل به دشمنان دین و انقلاب ندهیم. باز هم از ایشان و همه ی عوامل تشکر میکنیم. یاعلی...
✴️ چهارشنبه 👈8 فروردین/حمل 1403
👈16 رمضان 1445 👈27 مارس 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🐪 ورود محمد بن ابوبکر به مصر " 37 هجری"
📛تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.
📛امروز ساعت 12:35 نیمروز قمر وارد برج عقرب می شود.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز برای امور زیر مناسب نیست:
📛از حرکت و جابجایی ها اجتناب گردد.
👶مناسب زایمان و نوزاد عاقل و عابد شود.
🚖مسافرت: سفر اکیدا مکروه و امکان حادثه دارد و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه باشد. عزیزان احتیاط کنید.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر خوب است:
✳️امور کشاورزی و زراعی.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️ابیاری.
✳️انواع حفاری ها.
✳️کندن چاه و آبراه.
✳️جراحی چشم.
✳️درختکاری.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️کندن دندان.
✳️و خارج کردن خال و زگیل و دمل نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیر بنایی و ازدواج خوب نیست.
🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) ، از مباشرت به قصد فرزند آوری احتیاط گردد.
💉حجامت.
خون دادن و فصد باعث فرج و نشاط می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث حزن و اندوه می شود.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - تحدیرجزء16(معتزآقائی).mp3
3.99M
جزء16
📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹📖
🌺#تحدیر (تندخوانی)
🌺#جزء 6⃣1⃣
🌺#استاد_معتز_آقایی
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
#جزء16
64Bit🚀3/8 :MB
⏰Time=32/50
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - ترتیل جزء16(مشاری_العفاسی).mp3
10.54M
جزء16
📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹📖
🌸#ترتیل
🌸#جزء 6⃣1⃣
🌸#استاد_مشاری_العفاسی
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
#جزء16
64Bit🚀10/0 :MB
⏰Time=58/31
🍃🌻🍃🌸🍃🌻🍃
JOZE 16.mp3
11.67M
🌺 #ترتیل
🌺 #جزء16
🌺#استاد_میثم_تمار
❖═▩ஜ🍃🌺🍃ஜ▩═❖
#جزء16
64Bit🚀11/0:MB
⏰Time=1:03:59
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
JOZE 16.mp3
6M
🌺 #ترتیل
🌺 #جزء16
🌺توسط استاد #سعد_الغامدی
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
#جزء16
64Bit🚀5/6 :MB
⏰Time=48/57
🍃🌻🍃🌸🍃🌻🍃
JOZE 16.mp3
9.58M
🌺 #ترتیل
🌺 #جزء16
🌺#استاد_شهریار_پرهیزگار
❖═▩ஜ🍃🌺🍃ஜ▩═❖
#جزء16
64Bit🚀9/0:MB
⏰Time=52:25
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دلت دریاست می دانم
✨و این زیباست می دانم،
🌸در این سحر نورانی،
✨دعایم کن،
🌸که قلبت چشمه
✨جوشان خوبیهاست!
🌸التمــاس دعـــا
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️حق بفرمود من و جمع ملک در ملکوت
🌹نه فقط ما ، که همه عالمِ قدس و جبروت
❤️می فرستیم بر آن حُسن و کمال و برکات
🌹بر جمال و گُل رُخسار محمد (ص) صلوات
🌹 اللّهم صلّ علی مُحمّد
❤️و آلِ محمّد
🌹و عجّل فرجهم
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تغییر
🔸️در زندگی از چیزهای زیادی می ترسیدم
و نگران بودم تا اینکه آنها را تجربه کردم
وحالا ترسی از آنهاندارم.
🔸 از" نفرت "میترسیدم
یاد گرفتم"به هر حال هر کسی نظری دارد"
🔸از" تنهایی"میترسیدم
یاد گرفتم"خود را دوست بدارم"
🔸از" شکست "میترسیدم
یاد گرفتم"تلاش نکردن یعنی شکست"
🔸از" درد "میترسیدم
یاد گرفتم"درد کشیدن برای رشد روح لازم است"
از" سرنوشت "میترسیدم
یاد گرفتم"من توان تغییر آن را دارم"
و درآخراز" تغییر "میترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین
#پروانه_ها هم قبل از پرواز کرم بودند
و #تغییرآنهارا زیباکرد"
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸لحظههایِ زندگی
🌾همانندِ قاصدکهایی هستند که
🌸با یک دم و بازدمِ ما به هوا میروند؛
🌸لحظههایِ زندگی را دریابیم و
🌾آرزوهایِمان را در گوشش نجوا کنیم،
🌸قدرِ لحظهها را بدانیم
🌾مبادا که گذرِ عمر،
🌸قاصدکهایِ لحظههایِمان را به بادِ فنا دهد.
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹هفت نصیحت زیـبــا🌹
🌼گشاده دست باش، جاری باش،
کمک کن ، مثل رود
🌺با شفقت و مهربان باش ،
مثل خورشید
🌼اگر کسی اشتباه کرد آن را
بپوشان ، مثل شب
🌺وقتی عصبانی شدی خاموش
باش ،مثل خواب
🌼متواضع باش و غرور نداشته
باش ،مثل خاک
🌺بخشش و عفو داشته باش ،
مثل دریا
🌼اگر میخواهی دیگران خوب باشند ،
🌺خودت خوب باش ، مثل آیینه
🌸🍃
🔘 داستان کوتاه
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ایمان داشته باش
که کمترین مهربانیها
از ضعیفترین حافظه ها
پاک نمیشوند...
🌸پس چگونه فراموش شوی
توکه پیشهات مهربانی است
🌸خوبها هیچگاه تنها نیستند
چون مهربانی همسایه آنهاست☺️
تقدیم به شما دوستان خوب 🌸
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸زندگی با همه وسعت خویش
🍃محفل ساکت غم خوردن نیست
🌸حاصلش تن به قضا دادن
🍃و افسردن نیست....
🌸هوس دیدن و نادیدن نیست
🍃زندگی جنبش جاری شدن است
🌸 از تماشاگه آغاز حیات
🍃تا بدانجا که خدا میخواهد.
روزتون بانشاط و پر انرژی 🌸🍃
🌸🍃
#داستانهای_خیلی_کودکانه
(سیاره سرد)
🌍 هزاران مایل دور از زمین، آنطرف دنیا، سیارهی کوچکی بنام "فلیپتون" قرار داشت.
این سیاره خیلی تاریک و سرد بود. بخاطر اینکه خیلی از خورشید دور بود و یک سیاره بزرگ هم جلوی نور خورشید را گرفته بود
در این سیاره موجودات عجیب سبز رنگی زندگی میکردند.😰
🪐 آنها برای اینکه بتوانند اطراف خود را ببینند از چراغ قوه استفاده می کردند.
یک روز اتفاق عجیبی افتاد!
یکی از این موجودات عجیب که اسمش "نیلا" بود باطری چراغ قوه اش را برعکس درون چراغ قوه گذاشت.
ناگهان نور خیره کنندهای تابید و به آسمان رفت و از کنار خورشید گذشت و به سیارهی زمین برخورد کرد.🌍
🌏 آن نور در روی سیارهی زمین به یک پسر به نام "بیلی" و سگش برخورد کرد.
نیلا بلافاصله چراغ قوه اش را خاموش کرد ولی آن دو موجود زمینی، بوسیله نور به بالا یعنی سیاره ی فلیپتون کشیده شدند.
آنها در فضا به پرواز در آمدند و روی سیارهی فلیپتون فرود آمدند.
🌎 بیلی سلام گفت و نیلا هم دستش را تکان
داد.
بیلی گفت: "وای اینجا همه چیز از بستنی
درست شده شده است."
سگ بیلی هم پاهایش را که به بستنی آغشته شده بود، لیس می زد.
نیلا با ناراحتی گفت: "ولی هیچ کس اینجا بستنی نمی خورد چون هوا خیلی سرد است."
🌝 نیلا خیلی غمگین به نظر می رسید. او پرسید: "آیا شما میتوانید به ما کمک کنید؟ آخه ما به نور خورشید احتیاج داریم تا گیاهان در سیاره ما رشد کنند"
بیلی گفت: "من یک فکری دارم. آیا میتوانی ما را به خانهمان برگردانی؟"
نیلا گفت: "یک دقیقه صبر کن." سپس او باطریهای چراغش را بر عکس قرار داد زووووووووووم.
✨ بیلی و سگش به کره زمین برگشتند.
بیلی به اتاق رفت و آینه را برداشت. او به حیاط آمد و آینه را طوری قرار داد که اشعه خورشید که به آینه می خورد اشعه هایش به سیاره فلیپتون برگردد.
☀️ با این فکر بیلی، سیاره فلیپتون دیگر سرد نبود. هر روز سگ بیلی آینه را در زیر نور خورشید قرار می داد تا نور و گرمای کافی به سیاره کوچک برسد.
حالا دیگر نیلا و دوستانش می توانستند
در زیر نور خورشید از خوردن بستنی لذت
ببرند.
#داستانهای_خیلی_کودکانه
🌸🌸🌸
👌👌👌حکایت بسیار زیبا
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده
دوستان این قصه ها برای آموختن ودرس گرفتن است ساده از کنار آن. عبور نکنیم🌸
🌸🌸🌸
✳️ پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم میکرد.
🔸از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد:
🤲 ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
🔸پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
🔸پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...
✅ نتيجه گيري مولانا از بيان اين حكايت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم✋🌸
دلم براے ورود تو لحظه شمارے میکند و حنجرهام تو را فریاد میزند، تو که تجلی عشقی.
قنوتم را طولانی میکنم تا تو نیمه شبی براے آن دعا کنی. کوچههاے غریب بیکسی را آب و جارو میکنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی.
نمیدانم آخرین ایستگاه «توسل» چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوے فاصلهها میبرد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز «ندبه» است.
مولایم...! بیتو دفتر دلمان پر است از مشقهاے انتظار و من با دلم میخواهم آن روز که میآیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠عزیز پدر
تاثیر عشق و علاقه ای که در برزخ نمود پیدا کرد