#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۶۰ 🎬
فکرم مشغول شده بود باید تصمیم خودم رامیگرفتم,اما مگر راه حلی جز ماندن برایم باقی مانده بود؟اگرمیخواستم به خانه بروم که مطمینا قربانی بکیر میشدم واگراز شهرمیخواستم خارج شوم بازهم قربانی داعش,پس بهترین راه ,ماندن درپناه ناریه وتوکل برخدا...
نمازم را به سبک اهل تسنن خواندم چون ترسم ازاین بود درحین نمازخواندن ناریه غافلگیرم کند وبرسد ویا فیصل متوجه تفاوت نمازخواندنم بشود وبگوید,پس بهتردیدم تقیه کنم ومکربه کاربرم.
بچه ها غذا میخواستند ,درب یخچال را بازکردم,ناریه راست میگفت ,مملوبود از,غذاهای نیمه اماده ازگوشت وبرنج مرغ گرفته تا ماست وپنیر وماهی و...,هرچه میلت میکشید بود,کابینت کنسروجات راباز کردم ان هم پروپیمان بود،انواع واقسام کنسروجات ,جالب است مارک اکثرشان ازعربستان سعودی وحتیu.s.aیا همان امریکا بود بعضی هاشون هم مارک اسراییل را داشتند,واین یعنی داعش از همه جا حمایت وتغذیه میشد وهرجا جنایت وخرابکاری هست نام عربستان وامریکا واسراییل در صدر ان میدرخشد.
یک بسته شنیسل مرغ برداشتم ومشغول اماده کردنش شدم,بچه ها قاشق بدست حرکات من را زیرنظر داشتند ,انگار واقعا گرسنه شان بود,عماد, درست است ازوقتی که پیدایش کردم ,یک کلمه هم نتوانسته حرف بزند اما رفتار وحرکاتش حاکی از ان است ازاین وضع راضی است.
بمیرم برایش,خدا میداند دراین چندروزه چه زجرها کشیده,بمیرم برایش,حتی زبان ندارد تا ازلیلا سوال کند,لیلا وعماد خیلی به هم وابسته بودند...آخ آخ....لیلایم کجایی خواهر😭
داخل کابینت بالادنبال سفره بودم که کنسروها سرنگون شد بر زمین وهمراه ان پوشه ای پراز مدارک ریخت کف اشپزخانه,همینجورکه برگه ها را جم میکردم متوجه مدارک شناسایی شدم که به نام ناریه وفیصل بود پاسپورت و...
تعجب کردم دونمونه پاسپورت که باعکسهایی ازناریه وفیصل اما نام هایی متفاوت ,یعنی یکیشان ناریه وفیصل ودوتای دیگر باعکس ناریه وفیصل اما نام های دیگری بود...یعنی چه؟؟چرا؟؟؟مغزم هنگ کرده بود که باصدای....
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
#پروانای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت ۶۱ 🎬
فیصل:خاله پس غذا کی حاضرمیشه؟
از فکر پاسپورتها درامدم وسفره را انداختم ولقمه لقمه غذا دهن فیصل وعماد کردم،ذهنم سخت مشغول بود.اصلا نفهمیدم چی خوردم وچگونه ظرفها راشستم وجم وجورکردم.
بچه ها دوباره مشغول بازی شدند وفیصل از خرگوش فرارییش برای عماد میگفت وعماد هم با دهان باز فقط گوش میکرد،برای اینکه کمی ذهن درگیرم را ارام کنم
قران را برداشتم وباز کردم وشروع به خواندن نمودم
الحق که کلام خدا ارامش بخش است.
بچه ها بعداز ساعتی بازی خسته شدند,فیصل سرجایش خوابید وعماد هم به اغوش من پناه اورد وهرسه خوابیدیم.
با صدای ناریه ازخواب بیدارشدم..
همه جا تاریک بود وبچه ها هم مثل من انگار روزها بود که نخوابیده بودند,درخواب نازبودند.
ناریه کلیدبرق رافشارداد وباروشن شدن برق ,فیصل وعمادهم بیدارشدند.
ناریه:به به سلام برلشکریان اسلام,میبینم که مجاهدان درحال خوابند؟ولبخندی به روی فصیل زد وفیصل هم به اغوش مادرش پرید.
ناریه چندظرف غذا را روی کابینت گذاشت وگفت:حتما خیلی گرسنه هستید بیاییدتاگرم است حسابشان رابرسیم ودرهمین حال چادرش را دراوردمشغول پوشیدن لباس خانه شد.
بدقت حرکاتش را زیر نظر داشتم,به ناریه بیشتراز ۲۲_۲۳سال نمیامد تقریبا هم قد وبالای من بود وهردولاغر وزیبا😊
ناریه:چی شده سلما؟خوردیتم هااا اگر یک مرد مجاهد بودی میگفتم الان قصدداری زن جهادیت بشوم😁
با دست پاچگی به من ومن افتادم وگفتم:راستش تا الان بادقت چهره ات راندیده بودم,خوشگلی هاااا,بهت نمیاد بیشتراز ۲۵داشته باشی,بااین سن کم یکی ازنیروهای پرتلاش دولت اسلامی شدن ,هنر میخواهد.
یه چیزی ته ذهنم راقلقلک میداد,دوست داشتم سراز راز ناریه واون پاسپورتها دربیاورم,بنابراین به حیله ای که درزنان موثراست رواوردم,اخه هرزنی که اززیباییش تعریف کنی,محاله خودش رالوندهد وازمفاخر دیگرش حرف نزند وباحرف ناریه فهمیدم که به هدف زدم.
ناریه:هی خواهر,این جمال زیبا راباقسمت وتقدیر زشت ,میخواهم چه کنم؟؟
باتعجب گفتم:تقدیرزشت؟؟!
یعنی از بودن در....
نگذاشت حرفم راتمام کنم وگفت:اگر تصمیمت برماندن باشد ,وقت زیاداست,برای درد دل,من هم تابه حال برای کسی واگویه نکردم,توسنگ صبورم میشوی واگر بخواهی که بروی دیگر هیچ....
بااشاره به بچه ها گفت:بذار غذا بخورند ,شما هم که خوابتان تکمیل شده.. .شب دراز است ومن وتوهم باهم خخخخ😁
بازهم باخودم گفتم:یعنی چه چیز باعث جذب این زن مهربان به سمت داعش شده؟؟؟
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۶۲ 🎬
غذا راخوردیم وبه ناریه گفتم:ببین من فکرهام راکردم,گرچه چیزی از گذشته من نمیدانی ,اما بایدبگم بیرون این اردوگاه کسی منتظر من نیست,همانطور که همسرم شهیددولت اسلامی شد,منم میخوام به این دولت خدمت کنم,پس میمانم ,امیدوارم کمکم کنی که بودنم مفیدباشه.
ناریه لبخندی زد وگفت:اگر تصمیمت واقعا ازته دل این باشه,خوشحالم که پیش خودم بمونی وسرش را تکانی داد وادامه داد ومفیدخواهی بود انهم چه فایده ای بزرگ...
ازاین حرف ناریه احساس بدی بهم دست داد,عمق وجودم میگفت زیر این چهره ی زیبا ومهربان چیزی هست که باید ازش ترسید.
نمازم رامخصوصا جلوی ناریه به سبک داعشیان داخل سوله ها خواندم تاهیچ شکی به من نبرد وطوری رفتارمیکردم که من شیفته ی دولت اسلامی عراق وشام(داعش)هستم اما نمیدانستم همین حرکاتم باعث به خطرافتادن جان خودم وعمادمیشود.
برای هرکدام یک تشک نرم یک نفره انداختیم,من وناریه کنارهم وفیصل ان طرف ناریه وعمادهم کنارمن خوابید.
نمیدانم به خاطر خواب عصربود یا به خاطرذهنم که درگیرحرفها وکارهای ناریه بود ,خوابم نمیبرد.
بچه ها خوابیدند,نگاه کردم به ناریه دیدم بیداراست,دوست داشتم سرصحبت راباز کنم ,بنابراین گفتم:خوابت نمیبره انگار؟!!
ناریه:اره ذهنم درگیره اینده است....
من:آینده؟؟اینده که از آن دولت اسلامی ست خیالت راحت..
ناریه:اینجوری که پیش میره,نمیدونم واقعااا,درسته که ازلحاظ اعتقادی روی مجاهدان خیلی کار میشه وخیلیا مصمم میشن که حمله انتحاری کنند وخودشون رانابود کنند اما تعداد این افرادکمه ,میدونی چرا؟؟من فکرمیکنم بی ریشه است ,یه جورتلقینه که اگر همین مجاهد انتحاری به دست یک شیعه اسیربشه وکارهایی که ما به سر اسیران میدهیم یکصدمش رابه سراین مجاهد بدهند,دین واعتقادخودش را انکار میکند هیچ,حتی پدرومادرش هم انکارمیکند,سلما تواین چندسالی خدمت به داعش کردم اسیران شیعه ای را دیدم که تا پای جان روی اعتقاداتشان ایستادند,باورت میشه زنده زنده پوستشان کردیم اما حاضرنشدندیک ذره از اعتقاداتشان دست بکشند,اگر دربین مجاهدان ما ده نفرازاین نمونه افراد بود کل دنیا را به تصاحب خودمان درمیاوردیم,حیف که تمام قدرت داعش از حمایتهای دولتهایی است که باتشییع دشمنی دارند واعتقادات مجاهدان به نظرمن پوچ وبی ریشه است...
تعجب کردم از طرز حرف زدن ناریه...دنیای حرفهایش با کارهای روزانه اش تفاوت داشت,برای همین پرسیدم:
اگر الان همچی اعتقادی داری چرا باز هم ادامه میدی؟اصلا چی شد جذب داعش شدی؟بعدشم چه طوری یک روز نیست بامن اشنا شدی ,راحت اینجور از داعش صحبت میکنی,نمیترسی من جاسوس باشم؟
لبخندی زد ورویش راکاملا به طرفم کردوگفت:خوب یکی یکی میپرسیدی تاجواب بدم.
جواب سوال اولت که چرا کارم را ادامه میدهم به زودی,ظرف چندروز اینده خودت بهش میرسی...
سوال دومت رابزار اخرجواب بدهم واول سوال سومت راجواب میدم که پرسیدی چرا بهت اعتماد کردم,ببین سلما جان ,من یک زن هستم ,درسته هرروز بارها وبارها کشته دیدم ومیبینم,اما عواطف زنانگی واحساساتم پابرجاست,صبح ازهمان باراول که جلویت ترمز کردم,ترس وجودت را دیدم,داخل پایگاه مسجدجامع وحتی اردوگاه ترس را داخل چشمات دیدم,من مطمینم تورازی داری که از داعشیها میترسی,کسی که این جوره نمیتونه جاسوس باشه,تو میخوای من نردبان ترقیت داخل اردوگاه باشم ومنم کاری میکنم که به درجه خودم برسی.....فهمیدی؟؟
باخودم گفتم:عجب زبله هااا,پس منم باید راز توراکشف کنم ناریه جااااان...
من:بازم ممنون که به من اعتماد کردی,این رابدان من نه جاسوس هستم نه دشمنت,توبه من کمک کردی ومن هیچ وقت به شما خیانت نمیکنم.
لبخندی زد وگفت:میدونم..
میخوام داستان زندگیم را برای اولین بار برای توبگم .....دوست داری بشنوی؟
من:اره,اره,حتما...
ناریه اینجورشروع کرد....
#ادامه_دارد ...
💦⛈💦⛈💦⛈
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۶۳ 🎬
من ناریه دختر اخری ابوعمید از عشیره ی بنی ساعد بودم,مادرم زن دوم ابوعمید بود,پدرم علاقه ای زیادی به مادرم داشت ومن چون ازلحاظ صورت وسیرت به مادرم شبیه بودم ودختر اخری ،گل سرسبد ابوعمیدبودم ,پدرم ازدل وجان مرادوست داشت وگاهی اوقات این محبت باعث رشک وحسادت دیگرخواهرانم وحتی زن دیگر پدرم میشد.
من ۱۹سال داشتم ودر دل خاطرخواه جبران پسرعمویم شده بودم ومیدانستم که این علاقه دوطرفه است اما هیچ کس,حتی پدرومادرم ازاین علاقه بویی نبرده بود.
عشیره ی بنی ساعد از گذشته های خیلی دور ,دشمنی خیلی شدیدی با عشیره ی بنی عمران داشت,میدانی که اعراب خصوصا اعراب عربستان,دشمنی هایشان خیلی کینه توزانه وبسیارخونبار است،سالی نبود که خونی از مانریزند ودرعوضش خونی ازانها میریختیم ،تااینکه بزرگان نجد(منطقه ای که ما زندگی میکردیم)دور هم جمع شدند وخواستند,چاره ای بیاندیشند برای این دشمنی دیرینه وخونبار...از بخت بد من که انگار گلیم بخت من را با خون بافته باشند،تصمیمی اتخاذ شد که آینده مرا تباه کرد وارزوی همسری جبران را بر دلم نهاد
بعداز ان ,صدبار درعمرم ارزو کردم کاش من دختر دردانه ابوعمید نبودم....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۶۴ 🎬
بزرگان نجد تصمیم گرفتند که ازدواج من با پسر,ابوعدنان(بزرگ عشیره بنی عمران)وجهه المصالحه قرار دهند ودراین قرارداد قید شد اگر گزندی به جان هریک ازما وارد شود،طرف مقابل رامقصر قلمداد میکردند وانوقت دوباره روز ازنو وروزی ازنو ,خون درمقابل خون,جان درمقابل جان...
هرچه که به پدرم التماس کردم,راضی نشد,انگار سنگ شده بود درمقابل دختر عزیزکرده اش,فقط توصیه میکرد درست رفتارکنم وبارفتارم باعث دوستی بین دوعشیره شوم .
وقتی گریه میکردم وزارمیزدم باچشم خودم خنده خواهران دیگر ونگاه پیروزمندانه ی زن پدرم رامیدیدم،تنها کسی که ازجان ودل درغمم شریک بود, فقط مادربیچاره ام بودکه کاری هم جز گریه از دستش برنمیامد...
بالاخره هم کارخودشان را کردند وناریه دختردردانه ی ابوعمید شد عروس خاندان بنی عمران،روز عروسی نگاه عشیره ی بنی عمران به من ,نگاه به عروس نورسیده نبود,انگار قاتل تمام کسانی راکه از گذشته تا حال ازدست داده بودند،میدیدند...روز عروسی عمق بدبختی خود را دیدم اما از ان بدتر زمانی بود که با عدنان(ابوفیصل)تنها شدم...
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
🔸 برکات نماز شب
🔻آیةاللهالعظمی مظاهری
🔹ماز شب گرچه مستحب است، اما هر امر مستحبی را نمیتوان ترک کرد. اگر بنده بداند که خداوند متعال به نماز شب او، نزد فرشتگان مباهات میکند و بهواسطه نافله شب، گناهان او را میآمرزد، هیچگاه از خواندن آن غافل نمیشود. مهمترین فایده و برکت نماز شب، این است که موجب آمرزش و غفران الهی است.
🔹 پیامبر اکرم(ص) می فرماید: آنگاه که بنده از بستر گرم و خوشایند خود برمیخیزد، تا خشنودی پروردگارش را با برپاداشتن نماز شب به دست بیاورد، در حالیکه خواب آلودگی در چشمان او باقی است. خداوند متعال بهخاطر او به فرشتگان مباهات میکند و میفرماید: آیا نمیبینید این بنده مرا که از بستر گرم خویش برخاسته است تا نمازی را که بر او واجب نکردهام، برپا دارد؟ شاهد باشید که من او را آمرزیدم.
🔹نمازشب، موجب حسن خلق میشود و غم و اندوه را از دل بنده شبزندهدار زایل مینماید؛ چنانکه در روایات آمده است: نماز شب، روزی را زیاد، صورت را زیبا و اخلاق را نیکو میکند و موجب میشود گرفتاری و غم و غصهها از بین برود.
🔹همچنین نافله شب، در سیر و حرکت به سوی خداوند متعال، جایگاه والایی دارد و عنایاتی از جانب حق تعالی برای عامل رقم خواهد خورد. چنانچه امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: بدون تهجد و نماز شب، کسی نمیتواند راه رسیدن به خدا و کمال را بپیماید.
✨
🌗 آمادگی برای تحمل بار سنگین قرآن و شب زنده داری
💥از آیات اول سوره مزّمّل چنین استنباط می شود که آدمی برای حمل بار سنگین قرآن با عقل و قلب و جوارح، به نیروی خاصّ الهی نیاز دارد. آن نیرو نیز از راه قیام در دل شب برای نماز، به دست می آید؛ تا آنجا که رسول اعظم حق (ص) به قیام در شب و تلاوت آیات قرآن مامور می گردد تا آمادگی لازم را برای تلقّی قول ثقیل قرآن کریم به دست آورد که:
🌕يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿۱﴾ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۲﴾ نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا ﴿۳﴾ أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا ﴿۴﴾ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا ﴿۵﴾
✍اى جامه به خويشتن فرو پيچيده (۱)
به پا خيز شب را مگر اندكى (۲) نيمى از شب يا اندكى از آن را بكاه (۳)
يا بر آن [نصف] بيفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان (۴)
در حقيقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مى كنيم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فضائل_نماز_شب👇
نمازشب، حتی برای بیماری و جسم انسان هم مؤثر است.
☀️امامصادقعلیهالسلام) میفرمایند :
🌙نماز شب، باعث صحت بدن میشود.
شما تجربه کنید و ببینید نماز شب چقدر از
افسردگیها و اضطرابها را کم میکند.
اضطرابها و نگرانیهایی که خود،
منشأ بیماریهای دیگر هستند.
گاهی انسان میبیند افرادی با #صدق
در سن نود سالگی و هشتاد سالگی
چون ملتزم به سحرخیزی بودهاند و یک گام از
بیداری سحرشان عقبنشینی نمیکردند
با صحت و عافیت تمام روزههایشان را میگیرند.
♻️انسان شروع کند تا ببیند چقدر برکات
💎نصیبش میش
از آثارنمازشب است❗️
پس ⬇️
وعده ی ما در پرتو الطاف الله
دقیق تر بگم #وعدهی_ما_نماز_شب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨الهی...
🌸ای آرامش مطلق
✨ای که دلها
🌸با نام و یاد تو
✨آرام میگیرد
🌸عزت دوستان و عزیزانم را
✨تا عرش کبریایی خود بلند کن
🌸و عطا کن به آنان
✨هر آنچه برایشان خیر است
🌸و دلشان را لبریز کن
✨از شادی و محبت
🌸شبتون سرشاراز آرامش
🌸🍃
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - دعای سحر.mp3
1.74M
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🌿🌟🌿
🌥دعای سحر با صدای
شادروان موسوی قهار
dou-sahar.pdf
646.9K
PDF
🔶 متنِ رنگی و خوانا (پی دی اف) #دعاء_سحر
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
دعای ابوحمزه ثمالی فرهمند .mp3
7.92M
دعای ابوحمزه ثمالی با صدای "محسن فرهمند
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
㉔ دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان
❇️ اَللّهُمَّ إِنِّی أَسأَلُک فِیهِ مَا یرضِیک
🔶 خدایا در این ماه آنچه تو را خشنود میکند از تو درخواست میکنم
❇️ وَ أَعُوذُ بِک مِمَّا یؤذِیک
🔶 و از آنچه تو را ناخشنود میکند به تو پناه میآورم
❇️ وَ أَسأَلُک التَّوفِیقَ فِیهِ لِأَن أُطِیعَک
🔶 و از تو در این ماه توفیق اطاعت
❇️ وَ لاأَعصِیک یا جَوَادَ السَّائِلِینَ
🔶 و ترک نافرمانیات را خواستارم، ای بخشنده به نیازمندان
🎙 با نوای قاسم موسوی قهار
#امام_زمان (عج) #ماه_رمضان
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - شرح دعای24رمضان(مجتهدی تهرانی).Mp3
793.8K
💠 شرح دعای روز بیست و چهارم ماه مبارك رمضان
🎙 آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
💢↶ شرح دعای روز بیست و چهارم
✍آیت اللہ مجتهدی تهرانی ره
【اَلّلهُمَّ إنّی أسْألُکَ فیهِ ما یُرْضیکَ
وَ أعوذُبِکَ مِمّا یؤذیکَ】
ای خدا من از تو چند چیز را
در ماہ رمضان سؤال میکنم
اول اینکه تو از من راضی شوی
و زندگی من طوری باشد که از من
رضایت داشته باشی
این توفیق است که آدم کارهای خود را
به گونهای انجام دهد که خدا از او راضی باشد
و پناہ میبرم به تو از چیزهائی که
تو را اذیت میکند یعنی از گناہ
و اطاعت از شیطان و اطاعت از نفس
◽️ اگر میخواهید بدانید که
خدا از شما راضی هست یا نه
ببینید خودتان در ته دل از خدا راضی هستید؟
اگر راضی باشید خدا هم از شما راضی است
◽️حدیث داریم که شما مانند بیمار هستید
و خدا مانند دکتر و طبیب
همانطور که دکتر هر چه بگوید بیمار میپذیرد
خدا هر چه به ما داد
ما هم باید رضایت داشته باشیم
◽️اگر در مصیبتها و نداریها
از خدا گله نکنیم و تسلیم خدا باشیم
یعنی اینکه ما از خدا راضی هستیم
و خدا هم از ما رضایت دارد
اما خیلی سخت است که انسان
ذرهای گله از خدا نداشته باشد
【وَ أسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لِأنْ أطیعَکَ
وَ لا أعْصیکَ】
خدایا از تو توفیق میخواهم که
در ماہ رمضان اطاعت تو را کنم
و هیچ نافرمانی و گناہ انجام ندهم
⬅️ روایت داریم از امام نهم علیهالسلام که
فرمود: مؤمن باید سه خصلت داشته باشد↯
⓵ توفیق داشته باشد
⓶ خودش را موعظه کند
⓷ اینکه نصیحت دیگران را قبول کند
【یا جَوادَ السّائلین】
ای خدائی که به هر کسی که
از تو چیزی سؤال میکند تو جود میکنی
و نسبت به او بخشش داری
دعای ما را استجابت کن
ما گاهی سائلین را رد میکنیم اما خدا
درخواست همه را میدهد و رد نمیکند
ولی گاهی چیزی که صلاح ما نیست را
از خدا میخواهیم و خدا نمیدهد البته آن
خواسته را هم در قیامت برآوردہ میکند
در قیامت بندگان میپرسند
خدایا اینها که به ما میدهی چیست؟
خطاب میآید که در دنیا خواستی
صلاح نبود بدهیم
و الآن آن را برآوردہ میکنیم
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - تحدیرجزء24(معتزآقائی).mp3
3.99M
جزء24
📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹
🟢 سوره فصلت، آيه 37، جزء 24 سجده واجب دارد
🌸#تحدیر (تندخوانی)
🌸#جزء 4⃣2⃣
🌸#استاد_معتز_آقایی
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
#جزء24
64Bit🚀3/8 :MB
⏰Time=32/47
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - ترتیل جزء24(مشاری_العفاسی).mp3
10.42M
جزء24
📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹
🟢 سوره فصلت، آيه 37، جزء 24 سجده واجب دارد
🌸#ترتیل
🌸#جزء 4⃣2⃣
🌸#استاد_مشاری_العفاسی
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
#جزء24
64Bit🚀9/9 :MB
⏰Time=57/37
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
JOZE 24.mp3
10.91M
🌺 #ترتیل
🌺 #جزء24
🌺#استاد_میثم_التمار
🟢 سوره فصلت، آيه 37، جزء 24 سجده واجب دارد
❖═▩ஜ🍃🌺🍃ஜ▩═❖
#جزء24
64Bit🚀10/3:MB
⏰Time=1:00:04
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
جزء٢٤.mp3
6.02M
🌺 #ترتیل
🌺 #جزء24
🌺توسط استاد #سعد_الغامدی
🟢 سوره فصلت، آيه 37، جزء 24 سجده واجب دارد
❖═▩ஜ🍃🌺🍃ஜ▩═❖
#جزء24
64Bit🚀5/6 :MB
⏰Time=48/55
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
JOZE 24.mp3
9.84M
جزء24
📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹
🟢 سوره فصلت، آيه 37، جزء 24 سجده واجب دارد
🌸#ترتیل
🌸#جزء 4⃣2⃣
🌸#استاد_شهریار_پرهیزگار
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
#جزء24
64Bit🚀9/3 :MB
⏰Time=53/51
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و چهارم...
✍ به خط پایان... که نزدیک می شویم..؛
تعارضی عظیم، قلبمان را گرفتار می کند...؛
🔻"شوق" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زند...
🔻یا "غم" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تو...بوده اند...
❄️دلم برایت تنگ می شود.... خدا
برای لحظه هايي که هیییچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت...
❄️برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد...
❄️برای لحظه هايي که، با هر کدام از نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان... بوسه های مداوم تو را احساس می کردم...
❄️دلم برایت تنگ می شود خدا...
تو.... همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم...
❄️تو... همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا... با آرامشی عظیم، احاطه می کردی...
❣دلم برایت تنگ می شود... خدا
نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای...
اما...
بگذار.... سهم من از این رمضان.. همین سجاده خیسی باشد... که در همه طول سال، نمناک باقی بماند...
❄️بگذار...تمام ارثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد... که تا رمضان دیگر... حتی یک سحر نیز، از ادراکش... جا نمانم...
بگذار ... خالی شدنم را تا رمضان دیگر .. به کوله باری سیاه تبدیل نکنم..
❄️ تصور جمع شدن سفره ات، دلم را می لرزاند...
رمضان می رود ....
و....من.....می مانم......
یک دنیای شلوغ....
می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم....
❣واااااای.... دلم برایت تنگ می شود... خدا
می شود...
در میان دلم... چنان لانه کنی، که ترس نداشتنت... پشتم را نلرزاند ؟؟
میشود ... بمانی...خدااااااا ؟؟؟؟
التماس دعای فرج و شهادت
#جامانده
🌺🧚♀️ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑاشیم , ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ پایین تر ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ ,
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ ،!
ﺍﻧﮕﺸﺖ ها اینگونه ساخته شده اند. از ساختار انگشتانمان یاد بگیریم،ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ،
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ.
جمله انرژي بخش:
وقتي کسي تورا مي رنجاند ...
ناراحت نشو!!!
چون اين قانون طبيعت است!!!
که درختي که شيرين ترين ميوه ها را دارد
بيشترين سنگهارامیخورد.
🌸🍃