فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴شرایط به اجابت رسیدن دعا:
۱) عدم معرفت خدا مهم ترین مانع اجابت دعا
۲) نیّت صادق و قلب مخلص
۳) غذای حلال شرط مهم و سخت اجابت دعا
۴) حضور قلب
۵) اجابت برخی از دعاها به مصلحت انسان نیست
با انتشار این کلیپ در ثواب آن شریک باشید 🌷
#حاج_آقا_مجتهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 موضوع ظالم و مظلوم(1)
سخنران شهید کافی
#تلنگر..
وقتیبمیرم،تلگراممافلاینمیشہ🔇
دیگہتوصفحہامعکسینمیزارم،🖥
کہلایکبشہوکامنتبزارن?¡¿!
گوشیامخاموشمیشہوهیچپیامی؛
ازدوستوآشنانمیاد..📬🍂
پسچیمیمونہ؟؟!!
←قرآنیکہوقتیزندهبودمخوندم🌿
←پنجوعدهنمازیکہمیخوندم 🖇
←احترامیکہبہپدرومادرمگذاشتم🍭
←حجابمرورعایتکردم ✅
←دروغنگفتموتهمتنزدم 💛
←کارهاۍخوبیکہکردم 🌱🎨
←همهکارهاییکہاینجاانجامدادم
←درقبرآنلاینخواهدبود؛⏳
چقدرحواسمون به لحظاتمون تواین دنیاهست!!
⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بندگے در بند ِمعرفت مهدوے
#کلیپ-_مهدوی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
ما امت مسلمان و انقلابی باید همت و سعی کنیم و نهایت کوشش خود را به خرج دهیم تا راه سعادت و عزت و شرف و سربلندی را انتخاب کرده و نه راه ذلت و خواری ، و راه سعادت ، همان راه امام حسین (ع) است و خلاصه همان راه آزادگی است .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #حسینعلی_امیرخانی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
#تلنگر⚠️
میگفت:
فڪرتكهشد امامزمان
دلتمیشهامام زمانی
عقلتمیشه امامزمانے
تصمیمهاتمیشهامام زمانے
تمام زندگیت میشه امامزمانی
رنگآقارومیگیریكمکم...
- فقطاگهتویفكرتدائم
امـامزمانـتباشه...
خودتودرگیرامامزمانکن!!
تا فکرگناه همطرفتنیاد
⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشیدنی خنک با قهوه☕️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلمه برگ 🌿
مواد لازم:
برگ مو
یک عدد پیاز بزرگ
۳۵۰گرم گوشت چرخکرده
نصف لیوان لپه پخته شده
یک لیوان برنج خیس خورده
۱/۵قاشق رب گوجه
۳۰۰گرم سبزی دلمه
نمک،فلفل سیاه،زردچوبه به مقدار لازم
روغن به مقدار لازم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه وقتی لباست لک میشه نگران نباش 👚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز تهیه:
روی لیموها شکر بریزید با گوشکوب فشار بدید و اجازه بدید ۱۰ دقیقه بمونه
بعد از صافی رد کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک آلبالو جذاب و خوشمزه🍒🎂
مواد لازم :
1 لیوان آلبالو بدونه هسته
4 قاشق غذاخوری شکر برای پخت آلبالو
20 گرم کره برای پخت آلبالو
3 عدد تخم مرغ و 1 لیوان شکر
نصف قاشق چایخوری وانیل
نصف لیوان ماست
2 قاشق چایخوری بیکینگ پودر
نصف لیوان روغن مایع
2 لیوان سر خالی آرد قنادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لازانیا گوشت و قارچ🤩
مواد لازم :
گوشت چرخكرده
پیاز ۱ عدد
فلفل دلمه
فلفل قرمز
فلفل سیاه
کره ۳۰ گرم
آرد ۲ ق غ
شیر ۲ لیوان
قارچ
نمک
#راز_پیراهن
قسمت بیست و دوم:
حلما هر چه جلوتر میرفت ،بغض گلوش سنگین تر میشد.
ژینوس خیلی وقیحانه پرده از عشقش به وحید برداشته بود و خیلی راحت اونو وحیدجان ،خطاب کرده بود.
اما وحید سرسنگین باهاش برخورد کرده بود،حلما هی خواند و هی خواند ، بدنش دم به دم داغ تر میشد ، تا اینکه متوجه شد ژینوس به نوعی قصد داشته وحید را از او متنفر کند و به سمت خود بکشد و از در دروغ وارد شده بود.
حلما بارها و بارها جلوی ژینوس گفته بود که وحید سخت مخالف رمال و فال و طالع بین هست و ژینوس خیلی زیرکانه از این حساسیت استفاده کرده بود ، ابتدا به بهانه های مختلف حلما را به خانه زری کشاند و بعد به وحید گفته بود که حلما درگیر رمال و رمال بازی شده و ژینوس هم وارد بازی خودش کرده و اینقدر راااحت دروغ گفته بود و ماهرانه فیلم بازی کرده بود که وحید نسبت به حلما مشکوک شده بود.
بغضی سنگین گلویش را چنگ میزد و از طرفی می خواست کل چت ها را بخواند و در همین حین زنگ خانه را زدند.
حلما دستپاچه شد ، گوشی را دوباره داخل جیبش چپاند و به طرف آیفون رفت.
آیفون را برداشت و از آن طرف صدای وحید داخل گوشی پیچید و تصویرش هم داخل مانیتور افتاد وگفت : در را باز کن خوشگل خانم...
حلما هول شد کلید آیفون را زد ، به سرعت به طرف اتاقش رفت ، ناگاه بین راه چهره خودش را داخل آینه درب حمام دید ، خدای من چقدر گریه کرده بود و خودش بی خبر بود.
پس تغییر مسیر داد و رفت طرف دستشویی تا آبی به سر و صورتش بزند.
مشت دوم آب را به صورتش زد که صدای تقه های پی در پی بلند شد.
حلما صورتش را با گوشه شال روی سرش پاک کرد و به سمت درب هال رفت
در را باز کرد ، هیکل زیبا و مردانه وحید در چا چوب در ظاهر شد...
وحید با لبخند به سمت حلما نگاه کرد و انگار خنده روی لبش خشکید وگفت:..
ادامه دارد
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#راز_پیراهن
قسمت بیست و سوم:
وحید جلوتر آمد وگفت : ببینم کسی خونه نیست؟
و نگاه عمیق تری انداخت و ادامه داد: گریه کردی؟
حلما با دستپاچگی صورتش را دستی کشید وگفت : آره انگار کسی نیست...
چی شد که برگشتی؟
وحید قدمی جلوتر آمد وگفت : اما نگفتی چرا گریه کردی؟
برگشتم چونکه یادم رفت کیف وگوشی ژینوس را ازت بگیرم.
حلما که اصلا دوست نداشت گوشی را به وحید بده گفت :کیف ژینوس را صندلی عقب ماشین گذاشتم..
وحید سری تکان داد وگفت : گوشیش هم بده...
حلما که متوجه شد وحید کاملا فهمیده گوشی ژینوس دست او هست ، آهسته دست داخل جیبش کرد و گوشی را سمت وحید گرفت.
وحید با شک نگاهی به حلما کرد وگفت : رمزش را داری؟
حلما که دروغ تو ذاتش نبود سرش را به علامت مثبت تکون داد و آرام طوری که وحید متوجه رمز بشه رمز را وارد کرد.
قفل گوشی باز شد و حلما تازه متوجه شد چه گندی زده...
آخه صفحه مجازی ژینوس بود و اتفاقا روی اسم عشقم که همون وحید بود ، صفحه خاموش شده بود.
وحید نگاهی به صفحه کرد وکاملا مشهود بود که با تعجبم به اسم بالای صفحه نگاه میکند و در حالیکه مشخص بود یه کم هول شده رو به حلما گفت :انگار متوجه بعضی چیزا شدی...
یعنی زحمت منو کم کردی و دیگه قرار نیست توضیح بدم...
حلما سرش را پایین انداخت و گفت : نه هنوز ، ذهنم کلا هنگ کرده تا خود ژینوس را نبینم و سوالاتم را نپرسم آروم نمیگیرم.
وحید نفسش را محکم بیرون داد و گفت : حالا که فعلا معلوم نیست با زری خانمش کجا غیبیش زده و بعد سرش را نزدیک حلما آورد و گفت: اما اینو تو ذهنت بسپار که هر چی سر آدم میاد به خاطر اعمال خودشه ...
ادامه دارد
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#راز_پیراهن
قسمت بیست و چهارم:
حلما برای چندمین بار طول اتاقش را پیمود که صدای باز شدن در بلند شد ، حلما گوشش را به در چسپانید و متوجه شد پدر و مادرش آمدند.
پس می دانست که مادرش یک راست به اتاق او میاید ، سریع به سمت تختش رفت و خودش را روی تخت انداخت و طوری خوابید که هر بیننده ای فکر می کرد مدتهاست در خواب است.
و بعد از دقایقی ، مامان زهره وارد اتاق شد ، نگاهی از سر مهر به دخترش انداخت و آرام گفت : آخی مثل یه طفل معصوم خوابیده... در همین هنگام صدای زنگ گوشی موبایل حلما بلند شد و حلما به گمان اینکه وحید هست مثل فنر از جاپرید و با دیدن مادرش ،لبخپد کمرنگی زد و گفت :س..سلام مامان...
مامان زهره جلوتر آمد و همانطور که گوشی را از روی عسلی برمیداشت و به طرف حلما میداد گفت : عجب زبلی هستی هااا ،توکه از منم بیدارتری...
حلما نگاهی به صفحه گوشی انداخت ، تا چشمش به اسم روی گوشی افتاد و رفت..
مامان زهره گوشی را تکون داد وگفت :مادر ژینوس هست بگیر جوابش را بده و بعدش بگو موضوع چی بوده شیطون ،آخه من دختر خودم را میشناسم ، هر وقت یه اشکالی تو کارت پیش بیاد اینجور گیج میزنی..
مامان زهره گوشی را که داشت خودش را میکشت وصل کرد و به طرف حلما داد.
حلما گوشی را گرفت و با لکنت گفت : س..سلام خانم ادهمی ، ممنون...ژینوس...من نمی دونم...خبر ندارم..
خانم ادهمی با نگرانی گفت : مگه میشه تو ندونی آخه آخه شما هر کجا میرفتین با هم بودین که...
حلما سرش را پایین انداخت و گفت : من واقعا نمی دونم الان کجاست ، صبر کنید شاید اومدش ...و چون میترسید مادر ژینوس ادامه بده ،آهسته گوشی را قطع کرد.
مامان زهره که با تعحب تک تک حرکات حلما را نگاه میکرد روی تخت نشست و دست حلما را که انگار مجسمه ای سنگی بود گرفت و کنار خودش نشاند وگفت : حلما چی شده ؟ اتفاقی افتاده؟ تو...تو هیچ وقت دروغ نمی گفتی ، چرا الان به مادر دوستت دروغ گفتی؟ من که دیدم تو و ژینوس صبح با هم رفتین پس چرا این زن بیچاره را اینطور نگران کردی هااا؟
حلما همانطور که خیره به گلیم فرش قهوه ای روی زمین بود بغضش ترکید و خودش را به بغل مادر انداخت وگفت : مامان... ژینوس....
مامان زهره که کاملا غافلگیر شده بود گفت : ژینوس چی؟ ژینوس طوریش شده؟
ادامه دارد...
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#راز_پیراهن
قسمت بیست وپنجم:
حلما همانطور که در بغل مادر بود هق هقش بلند شد و گفت :ژینوس غیب شده...
مامان زهره خنده ای روی لبش نشست و مثل زمان کودکی حلما، صورت دخترش را بالا آورد و همانطور که با دستانش صورت حلما را قاب گرفته بود گفت : این چه حرفیه؟ مگه میشه که ژینوس غیب بشه؟! تو که بچه نیستی ،این حرفا چیه میزنی؟!
حلما اشک چشماش را پاک کرد و گفت : مامان من بچه نیستم اما ژینوس درستی غیب شده و شروع کرد به تعریف وقایعی که رخ داده ،حلما به قسمتی رسید که زری اونو از اتاق بیرون انداخت که گوشی اش زنگ خورد.
نگاه به صفحه گوشی کرد ، وحید بود ، دستش را به نشانه اجازه بلند کرد و سپس گوشی را وصل کرد و با التهابی در صدایش گفت : سلام ،چرا گوشیت را جواب نمیدی ؟ پلیسا به هیچ جا نرسیدن ؟ چه خبری از اون روباه مکار؟
وحید چند لحظه سکوت کرد و گفت : فعلا خبری نیست ، صابخونه زری خانم اومده کلانتری و متوجه شدیم که همین امروز زری تسویه حساب کرده و تمام مدارکش را گرفته و حتی کلید ساختمان هم تحویل داده بود...انگار یه قضیهٔ از پیش تعیین شده بوده و زری نقشه هایی برای تو و ژینوس داشته ، حالا چه نقشه هایی نمی دونم ،اما چرا ناگهان تو رو از اتاق بیرون کرده ،اینم جای تعجب داره، حالا پلیسا دارن اطلاعات گوشی مهسا را استخراج میکنن ، دعا کن چیز درست درمونی بتونن ازش دربیارن..
حلما نفسش را محکم بیرون داد و گفت : من دارم قبض روح میشم ، تو رو خدا زودتر یه خبر درست درمون بیار...
وحید چشمی گفت و ادامه داد: دست من نیست عزیز دلم ،اما با این حال چشم و گوشی را قطع کرد
حلما گوشی را به کناری انداخت و به مادرش که انگار بسیار متعجب بود نگاه کرد.
مادرش شمرده شمرده گفت : ببینم، من درست متوجه شدم ، تو با ژینوس دعوات شده؟ منظورت از روباه مکار ژینوس بود؟
حلما با یاد آوری پیام های ژینوس بغضی سنگین گلوش را چنگ میزد و همانطور که اشک در چشماهیش حلقه زده بود سرش را به نشانه بله تکون داد و گفت : دعوامون نشده ، اما...اما حالا متوجه شدم ژینوس برای من یه دوست نبوده....
ادامه دارد...
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏰ساعت زندگیت را
✨به افق آدمهای ارزان قیمت
⏰کوک نکن
✨یا خواب میمانی
⏰یا عقب
✨هیچ مدرسه ای بالاتر از
⏰تجربه نیست
✨افسوس که شهریه ای گران دارد!
⏰عمر
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🌹
💫إنَّ اللهَ تعالى جَميلٌ يُحِبُّ الجمالَ
سَخِىُّ يُحِبُّ السَّخاءَ
نَظيفٌ يُحِبُّ النَّظافَةَ
💫خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد
💫بخشنده است و بخشش را دوست دارد
💫پاکیزه است و پاگیزگی را دوست دارد .
🌹پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمودند
📓 : نهج الفصاحة : ص : ۱۳۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝ اگر به بلوغ روانی رسیده باشی:
🔸میپذیری بعضی از چیزها یا افراد رو نمیتونی تو زندگیت داشته باشی و تلاش برای داشتنشون بی فایده است!
🔸میپذیری تنهایی قسمتی از زندگیه و هیچکس نمیتونه و نباید اونو کاملاً پر کنه!
🔸میپذیری همیشه درک و تفسیرت از اتفاق ها و رفتار دیگران درست نیست!
🔸میپذیری که افکار و احساساتت قابل تغییره و خودت رو محکوم به درد کشیدن نمیکنی!
🔸میپذیری ضعفها و حساسیتهایی داری که باید ازشون مراقبت کنی!
🔸و میپذیری برای رسیدن به آرامش اول باید روی خودت کار کنی، بعد روی دیگران!
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 وقتی به زندگی فکر می کنید
این دو نکته را به خاطر داشته باشید:
هر چقدر احساس گناه داشته باشید
گذشته تغییر نمی کند....
و هر چقدر استرس داشته باشید
آینده عوض نمی شود...
🌸 امروزتون متفاوت و زیبا
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸از مشخصات انسان الهی این است که حرفها و دیدار او انسان را
به یاد خداوند و زیبایی و خوبی می اندازد
🌸در مواقعی که دیگران عصبانی
می شوند او نمی شود و جایی که دیگران بخاطر منافعشان شروع به غیبت می کنند او نمی کند
🌸انسان الهی ، غایب است و
به ظاهر در کنار ما نشسته ،
ولی در واقع بر قله ی انسانیت
تکیه زده
🌸الهی بودن انسان ، به ظاهر انسان نیست چون هر کسی می تواند ظاهرش را به شکل متدینین در بیاورد. الهی بودن انسان ها
به قلب و روح بزرگ آنهاست
#دکتر_قمشه_ای
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌲گاهی جاده زندگی
طولانی به نظر می رسد
ره توشه یادم نرود :
💚 صبر
💚 اندکی امید
💚 و به قدر کافی ایمان😊
اول هفته تون زیبا🌲
🌸🍃