21.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #حسن_فریدون خطرناکتر است یا #بازرگان؟
🔻 بازرگان وغربزدهها خطرناکتر از #منافقیناند که عامل ۱۷۰۰۰ ترور بودند!
⭕️ دستور تخریب پناهیان؛ چرا؟
🔻 شاید مهمترین سخنرانی استاد پناهیان و شروع تخریبها رو بشه سخنرانی ایشون درباره ترور سپهبد قرنی به دست لیبرالها و فرزندان معنوی بازرگان و انتقاد از شورای شهر تهران در نامگذاری خیابانی به اسم بازرگان دونست!
♨️حضرت آیتالله صافی گلپایگانی: در عصر غیبت، نظام و امور مردم در دست فقها است
🔻به مناسبت ارتحال حضرت آیتالله صافی گلپایگانی
▪️ما حکومت و اسم های شریفی مانند « #الحاکم » و « #الولی » و امثال این ها را از اختصاصات خداوند متعال می دانیم و حکومتی را مشروع تلقی می کنیم که منشعب و مقتبس از این حکومت باشد. قبلاً حکومت هایی وجود داشت که نوعاً علما آن ها را « #حکومت_ظلمه » می نامیدند، لذا کسانی که متعهد و متدین بودند در مواردی که لازم می دانستند، بدون اجازه علما کاری را انجام نمی دادند؛ یعنی قائل به این مطلب بودند که این ها چون در عصر غیبت از طرف فقها نیستند و حاکمانی هستند که بر مردم مسلط شده اند از این جهت حکومتی ندارند و این افراد ناچار بودند در کارهایی که با فقها در ارتباط است از آن ها اجازه بگیرند...
▫️همان طور که در توقیع شریف آمده است ما معتقدیم که در #عصر_غیبت، نظام و امور مردم در دست فقها می باشد. این موضوع را من در کتاب های «التعزیر»، «ولایت تکوینی و تشریعی» و «ضرورت حکومت» یادآوری کرده و نوشته ام که در عصر غیبت حکومت باید باشد و ضرورت دارد. این ها مسائلی است که بین شیعه مشهور و معروف بوده است.
▪️ در طول زمان موقعیت هایی برای فقها پیش آمده است و مثلاً #حضرت_امام در آن حکمی که برای #بازرگان صادر کردند نوشتند: «من به عنوان حق شرعی تو را معین می کنم» و یا میرزای شیرازی یا سید محمد مجاهد در جنگ با روس ها در حکومت دخالت داشتند یا حاجی محمد باقر حجة الاسلام در اصفهان اقامه حدود می کردند. در تمام این مدت حکومت به دست فقهای شیعه بوده است و هر چند حکام غاصبی بر سر کار بودند، ولی در امور غیر سلطنتی و حکومتی باز هم دستور و حکم علما نافذ بوده است.(امام خمینی و حکومت اسلامی(مصاحبههای علمی)، ١٣-١۵)
🔺آیتالله شیخ لطفالله صافی گلپایگانی؛ دومین دبیر شورای نگهبان
🔘روزنه؛ دریچه ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر
#داستانک_پند
✔️موضوع:#بازرگان
آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشي زندگي مي کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست مي گويي!موش خيلي آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آيم.رفت و چون به سر کوي رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثري نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من عقابي ديدم که کودکي مي برد.مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است،چگونه مي گويي عقاب کودکي را ببرد؟بازرگان خنديد و گفت:در شهري که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابي کودکي بيست کيلويي را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چيست،گفت:آري موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هيچ چيز بدتر از آن نيست که در سخن ، کريم و بخشنده باشي ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل.
❄️🌨☃🌨❄️