eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یاس
🔹🔸🔶🔸🔷🔸🔶🔸🔹 شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد ديد لباس كهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقديم نمود و عرض كرد: يا رسول الله ! با اين پول لباسى براى خود بخريد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: پول را بگير و پيراهنى برايم بخر! على عليه السلام مى فرمايد: - من پول را گرفته به بازار رفتم پيراهنى به دوازده درهم خريدم و محضر پيامبر برگشتم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله پيراهن را كه ديد فرمود: اين پيراهن را چندان دوست ندارم پيراهن ارزانتر از اين مى خواهم ، آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد؟ امام على علیه السلام مى فرمايد: من پيراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلى الله عليه و آله را به ايشان رساندم ، فروشنده پذيرفت . پول را گرفتم و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدم ، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتاديم تا پيراهنى بخريم . در بين راه ، چشم حضرت به كنيزكى افتاد كه گريه مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك رفت و از كنيزك پرسيد: - چرا گريه مى كنى ؟ كنيز جواب داد: - اهل خانه به من چهار درهم دادند كه متاعى از بازار برايشان بخرم . نمى دانم چطور شد پول ها را گم كردم . اكنون جراءت نمى كنم به خانه برگردم . رسول اكرم صلى الله عليه و آله چهار درهم از آن دوازده درهم را به كنيزك داد و فرمود: هر چه مى خواستى اكنون بخر و به خانه برگرد. خدا را شكر كرد و خود به طرف بازار رفت و جامه اى به چهار درهم خريد و پوشيد. در برگشت بر سر راه برهنه اى را ديد، جامه را از تن بيرون آورد و به او داد و خود دوباره به بازار رفت و پيراهنى به چهار درهم باقيمانده خريد و پوشيد سپس به طرف خانه به راه افتاد. در بين راه ، باز همان كنيزك را ديد كه حيران و اندوهناك نشسته است . فرمود: چرا به خانه ات نرفتى ؟ - يا رسول الله ! دير كرده ام ، مى ترسم مرا بزنند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: - بيا با هم برويم . خانه تان را به من نشان بده ، من وساطت مى كنم كه از تقصيراتت بگذرند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اتفاق كنيزك راه افتاد. همين كه به جلوى در خانه رسيدند كنيزك گفت : - همين خانه است . رسول اكرم صلى الله عليه و آله از پشت در با صداى بلند گفت : - اى اهل خانه سلام عليكم ! جوابى شنيده نشد. بار دوم سلام كرد. جوابى نيامد. سومين بار سلام كرد، جواب دادند: - السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: - چرا اول جواب نداديد؟ آيا صداى مرا نمى شنيديد؟ اهل خانه گفتند: - چرا! از همان اول شنيديم و تشخيص داديم كه شماييد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: - پس علت تاءخير چه بود؟ گفتند: - دوست داشتيم سلام شما را مكرر بشنويم ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: - اين كنيزك شما دير كرده ، من اينجا آمدم تا از شما خواهش كنم او را مؤ اخذه نكنيد. گفتند: - يا رسول الله ! به خاطر مقدم گرامى شما اين كنيزك از همين ساعت آزاد است . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله با خود گفت : خدا را شكر! چه دوازده درهم بابركتى بود، دو برهنه را پوشانيد و يك برده را آزاد كرد!__________________ «