فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غدیر_نزدیک_است
تا نَفَس هست... #راز میگوییم
روز و شب، چون نماز میگوییم
#نسل در نسل از علّی و غدیر...
باز #گفتند و... باز، #میگوییم!
.
#تلنگــر
#راز شهادت اخلاص
✅معنای کار برای خدا چیست؟
✍امام صادق(علیه السلام): خداوند بندگانی دارد که روز قیامت پروندۀ اعمالشان کاملاً خالی و سفید است.
ملائکه از پروردگار میپرسند: چرا هیچ چیزی در پروندۀ اعمال اینها ثبت نشده است؟
خداوند میفرماید: اینها برخی از بندگان مخلص من هستند که آنقدر خلوصشان بالا بوده که وقتی کار خوبی انجام میدادند حتی دوست نداشتند ملائکهای که اعمال را ثبت میکنند هم ببینند،
فقط دوست داشتند خدا ببیند!
لذا هر وقت اینها میخواستند کار خوب انجام دهند، خدا اجازه نمیداد ملائکه ببینند و ثبت کنند.
اینها حسابشان با خود خداوند است. 😊
#عدة الداعی و نجاح الساعی/ص۲۰۷
💕💕💕
#راز _پیراهن
قسمت سیزدهم:
حلما بدون اینکه فکر خاصی کند سریع گردنبند را به گردن خودش انداخت ، کیف را روی صندلی انداخت و دوباره وارد اتاق شد .
درب اتاق را بست و پشتش را به درب کرد ،ژینوس مانند گربه ای که ترسیده گوشه اتاق نشسته بود و با چشمان سبزش به حلما خیره شده بود.
حلما نگاهی به زر زری انداخت و انگار چیزی درون دلش شکست .
آهسته زیر لب گفت : خدای من ! از چشماش آتیش میباره و در همین حین رعشه ای سر تا پای زری را برداشت، پیراهن قرمز رنگی را که در دستش بود به سمت ژینوس پرتاب کرد و گفت : این پیراهن را بپوش و بعد به سمت کشوی میز رفت از روی کشو خنجر. ا برداشت و به سمت حلما گرفت و همینطور که جلو می آمد گفت : دخترهٔ نکبت برو بیرون...
حلما متوجه شد که زری از او میترسد حالا چرا؟؟
حلما با این فکر کمی آرامش گرفت و خواست حرف خودش را امتحان کند و با قدم های شمرده شمرده به طرف زری حرکت کرد،زری که قبلش خنجر را دهید گونه در دست داشت با حرکت حلما شروع کرد به عقب عقب رفتن ..
حلما یک قدم به سمت او برمی داشت و زری هم یک قدم به عقب تا اینکه پشت زری به میز توالت گرفت...
حلما با اراده ای بیشتر به سمت زری قدم برمی داشت که ناگهان...
ادامه دارد
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺