eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
23.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
او آمد و در کویر، باران گل کرد در خاک وطن، نهال ایمان گل کرد او آمد و ریشۀ زمستان خشکید گل‌عطــــر خجستۀ بهاران گل کرد * او آمد و با گرسنگان خلوت کرد در شهر، امید و عشق را قسمت کرد از منبر خاک، مهربان، بالا رفت با لهجه‌ی پابرهنه‌ها صحبت کرد * او آمد و ما برادری را دیدیم درعالم خاک، سروری را دیدیم او آمد و سیب عشق را قسمت کرد در سایه‌ی دین، برابری را دیدیم * او آمد و زندگی پر از شادی شد ویرانۀ دل، دوباره آبادی شد او آمد و فتنۀ خزان پرپر شد ای دل‌شدگان ! بهار آزادی شد * آن مرد، ز داغ و درد مردم می‌گفت از خانۀ لخت و سرد مردم می‌گفت او آمده بود تا ورق برگردد بی واهمه از نبرد مردم می‌گفت * او آمد و مهر و ماه را فهمیدیم پایان شب سیاه را فهمیدیم او آمد و زیر سایه‌ی دستانش ما معنی سرپناه را فهمیدیم * او آمد و حال آسمان بهتر شد خورشید شکفت، تیرگی پرپر شد از بند گسست، حضرت آزادی دوران حکومت ستم، آخر شد * او آمد و کوچه و خیابان شد سبز امید شکفت و عشق و ایمان شد سبز او آمد و از وطن فراری شد دیو در فصل فرشته، بوی انسان شد سبز * مردی ز تبار بوذر و سلمان بود بر روی لبش تبسم ایمان بود در جامۀ خاک، روح افلاکی داشت آمیزه‌ای از فرشته و انسان بود * بر روی لبش، تبسمی زیبا بود درهای دلش به روی مردم وا بود از نام و نشان او اگر می‌پرسی؟ او، روح خدا، امام خوبی‌‌ها بود * بر روی لبش، سلام آزادی بود در سینه‌ی او، پیام آزادی بود او آمد و واژۀ قفس را خط زد او روح خدا، امام آزادی بود * من آمده‌ام امید را بنویسم صبحی که ز ره رسید را بنویسم من آمده‌ام به خط عزت، نامِ این ملت رو سپید را بنویسم * برخیز که نور ناب را بنویسیم آیینه‌ترین کتاب را بنویسیم برخیز به خط روشن آزادی منظومه‌ی انقلاب را بنویسیم * ما امت « لا اله الا الله » ایم با قافله‌ی مُوحدان همراهیم هم قبله و هم قبیله‌ی ابراهیم هم سلسله‌ی امام روح اللهیم
باز هم باران بسم الله الرحمن الرحیم سفره ی احسان بسم الله الرحمن الرحیم خواندن آیات سرخ گل ز قرآن چمن در بهارستان بسم الله الرحمن الرحیم لقمه ای نان و نیایش در حضور آسمان بر لب ایوان ِ بسم الله الرحمن الرحیم خوردن سیبی بهشتی از درخت باغ نور با لب و دندان ِ بسم الله الرحمن الرحیم شب نشینی با ملائک در شبستان دعا خواندن قرآن ِ بسم الله الرحمن الرحیم همنشینی با خدا در زیر نور ماه عشق در شب چشمان ِ بسم الله الرحمن الرحیم مثل مولانا شقایق ، سوختن از داغ عشق از تب سوزان ِ بسم الله الرحمن الرحیم تو شب قدری و شیطان می شناسد قدر تو بندگی کن ، جان بسم الله الرحمن الرحیم بندگی کن تا بمیرد در تو شیطان رجیم تا شوی انسان ِ بسم الله الرحمن الرحیم .
«ای غرور پوک!» همچنان سنگین و سرسخت و مهیب و کور آن شب‌افسونِ جنون‌آیین آن پلشتی زادۀ دلقک شهوت‌آوازِ ستم‌مسلک. می‌چکد از پوزۀ ذهنش بافه‌های مرگ دارهایی از عطش سرشار وحشی و خونخوار از تعفن می‌رسد از ماورای باتلاق شب بوی زرد توطئه می‌آید از افکار نامردش چشم شهوت‌سیرتش سرریز سرمستی‌ست تاجر عریانی عشق است تاجر سکس و سکوت و سُکر! در نگاهش عشق ماسیده گیسوان او پلاسیده هرزه‌گرد کوچه‌های جسم. باز می‌بلعد… هشت‌پای قرن نافرجام قرن اختاپوس! از هراس سایه‌ها می‌آید انگاری چشم‌هایش نبش قبر صبح مومیایی گشتۀ ظلمت بی‌خبر از بعثت باران مثل خواب مُردۀ مرداب، در بلاهت غوطه‌ور یکسر ای تمدن‌زار بی‌حاصل! زادگاه صنعت افیون نشئۀ شب، ظلمت شیّاد! قتلگاه فطرت خورشید حیف، حرفم را نمی‌فهمی شیشۀ حرف مرا سنگی چون بدآهنگی. ای غرور پوک، آمریکا! ای توحش، ای شب اعظم ای تو ابلیس بزرگ قرن از نگاه شاخه‌های خویش این غرور کاغذی را کاش می‌چیدی چون جهان گرم طلوعی سبز و خورشیدی‌ست. شب نمی‌ماند ظلم زیبا نیست. کاش می‌فهمیدی ای خفاش! ای توهُم سلطۀ مغبون روزی از این روزها، تنها در غروبی زرد می‌میری. بعد تو، اما: آسمان این جهان آبی‌ست باغ می‌روید آب می‌جوشد چشمه‌ها جاری‌ست. باز شبنم هست روی برگ گل زندگی زیباست عشق، مهتابی‌ست. ای غرور پوک، آمریکا! حرف‌هایم را کاش می‌فهمیدی، اما حیف تو نمی‌فهمی! چون که فهم زندگی هرگز، نیست در وسُع تو ای مرداب. ای گُراز ابله پروار! گرگ آدمخوار از نژاد آدمی بیزار مرگ، نوشت باد مرگ، نوشت باد. ✍🏻
علیه‌السلام 🔹زینت سجادهٔ عشق🔹 بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد پیکر سوختهٔ کرب‌وبلا سهم تو شد بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست ناگهان داغ دل آینه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت خطبهٔ اشک برای شهدا سهم تو شد بعد از آن واقعه در هرولهٔ آتش و خون در شب خوف و خطر خطبهٔ «لا» سهم تو شد بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد خیمهٔ نور تو در فتنهٔ شب سوخت ولی کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد بعد از آن واقعه، ای زینت سجادهٔ عشق از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد بعد از آن واقعه، ای کاش که می‌مردم من مصلحت نیست بگویم که چه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعهٔ سرخ حقیقت گل کرد کربلا در تو درخشید خدا سهم تو شد 📝 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅