eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
23.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
من شما را خیلی دوست می‌دارم! بدون شما، زندگی سخت است؛ خیلی سخت!
خبری در دنیا نیست! خیری هم از آن ندیده‌ام! تنها دل‌خوشی‌مان؛ محبت حسین است! ما از این دنیا... چیزی نخواستیم‌‌‌؛ جز روضه! و نَفَس‌کشیدن... در هوای نوکری!
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین‌جان! به اسمت قسم؛ همانا من... مشتاقِ دیدنت هستم!
روزها را می‌شمارم... تا ! را ورق می‌زنم... می‌رسم به ! رجب و شعبان ندارد... همه‌اش نشانی از تو دارند! حکایت این عشق... از کودکی است! پس قبول کن ماجرای این دل‌بستگی... سَرِ دارز دارد! دست خودم نیست که! پس قبول کن هرشبِ جمعه... هر لحظه‌ی من... هر شبِ من... با یاد کربلا سپری می‌شود! پس قبول کن... جز تو... هوای کسی در سَرَم نیست! را می‌شنوید با صدای حاج
روزگار... دست انداخته دورِ گردن‌مان... و دارد ما را با خود می‌برد! زندگی... سخت شده و از هرسو... تیر بلا و خطر... به سوی‌مان می‌آید! عُمر.... دارد می‌گذرد... و نمی‌دانم آیا دوباره می‌توانم زائرت شوم یا نه؟! دل، خوش کرده‌ام به سلامی از دور... و زیرِ لب می‌خوانم: العفو بحق‌ الحسین!
این شبِ‌جمعه، همه، گریانِ زهرایند و... او دست بر پهلو... بخواند روضه، بینِ قتلگاه!
ویزا نمی‌خواهم... وقتی دل من پَر می‌زند تا حرم شما! به کاروان نیاز نیست... وقتی خاطراتِ زیارت... آرامشِ روز و شبِ من است! چه‌کار دارم بلیط چند است... وقتی با سلامی از روی عشق... می‌شوم زائرِ حرمت! گرچه دیدنِ کربلای تو... آرزوی من است؛ اما دل‌خوشم به شب‌های جمعه... نَفَس‌کشیدن در هوای بین‌الحرمین... و نامت را بر زبان آوردن! همین را هم که دارم... برایم بس است!
روزگار... دست انداخته دورِ گردن‌مان... و دارد ما را با خود می‌برد! زندگی... سخت شده و از هرسو... تیر بلا و خطر... به سوی‌مان می‌آید! عُمر.... دارد می‌گذرد... و نمی‌دانم آیا دوباره می‌توانم زائرت شوم یا نه؟! دل، خوش کرده‌ام به سلامی از دور... و زیرِ لب می‌خوانم: العفو بحق‌ الحسین!
eitaa.com/banoyealam4_5965160295071485113.mp3
زمان: حجم: 5.76M
هنوز نمی‌دانم! چرا هوای شب‌های جمعه... تکراری نمی‌شود؟! یک ماتم خاص... یک دل‌گرفتگی ناب... یک بی‌حوصلگی عجیب! دل آدم اشک می‌خواهد... با یک سلام به اربابش؛ همین!
برای روزی که کسی نمی‌ماند... برای لحظه‌ی گذاشتن آخرین لَحَد... برای آمدن آن دو فرشته... برای شب اول قبر... برای روز و شب‌هایی که نیستیم... برای همه‌ی آن روزها... چیزی نخواهد ماند... جز پیراهن‌ِ مشکی... اشک‌هایی که ریخته‌ایم... کوفتگیِ سینه‌مان بعد از سینه‌زنی... و راه‌هایی که رفته‌ایم تا روضه! راستش را بخواهی... جایی هم نداشته‌ایم... هم‌زبانی نبوده... و کسی هم جز حسین نبوده... تا ما را تحویل بگیرد! برای امروز و... همه‌ی روزهایی که نیستیم؛ فقط حسین می‌ماند و بس!