eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
ست در خانه ی علی زده ام نسیم صبح پریشان گیسوانت شد ز راه آمدی و عید عاشقانت‌ شد بساط بت کده ها را به هم‌زدی دیگر شکاف کنگره ها تا ابد نشانت شد شنید آمنه ذکر علی علی تو را شنید و عاشق ذکر خوش زبانت شد حلیمه از چه برای تو حرز می آورد؟ که جبرئیل ز اول نگاهبانت شد تو بهتر از همه از عرش سردراوردی و زیر چادر صدیقه آسمانت شد بگو پیمبری ات از کرامت زهراست جواز رفتن معراج دعوت زهراست نبوتی که تو داری عجب ولایتی است! رسول اکرم ما بر علی چه غیرتی است! بدون غسل زیارت نرو به دیدارش! شب نگاه به زهرا شب زیارتی است سلام کن به در خانه اش چنان هرروز به چوبه چوبه این در یقین کرامتی است نماز و روزه و حج و زکات دین خوب است ولی‌ ولایت حیدر چقدر قیمتی است! علی و فاطمه و بچه ها کنار تواند دوباره زیر عبایت عجب قیامتی است سخن‌ بگو که حدیث کسای ما بشود ز برکتش همه حاجات ما روا بشود ازین به بعد کنار علی قرار بگیر کنار قامت طوباش سایه سار بگیر هزارلشگر جنگی به پای حیدر هیچ علی یکی ست تو او را ولی هزار بگیر همان زمان که صحابه فراری از جنگند مدد ز هوهوی شمشیر ذولفقار بگیر اگر که قلعه درش وا نشد فدای سرت! بیا و حضرت کرار را بکار بگیر! علی علی کن‌ و راحت برو به او ادنی به قصد قربِ خودت ذکر بی شمار بگیر اطاله سود ندارد مرا!سخن کوتاه بگو به آن سه حرامی علی ولی الله! سلام حضرت صادق به ما کرامت کن برای ما ز مقامات گریه صحبت کن من‌ آمدم بروم در تنورتان رخصت شرار آتش آن را بیا و جنت کن بگو که گریه کن جد تو برادر توست کمی‌ برای همه شرح‌ این روایت کن خبر رسیده به ما خانه ات حسینیه ست محبتی کن و مارا به روضه دعوت کن کنون که آمده مکفوف دستبوسی تان به گریه بر شه لب تشنگان عبادت کن به سینه ات بزن و یاد سم مرکب باش به یاد چادر خاکی عمه زینب باش ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه ای علوم همه با کوه کمالت پر کاه دو جهان زنده ی چشم تو به یک نیم نگاه تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه شهریاران سر کوی تو گدای سر راه شیخ والای ائمّه ولی امر الّه صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو عرشیان دسته ای از خاک نشینان تواند فرشیان از همه سو دست به دامان تواند علم ها گوهری از لعل دُر افشان تواند حلم ها ذکر خوشی بر لب خندان تواند بحرها تشنه ی یک قطره ی باران تواند سرو قدّان جهان سر به گریبان تواند علم از روز ازل سائل دیرینه ی تو است آنچه در سینه خلق است در آیینه ی تو است لاله ای نیست که از دامن بستان تو نیست طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست آیه ای نیست که محتاج به برهان تو نیست گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست ذرّه ای نیست که از مهر درخشان تو نیست پدر شیمی جز جابر حیّان تو نیست علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی آیة الکرسی از کرسی درست سخنی سرّ سروّ علن از تو است امام صادق فیض هر انجمنی از تو است امام صادق حسن خلق حسن از تو است امام صادق سبزی این چمن از تو است امام صادق سیر چرخ کهن از تو است امام صادق همگان را سخن از تو است امام صادق تا که این چار ام و هفت اب و نه طاق است مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو کلّ قرآن سخن داور و برهانش تو حق به دور تو کند گردش و میزانش تو مؤمن پاک بود پایه ی ایمانش تو درد جان نیز طبیبش تو درمانش تو علم نور است ولی مشعل تابانش تو تا زمان است و به هر مرحله می تازد علم از تو می گوید و دائم بتو می نازد علم پشرو تر بسی از دور زمان مکتب تو است ثمر خون حسین ابن علی بر لب تو است راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب تو است آسمان شیفته ی زمزمه های شب تو است نفس سوختگان شعله ی تاب و تب تو است نور قرآن ز درخشنده گی کوکب تو است اهل توحید که این قدر مجلّل دارند هر چه دارند ز توحید مفضّل دارند باغبانی و بود ملک جهان گلزارت گرم تا دامنه ی حشر بود بازارت گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت بوسه ی علم بود بر لب گوهر بارت دیدن روی خداوند بود دیدارت ای طبیبانِ همه خلقِ جهان بیمارت ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت نوری و سینه خوبان دو عالم طورت ملک جان خانه ی دلها همگان معمورت انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت چه جفاها که رسید از ستم منصورت کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت بود آگاه عدو از محن جانکاهت برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت کثرت سنّ تو و این همه آزار ای وای آفتاب حق و بیداد شب تار ای وای برق شمشیر و رخ حجّت دادار ای وای دوست در سلسه ی دشمن غدّار ای وای خانه ی حجّت حقّ و شرر نار ای وای صدمۀ خار ستم بر گل بی خار ای وای پاسخ آنهمه خوبی شرر آذر بود بیت آتش زده ارثیّه ای از مادر بود آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب جگر خونجگر پاره ی زهرا شد آب ریخت از دیده ی ی