eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
23.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
منم اهلِ آبادیِ آب‌ها منم خانه بر دوشِ گرداب‌ها به چشمم ببین خانه‌ی خویش را بنا کرده‌ام رویِ سیلاب‌ها من از اهِل دریایم و میشوم بدونِ تو مانند مُرداب‌ها خیالِ تماشای آبادیت ربوده زِ چشمانِ من خواب‌ها نوای نِی اَم ، آتشین‌تر شدم که می‌سوزم از آهِ بیتاب‌ها بیا تا که از طرحِ اَبروی تو بسازیم تا کعبه محراب‌ها - - کجایی که جامِ محبت زدیم همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم قدم زن، دلم جمکرانی شده قنوتِ زمین آسمانی شده و در مسجد کوفه‌یِ قلبِ من دوباره به پا ندبه خوانی شده بدون تو در کوچه‌های بهشت تمامیِ گُل‌ها خزانی شده نصیبِ دلی که به دنبالِ توست فقط حسرتی جاودانی شده نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست نشانت چرا بی نشانی شده در این جامِ خالی شرابی بریز که هنگامه‌ی سر گِرانی شده - - به آئینه بندانِ چشمم بیا قدم زن به دامانِ چشمم بیا  قسم بر نگاهت ، دلم دستِ توست خداوندیِ این حرم دستِ توست نوشتم رویِ كعبه‌ی سینه‌ام اگر اذن باشد عَلَم دستِ توست مرا می‌نویسی فدایت شوم که از روزِ اول قلم دستِ توست در این ازدحامِ گدا آمدیم که  آئینه‌هایِ کَرَم دستِ توست تبِ جزر و مدِّ زمین و زمان تمنایِ هر زیر و بَم دستِ توست طپش‌های قلبِ خدا هم تویی ظهور و وجود و عدم دستِ توست - - تو را خوانده‌ام تا حسابم کنی مبادا که روزی جوابم کنی علی چهره‌ای بس که حیدر شدی که آئینه‌دارِ پیمبر شدی دو رکعت به پشتِ سَرَت خواندنی است که با زلفِ خود سایه گستر شدی حسینی و دل می بَری از همه حسن هستی و مجتبیٰ تر شدی تو زیباترین عشقِ پروردگار تو گیراترین جامِ کوثر شدی بده گیسوان را به دستانِ باد که عالم ببیند چه محشر شدی در این فصلِ پاییزیِ بی کسی تو خورشیدِ گُلهای پَرپر شدی شبِ ما زمستانی و سردِ سرد بهشتم ! به گُلخانه‌ات باز گرد بزن آتشم شعله‌ات پا گرفت که کارِ من و عشق بالا گرفت بزن آتشم نازِ چشمت که چشم به دنبالِ تو راهِ دریا گرفت چه گُلهای یاسی که مجنون عشق فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت به نامت سلیمانِ دل سکه زد شفا را زِ دستت مسیحا گرفت برای تماشای اعجازِ تو پرِ دامنت دستِ موسیٰ گرفت نداریم ظرفیتت را که حق تو را بینِ قاب معما گرفت منم بغضِ سر در گُمیِ شما مرا کُشتی از قبل ، کجایی بیا
چه خرم می وزد باد بهار از دامن صحرا عبیر انگیز و نکهت بیز و عشرت خیز و بهجت زا کنار جویباران رسته هر سو نوگلی از گل سپید و آب و زرد و بنفش و نیلی و حمرا چرا از لاله و نرگس نمی پرسند اهل دل که اندر دستشان، آیا که داد این ساغر مینا ؟! در آن گلشن چو دیگر بلبلان، رطب اللسان گردم به پای گلینی کز آن، گل توحید شد بویا مصفا گلبن باغ رسالت ،دوحه ی عفت ضیا افزای افلاک جلالت، زهره ی زهرا خدیجه دختر پاک خویلد، را جگر گوشه که شد از یمن مولودش، جهان مرده دل احیا صفای قلب احمد، روشنی بخش دل حیدر شفیع روز محشر فاطمه، صدیقه کبرا زکیه، مطمئنه، راضیه، مرضیه، قدسیه که حیدر گفت: در وصفش، بتول و نخبه و عذرا
ای دل از تو ساز عشرت کن که شد فصل بهار جان نمی گنجد به تن زین مژده در لیل و نهار سرو را بنگر کز این شادی نمی یابد شکیب کبک را بنگر کز این بهجت نمی گیرد قرار بهر مولود بهین بانوی حورا منزلت بهر ایجاد مهین خاتون ختمی اقتدار زهره ی برج حیا، زهرای أزهر، فاطمه دخت احمد، جفت حیدر، مظهر پروردگار آنکه از ایجاد او اسرار دین شد مشتهر آنکه از دیدار او مقصود حق شد آشکار مادر گیتی گر اینان دختر آرد کاشکی هر کجا نطفه ی پسر از صلب می کردش فرار کیست غیر از او که بتواند به تقریب نسب؟ گه نماید بر پدر، گاهی به مادر افتخار نسل او بر اصل احمد، برتر آمد در حسب صبر او با فقر حیدر، همسر آمد در عیار عیسی، او را چون حواری بنده ی فرمان پذیر مریم، او را چون جواری برده ی خدمتگزار او سبب شد خلقت حوا و آدم را، بلی نخل و نی باید که خرما و شکر، آید به بار