eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم سوال: ما با اشتياق ساعت زنگی را برای نمازِشب كوك ميكنيم امّا نمازِصبح ما هم قضا ميشود! ✅ پاسخ از آیت اللّه خوشوقت: خُب دير ميخوابی. جوان خوابش سنگينتر است. دير که ميخوابد آن طرفِ آفتاب بيدار می شود. ساعت هم مرتب بيخودی زنگ ميزند و قُوِّه‌اش هم تمام می‌شود. اگر راست ميگویی میخواهی بيدار شوی زودتر بايد بخوابی. اگر به اندازه ای كه بدن نياز به خواب دارد تأمين بشود آنوقت بيدار ميشود. بنابراين شما با دير خوابيدن ميگویی من نميخواهم بيدار شوم، دير خوابيدن معنايش اين است ديگر، بيدار هم نمی شوی، كسی ساعت را زنگ می گذارد كه زودتر بخوابد تا نياز واقعی اش در خواب تأمين شود آنوقت بيدار ميشود. امّا شما هر چه آن ساعت زنگ می زند هنوز وسطهای خواب هستی. بنابراين جوان که خوابش سنگينتر و بيشتر از ديگران است، بايد زودتر بخوابد كه بتواند آن مقدار را تأمين كند و الّا نميتواند بلند شود. اگر در نماز خواندن بی رغبتـــــ هستید ، آیات 56 تا 58 سوره ذاریات را بنویسید و همـــراه خود داشته باشید.. برایتان رغبت در عبادت حاصل میشود ان شاالله قدیما نرم افزار بادصبا و شمیم یاس نبودکه سر وقت ، اذان بگه عوضش یه دوست خوب بود که نمازصبح اگه یه وقتی خواب میموندی بیدارت میکرد با اینکه الان اکثرا این نرم افزارهارو دارن اما هنوزم شاید کسی باشه که نماز صبح بخاطر خستگی و یا دیر خوابیدن بیدار نشده هرکسی صبحهابیدار میشه و نمازشو میخونه به اون دوست و رفیقی که فکر میکنه ممکنه نماز صبح خواب مونده زنگ بزنه و بیدارش کنه روایت دارد که کسی که بین الطلوعین را خواب باشد این شخص روزی خودش را نمی خورد و خدای تعالی از مازاد رزقی که به بندگان خوبش می دهد و از صدقه سر آنها به او عطا می کند.  آیت الله حسن زاده آملي : هر صبح که برای کار بر می خیزید، وضویی بگیرید، بعد از آن بار «بسم الله الرحمن الرحیم» را به عدد حروف این آیه مبارکه تلاوت کنید تا آن «وضو» تطهیرتان کند و آن «بسم الله» آفات و بلیّات و شعله های اشتغالات جهنمی دنیا را از شما دور کند درمورد استغفار موقع سحر کلی روایتو حدیث داریم.. استغفار یعنی تو بگی خدایا اگه خطایی ازم سر زد منو ببخش و بهم فرصت بده یا بگی : استغفرالله ربی و اتوب الیه سوره مبارکه آل عمران آیه 17 الصابرین والصادقین والقانتین والمنفقین والمستغفرین بالاسحار آنها که (در برابر مشکلات، و در مسیر اطاعت و ترک گناه،) استقامت می‌ورزند، راستگو هستند، (در برابر خدا) خضوع، و (در راه او) انفاق می‌کنند، و در سحرگاهان👈استغفار 👉می‌نمایند. اینم آیه قران هستش که میگه : آدم خوبا اول صبح استغفار میگن... اینم آیه قران هستش که میگه : آدم خوبا اول صبح استغفار میگن... بذار یه ترفند یادت بدم ...خیلی باحاله... وقتی داری استغفار میکنی چشاتو ببند و تجسم کن درونت مثل یه خونه به هم ریخته هستش که تو هر چقدر میگی : استغفرالله ربی و اتوب الیه ... این خونه تمیزتر میشه...انقدر بگو استغفرالله ربی و اتوب الیه تا این خونه تمیزو خوشگل بشه خیلی ترفند خوبیه برای پاکسازی درون... تصور کن هر چقدر استغفرالله ربی و اتوب الیه میگی یه سری کارگر میان خونتون که بهت کمک میکنن زباله هارو بهتر جمع کنی... کلا تجسماتی کن که مربوط به پاکسازی خونه باشه...مثلا جارو برقی بکش ... بعد یه بند تسبیحت که تموم میشه احساس پاکسازی درون میکنی...یه جورایی استغفار به جونت میشینه
‍ 🌼⛰️ آیت الله حسن زاده آملي : هر صبح که برای کار بر می خیزید، وضویی بگیرید، بعد از آن بار «بسم الله الرحمن الرحیم» را به عدد حروف این آیه مبارکه تلاوت کنید 🌼تا آن «وضو» تطهیرتان کند و آن «بسم الله» آفات و بلیّات و شعله های اشتغالات جهنمی دنیا را از شما دور نماید.
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت سمانه با صدای گوشی ،سریع کیفش را باز کرد و گوشی را از کیف بیرون آورد، با دیدن اسم صغری لبخندی زد: ــ جانم ــ بی معرفت،نمیگی یه بدبخت اینجا گوشه اتاق افتاده،برم یه سری بهش بزنم ــ غر نزن ،درو باز کن دم درم و تنها صدایی که شنید ،صدای جیغ بلند صغری بود. خندید و"دیوونه ای " زیر لب گفت. در باز شد و وارد خانه شد،همان موقع یاسین با لباس های سبز پاسداری از خانه بیرون آمد،با دیدن سمانه لبخندی زد و گفت: ــ به به دختر خاله،خوش اومدی ــ سلام،خوب هستید؟ ــ خوبم خداروشکر،تو چطوری ؟ این روزا سرت حسابی شلوغه ــ بیشتر از شما سرم شلوغ نیست ــ نگو که این انتخابات حسابی وقتمونو گرفته،الانم زود اومدم فقط سری به صغری بزنم و برم،فردا انتخاباته امشب باید سر کار بمونیم. ــ واقعا خسته نباشید،کارتون خیلی سنگینه لبخندی زد و گفت: ــ سلامت باشید خواهر،در خدمتیم ،من برم دیگه سمانه آرام خندید و گفت: ــ بسلامت،به مژگان و طاهاسلام برسونید. ــ سلامت باشید،با اجازه ــ بسلامت سمانه به طرف ورودی رفت ،سمیه خانم کنار در منتظر خواهرزاده اش بود،سمانه با دیدن خاله اش لبخندی زد و که سمیه خانم با لبخندی غمگین جوابش را داد که سمانه به خوبی ،متوجه دلیل این لبخند غمگین را می دانست،بعد روبوسی و احوالپرسی به اتاق صغری رفتند ،صغری تا جایی که توانست ،به جان سمانه غر زده بود و سمانه کاری جز شنیدن نداشت،با تشر های سمیه خانم ،صغری ساکت شد،سمیه خانم لبخندی زد و روبه سمانه گفت: ــ سمانه جان ــ جانم خاله ــ امروز هستی خونمون دیگه؟ ــ نه خاله جان کلی کار دارم ،فردا انتخاباته،باید برم دانشگاه ــ خب بعد کارات برگرد صغری هم با حالتی مظلوم به او خیره شد،سمانه خندید ومشتی به بازویش زد: ــ جمع کن خودتو ــ باور کن کارام زیادن،فردا بعد کارای انتخابات ،باید خبر کار کنیم،و چون صغری نمیتونه بیاد من خسته باشم هم باید بیام خونتون سمیه خانم لبخندی زد: ــ خوش اومدی عزیز دلم سمانه نگاهی به ساعتش انداخت ــ من دیگه باید برم ،دیرم شد،خاله بی زحمت برام به آژانس میگیری ــ باشه عزیزم سمانه بوسه ای بر روی گونه ی صغری زد و همراه سمیه خانم از اتاق خارج شدند. ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂