eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.7هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
23.7هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ﴾﷽﴿ به همراه سوگند وارد دفتر مشترکمون شدیم. سوگند_ دریا! _جانم؟! سوگند_ میگم حالا که شما دارین میرین مشهد... _خب؟!! سوگند_ خب به جمالت... بیاین تو این دو سه روزه یه عروسی بگیرینو ماموریتتون بشه ماه عسلتون! خندیدمو گفتم _چی میگی دیوونه؟ً! انشالله بعد از ماموریت عروسی میگیریم! سوگند نگران نگام کردو گفت سوگند_ یه حس خاصی نسبت به ماموریتتون دارم...حس می کنم اگه عروسی کنین بهتره! متفکر نگاش کردم که گفت سوگند_ قبول کن دریا!! تو و بردیا دوتا افسر حرفه ای و مهم پلیس اگاهی هستین! از اونطرف هم پدر تو و بردیا اشخاص برجسته و مهمی بودن ! هر جور حساب کنیم تو و بردیا شرایطتون با بقیه نظامی ها متفاوته!به نظرم بهتره عروسیتونو بگیرین و به عنوان یه زوج برین این ماموریتو! شاید دلیلم واسه عروسی گرفتنتون مسخره باشه ولی حس میکنم عروسی کنین خیلی بهتره!! _نمی دونم چی بگم! خودمم دوست دارم به این نامزدی طولانی خاتمه بدم و بریم سر خونه زندگیمون! حالا با بردیا صحبت می کنم ببینم چی میشه! سوگند لبخندی زدو گفت سوگند_ انشاالله خوشبخت شین! یهو فکری به ذهنم رسید! _یه پیشنهاد!! سوگند خندید و گفت سوگند_نگا چشاشو !! چه برقی میزنه!! بگو ببینم پیشنهادتو! لبخندمو غلیظ تر کردمو گفتم _ تو حسین که دو ماهی میشه که عقد کردین ... خب شما هم بیاین با ما عروسی بگیرین!! نظرت؟؟؟ قهقه زدو گفت سوگند_ عالیهه!! البته به نظرم به مهمونی شبیه تره تا عروسی... _ اره بابا! هم به احترام خاله و دایی و هم بخاطر فرصت کمی که داریم به نظرم مهمونی بهتر از عروسیه!! خندیدمو ادامه دادم _ حالا خوبه اقایون داماد مخالف باشن! سوگند_همینو بگو...منو تو این همه برنامه چیدیم اونا با یه نه بزنن تو برجکمون!! و زدیم زیر خنده! ******** 🌟ادامه دارد🌟 به قلم 👈 رز✍ 🔸 🔸🔸 🔸🔸🔸 ┅═══✼🖤✼═══┅┄ ★ ★ ┅═══✼🖤✼═══┅┄ ★ ~~~🌸🐾🌸~~~~~~