🔸🔸🔸
🔸🔸
🔸
﴾﷽﴿
#پارتشصتویڪم
_ توی ماشین بهت میگم! من راس ساعت 11 پایین، دم در ورودی منتظرتم!
و سریع از اتاق خارج شد!
هوووف!
خدایا یا اینو بکش یا منو از دستش نجات بده!
تا خواستم از اتاق خارج شم و به سمت سرویس بهداشتی برم تا با بچه ها تماس بگیرم گوشیم زنگ خورد.
_الو!
حسین_ دریا به هیچ وجه همراهش نمی ری! ممکنه بلایی سرت بیاره! به بهونه دوستت بیا بزن بیرون و بیا به ادرسی که میگم!
لبخندی زدمو گفتم
_ خوبی مهلا جان! پس به سلامتی بلاخره مادرت مرخص شد!
باشه عزیزم همین الان خودمو می رسونم خونتون تا کمکت کنم! مهموناتون چند نفرن؟
حسین_ خوبه! بهش بگو دوستت ازت خواسته نیم ساعت بری خونشون و بعد از همون راه میری خونت !
دریا همین الان بیا بازار سرشور ها کوچه 13 یه خونه حیاط دار یه طبقه هست رنگ درش سفیده پلاک8 ...ستوان مهری و بردیا همین الان راه افتادن برن اون خونه! یادت باشه این خونه ی مهلا دوستته... امکان داره تعقیبت کنه!
_باشه گلم! خونه خودت یا مادرت؟ راسی مادرت خونشو عوض کرده؟!
حسین_ خونه خودت فلکه ابه...همون لوکیشن قبلیه ... تغییر نکرده!
_اهان ! باشه میام خونت! راستی منم شرکتم نزدیکه بهت! تقریبا ده دقیقه دیگه راه میفتم تا 20 دقیقه دیگه اونجام عزیزم!
حسین_ خیالت تخت بردیا و ستوان تا 5 دقیقه دیگه اونجان!
_ کاری نداری؟؟ میخوام برم به اقای ارجمند اطلاع بدم که زودتر از پایان ساعت اداری میرم خونه!
_مواظب خودت باش دریا ! برو به سلامت! یا علی!
سریع قطع کردمو به سمت دفتر ارجمند رفتم!
منشی تا منو دید پشت چشمی نازک کرد و به خط چش کشیدنش ادامه داد!
وااااا! مگه اینجا ارایشگاست!؟!؟!!!!
بی توجه به عجوزه خانم (منشی گرامی) تقه ای به در زدمو بعد از شنیدن صداش که میگفت بفرمایید وارد شدم.
_ اقای ارجمند دوستم ازم خواسته نیم ساعت برم پیشش خونشون اخه بنده خدا توی بد دردسری گیر افتاده! اگه میشه اجازه بدین برم!
میدونم کارم اشتباهه که روز اول کاری همچین خواسته ای دارم اما اگه اجازه بدید برم جبران میکنم براتون!
ارجمند_ باشه بانو! مشکلی نیست می تونی بری! پس ادرس بده تا که نیم ساعت دیگه بیام دنبالت بریم خونتون و کارای اسباب کشیو کمکت کنم بانوی عزیز!
🌟ادامه دارد🌟
به قلم 👈 رز✍
🔸
🔸🔸
🔸🔸🔸
┅═══✼🖤✼═══┅┄
★ ★
┅═══✼🖤✼═══┅┄
#فراموشتـنمیـکنمـ★
~~~🌸🐾🌸~~~~~~