🔸🔸🔸
🔸🔸
🔸
﴾﷽﴿
#پارتپنجاهوهفتم
و اجازه حرف زدن بهش ندادمو با تقه ای به در وارد شدم.
ارجمند تا منو دید لبخند کریهی زدو گفت
_ خیلی خوش اومدین بانوی جوان!
دستمو مشت کردم تا نکوبونم تو فکشو دکور صورتشو پایین بیارم!
دریا_ لطف دارین قربان! خب مثل اینکه منو برای استخدام توی شرکتتون پذیرفتین!
_ اختیار دارین خانم سعادت! حضورتون در شرکت باعث افتخاره!
لبخند مصنوعی زدمو گفتم
_ این لطف بی اندازه شما رو می رسونه اقای ارجمند... خب من از کی و کجا باید مشغول بشم؟!
از جاش بلند شدو همون طور که سیبیلشو نوازش می کرد گفت
_ همراهم تشریف بیارین خواهشا!
ازجام بلند شدمو با چهره ای که از صد فرسخی داد میزد دلم میخواد خفش کنم پشت سرش به راه افتادم!
به سمت بخش فنی شرکت رفتو گفت
_ باتوجه به رشتتون و مدرکتون که فوق لیسانس ای تی هستش شمارو تو قسمت حساس شرکت ینی بخش امنیت داده ها و پروژه های اینترنتی قرار دادم!
لبخند شیطانی رو لبم نشست که سریع خودمو جمع و جور کردمو با ذوق مصنوعی گفتم
_ ممنونم اقای ارجمند! شما پدریو در حق من تموم کردین!
خندیدو با اون لبخند چندشش نگاهم کرد که برای بار هزارم خودمو نفرین کردم که زیر نگاه کثیف این پیرمرد پیزوری نمی تونم کاری کنم و دخلشو بیارم!
سریع خدافظی کردمو وارد اتاق کارم شدمو با ذوق ساختگی اطرافمو نگاه کردم تا ببینم اتاق به دوربین مدار بسته مجهزه که دیدم بله !
علاوه بر دوربین مجهز به ضبط صدا هم هست!
اعتنایی به دوربین نکردمو پشت میزم نشستم و سیستممو روشن کردم!
پسوورد داشت!
تا خواستم برم ازش پسووردو بپرسم تلفن روی میز زنگ خورد . تا برداشتم صدای منفور ارجمند توی گوشم پیچید که گفت
🌟ادامه دارد🌟
به قلم 👈 رز✍
🔸
🔸🔸
🔸🔸🔸
┅═══✼🖤✼═══┅┄
★ ★
┅═══✼🖤✼═══┅┄
#فراموشتـنمیـکنمـ★
~~~🌸🐾🌸~~~~~~