#مال_حرام
💢اثر مال حرام...
پسر مرحوم حاج شيخ عباس قمي نقل مي كردند #چهل سال به ياد دارم كه ايشان يك ساعت قبل از اذان صبح بر مي خاست و ما با صداي #گریه شبانه پدر از بستر بلند مي شديم.
#شبي دعوت به باغي شديم، شام خورديم و شب در همان باغ خوابيديم، پدر آن شب نه براي نماز شب و نه براي #نماز_صبح بيدار نشد. زماني كه برخاست پنج دقيقه به طلوع آفتاب مانده بود و خلاصه نماز را خواندند ولي بسيار ناراحت بودند.
وقتي به منزل بازگشتيم پدر به #تحقيق پرداخت كه صاحب اصلي باغ را بشناسد و متوجه شد #باغ متعلق به رباخوارترين فرد در آن شهر و معروف به بانك بعد از ظهر است. كساني كه مشكل در پرداخت بدهي دارند بعد از ظهر ها نزد اين فرد، در اين باغ مي آيند و از او پول نزول مي گيرند. پدر تا چهل شب موفق به #خواندن نماز شب نشدند.
#نشر_مجدد
#چله_کلیمیه
🤔#پرسش
❔می خواستم در مورد چله #کلیمیه که این روزها در کانال ها به آن سفارش می کنند مطلب بزارید ودرمورد صحت یا #بطلانش دلیل ارایه بدید ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌پیامبر #گرامی فرمود ؛
« کسی که چهل روز اعمال خود را #خالصانه انجام دهد ، چشمه های حکمت و دانش را از قلبش بر زبانش می گشاید »
📚#بحار_الانوار ج67 ص249
👌از این حدیث شریف استفاده می شود که خود سازی و انجام عبادات و ذکر #خداوند در مدت چهل روز تاثیر بسزایی در رشد و ترقی معنوی انسان دارد .
❕بر این اساس #چله گرفتن و #چهل روز عبادت و بندگی کردن اختصاص به زمان خاصی ندارد و در هر زمانی که شرایطش #فراهم باشد ، رجحان و استحباب دارد .
🗯آنچه به عنوان چله #کلیمیه از ابتدای ماه ذیقعده تا عید قربان ، گرفته می شود ، بالخصوص در روایتی نیامده است و به آن #توصیه نشده است اما با توجه به آنچه که گفته شد که چله گرفتن در تمامی روزهای سال #استحباب دارد ، چله کلیمیه نیز منافاتی با تعالیم دینی ندارد .
❕چله کلیمیه اشاره است به مدتی که حضرت موسی علیه السلام برای دریافت تورات و شریعت آسمانی ، به کوه #طور رفت و در آنجا مشغول عبادت و بندگی خداوند شد چنان که می فرماید ؛
« و ما به موسی سی شب وعده گذاردیم سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل کردیم و به این ترتیب میعاد پرودگارش با او #چهل شب تمام شد »
🗯#اعراف 142
👌بر اساس روایات این ایام و اربعین از آغاز ماه ذیقعده شروع و به ذیحجه ( عید #قربان ) ختم گردیده است .
📚#بحار_الانوار ج13 ص213
🗯از آنجایی که چله گرفتن در تمام ایام سال مستحب است و از سوی دیگر #چله گرفتن در مدتی که حضرت موسی علیه السلام آن ایام را به عبادت و بندگی خداوند اختصاص داده بود ، حاکی از اهمیت آن ایام است ،و دو ماه ذیقعده و ذیحجه نیز از ماه های #پربرکت تلقی می شود ، می توان پی برد که چله گرفتن در ایامی که مشهور به چله #کلیمیه است ، رجحان دارد ، اگر چه بالخصوص روایتی که توصیه به آن کرده باشد ، در مجامع روایی ما #وجود ندارد .
هرکس #چهل روز زیارت #عاشورا بخواند و #ثوابش را به من #هدیه کند، حاجتش را از خدا می گیرم؛ اگر به صلاحش نباشد، آن دنیا جبران میکنم.
#شهید_نوید_صفری🌷
💕💕💕
مدح و متن اهل بیت
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #سی_ونه خاله اش را در
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #چهل
محمد بعد از سلام و احوالپرسی به اتاق خواهرزاده اش رفت،تقه ای به در زد و وارد اتاق شد،با دیدن کمیل که سرش را به پشت صندلی تکیه داده بود و چشمانش را بسته بود به طرفش رفت و صندلی را برداشت و روبه روی آن نشست.به پروند و برگه هایی که اطرافش پخش بود نگاهی انداخت،متوجه شد که پرونده برای سمانه است،چقدر دوست داشت که به دیدنش برود،اما اینجوری بهتر بود ،سمانه نباید چیزی در مورد دایی اش بداند.
کمیل آرام چشمانش را باز کرد،محمد با دیدن چشمان سرخش ،سری به علامت تاسف تکان داد.
ــ داری با خودت چیکار میکنی؟فکر میکنی با این حالت میتونی ادامه بدی؟یه نگاه به خودت انداختی،چشمات از شدت خستگی و فشار سرخ سرخ شدن،اینجوری میخوای سمانه رو از این قضیه بیرون بکشی
کمیل چشمانش را محکم بر روی هم فشرد و زمزمه کرد:
ــ کم اوردم دایی ،کم اوردم
محمد ناراحت نگاهش را بر او دوخت و با لحنی که همیشه به محمد آرامش می داد گفت:
ــ این پرونده چیزی نیست که بخواد تو رو از پا در بیاره،تو بدتر از این پروندهارو حل کردی،این دیگه چیزی نیست که بخواد تورو از پا در بیاره.
ــ میدونم ,میدونم،اما این با بقیه فرق میکنه،نمیتونم درست تمرکز کنم،همش نگرانم،یک هفته گذشته اما چیزی پیدا نکردم،سهرابی فرار کرده،بشیری اثری ازش نیست،همه ی مدارکی که داریم هم بر ضد سمانه است،نمیدونم باید چیکار کنم؟
ــ میخوای پرونده رو بسپاری به یکی دیگه؟
ــ نه نه اصلا
محمد سری تکان داد و پرونده ای که به همراه خود آورده بود را مقابل کمیل گرفت!!
ــ رو یکی از پرونده ها دارم کار میکنم یه مدته،که یه چیز جالبی پیدا کردم،که فکر میکنم برای تو هم جالب باشه.
کمیل سر جایش نشست،و پرونده را از دست محمد گرفت،پرونده را باز کرد و شروع به بررسی برگه ها کرد
ــ تعجب نکردی؟؟
ــ نه ،چون حدسشو میزدم
ــ پس دوباره سر یه پرونده همکار شدیم
،اصلا فکرش را نمی کرد که سمانه وارد چه بازی بزرگی شده،با دیدن نشریه ها حدس می زد کار آن گروه باشد اما تا قبل از دیدن این برگه ها ،امیدوار بود که تمام فکرهایش اشتباه باشند اما.....
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍🏻 #نویسنده: فاطمه امیری
○⭕️
--------------------•○◈❂
❣