eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
21.7هزار ویدیو
1.6هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: ابراهیم بسم الله بلندی گفت و همانطور که کلمات مقدس را به امداد می طلبید، تبر را بلند کرد و شروع به شکستن بت ها نمود. بت های سنگی و چوبی با مجسمه های عظیم، یکی پس از دیگری از هم می پاشیدند و بر زمین سرنگون می شدند. ابراهیم همه را شکست و خُرد نمود تا رسید به بت بزرگ بعل یا مجسمه مردوک که از طلا ساخته شده بود. ابراهیم اشاره ای به مردوک کرد و فرمود: ببین تمام رفقایت را از بین بردم و تو را توان دفاع از آنها نبود، تویی که مثلا بزرگتر آنان بودی اما حتی نتوانستی اندکی خودت را تکان دهی، اینک هم می توانم با چند ضربه تبر تو را نیز سرنگون کنم، اما چنین نمی کنم، چرا که باید به مردم ثابت شود تو چیزی جز یک مجسمه بی جان نیستی، باید مردم بفهمند مردوکی که نتوانست از دوستان و یاران خود دفاع کند و از نابودی آنها جلوگیری کند نمی تواند خدایی باشد که مردم به او تکیه کنند، تو باید بمانی تا جواب سوال های مردم را بدهی، تو باید بمانی تا مردم با عمق جان بفهمند تو هیچ نیستی. ابراهیم این سخن را گفت و تبر را بر دوش مردوک قرار داد و از معبد خارج شد و خود را به خانه رسانید. ساعتی بعد، مردم شاد و سرزنده بعد از جشنی بزرگ که با خوراکی های متنوع برپا کرده بودند، به شهر برگشتند و همه طبق رسم هر ساله رو به سوی معبد آوردند. پیش روی مردم، آزر با قامتی افراشته در حالیکه با کاهنان دیگر بگو‌و بخند می کرد از پله های برج بابل بالا رفت. ابتدا آزر و سپس کاهنان وارد معبد شدند و با دیدن صحنه پیش رو که همه خدایان شکسته و سرنگون بودند، بهت زده شدند، گویی قدرت سخن گفتن از آنها گرفته شده بود و در همین حین موجی از مردم داخل معبد شدند و تا اوضاع را چنین دیدند شروع به هیاهو کردند. با سرو صدای مردم آزر و کاهنان معبد به خود آمدند و آزر فریاد برآورد: چه کسی این کار شنیع و مخوف را انجام داده؟ چه کسی به آستان خدایان بابل این بی حرمتی را انجام داده؟! یکی دیگر از کاهنان فریاد زد: به نمرود خبر دهید که خدایان را کشتند. دو نفر از کاهنان با سرعت حرکت کردند تا این خبر را به نمرود برسانند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🎬: خبر به نمرود رسید و او با عصبانیت هسته اطلاعاتی لشکرش را فرا خواند و به آنها دستور داد تا سریع تحقیق کنند و عامل این جنایت را در کمترین زمان ممکن پیدا کنند. از نظر نمرود این کار غیر قابل بخشش بود،‌چرا که حکومت طاغوتی نمرود بر پایه بت پرستی و پرستش شیطان بنا شده بود و کسی که این کار را کرده بود، دقیقا حکومت او را نشانه رفته بود و اگر پاسخی به این عمل نمیداد پس می بایست در آینده ای نچندان دور منتظر فرو ریختن حکومتش باشد. لحظات به کندی می گذشت، به امر نمرود، آزر هم به تالار قصر آمده بود، نمرود از جا برخواست و دو دستش را پشت سرش حلقه کرد و بی هدف شروع به قدم زدن نمود و بعد از لختی راه رفتن جلوی آزر ایستاد و گفت: تو نمی توانی حدس بزنی که این کار چه کسی باشد؟! آزر باتوجه به تجربیات و خاطراتی که از ابراهیم داشت، شک کرده بود که شاید کار او باشد، اما علم نجوم گفته بود که ابراهیم در این روز بیمار است، پس جوانی بیمار نمی تواند آنهمه بت را در یک نیم روز در هم شکند، از طرفی او فکر می کرد که این عمل، کاری ست که از عهده یک نفر بر نمی آید و حتما گروهی با همکاری هم این کار را انجام داده بودند آخر از بین بردن آنهمه بت بزرگ و سهمگین نیرویی زیاد می خواهد، پس سرش را بالا گرفت و رو به نمرود گفت: چه به محضر خدایگان نمرود عرض کنم؟! خودم هم هنوز در بهت و حیرتم، گویی مغز من قفل شده و نمی توانم حدس بزنم چه کس یا کسانی پشت این کار است، به نظرم باید کمی صبر کنیم تا مامورین اطلاعاتی به خدمت برسند. نمرود اوفی کرد و به سمت تخت زرینش رفت و همانطور که برجایگاهش می نشست گفت: هر کس این کار را رهبری کرده باشد، خودش و کسانی که یاری اش کرده اند را با مرگی بسیار دردناک خواهم کشت. در همین حین، نگهبان جلوی در تالار ورود سر دستهٔ نیروهای اطلاعاتی را گزارش کرد. اجازه ورود صادر شد و سرباز داخل شد و آزر با دیدن او به یاد آورد که او همان ماموریست که چندی پیش از ابراهیم به خاطر اهانتش به بت ها به او شکایت برده بود. مامور اطلاعاتی جلو آمد و پس از تعظیمی بلند بالا و تقدیس از نمرود گوشه ای ایستاد. نمرود با صدای بلند فریاد زد: بگو ببینم تحقیقاتتان تا کجا پیش رفت و ان خطاکار را یافتید؟! مامور سرش را پایین انداخت و گفت: قربان، ما با جمعی از سربازان از همه جا بازدید کردیم و از مردم هم سوال و پرسش نمودیم و در آخر متفق القول به این رسیدیم از تمام ادله و ظواهر برمی اید که این کار، کار جوانکی به نام ابراهیم است. در این هنگام رنگ آزر به زردی گرایید و نمرود چشمانش را ریز کرد و گفت: ابراهیم؟! او چه کسی ست؟! مامور نگاهی به آزر کرد و گفت: ابراهیم یکی از پسران کاهن اعظم جناب آزر است. نمرود که همچون چشمانش به آزر اعتماد داشت از این حرف برآشفت و فریاد زد: گفتم بروید تحقیق کنید و مجرم را بیاورید، نگفتم بعد از ساعت ها چشم انتظاری به نزد ما آیی و چرندیات بهم ببافی، تو داری منجم بزرگ و کاهن اعظم این شهر را متهم میکنی، آیا دلیلی هم برای این کار داری؟! آزر که هر لحظه عرق شرم از پیشانی اش جاری بود سر به زیر انداخت و آن مامور گفت: قربان، تنها کسی که امروز به جشن نیامد و در شهر حضور داشت ابراهیم بوده و از طرفی ابراهیم سابقهٔ دشمنی با بت ها را دارد و همه جا دم از پرستش خدای یکتا می زند. نمرود با تعجب رو به آزر کرد و گفت: این سرباز چه می گوید جناب کاهن؟! ادامه دارد.... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: آزر سرش را بالا گرفت و گفت: ابراهیم پسری کنجکاو است و چند بار هم درباره بت ها سوالاتی از من پرسید و من برای روشن شدن ذهنش و همچنین برای اینکه مردم بدانند او کفر می گوید و فریب سخنانش را نخورند، چند جلسه با حضور کاهنان و نخبگان بابل برگزار کردم و از شواهد بر می آمد که ابراهیم آرام گرفته و دیروز هم در احوال ستارگان نگاه کرد و گفت بیمار می شود و برای همین از آمدن به خارج از شهر سر باز زد ولی من فکر نمی کنم او توانسته باشد به تنهایی... نمرود با عصبانیت به میان حرف آزر دوید و گفت: از تو بعید است که چنین پسر طغیان گری داشته باشی، وقتی او اعتقادات کفر آمیز دارد و از طرفی تنها کسی که در شهر حضور داشته ابراهیم بوده، پس این عمل زشت کار ابراهیم است و رو به سرباز کرد و گفت: فوری ابراهیم را به اینجا بیاورید. سرباز چشمی گفت و می خواست بیرون برود که نمرود گفت: نه...نه...ابراهیم را به معبد ببرید، ما هم به آنجا می آییم، باید خطاکار را به صحنه جرم آورد و در همانجا چگونگی مرگش را به شور بنشینیم و همه مردم عاقبت خطاکار را ببینند. نمرود این حرف را زد و رو به آزر گفت: چگونه چنین فرزندی تربیت کردی؟! کسی که به خدایان ظلم کند لیاقت بدترین مرگها را دارد و من به عنوان نماینده مردوک، چنان کنم که درس عبرتی برای کل تاریخ باشد، ای آزر تو باید از این پسر برائت جویی تا گزندی نبینی. آزر سری خم کرد و گفت: من از ابراهیم برائت می جویم، اما او انسان راستگویی ست منتظر می مانم تا او در معبد به گناه خویش اعتراف کند آن وقت است که اگر صلاح بدانید خودم با شمشیر سر از تنش جدا می کنم. نمرود سری تکان داد و گفت: آفرین، از بزرگ کاهنان همین انتظار را داشتم، اما مرگ با گردن زدن برای اینچنین جوان گستاخی، مرگی راحت است، من می خواهم او زجر کش شود تا همه ببیند هر کس به ساحت من و خدایان، اهانت کند سرانجامش بسیار دردناک خواهد بود. نمرود این را گفت و دستور داد ارابهٔ سلطنتی را آماده کنند تا به معبد برود. فوجی از سربازان به خانه آزر رفتند، آنها فکر می کردند که ابراهیم فرار کرده، اما در کمال تعجب دیدند که ابراهیم در خانه است. درب که زده شد، ابراهیم در را باز کرد و با لحنی سرشار از تعجب گفت: چه شده؟! چرا اینهمه سرباز اینجاست؟! سردسته سربازان رو به ابراهیم گفت: تو به خاطر اهانت به بت ها و در هم شکستن خدایان بابل باید همراه ما بیایی تا در پیشگاه پادشاه و خدایان و مردم اعتراف کنی و حکم مجازاتت صادر شود. ابراهیم ابرویی بالا داد و فرمود: من؟! آیا کسی دیده که من این کار را کرده باشم؟! سرباز شانه ای بالا انداخت و گفت: نمی دانم، گمان نکنم، اما دستور داریم تو را به معبد ببریم. و ابراهیم که می خواست عملا به مردم بفهماند بت ها هیچ قدرتی ندارند و خود منتظر چنین لحظه ای بود که در جمع تمام مردم بابل، بت ها را به مسلخ بی آبرویی کشد، همراه آنان شد ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🏴 یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ ✍به نقل از ابو بصير - امام باقر عليه السلام فرمود : آيا وصيت فاطمه سلام الله عليها را برايت نخوانم ؟ . گفتم : چرا . امام علیه السلام صندوقچه یا دُرجى بيرون كشيد و آن را خواند : 💎 به نام خداوند گسترده مهر مهربان . این چیزی است که فاطمه سلام الله علیها دختر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن وصیت می کند . 🥀 باغ های هفتگانه اش : عَواف ، دَلال ، بُرقه ، مَيثب ، حُسنى صافيه و خانه باغ ام ابراهيم [ ماريه ] را به على ابى طالب عليه السلام مى سپارد و چون او در گذشت ، به حسن و چون حسن، در گذشت به حسین ، و چون حسین در گذشت به بزرگ ترین از فرزندانم می سپارم . 📓 : حکمت نامه فاطمی : ص ۶۵۷ 🏴🏴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️روزی برای مهربان بودن با خود 🌺و دیگران و گسترش مهربانی 🌺ایمان داشته باش که کمترین ❤️مهربانی ها از ضعیفترین 🌺حافظه ها پاک نمیشوند. 🌺پس چگونه فراموش خواهی شد ❣️تو که پیشه ات مهربانی است. 🌺تقدیم به دوستان مهربانم ❤️
🔴 آیا میدانید اگر کشور ما با رعایت حجاب شرعی به قطب مذهبی دنیا تبدیل شود تعداد گردشگران بیشتری برای دیدن این کشور متفاوت به ایران می آیند؟ 🔻اما ناهنجاری های موجود در کشور از جمله بی حجابی و بدپوششی، به صنعت گردشگری کشور، ضربه شدیدی می‌زند‌. چراکه گردشگران دنبال دیدن چیزهای جدید و متفاوت می‌گردند و «وجود تفاوت» است که برایشان جذابیت ایجاد می‌کند. 🔻حال اگر در اینجا همان چیزی را ببینند که در کشور خودشان رایج است، رغبتی برای تعریف از اینجا برای سایر کسانی که هنوز به کشور ما نیامده اند پیدا نمی کنند! 🔺تجربه‌ی حجاب، برای گردشگران خارجی حس زایدالوصفی ایجاد می کند که در هیچ جای دنیا نمی توانند مثل ایران آن را حس کنند.
13.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬛️ ماجرای تکان دهنده ◾️السلام‌علیک یافاطمه‌الزهرا سلام‌الله‌علیها اگه با این ‌روضه حال و هوای شما تغییر کرد ما رو هم دعا کنید🥺😭😭😭 🎬حاج حیدر خمسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸السلام علیک یا 🌸صاحب الزمان عج ✨مولای مهربان ✨غزل های من سلام! ✨سمت زلال اشک من ✨آقای من سلام! ✨نامت بلند و ✨اوج نگاهت همیشه سبز؛ ✨آبی ترین بهانه ی ✨دنیای من سلام! 🌸امام خوب زمانم سلام 🌸صبحم به نامتان 🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خودم گفتم: ببین! تمام مشغله‌ها و نگرانی‌هات را فراموش کن و یک امروز را خوشحال باش و به چیزی فکر نکن. یک امروز را بی‌خیالِ دنیا باش و عمیق‌ترین لبخندها را روی لبت سنجاق کن و با عزیزانت مهربان‌باش و سعی کن در آرام‌ترین حالات ممکن یک انسان باشی. به خودم گفتم: یک امروز همه چیز را نادیده بگیر و بگذار در هوای آرامش محض نفس بکشی و حال دلت، عمیقا خوب باشد.
4_6028407944817676872.mp3
10.11M
تجدید عهد روزانه با 🤍 🥀 یٰا صٰاحِب الزَّمٰان اَدرِکنی یٰا صٰاحِب الزَّمٰان اَغِثنی .. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز دعای عهد بخوان با صدای حسین حقیقی