فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این عملیات یکی از اخلاقیترین عملیاتهای تاریخ بود!
✅ نکات مهم شنیده نشده در رابطه با عملیات #وعده_صادق!
قسمت ششم👆
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقایون این کلیپ واسه شماست😎
خانوما این کلیپو برای همسرتون بفرستید😁
#سیدکاظم_روحبخش #استوری_حدیث
حجاب اجباری - آزادی پوشش.mp3
2.7M
#حجاب و آزادی پوشش
#شهیدبهشتی:
اگر خانمی نتوانست میل به برهنگی و بدحجابی را در خود مهار کند، جامعه با او چه کند؟
✔️جامعه آزاد باشد یعنی هیچ قید و بندی نباشد؟ کسی را با کسی کاری نباشد؟
✔️کدام آزادی را باید حکومت اسلامی به مردم بدهد؟
✔️در راهپیماییهای سال ۵۷ مردم کدام آزادی را فریاد میزدند؟
✔️آزادی درجه اول در اسلام، آزادی از چیست؟
✔️قرآن میگوید علم برخی عالمان مانع حق پرستی شان شده
✔️محیط اجتماعی در انتخاب ها و سرنوشت انسانها موثر است
✔️از در و دیوار محیط جامعه_اسلامی نباید انگیزه فساد ببارد
✔️اگر خانمی گفت دلم میخواهد با آرایش تمامعیار بیرون بیایم ...
✔️ما نهی_از_منکر می کنیم و مقداری از آزادی آن خواهر را از او می گیریم چون طرفداری آزادی او و آزادی همه بشریت هستیم
✔️ای خانم! اگر نتوانستی تمایل به نمایشگری را در خود مهار کنی، جامعه ما چنین وضعیتی را تحمل نخواهد کرد
سخنرانی شهید بهشتی در 23 بهمن 1359 ؛ گرامیداشت شهدای هویزه #طرح_نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قدس امکان ندارد آزاد بشود
جز با پرچمداری شیعه
ما میرویم، دیگران میمانند
تاریخ ثبت خواهد کرد #وعده_صادق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشیدنی قهوه با طعم دارچین ☕️🥨
قهوه کلاسیک فوری
دارچین
سس کارامل
کمی آب جوش
یخ
شیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنج با مرغ و هویج😍
سینه مرغ
هویج
سیبزمینی
پیاز
چوب دارچین
نمک
فلفلسیاه
زردچوبه
پاپریکا
دم کرده زعفرون
شویدخشک
هویج و سیبزمینی خلالی شده رو تو روغن کمی سرخ کنید و کنار بذارید پیاز رنده شده رو اضافه کنید وقتی طلایی شد بهش مرغ و ادویه ها رو بزنید و دم کرده زعفران بعد سیب زمینی و هویجی که سرخ شده رو باهاش مخلوط کنید
حالا برنجی که از قبل خیس کردین رو تو اب درحال جوش که حاوی نمک و روغن هست بریزید شوید خشک اضافه کنید وقتی آبش گرفته شد از مواد روش بریزید همراه دم کرده زعفرون و دم بدین بعد از نیم ساعت غذای ما آماده است
17.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاپ کورن مرغ سالم🍗
مواد لازم :
آرد ⅓ لیوان
تخم مرغ ۱ عدد
سینه مرغ ۳۰۰ گرم
فلفل سیاه ½ ق چ
روغن ۱ ق چ
نمک ۱ ق چ
برای سس :
عسل ۱ ق غ
پودر پاپریکا ۱ ق غ
سرکه حدود ۱ ق غ
سویا سس ۱ ق غ
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیب زمینی با سس قارچ 🥔🍄
یکی از بهترین روش هایی که میتونید سیب زمینی رو تنوری کنید همین روشه
مدح و متن اهل بیت
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۵ 🎬: علی مصرانه میخواست که از عراق برویم وکجا بهتر از ایران,اما من بازهم مخ
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۶ 🎬:
علی وعباس رفتند تا نیم ساعته برگردند ,اما نیم ساعت,یک ساعت شد,دوساعت شد,چهارساعت شدونیامدند دلم به شور افتاده بود,هرچه زنگ میزدم گوشی علی خاموش بود,نمیدانستم دراین شهر غریب که هیچ کس رانمیشناختم وباکسی مراوده نداشتم با چهارتا بچه ,به کجا بروم ودست به دامن چه کسی بشوم.
کم کم نگرانی من به بچه ها هم سرایت کرد حسن وحسین یک جور سوال پیچم میکردند ,زینب وزهرا جوردیگر,مثل همیشه درپریشانی وناراحتی ام وضوگرفتم وسجاده را پهن کردم وبه نماز ایستادم.
بعداز نماز به سجده رفتم واز خدا خواستم تا علی وعباس را برساند,سراز سجده بر داشتم با صحنه ای روبه روشدم که دل سنگ را اب میکرد,حسن وحسین وزینب وزهرا ,هرکدام سجاده هایشان راپهن کرده بودند وچشمان اشک الودشان خبراز دعا واستغاثه شان میداد.
همونطور که گونه بچه ها را میبوسیدم ,زنگ در به صدا درامد, انگار خدا به این زودی جواب دعاهایمان را داده بود.
هر پنج نفرمان با خوشحالی به طرف در حرکت کردیم....
اما علی که کلید داشت....
حسین زودتر از ما خودش رابه ایفون رساند,گوشی رابرداشت وگفت:بابا کجایی چرا دیرکردی؟
تصویر یکی از دوستان علی را که چندبار با علی دیده بودمش در مانیتور ایفون ظاهر شد...
#ادامه دارد...
🖊به قلم....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۷ 🎬:
به سرعت چادرم رابه سرکردم وخودم را جلوی در رساندم,دررابازکردم وبدون اینکه متوجه باشم وسلام علیکی کنم ,گفتم: ابومحمد...از علی چه خبر؟از ظهر رفته ,هنوز نیامده..
ابومحمد همینطور که سرش پایین بود گفت:سلام همشیره,ابوعباس(به علی میگفت ابوعباس)حالشون خوب هست,خداراشکر خطر رفع شده,من امدم شما وبچه ها را به جای امنی ببرم...
خدای من ,این چی میگفت,خطررر؟!مگه چه اتفاقی برای,علی وعباس افتاده؟
زانوهام شل شد وهمون جلوی در,روی زانو نشستم وگفتم:مگه چی شده؟علی رفت که زود برگرده,عباس کجاست؟
ابومحمد درحالی که اشاره به من میکردتا لیوان اب را از دست زهرا بگیرم گفت:اصلا نترسید,یه سوءقصدبود که نافرجام موند,شما برید اماده بشید ووسایل مورد نیازتان رابرداریدواشاره کرد به ماشین پشت سرش وادامه داد:داخل ماشین منتظرتان هستم,برای اینکه خدای نکرده به جان شما وبچه هاتون گزندی وارد نشه باید به یه جای امن برویم,احتمال داره خونه شما شناسایی شده باشه.
مستقرکه شدیم ,همه چی را براتون تعریف میکنم.
یه حسی ته دلم میگفت,یک اتفاق بد افتاده وابومحمد داره دست دست میکنه وبه من نمیگه....
خدای بزرگ...من دیگه طاقت اینهمه بلا وآزمایش راندارم....جان علی وعباسم رابه توسپردم..
چمدانهایی را که بسته بودیم تا از نجف بریم ,ابومحمد داخل ماشین گذاشتشان وبچه ها را هم اماده کردم وبرای اخرین بار به خونه ام ,خونه ای که مملو از خاطرات ریز ودرشت من وعلی وبچه ها بود,نگاهی انداختم.
درها را قفل کردم وسوار ماشین ابومحمد شدیم..
.
#ادامه دارد...
🖊به قلم....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۸ 🎬:
ابومحمد نزدیک خانه خودش درمنطقه ای که اکثرا نظامیها باخانواده شان زندگی میکردند,خانه ای را نشانمان داد وهمینطور که پیاده میشد گفت:فعلا به طور موقت وخیلی کوتاه اینجا میمانید,اینجا الان امن هست ,بفرمایید..
خانه کوچک ودوخوابه ای بود با وسایل مورد نیاز یک خانواده...
وارد هال که شدیم,چمدانها را وسط هال رها کردم وگفتم:ابومحمد تورا به جان مولاعلی ع که همجوارش هستیم ,قسمت میدهم ,حقیقت رابگو من طاقت هرچیزی را دارم,من سربریدن پدرومادرم را جلوی چشمام دیدم وطوریم نشد,الان راستش رابگو چه برسر علی وعباسم امده...بگو ,این پنهان کاری بیشتر اذیتم میکند...
با اشاره ابومحمد,به زهرا گفتم بچه ها را داخل یکی از اتاقها ببرد وسرگرمشان کند.
ابومحمد وقتی از نبود بچه ها مطمین شد گفت:ببین ام عباس,توالان تمام امید این طفلهای معصوم هستی,اگر توبهم بریزی ,روح وروان این بچه ها بهم میریزد,خواهش میکنم خونسردیت راحفظ کن,ان شاالله لطف خدا شامل حالمان میشود واین مشکل هم رفع میشود,راستش انگار عوامل موساد محل کار ابوعباس راشناسایی میکنند ووقتی علی با عباس میاید طرف اداره,به سمتش شلیک میکنند,خوشبختانه موتور چپ میشودو فقط یک گلوله به پهلوی علی,اصابت میکندکه انهم به دلیل اینکه زود به بیمارستان رساندنش وسریع تحت عمل جراحی قرارگرفت,گلوله را دراوردندومانع خونریزی شدند والان حالش خوب خوب است .
نفس راحتی کشیدم و لبخندی زدم وگفتم خداراشکر,وناگهان با به یاد اوردن عباس,لبخند روی لبم خشکید وباصدای ضعیفی گفتم:عبااااس؟!!
ابومحمد:نگران نشین,طبق گفته ی شاهدان عینی,عباس هیچ صدمه ای ندیده اما انگار توسط همان افرادی که تیراندازی کرده بودند,ربوده شده...
ولی اصلا نگران نباشید ,تمام نیروها وسربازان گمنام امام زمان عج درتلاشند تا درمدت زمانی کوتاه ,عباس را پیدا کنند وبه دست شما برسانند..
دیگه چیزی نفهمیدم مدام صدای ابومحمد در سرم اکومیشد:عباس را ربودند....
#ادامه دارد...
🖊به قلم ....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧