eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
شاهزاده ای در خدمت صد و سی و هفتم🎬: مولا علی سخنانش را چنین ادامه داد: تعجب می کنم از این که منزل برادرم جعفر را خراب کرد و آن را به مسجد ملحق کرد و از قیمت منزل به پسران جعفر چیزی چه کم و چه زیاد نداد و مردم از این عمل بر او عیب و ایراد نگرفتند و او را سرزنش نکردند ، گویی خانه یک نفر از اهل دیلم(یا ترک کابل) را گرفته است و شما بر این بدعت ها ایراد نگرفتید و ان را پذیرفتید. و من از جهالت این خلیفه و این امت تعجب می کنم که او به همهٔ نمایندگان و کارمندانش نوشت :«وقتی شخص جُنُب آب پیدا نکرد لازم نیست به خاک تیمم کند اگرچه تا وقتی خدا را ملاقات میکند و میمیرد هم آب پیدا نکند لازم نیست تیمم کند» و از ان پس ، شما مردم این مسئله را قبول کردید و به آن راضی شدید در حالیکه می دانستید که پیامبر به عمار و ابوذر دستور داده در چنین حالی از جنابت تیمم کنند و نماز بخوانند و خوب می دانید که عمار و ابوذر و کسان دیگری نزد عمر رفتند و این موضوع را شهادت دادند ولی عمر قبول نکرد و حتی سرش را نیز بلند نکرد و شما کور کورانه و غفلت زده حکم خدا و سخن پیامبر را نادیده گرفتید و بدعت عمر را به روی چشم نهادید... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🖤💦🖤💦🖤💦🖤
شاهزاده ای در خدمت صد و سی و هشتم🎬: مولا علی در حالیکه تأسفی در نگاهش بود ، همگان را از نظر گذراند و ادامه داد: و تعجب دیگر در این است که قضاوت های مختلفی در حد زدن را از روی نادانی و یا اشتباها به هم مخلوط کرد بدون اینکه علم داشته باشد. آن دو (ابوبکر و عمر) از بی تقوایی و جرأت بر خداوند، چیزی را نمی دانستند ادعا می کردند. مثلا ادعا می کردند که رسول الله از دنیا رفت و درباره ارث جدی حکمی نکرد و کسی ادعا نکرد که میداند میراث جد چقدر است. شما و‌کل مردم هم به آن دو نفر در این باره بیعت کردید و انها را تصدیق نمودید و بدعتی دیگر در احکام اسلام شکل گرفت. وتعجب است کنیزهایی که صاحب فرزند بودند آزاد می کرد و مردم هم به گفته اش عمل کردند و دستور پیامبر و حکم خداوند را زیر پا گذارند و عجیب تر اینکه ابا کتف بن العبدی نزد وی آمپ و گفت : در حالی که غایب بودن زنم را طلاق دادم و طلاقنامه من به زنم رسید ،سپس در حالیکه زنم در عده بود رجوع کردم و باز نامه ای به او نوشتم لکن نامهٔ من به او نرسید تا اینکه با دیگری ازدواج کرد ، در اینجا حکم چیست؟ عمر در جواب نوشت :«اگر کسی با او ازدواج کرده و دخول واقع شده در این صورت زن اوست و اگر دخول واقع نشده زن توست» مسئله را اینگونه نوشت و برای او فرستاد، در حالیکه من در آنجا بودم و با من که علم اسلام در دستانم است ، مشورت ننمود و سوال نکرد چون او خود را با ان عملش از من بی نیاز می دانست. من می خواستم او را از این عمل نهی کنم ولی با خود گفتم باکی ندارم تا خداوند رسوایش کند. و شما مردم هم بر او ایراد نگرفتید بلکه این عمل و بدعت او را تحسین نمودید و از او قبول کردید در حالیکه اگر دیوانهٔ کم ارزشی هم چنین حکم می کرد بیش از این نمی شد. علی علیه السلام خیره به نقطه ای در دور دست ،بلندتر ادامه داد... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🖤💦🖤💦🖤💦🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 سلام بر تو ای صاحب‌عزا 😭😭😭 مهدی‌جان (علیک‌السلام!) شَوَم فدای‌تو واشک‌دیده‌ات قربانِ‌اشک‌دیده‌بررُخِ چکیده‌ات صاحب‌عزاتویی به‌توگوییم‌تسلیت یابن‌الحسن‌فدای‌دل‌داغ‌دیده‌ات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 | جایگاه علامه امینی در بهشت 🎙 حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به فدای لب‌ عطشان تو ای طفل‌ رباب...💔 👤 زیبای «لالایی گلم بابا» با صدای کربلایی حاج‌‌محمود تقدیم نگاهتان ◾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨الهے ✨در این شبهاے محرم ✨امیدوار کن کسے ✨را که به آستانت ناامید است ✨بگیر دستے که ✨بسوے تو بلنـد است ✨مستجاب کن دعای ✨کسے که با اشکهایش ✨تو را صدا میـزند شبتون سرشاراز آرامش🌸 🌸🍃
شور - منو رها نکنیا.mp3
13.45M
منو رها نکنیا 🎙حاج حسین سیب سرخی تاریخ ۱۹تیرماه۱۴۰۳
از زبان تیر... قبول دارم در کربلا صواب نکردم ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم همه توان خودش را گذاشت حرمله اما خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم که هیچ کار برای دل رباب نکردم ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
دُرّ گونه، زیبا و سپید: از گوش تا گوش گلبوسه تنها می‌دوید از گوش تا گوش هر بار که بابا بغل کرد اصغرش را دست نوازش می‌کشید از گوش تا گوش در گوش جبرائیل بی شک روضه خوانده وقتی خداوند آفرید از گوش تا گوش "روح الامین" را از شب هفتم بگویید باید تصاویری کشید از گوش تا گوش فردای محشر "گردنش" باشد "مدالش" دارد نشان، طفل شهید از گوش تا گوش جای تورق گریه باید کرد زیرا می‌آورد "شیخ مفید" از گوش تا گوش... با اینکه قد و قامتش در تیررس بود یکباره فرمانی رسید از گوش تا گوش از خستگی خوابیده بود آشفته‌اش کرد تیری که نازش را کشید از گوش تا گوش تیری که راحت حرمله آن را رها کرد حلقوم اصغر را برید از گوش تا گوش چون برگ پاییزی سرش از نیزه افتاد باد خزان وقتی وزید از گوش تا گوش وقتی رباب از حنجر او یاد می‌کرد با گریه ناخن می‌کشید از گوش تا گوش ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
به نام خدا روزی خور غمم با روضه زنده ام مهمان ماتمم با روضه زنده ام در بزم عاشقی با یاد کربلا با عشق مَحرمم با روضه زنده ام اشکم به پای عشق اعجاز می کند اکسیر اعظمم با روضه زنده ام تا گریه می کنم بر لاله های عشق لبریز شبنمم با روضه زنده ام از نور کربلا روشن شده دلم خورشید عالَمم با روضه زنده ام نشو و نمای من باشد ز اشک من سرسبز و خُرّمم با روضه زنده ام بی مِنّت فرات دارم طراوتی چون عطر زمزمم با روضه زنده ام پای عقیده ام اِستاده ام چو کوه سرسخت و محکمم با روضه زنده ام هرگز شکست نیست اینجا برای من بالاست پرچمم با روضه زنده ام آدم گریسته بر داغ کربلا از نسل آدمم با روضه زنده ام آب حیات من اشک است و خون دل غمگین و درهمم با روضه زنده ام در پای عشق تو در مکتبت حسین ماندم ، مصمّم با روضه زنده ام موسی شدم به طور آئينه آورم عیسی بن مریمم با روضه زنده ام نظمی گرفته ام «یاسر» ز اشک خود یعنی منظّمم با روضه زنده ام ** محمود تاری «یاسر» ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی‌خواست، فرات! یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟! خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد؟ خون حیدر به رگش، در تب و تاب است ولی بگذارید به سن علی اکبر برسد شعله‌ور می‌شود این داغ دوباره؛ وقتی شیر در سینه‌ی بی کودک مادر برسد زیر خورشید نشسته، به خودش می‌گوید: تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم شرمنده‌ام آقا بدرد تو نخوردم تو فکر من بودى ولیکن من نبودم اصلاً به فکر نوکرى کردن نبودم من دور بودم تو مرا نزدیک کردى راه مرا از کربلا نزدیک کردى گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم حتى اگر غرق گناهى، من حسینم گفتى بیا پاک از گناهت می‌کنم من تو رو به چاهى، رو به راهت می‌کنم من آواره ام، آواره را آواره‌تر کن بیچاره‌ام، بیچاره را بیچاره‌تر کن آوارگى در این حسینیه می‌ارزد بیچارگى در این حسینیه مى‌ارزد هرشب اسیرم می‌کنى پاى بساطت دارى تو پیرم می‌کنى پاى بساطت من چاى می‌ریزم گناهم را بریزى یکجا تمام اشتباهم را بریزى شأن نزولت می‌کند آخر بلندم سر را تو دادى جاى آن من سربلندم وقتى گذر کردند خیلی‌ها ازینجا رفتند تا معراج تا بالا ازینجا اینجا گرفته از خدا عیسى دمش را اینجا خدا بخشید آخر آدمش را من خام بودم غصه و غم پخته‌ام کرد این پخت و پزهاى محرم پخته‌ام کرد می‌بینم اینجا پنج تا نور مقدس این آشپزخانه‌ست یا طور مقدس اینجا همانجایی‌ست که مولا می‌آید زینب می‌آید، بیشتر زهرا می‌آید من عالمى دارم در اینجا با رقیه هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه منت ندارم بر سرت... تو لطف کردى حالا که هستم نوکرت، تو لطف کردى یک شب غذاى خواهرت را بار کردم یک شب غذاى دخترت را بار کردم باید که دست از هرچه غیرکربلا شست دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست خدمت تجلى ارادت‌هاى شیعه‌است بالاترین نوع عبادت‌هاى شیعه‌است ما به ولایت می‌رسیم از این مودت ما به مودت می‌رسیم از راه خدمت خدمت درِ این خانه تنها فرصت ماست گفتند: اینجا پنج روزى نوبت ماست این پارچه مشکى فداى روى ماهش دارد سفیدم می‌کند رنگ سیاهش از سوخته دل‌ها نگیر آقا غمت را یک وقت از دستم نگیرى پرچمت را بگذار یک گوشه به پاى تو بمیرم کنج حسینیه براى تو بمیرم منکه به غیر از لطف تو یارى ندارم منکه به غیر از کار تو کارى ندارم آن‌قدر بین دسته‌هایت ایستادم نذر على اصغر تو آب دادم اى کاش بین ایستادن‌ها بمیرم آخر میان آب دادن‌ها بمیرم خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد خوب است ما هم گوشه‌اى عطشان بیفتیم در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم خدمت به این بى رنگ و رو هم رنگ و رو داد این کفش‌ها را جفت کردن آبرو داد در هرکجا که نام پیراهن می‌آید زهرا می‌آید پیش ما، حتماً می‌آید من دست بر سینه دم در می‌نشینم در مجلس فرزند، مادر را ببینم من می‌نشینم کار و بارم پا بگیرد شاید به من هم چادر زهرا بگیرد ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
شب هفتم رسیده میبینی بازم‌اصغر به گریه افتاده توی خیمه کنارِ گهواره به‌گمونم رباب جون‌ داده بازم انگار، مادری تشنه روضه ی شیرخواره میخونه خالیه آسمون آغوشش از شبِ گاهواره میخونه «میدونی چی میگه؟» لا لالا گلم‌ لالاعلی اصغرم لالا کودکش رو‌حسین با خود برد رفته شاید با آب برگرده شاید این دفعه با لبِ سیراب شیر خوارِ رباب برگرده شاید این دفعه حرمله دستش وقت پرتاب تیرها بِبُرِه شایدم تیر، پرت شه اما به علی اصغر حسین‌ نخوره شاید این دفعه روی دست حسین‌ اصغرم دست و پا نزنه واسه یک قطره آب الهی که یه پدر رو به دشمنا نزنه کاش میشد؛ ولی نشد‌ که‌ نشد باز هم‌ تیر با شتاب آمد باز دست حسین پُرخون شد غم سراغ دلِ رباب اومد مونده حیرون دوباره ارباب و باز نگاهش به پهنه ی دشته یه قدم سمت خیمه اومده و دو قدم سمت دشت برگشته *همه دیدنداین بچه رو زیر عبا پنهان کرده یه قدم میره سمت خیمه ها یه قدم برمی گرده ..خدا نیاره برا کسی بچه اش رو دستش جون‌بده..خدا میدونه اون لحظه چقدر سخته..بچه تو‌بغلت جون داده، نمی تونی برگردی خونه ات، میگی الان مادرش چشم به راهه......* تا نبینه رباب اصغر رو طفل رو‌ داخل عبا برده‌ مُتَحَیِّر حسین از صحرا پشت اون‌ خیمه سَر درآورده *یه مرتبه دیدن ابی عبدالله پشت خیمه ها رو زمین نشست. با نوک‌ خنجر یه قبر کوچولو آماده‌ کرد تا اومد این بچه رو تو‌ خاک بذاره..یه مرتبه دید یکی داره میگه ،حسین‌ صبر کن، بذار یه بار دیگه بچه ام رو ببینم .....ای حسین ..... «صَلَی اللّهُ عَلَیْکَ یا مَظْلوم یا أَبا عَبدِاللّه» ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
▪️بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله،ان لم ترحمونی،به من رحم  نمی کنید، فارحموا هذا الطفل،به این بچه رحم کنید.. إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً،باید معنی کنم،معنی کنم بعد دادت در بیاد، گفت:ماهی رو از آب بیرون می ندازید،تا اون موقعی که جون داره،خودش رو هی از رو زمین بلند میکنه،بالا و پایین خودش رو میندازه،دیگه جونی براش نمی مونه،این لب هاش رو بهم می زنه،عرب این لحظه رو می گه تلظی، 🔸ابی عبدالله نشون داد بچه رو،سر رو شونه می افتاد،فرمود:ببینید داره تلظی میکنه،یعنی اگه آبم بهش برسونید شاید جون بده، بعضی از پیر مردهای سپاه،گفتند:حسین راست میگه،ما که با بچه جنگ نداریم،ابی عبدالله ،علی اصغر رو آورد تو دل میدون،لباس پیغمبر رو پوشید،برا چی آقا اومد،اولاً منت نون کشیدن بده،منت آب کشیدن بد نیست،دوماً ابی عبدالله تا لحظه ی آخر،داره اینها رو هدایت میکنه،منت هدایت داره میکشه،نکنه اینها بیچاره برن تو جهنم،امامه دلش میسوزه،لذا بین لشکر،خیلی ها از پیرمردها بلند شدن گفتند:راست میگه حسین،بچه رو بگیرید سیراب کنید. 🔹ابن سعد ملعون،دید وضع سپاه داره بهم می ریزه،یه نگاه به حرمله نانجیب کرد،امتحانش رو پس داده،او چشم اباالفضلم هدف گرفته،گفت:چرا جوابش رو نمیدی، ▪️نانجیب گفت:بابارو نشونه بگیرم یا بچه رو،گفت:مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی،هنوز حرف های حسین تموم نشده،یه وقت دید علی داره بال بال می زنه.. 😭 حالا دیگه حرف آقا عوض شد،تا حالا داشت با علی حرف می زد،حرف عوض شد،گفت: برایم مرثیه می خواندی ای تیر به دستم کودکم خواباندی ای تیر تمام تارهای صوتی اش را به هم پیچاندی و سوزاندی ای تیر گفت: گلویت سرخ و زیر و بم ندارد چنان زخمی زده مرهم ندارد بمیری حرمله با چشم دیدم که تیر تو ز نیزه کم ندارد ز داغت تیر هم گریان شده ای وای نفس در سینه ات سوزان شده ای وای خدا را شکر دستم زیر سر بود سرت از پوست آویزان شد ای وای ز چشمت رفت کم کم سو بمیرم چکد خون از سر کیسو بمیرم خدا رحمی کند مادر نبیند سرت یک سو،تنت یک سو بمیرم ▪️امشب کسی نباشه چشمش گریان نباشه برا علی،گفت:سنگ دل ترین رو آورد بیرون مختار،گفت:جایی شد دل تو هم بسوزه بحال حسین،گفت:یک جا،همه جا هلهله می کردم،کف می زدم،خوشحال بودم،یه جا دل من سوخت،دیدم حسین بچه رو زیر عبا گرفت،بین میدون متحیر بود.. 😭 نمی دونست کجا بره،یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت،گفت:خلاصه چیکار کرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها، گفت:نه امیر،دیدم اومد پشت خیمه ها نشست روی خاک ها،با غلاف شمشیر یه قبر کوچولویی کند. پدر با کودکی پرپر نشسته به روی خاک ها مادر نشسته رباب این را فقط تکرار می کرد سه شعبه دارد و تا پر نشسته یه منظره ای مادر دیده،می گفت: عطش گرد پر و بال تو می گشت غریبی پای اقبال تو می گشت به پشت خیمه ها ای وای دیدم کسی با نیزه دنبال تو می گشت لالایی اصغرم،لایی لالایی ▪️امشب خانم ها بیشتر باید گریه کنند،ای کاش بچه ها رو امشب بغل مادرها ندن،بابا ها بیرون نگه دارن،آخه شب ربابه،هی میومد کنار گهواره ی خالی،گفت: چگونه خاک بریزم به روی زیبایت که تو بخندی و من کنم تماشایت مزار کوچک تو پر شده از خونت به خواب ماهی من در میان دریایت مرا ببخش عزیزم که جای قطره ی آب به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت چگونه جسم تو پنهان کنم که می دانم به وقت غارتمان می کنند پیدایت کمی بخواب در این خاک تا کمی وقت است که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت بیا رباب که این شاید آخرین باری است که خواب می رود او با نوای لالایت اگر نشد که شود سایه سرت امروز به روی نیزه شود سایه سار فردایت آاای حسین …😭
4_448967053303349903.mp3
10.45M
نور دو دیده ی ترم ربـــاب می‌دهـد نــدا بـــای ذنـب قتلت حسیـن می‌زنــد صــدا بــای ذنب قتلت خضاب ماه پاره را، کشتن شیرخواره را بــا گلــوی تشنــه چـــرا، بـای ذنب قتلت تیـر بـه حنجـر آمـده، یـا دم خنجـر آمده ســر شـده از بــدن جـدا، بای ذنب قتلت طفل رضیع کشته شد، ز خون او نوشته شد بــه صـــورت خــون خــدا ، بـــای ذنب قتلت حنجره‌ای که سوخته، گشته به تیر دوخته زخـــم گـلـــو دهــد نـــدا، بـــای ذنب قتلت ریخت به سینه آذرم، که صید کوچک حرم بــا لـب تشنـه شـد فـدا، بـــای ذنب قتلت تیر سه‌شعبه بـر گلو، بست ره نفس بر او نشـــد بگـــویـد ابـتــــا، بـــــای ذنــب قتلت تیـــر ز حنجـــر پـــسر، رسیـــد بــــر دل پـدر حــق حسیـن شـد ادا، بـــای ذنـــب قتلت فاطمه در صـف جزا، اشـک‌فشان دهد ندا خــــدا خـــــدا خـــــدا، بـــــای ذنـــب قتلت وای ای علی اصغرم،، نور دو دیده ی ترم نوحه واحد شب هفتم حضرت و ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
مداحی آنلاین - نماهنگ عزیزیم حسین - اتابک عبداللهی.mp3
4.45M
دیل اورگشن گونن سیسلیرم آقا آتا آنامنان چوخ ایستیرم سنی آقا 🎙 🔊 🔊 🔄 💔 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرمله : پدر را بزنم یا پسر را ؟ گفت: پسر را بزن پدر خودش می افتد گره‌های بزرگی که به دستان کوچک علی‌ اصغر (ع) باز می‌شود ای باب الحوائج کربلا از ما دستگیری کن که درماندگانیم السَّلامُ الطِّفلِ الرَّضیعِ الحُسَین🖤 🥀🍃
🔘 داستان کوتاه پسربچه اي "پرنده زيبايي" داشت. او به آن پرنده بسيار" دلبسته" بود. حتي شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد. اطرافيانش كه از اين همه "عشق و وابستگي" او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابي كار مي كشيدند. هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و نميخواست كاري را انجام دهد، او را "تهديد" مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با "التماس" مي گفت: "نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد، هر كاري گفتيد انجام مي دهم." تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از "چشمه" آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت: خسته ام و خوابم مياد. برادرش گفت: "الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم...!! پسرك "آرام و محكم"گفت: خودم ديشب "آزادش كردم" رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم كه؛ "با آزادي او خودم هم آزاد شدم." اين "حكايت" همه ما است. تنها فرق ما، در "نوع پرنده اي" است كه به آن دلبسته ايم. 👈 پرنده بسياري پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي زيبايي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان آكادميك و خلاصه شيطان و نفس... هر كسي را به چيزي بسته اند و "ترس از رها شدن" از آن، سبب شده تا "ديگران" و گاهي "نفس خودمان" از ما "بيگاري كشيده" و ما را رها نكنند. * پرنده ات را آزاد کن * ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
به هر طرف نظر کنم اثر ز روی ماه توست گر این جهان بپا شده به‌خاطر صفای توست ببین که پر شده جهان ز ظلم و جور ای عزیز بگو کدام لحظه‌ها ظهور روی ماه توست 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚یک عمر اگر ✨روزه ✨بگیریم و بگيريد ✨و بگیرند؛ ✨هم تا نشود ✨با عطشِ خشك دهان 💚علـــــــی‌اصغر... ✨ان شاء الله 🙏 💚بحق صاحب این روز ✨همگی حاجت روا باشید 🙏 🥀🍃
💚 سلام عزاداریتون قبول امروزتون پر خیر و برکت امیدوارم به حرمت هفتم محرم روز حضـرت علی اصغر(ع) تمـام مشکلات و گرفتـاری ها مـریضی ها و غم‌ و غصه ها از شما و عزیزاتون دور باشـه 💚 امیدوارم به حق باب الحوائج حضرت علی اصغر(ع)حاجت روا باشید 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤السلام علیڪ یاعلی اصغر(ع) ♥️گل غنچه ای ازسلالہ ی حیدربود 🖤افسوس ڪہ مثل غنچہ ای پرپر بود 🖤آن ظهرعطشناڪ چہ غوغایے ڪرد ♥️آن مردڪہ نام ڪوچکش اصغربود 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام من به هفتم محرم سلام بر امام حسین سلام بر آقا ابوالفضل سلام بر علی اصغر 🖤 سلام بر شما عزاداران صبحتون کربلایی به حق خون پاک شهیدان کربلا سعادتمند و حاجت روا باشید 🌻 🥀🍃