eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرینی مغزدار مواد لازم برای ۱۴ عدد برای خمیر: شیر ولرم : ۲۰۰ میلی لیتر 🥛 خمیرمایه فوری: ۱ ق غ شکر : ۱۰۰ گرم ( تقریبا ۸ ق غ)🍚 کره: ۱۰۰ گرم🧈 تخم مرغ : ۲ عدد🥚 آرد : ۶۰۰گرم (۵تا ۶ پیمانه)🥡 نمک: نوک ق چ🧂 وانیل کمی🥄 تمام مواد اولیه رو نیم ساعت قبل استفاده از یخچال خارج کنید برای کرم: شیر : ۲۰۰ میلی لیتر🥛 تخم مرغ: ۱ عدد🥚 شکر: ۱۰۰ گرم( تقریبا ۸ ق غ )🍚 نشاسته ذرت: ۳ ق غ کره :۶۰ گرم🧈 آجیل به میزان لازم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوپ شیر پیاز🧅 قارچ🍄‍🟫 هویج🥕 سینه مرغ جوپرک آب شیر🥛 عصاره مرغ خامه جعفری خرد شده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بادمجان رولی😋 بادمجان🍆 گشنیز جعفری سیر 🧄 گردو خردشده پنیر خامه ای یا لبنه فلفل،نمک🧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نان باگت پنیری غذا با نون باگت بیات درست کن نان باگت🥖 کره🧈 تخم مرغ🥚 نمک،فلفل🧂 شیر🥛 پنیر خامه ای پنیر پیتزا سس کچاب
به مسائل بزرگ بیندیشید... اما از خوشی های کوچک لذت ببرید ⚫️⚫️⚫️
چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست... ⚫️⚫️⚫️
رستوران مبتکر یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود: شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد. راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید.... که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است. با تعجب گفت: مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت؟! خدمتگزار با لبخند جواب داد: چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت، ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست. 🌸🌸🌸🌸
شگفت انگیز ترین رفتار انسان ﺍﺯ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﺷﮕﻔﺖﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟» ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: «ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ﻋﺠﻠﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ! ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺐ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﺯ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﯾﻪ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺳﭙﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﭘﺲ‌ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ، ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﺮﺝ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ.  ﻃﻮﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﻣﯽﻣﯿﺮﺩ! ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﯾﺎ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺖ.» 🌸🌸🌸🌸
آخــریـن آرزو 💟بنده گفت: خدا چرا آرزوهایم را برآورده نمیکنی؟؟؟ مدت هاست که به درگاهت دست اجابت بلند کرده ام خدایا همین یک بار... همین یک آرزو...و این آخرین آرزوی من است... 🌷فرشته خندید و با خود گفت: چه دروغ بزرگی آخرین آرزو!!!! تا جایی که به یاد دارم آرزوهای آدمیان بی نهایت بوده 💟خدا خندید و گفت: دوبار از کار انسان ها خنده ام میگیرد یک بار زمانی که برای چیزی که به صلاحشان نیست دعا میکنند و هزاران هزار رو به سویم می آورند و طلبش میکنند و بار دیگر زمانی که برای چیزی که به صلاحشان است و ما براو فرومیفرستیم ناشکری میکنند و طلب از بین رفتنش را میکنند! حال آنکه برای آن ها بهتر است... 🌷فرشته گفت: وآنها نمیدانند آن هنگام که آرزویی میکنند وخداوند به همان زمان به آرزو د دعایشان پاسخ نمیدهد سه حالت دارد: اول آنکه به صلاحشان نیست ، دوم آنکه میداند درصورت استجابت آن دیری نمی پاید که پشیمان می شوند و سوم آنکه دارد بهترین چیز را برای آنها مهیا میکند. 🌸🌸🌸🌸
برای عالی بودن لازم نیست به عقب برگردید، کافی است که الان شروع کنید. حسرت خوردن بابت این که چرا زودتر شروع نکرده بودید یک حواس پرتی بزرگ سر راه رسیدن به رویاهایتان است 🌸🌸🌸
🔻 کنعانی خطاب به ملت فلسطین: اندکی صبر، سحر نزدیک است 🔹‌سخنگوی وزارت امور خارجه: کشتار دسته جمعی و هولناک فلسطینیان در هر مکان و زمان، ماهیت تروریستی رژیم صهیونیستی و چهره حقیقی حامیان ضدبشری این رژیم سفّاک و دروغ بودن شعارهای حقوق بشری آمریکا و برخی مدعیان اروپایی را به همه جهانیان نشان داد.البته برغم این جنایات و قتل عام فجیع فلسطینیان، شکست‌های راهبردی رژیم صهیونیستی از زمان وقوع عملیات طوفان‌ الاقصی تاکنون، هرگز جبران نخواهد شد.افزایش درّندگی رژیم صهیونیستی که با حمايت مستقیم و همه جانبه آمریکا و برخی کشورهای غربی صورت می‌گیرد، نشانه‌های وحشت این رژیم جعلی از خطر فروپاشی و اضمحلال است. 🔹‌فضای تنفسی رژیم اسرائیل در منطقه و جهان روز به روز تنگتر، خشم جهانی از این رژیم گسترده تر، ناامیدی در جامعه و نخبگان رژیم اسرائیل عمیقتر و ترس از آینده تیره و تاریک رژیم و ساکنان اشغالگر آن بیشتر می‌شود. 🔹‌پیروزی در این نبرد نابرابر، از آنِ ملت اصیل، تاریخی و ریشه دار فلسطين است. به ملت رنجدیده، داغدار اما مقاوم و صبور فلسطین باید گفت؛ اندکی صبر، سحر نزدیک است.
♻️ نقشه کامل مسیرهای پیاده‌روی ۱۴۰۳
📸 روایت رسایی از دلیل اصلی استعفای اجباری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴از عصبانیت شدید کارشناسان تلویزیون وزارت خارجه آمریکا از موفقیت ورزشکاران مخصوصا دختران ایرانی در المپیک تا توهین‌های وقیحانه به پرچم ایران و مدال‌آوران قهرمان! 🔹چرا دختر نوجوان ایران مثل مبینا نعمت‌زاده مدال خودش را به تقدیم کرد؟ حرکت زیبایی نبود؛ حتما زورش کردند! این مدال‌آوران اصلا ایرانی نیستند! ✍🏻عصبانی باشید و از این عصبانیت بمیرید...
چطور اسمی که برای فرزندنتان انتخاب می کنید باعث تغییر چهره او می شود؟ 😘🙂 افراد به مرور زمان به ویژگی‌های ظاهری‌ که جامعه با نام‌های خاصی مرتبط می‌داند، نزدیک می‌شوند. طبق مقاله‌ای که به تازگی در مجله «روانشناسی و علوم شناختی» منتشر شده، احتمال دارد که مردم در آینده با نگاه کردن به چهره فرزند شما بتوانند نامش را حدس بزنند. دکتر یونت زوبنر که سرپرسی این مطالعه را برعهده داشته، توضیح داده است: ساختارهای اجتماعی آنقدر قوی هستند که می‌توانند بر ظاهر افراد تأثیر بگذارند. تحقیقات قبلی نشان داده‌اند که وقتی به افراد چهره‌ یک غریبه را نشان می‌دهند، در حدود ۳۵ درصد از مواقع می توانند نام او را به درستی حدس ‌بزنند. اما تا به حال دلیل این موضوع مشخص نبود. محققان دانشگاه ریچمن نو در تحقیقات جدید خود گروهی از کودکان ۹ تا ۱۰ ساله و بزرگسالان را برای تطبیق چهره‌ها با اسامی انتخاب کردند. نتایج نشان داد که شرکت‌کنندگان، چه کودکان و چه بزرگسالان، چهره‌ بزرگسالان را به درستی با نام‌هایشان تطبیق دادند. اما هنگامی که نوبت به تطبیق اسامی با چهره‌ کودکان رسید، دقت این حدس به‌طور قابل توجهی کاهش یافت. در بخش دوم مطالعه، محققان از یک سیستم یادگیری ماشینی برای تحلیل تصاویر چهره‌ها و نام‌هایشان استفاده کردند. تحلیل‌ها نشان داد که چهره‌های بزرگسالانی با اسامی یکسان به‌طور قابل توجهی شباهت بیشتری با یکدیگر داشتند. در مقابل، کامپیوتر هیچ شباهتی میان کودکان با نام‌های یکسان پیدا نکرد. به گفته پژوهشگران، شباهت افراد به نام‌هایشان نوعی «پیشگویی خودکام‌بخش» است؛ پدیده‌ای روانشناختی که طبق آن اگر باور داشته باشیم چیزی اتفاق می‌افتد، رفتار ما ناخواسته باعث وقوع آن می‌شود. به‌طور کلی، یافته‌ها نشان می‌دهند که چهره افراد به مرور زمان با کلیشه‌های اجتماعی مرتبط با نام‌هایشان هماهنگ می‌شود. این کلیشه‌ها که می‌توانند مثبت یا منفی باشند، از ارتباط با افراد مشهور یا مفاهیم فرهنگی نام‌ها نشأت می‌گیرند، مانند اشاره به مکان‌ها و مذهب‌ها. این نتایج نشان می‌دهد که افراد مطابق با کلیشه‌ای که در زمان تولد به آن‌ها اعطا شده، رشد می‌کنند. ما موجودات اجتماعی هستیم که تحت تأثیر تربیت قرار می‌گیریم. یکی از منحصر به فردترین اجزای فیزیکی ما، یعنی چهره‌مان، می‌تواند تحت تأثیر یک عامل اجتماعی، یعنی نام ما شکل بگیرد. پس دفعه بعد که نامی را انتخاب می‌کنید، دقت بیشتری به خرج دهید؛ فرزندتان در آینده از شما تشکر خواهد کرد! 🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری می‌کردیم؛ اما محسن واقعاً صبور بود و عاشقانه به‌سوی شهادت رفت. نقل: (خواهر شهید) شهید مدافع حرم🕊🌹 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آیا من حسودم؟! (۳ نشانه حسادت) ☘ استاد قرائتی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🌷 🌷 امام حسين عليه السلام فرمودند : 🔹إنَّ النّاسَ عَبيدُ الدّّنيا و الذِّين لَعقٌ على السنَتِهم يَحوطونه ما دَرَّت معائشُمُ بالبلاءِ قَلَّ الدّيانون . 🔹مردم برده و بنده دنيا هستند و دين لعابى است كه تا وسايل زندگی فراهم است به دور زبان می گردانند ولی وقتی دوران آزمایش ‌فرا می رسد دینداران کمیاب می شوند . 📓 : بحار الانوار . ج۷۸ ص ۱۱۷ 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو منو رها کنی کجا برم ؟ امام حسن (ع) نمیتونم دیگه کربلا برم امام حسن(ع) امام حسنی ام 💚 🥀🍃
کنفرانس بصیرتی ۱۴۰۳/۰۵/۲۲ ✍️مهدی اسلامی مدیر کانال آنتی فتنه موضوع : استعفای ظریف در مقاطع حساس تاریخی آیا برای حمله نکردن به اسرائیل مذاکره کردیم؟ بسم الله الرحمن الرحیم و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد سلام علیکم جمیعا امروز یه اتفاق عجیب افتاد ظریف از شورای راهبردی دولت چهاردهم استعفا داد و در استعفای خودش از مردم بابت عدم توانایی در اجرای وعده های داده شده عذرخواهی کرد و من رو یاد استعفای ظریف در زمان اومدن بشار اسد به تهران انداخت استعفاهای ظریف دقیقا در حساسترین زمان ممکن اتفاق میفته تا بتونه یک حواس پرتی بزرگ رسانه ای ایجاد کنه زمانی که اومدن بشار اسد و دیدار با رهبر معظم انقلاب میتونست بازتاب خوبی در رسانه ها داشته باشه ، با اعلام استعفای ظریف ، اون خبر به حاشیه رفت الان هم درست در زمانی که فشار روانی و رسانه ای ما بر روی اسرائیله و داریم با بازی رسانه ای دیوانه شون میکنیم ، استعفای ظریف باز هم حواسها رو داره پرت میکنه از طرفی جنایت عظیم صهیونیستها در بمباران مدرسه در غزه که منجر به شهادت و تکه تکه شدن یکصد کودک بیگناه شد ، داره به حاشیه میره این خط انحراف رسانه ای باید و باید حتما پیگیری بشه از طرفی هم انگار ظریف یاد گرفته که کل ظرفیت کشور رو معطل یکسری کارهای بیهوده بکنه و اون رو با یک چرب زبانی ، بزرگترین دستاورد جلوه بده هشت سال مملکت رو درگیر برجام کرد تا جایی که حضرت آقا بارها برجام رو خسارت محض نام بردن ولی هر بار ظریف در مورد برجام صحبت میکنه از اون به عنوان یک برد سیاسی بزرگ یاد میکنه این تقابل با رهبری رو در کدوم راستا میشه تعریف کرد ، نفوذ یا عدم التزام به ولایت و نظام ؟ در برجام هم بارها و بارها اومد اعلام کرد که ما تحریم‌ها رو تماما و یکباره لغو میکنیم بعد فهمیدیم که لغوی در کار نبوده بلکه در بهترین حالت تحریمها معلق میشد و با اولین اشاره دوباره اجرا میشد ظریف قسم خورد که تو برجام کلمه تعلیق نیست ولی سید محمود نبویان و سعید جلیلی بهش ثابت کردن که در متن برجام کلمه تعلیق تحریم‌ها وجود داره این نشون میده ظریف اصلا متن برجام رو یکبار هم نخونده بوده آیا ظریف آدم ساده و خنگیه یا ...؟ یکی دیگر از کارهای عجیب ظریف ، انتشار صوت او در مورد حاج قاسم بود که ایشان رو به تخریب برجام و سیاست خارجی ما متهم کرده بود و جالبتر اینکه در ظاهر اعلام میکرد که رفیق صمیمی حاج قاسم سلیمانی است این از خصلت دیپلمات بودن اوست یا دروغگو بودنش؟ در متن استعفای این بارش هم عذرخواهی کرده که نتونسته بر اساس اون امتیازبندی هایی که طراحی کرده بود وزرا رو انتخاب کنه از همه جالبتر حرکت ده امتیازی پزشکیان بود در زمان انتخابات سواری خودش رو از آذری جهرمی و ظریف گرفت و در اولین انتخابش که عارف بود ، علنا آذری جهرمی رو کنار گذاشت و حالا هم با انتخاب وزرایی که خودش مد نظر داشت ، کل کارهای ظریف رو ندید گرفت و اون رو مجبور به استعفا کرد انگار این اصلاح طلبان و اعتدال طلبان عادت کردن که راحت کلاه گشادی سرشون بره اگر این خبر که یک اکانت توئیتری منتشر کرده درست باشه ، باید خط نفوذ  ظریف رو پیگیری کرد وی اعلام کرده که هرگز اجازه نمیدهیم که به اسرائیل حمله شود باید دید بهایی بودن نسل وی و ساواکی بودن خانواده وی صحت داره یا خیر ؟ در هر حال پزشکیان نشون داد که میتونه از اینها سواری بگیره و بعد کنارشون بگذاره قشنگی ماجرا اینجاست که خیلی از سران اصلاح طلب و اعتدالگرا هم از ظریف روی برگرداندن و این نشان میده که اختلاف عجیبی در اردوگاه اصلاح طلبان وجود داره ظریف طوری نشان داد که انگار دولت رو او قرار است که جلو ببرد ولیکن با این حرکت پزشکیان ، مرد همیشه ناز نازی و حساس و عصبی و زودرنج سریعا بهش برخورده و استعفا داد هر چند بنده قائلم که مسائل منطقه خیلی مهمتر از اینه که بخواهیم به استعفای ظریف بپردازیم ولیکن خواستم که این موضوع خالی از عریضه نباشه و حواسها به استعفای بی اهمیت ظریف معطوف نشه آن چه مهم است ، اتفاقی است که قراره عالم رو تکون بده خیلی از اخبار کِذب دارن میگن که ایران در حال مذاکره است تا به اسرائیل حمله نکنه و یا با یک حرکت رو به جلو ، میگن ایران به اسرائیل اطلاع داده که ۶ نقطه رو مشخص کنه تا موشک بزنه اینها همش حرفه و میخوان از همین الان در دستاورد عملیاتی ما تشکیک ایجاد کنند ما بدون هیچ مذاکره ای و بدون پذیرش هیچ توصیه ای از کشورها ، قطعا به اسرائیل حمله خواهیم کرد و این حمله قطعا از وعده صادق بسیار بزرگتر خواهد بودقراره اینبار انتقام خیلی ها رو بگیریم از اسماعیل هنیه تا رئیسی و حاج قاسم و همه مدافعان حرم و شهدای ترور از عماد مغنیه تا جهاد مغنیه تا شهید زاهدی و.. و از این انتقام هم کوتاه نخواهیم آمد ان شاالله به امید شنیدن اخبار انتقام بزرگ والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
زن،زندگی ،آزادی قسمت شانزدهم: گوشی در دستان سحر مدام میلرزید و سحر مانده بود چه کند، ناخوداگاه کلید وصل تماس را لمس کرد، صدای جولیا از ان طرف خط که فارسی را شکسته حرف میزد بلند شد:الو...سحر سحر آب دهانش را قورت داد و‌گفت: سلام جوالیا، حالتون چطوره؟ جولیا که انگار متوجه شده بود خود سحر است گفت: ممنون، تو چطوری؟ چرا تماسم را جواب ندادی، من نگران تو شدم... سحر نفسش را آروم بیرون داد و گفت: ببخشید مشکلی پیش اومده بود.. جولیا با لحنی حاکی از تعجب گفت: مشکل؟! چی شده؟ الان مشکلت رفع شده؟ سحر: آره ، حل شد... جولیا نفس راحتی کشید و‌گفت: دوست داشتی بیای پیش ما، اما فراموش نکن فقط دختران پاک که به اونها دست درازی نشده باشه ،اینجا جا دارن وگرنه... سحر پرید وسط حرفش و‌گفت: بله..بله...میدونم، من هیچ کار اشتباهی نکردم جولیا: خوبه، انگار توی کشور شما هم زنها به خودشون اومدن، زنگ زدم بهت بگم، تو میتونی دوستانت را تشویق کنی که توی تجمعات شرکت کنند ،اما خودت هرگز شرکت نکن ، فهمیدی!!! ما روی پاک بودن و پاک ماندن تو حساب کردیم، وگرنه دختران آزاد و رها، زیادند ... سحر همانطور که سرش را تکان میداد گفت: متوجهم، فقط یه سوال، مشخص هست کی بتونم بیام؟! جولیا خنده بلندی کرد و گفت: انگار خیلی عجله داری! خیلی منتظرت نمی ذاریم، به همین زودی خبری خوشحال کننده بهت خواهم داد و صدا قطع شد. سحر همانطور که به حرفهای جولیا فکر میکرد به راننده اشاره کرد و گوشه خیابان از ماشین پیاده شد. خیلی طول نکشید که پراید رنگ و رو رفته ی پدرش ،کنارش ترمز کرد. سحر ذهنش درگیر اتفاقات مختلف بود ،اصلا فراموش کرده بود که وضع پوشش چگونه هست، پس ارام به طرف ماشین رفت که یک دفعه پدرش با حرکتی سریع از ماشین پیاده شد. سحر سلام کرد و می خواست سوار ماشین بشود که با صدای پدرش که به او خیره شده بود ،به خود آمد:... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐
زن ،زندگی، آزادی قسمت هفدهم پدر با لحنی حاکی از تعجب ،خیره در چهره ی دخترکی که انگار میشناخت و نمیشناختش شد و گفت: ت...تو..تو...سحر دختر دردانه ی حسین آقا کریمی هستی؟؟ کو‌چادرت دختر؟ این چه وضع پوششت هست سحر؟؟ سحر که تازه به خود آمده بود با لحن بریده بریده ای گفت: س..سلام..حالا بشینیم، من میگم براتون... و باز دن این حرف درب جلوی ماشین را باز کرد و نشست. پدرش هم سوار شد و از غضبی که در حرکاتش موج میزد ،در ماشین را محکم بهم زد و همانطور که با زهر چشم به سحر نگاه می کرد گفت: خوب بگو ببینم توی این اوضاع اغتشاشات و ناامنی کجا غیبت زده؟ چرا گوشیت را خاموش کردی هااا؟! چرا سرو وضعت اینطوریه؟؟ سحر که توی ذهنش داشت دنبال حرف و قصه ای بود که پدرش را مجاب کنه ،یک دفعه شروع به داستان سرایی کرد: راستش....راستش من رفتم موسسه زبان، منتها دیدم درش قفل بود و انگار تعطیل بود و به ما نگفته بودن ، بعد یکی از دوستام هم اونجا اومده بود، دیگه دوستم گفت که یه کم خرید داره از من خواست همراش برم خرید... بعد ،منم دیدم که کلاس نداریم و وقتم هم آزاده ، قبول کردم... سحر یک نگاهی از زیر چشم به پدرش انداخت تا ببینه چقدر حرفش موثر بوده و بعد ادامه داد: دیگه رفتیم خرید و وقتی به خود اومدیم که متوجه شدیم نزدیک خیابونی هستیم که یه تعداد جمع شدن برا اغتشاش ، من به دوستم گفتم سریع از اونجا دور بشیم و تا به خودم اومدم یه ماشین جلو پامون ترمز کرد و توی یه حرکت حمله کردن طرف من و چادرم را از سرم کشیدن... سحر مشغول داستان سرایی بود که چهره ی پدرش ،قرمز و قرمزتر میشد.. سحر ادامه داد: ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿
زن ، زندگی ،آزادی قسمت هجدهم: سحر ادامه داد: پسره اومد طرف من و چادر از سرم کشید، بعدم با زور منو سوار ماشین کردن، البته دوستم هم بود. بعد دیگه ماشین حرکت کرد و منم شروع مردم به داد و بیداد و شانس آوردیم یه کم جلوتر ماشین پلیس بود و ما تونستیم توی یه لحظه ،خودمون را از ماشین به بیرون پرت کنیم..‌ پدر سحر، همانطور که از شدت عصبانیت ،تند تند نفس می کشید ،محکم روی فرمان ماشین زد و گفت: لعنت...لعنت خدا به این مردان حیوان صفت، لعنت به این دختر و زن هایی که خوشی زده زیر دلشون و ریختن توی خیابون و مثل کلاغ بد شگون قار قار می کنن، بگو چیتون کمه؟ بهترین آزادی ها را اینجا دارین، آخه چیتون و کجاتون کمه ناشکرها..‌..و بعد نجاهی به سحر انداخت و گفت: خوب چیزیت نشد که؟ بعدش چی شد؟ سحر شانه ای بالا انداخت و‌گفت: هیچی همراه یکی از مامورین پلیس رفتیم کلانتری که از اون آدم رباها شکایت کنیم که توی کلانتری گوشی را ازم گرفتن و بعدم طول کشید، الانم که میبینی سر و مرو گنده ،جلوت نشستم. آقای کریمی نگاه تندی به سحر انداخت و پایش را محکم روی جاز فشار داد، انگار تمام عقده هاش را داشت سر ماشین در میاورد و رو به سحر گفت: دیگه حق نداری تا این سرو صداها نخوابیده، پات را از خونه بیرون بزاری، میفهمیـــی؟؟!! سحر آه کوتاهی کشید و گفت: خوب تقصیر من چیه بابا؟! من چه اشتباهی کردم هاا؟! صدای بوق از اطراف بلند بود و ماشینی که از کنار آنها عبور میکرد شیشه را داد پایین و فریاد زد: چته عمو؟!چرا اینجوری رانندگی می کنی؟! یه کم یواش تر تا خودت و ما را به کشتن ندادی.... آقای کریمی پایش را از روی گاز برداشت و با صدایی آرام تر گفت: همین که گفتم ، تا وقتی مسولیتت با منه و توی خونه منی ، حق نداری پات را از خونه بیرون بذاری و اگر هم خیلی واجب بود بری بیرون، فقط با خودم میری و برمیگردی... سحر از طرز حرف زدن پدرش تعجب کرده بود، آخه باباش ادمی نبود که اینطور بگه«تا وقتی مسولیتت با منه»... این حرف میتونست خیلی حرفها پشتش باشه و مطمئنا چیزی هست که پدر هنوز بروز نداده... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی قسمت نوزدهم: پدر حرف میزد و حرف میزد و سحر غرق در افکار ریز و درشتش بود و به اتفاقات چند ساعت پیش فکر میکرد و با خود می گفت: بی شک نجات از دست پلیس ، بدون حضور خانواده و آوردن وثیقه، مثل معجزه بود ، یک خوش شانسی که شاید برای هر کسی یک بار در طول عمرش پیش بیاید‌. بالاخره بعد از گذشت نیم ساعتی که سحر متوجه نشد چه جور گذشته، به کوچه نیمه تاریک منزلشان که در جنوب شهر بود رسیدند. چراغ تیر برق سر کوچه ، مثل همیشه پت پت می کرد و درب کرم رنگ و نیمه باز خانه شان که در انتهای کوچه بود، نشان میداد،کسی بی صبرانه منتظر آنهاست.. ماشین جلوی در ایستاد و پدرش با عجله پیاده شد و اشاره به سحر کرد که پیاده شود. سحر همانطور که در ماشین را میبست گفت: بابا، ماشین را داخل نمیاری؟! پدر بدون اینکه جوابی دهد با حرکت سر به او فهماند که فعلا ماشین را داخل نمی آورد. سحر پشت سر پدر وارد حیاط خانه شد. برق روی حیاط روشن بود و حیاط مثل همیشه تر و تمیز بود، خاک باغچه وسط خانه که درخت انگور و انار و خرمالو داشت نمناک بود و نشان میداد کسی به درختان آب داده و شاید برای اینکه وقت بگذرد خود را مشغول آن کرده است. سحر از دومین پله تراس بالا رفت که در ساختمان باز شد و مادرش در حالیکه اشک میریخت گفت: خدا مرگم بده سحر! کجا بودی دختر؟! سالمی؟! طوریت نشده؟! پدر همانطور که کفشهایش را در می آورد گفت: برو داخل هوا سوز داره، بزار به سر برسیم بعد سیم جین کن... مادر آهسته سرش را پایین آورد تو‌گوش سحر گفت: عمه مهری و پسر عمه ات، آقا جواد اینجان،روسریت را درست کن... سحر اوفی کرد و گفت: به خدا توی احوالات حوصله عمه ی تیز بین و اون استاددد دانشگاهش را ندارم، نمیشد امشب نیان؟؟ احتمالا خبرگزاریتون اونا را به اینجا کشیده؟! مادرش زهر چشمی گرفت و گفت: صدات را ببر، بده که نگرانت شدن هااا؟! ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺