🔹 #دعای_غریق
✅ حضرت آیتاللّٰه بهجت قدس سره:
🌟برای تثبیت در دین و بودنِ بر صراط مستقیم، این دعا را در زمان غیبت، همه بخوانیم:
🔸«يا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك؛
ای خدا، ای رحمتگستر، ای مهربان، ای زیر و رو کننده دلها، قلب مرا بر دینت استوار و ثابت بدار.»
🔹وقت خواندن این دعا همین روزها میباشد. اگر این روزها این دعا را نخوانیم پس کی میخواهیم بخوانیم؟!.
📚 کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢٣۶ مجموعه بیانات آیتالله بهجت پیرامون حضرت ولی عصر(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىًّ
✍عبدالله بن مسعود گوید :
💐 رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
💢از میان آسمانیان ، نخستین کسانی که
علی بن ابی طالب علیه السلام را برادر
خود قرار دادند
اسرائیل و سپس میکائیل و سپس جبرائیل بودند ،
💢و از میانشان نخستین کسانی که او را
دوست داشتند نگه دارندگان عرش ،
سپس رضوان دربان بهشت و سپس
عزرائیل بودند .
همانا عزرائیل ( لحظه ی مرگ ) با دوستان
علی بن ابی طالب علیه السلام مهربانی
می کند همان گونه که با پیامبران
علیهم السلام مهربانی می کند .
📗: مائة منقبة : ص ۱۲۸
11.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره حجتالاسلام قرائتی از نیمه شعبان در مدینه
امام رضا عليهالسلام:
لاَ تُؤَخِّرَنَّ صَلاَةً عَنْ أَوَّلِ وَقْتِهَا إِلَى آخِرِ وَقْتِهَا مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ عَلَيْكَ أَبَداً بِأَوَّلِ اَلْوَقْتِ
ترجمه 🇮🇷
هرگز نمازت را بیدليل از اوّل وقت به تأخير مينداز. هميشه رعايت اوّل وقت را بكن.
📚 بحارالأنوار، ج ۸۰، ص ۲۱
🌹🌹🌹🌹🌹
🌷نمازاول وقت:
🌷۱.حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَىٰ٢٣٨بقره
🌷۲. وَهُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ (٩٢)انعام
🌷۳... عَلَىٰ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ.۹مومنون
🌷۴.علی صلواتهم یحافظون. ۳۴ معارج
بر نمازهایتان مواظبت کنید
🔴 ثواب عظیم آشناکردن مردم با امام زمان علیه السلام
🔹 امام سجاد علیه السلام فرمود:
خداوند متعال به موسی ع وحی کرد:
▫️«ای موسی! اگر بندهٔ فراری ؛ یا شخص گمراهی را به سوی من بر گردانی،
▫️ از عبادت ۱۰۰ سال که روزهایش را روزه و شب هایش نماز به پا داری برای تو بهتر است .
🔹 موسی ع پرسید: ....
خدایا گم شده از در خانهٔ تو کیست ؟
خداوند فرمود: نادانی که امام زمانش را نشناسد، و تو او را برایش معرفی میکنی و میشناسانی...»
▪️مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۱۹
#نیمه_شعبان #میلاد_امام_زمان #شعبان المعظم مبارکباد 🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️لحظه احساسی همآغوشی دختر و مادر فلسطینی پس از #اسارت
📌خدا میداند چه انسانهای بیگناهی، سالها در بند #رژیم_صهیونسیتی عمرشان گذر شد
🖋 #محمد_جوانی
29.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ هم دلی و وفاداری در راه امام زمان (عج) یعنی چه؟
🎤 استاد شجاعی
❤️ هم دلی یعنی برویم دیگران را هم برای کمک امام زمان (عج) صدا بزنیم و جمع کنیم. مثل مسلم که رفت کوفه و در این راه شهید شد.
✅ وفاداری در راه امام زمان (عج)، یعنی حداقل به اندازه ای که برای خانواده زمینیمان کار میکنیم، برای خانواده آسمانیمان که امام زمان (عج) و اهل بیت هستند هم کار کنیم.
🏷 #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خوراک_گوشت_قلقلی_پاستا
👋🤠دیگه غذای تکراری کافیه☺️ ببینید چی پختم براتون🤤🤤🤤 شک نکنید همه اهل خونه بخصوص بچه ها عاشقش میشن🤗😊
گوشت چرخ کرده ۲۰۰گرم
پیاز ۲عدد
سیر ۴تا پنج حبه
رب گوجه یک قاشق
گوجه رنده شده ۲عدد
هویج ۲عدد
نخود فرنگی ۱۵۰ گرم
ماکارونی فرمی ۲۰۰گرم
درابتدا یک عدد پیاز را رنده کنید آب آنرا بگیرید وبا گوشت چرخ کرده ( کمی نمک به گوشتتون اضافه کنید طعم بهتری میگیرد)مواد را خوب ورز دهید به اندازه دلخواه از مواد را برداشته کف دست گرد کنید وقتی همه قلقلی ها آماده شدن آنها را برای نیم ساعت در فریزر بگذارید.این کار باعث میشود قلقلی های شما موقع پخت وا نرود.
روغن را درون قابلمه ریخته قلقلی ها را سرخ کنید . یک عدد پیاز را نگینی خرد کنید و داخل روغنی ک ته قابلمه مانده بریزید تفت دهید سیرها راهم ریخته وتفت دهید به ترتیب ادویه ها ،هویج ،رب گوجه و گوجه ونمک را اضافه کنید واز مرحله مواد را حسابی تفت دهید . در مرحله بعد گوشت قلقلی را به همراه نخود فرنگی اضافه کنید .هم زده ودولیوان آب جوش بریزید نیم ساعت ک پخت ماکارونی را اضافه کنید و اجازه دهید ماکارونی پخته و وخوراک قلقلی کمی غلیظ شود.اگه هنگام پخت حس کردین آب کمه بهش آب جوش اضافه کنید
حتما درست کنید واز خوردنش لذت ببرید 😊🤤♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خورشت_بادمجان
موارد لازم:
بادمجان ٥،٦ عدد
گوشت چرخ كرده ٢٥٠_٣٠٠ گرم
پياز ١عدد درشت
سير ٢حبه
فلفل دلمه ١عدد كوچك
نمك و فلفل به مقدار لازم
پودر پياز ١ ق م
پول بيبر ١ ق چ
پودر سوخارى ١ ق غ
سس
پوره گوجه فرنگى ١ ليوان
رب گوجه فرنگى ١ ق م
نمك و فلفل به مفدار لازم
پودر سير و پياز هركدام ١ ق چ
اورگانو ١/٢ ق چ
زعفران به مقدار لازم
آب( در صورت نياز)
❌بادمجونارو ميتونين بدون پوست كندن هم برش بزنين
❌اگه سس غليظ باشه ميتونين كمى اب جوش بهش اضافه كنين
❌همه ى مراحل تو ويديو هست
نوشجان😋😋
رمان آنلاین
#دست_تقدیر۴
#قسمت_چهارم🎬:
روی حیاط بزرگ خانه ابو حصین، زیر درختان خرمای سر به فلک کشیده، گوش تا گوش تخت های چوبی که با قالیچه های لاکی پوشیده شده بودند، چیده بودند، ابو معروف و جمعی از دوستانش ساعتی بود که به مهمانی آمده و روی تخت ها نشسته بودند و انواع وسائل پذیرایی هم برایشان مهیا بود.
ابو معروف پُکی به قلیان زد و همانطور که دود از سوراخ دماغ و دهنش خارج میشد، سرش را به گوش ابوحصین که در کنارش نشسته بود نزدیک کرد و گفت: خوب ابو حصین، چرا خبری از برادر زاده ات محیا نیست؟! مگر نگفتی قراره است مثلا من او را ببینم و ...
ابوحصین به میان حرف او دوید و گفت: حالا تو که بارها محیا را دیده ای، درست است او تو را به درستی نمی شناسد و اصلا در ذهن ندارد، اما تو پیش از این عاشق و دلباخته او شدی، همانطور که من مهر مادرش رقیه را به دل گرفتم و آن نقشه را هم با همکاری یکدیگر انجام دادیم وگرنه برادرم خالد که جوان بود و وقت مرگش نبود.
ابو حصین که انگار از کار قبلی اش پشیمان شده بود، آهی کشید و گفت: خالد برادر خونی من بود، گرچه مادرمان یکی نبود، اما برادرم بود، خدا شاهد است من او را دوست داشتم، اما چه کنم که او و مادرش در اقبال و بخت همیشه یک قدم از من و مادرم جلوتر بودند.
ابو معروف نی قلیان را روی بینی اش گذاشت و گفت: هیس! امشب این عذاب وجدان کار دستت می دهد و در همین حین عالمه و رقیه هر دو در چادر بلند و سیاه عربی، در حالیکه هر کدام سینی مملو از خوراکی در دست داشتند روی حیاط امدند.
حصین به طرف مادرش و جاسم به طرف زن عمویش رفت تا سینی را بگیرد.
چشمان هیز ابو معروف به آن دو زن دوخته شده بود و زیر لب به طوریکه ابو حصین بشنود گفت: الحق که خالد چه پری زیبایی صید کرده بود، این دو زن که کنار هم ایستاده اند قابل مقایسه با هم نیستند..
ابو حصین با لحن تندی گفت: کمتر ملت را دید بزن، تو هم که شاه پری صید کردی..
ابو معروف که انگار از این حرف قند در دلش آب می شد قهقه ای زد و سرش را نزدیک گوش ابو حصین آورد و گفت: کاش امشب به جای این میهمانی مسخره که همه از من روی می پوشانند، مجلس عقدمان به راه بود، ابو حصین! دست بجنبان، طاقت من از کف رفته و از طرفی اوضاع مملکت هم دگرگون است، می خواهم قبل از اینکه باز اتفاقی دامن گیر این کشور شود، نوعروسم را به خانه ببرم.
ابو حصین خیره به صورت پهن و چشمان ریز و لبهای کلفت و گوشتی او شد و همانطور که به موهای سفید ابومعروف که از زیر چفیه عربی اش بیرون زده بود نگاه می کرد،سری تکان داد و گفت: موضوع را تازه با ام محیا درمیان گذاشتم، او به هیچ کدام از وصلت ها راضی نیست، اما رضایت او برایم شرط نیست، ما انقدر قدرت داریم که به خواسته خودمان برسیم.
در نظر دارم آخر هفته آینده مجلس عقد را به راه اندازم، اما نه اینجا...
باید با نقشه پیش رویم، اگر باد به گوش ام حصین برساند که چه در سر دارم، این زن حسود و کینه توز که تا به حال نگذاشته من هوو سرش بیاورم، هم خودش و هم ام محیا را می کشد.
ابو معروف با تعجب به او نگاه کرد و گفت: منظورت چیست؟!
ابو حصین سر در گوش ابو معروف برد و شروع به سخن گفتن کرد و ابو معروف سرش را مدام تکان میداد و هراز گاهی لبخندی میزد.
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼