eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5769575327021926705.mp3
1.22M
دعای عهد🌺 استاد فرهمند
. مرحوم آیت الله نخودکی اصفهانی به فرزندشان وصیت فرموده اند : ✍️ اكنون پسرم تو را به اين چيزها وصيّت و سفارش مى‏ كنم: 👈 اولّ آن كه: نمازهاى يوميّه خويش را در اوّل وقت آن ‏ها بجاى آورى. 👈 دوّم آن كه: در انجام حوايج مردم هر قدر كه مى‏ توانى بكوشى و هرگز مينديش كه فلان كار بزرگ از من ساخته نيست؛ زيرا اگر بنده خدا در راه حقّ گامى بردارد، خداوند نيز او را يارى خواهد فرمود. 👈 سوّم: سادات را بسيار گرامى و محترم شمارى و هر چه دارى در راه ايشان صرف و خرج كنى و از فقر و درويشى در اين كار پروا ننمايى. اگر تهيدست گشتى، ديگر تو را وظيفه ‏اى نيست. 👈 چهارم: از تهجّد و نماز شب غفلت مكن و تقوى و پرهيز پيشه خود ساز. 👈 پنجم: به آن مقدار تحصيل كن، كه از قيد تقليد وا رهى. 📚برگرفته از کتاب پاسداران حریم عشق، تالیف حضرت آیة الله سعادت پرور (ره)🌱 💕💕💕
حاج احمد کاظمے داشت روے زمین چیزے مے‌نوشت رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته «حسین(؏)» طورے که انگشتش زخم شده ازش پرسیدن حاجے چیکار میکنے؟ گفت: چون‌ میسرنیست من راکام او عشـق بازے مےکنم با نام او 💕💕💕
🖇🎈•° ⇊ تسبیح‌حضرت‌زهرا(س)‌بعدازنماز|📿 خیلی اثرداڔدوکارهای نابسماݩ‌زندگی مارا ساماڹ‌می دهد.✨ اگرکارٺ‌گره‌خورده,تسبیح‌حضرت زهرا (س)رابگۅ,تاکارگشایی کند°•☘• 🌸|•پیامبراکرم(ص) آن‌رابه حضرت‌زهرا(س)‌تعلیم‌داد ٺادراموڔدنیوی دخٺرش‌گشایشی ݒیداشۅد🌱 •💭• 💕💕💕
🏷 🍂گردش‌خون‌در رگ‌هاۍزندگۍ شيريـــن‌استـــ؛ اماريختن‌آن‌در پاۍمحبوب‌ شيريـــن‌تراستـــ؛ ونگوشيريـــن‌تر، بگو"بسياربسيارشيريــــــن‌تر" ✨ 💕💕💕
و رسیدن به لذت بندگی قسمت پنجم 🔺🔶🔺✅👇🏼 "امتحانات الهی" ۱ ✅برای ترک گناه رو رسیدن به لذت بندگی باید نگاهت رو در مورد یه موضوع مهم تغییر بدی! ببینید هر اتفاقی که در طول زندگیتون براتون پیش میاد قطعا امتحانای خداست. اصلا اینطور نیست که خدا "فقط گاهی" ما رو امتحان کنه. 👇✅✅✅ بلکه خدا "همیشه ما رو امتحان میکنه". 🔴از اتفاقات و حوادث بزرگ زندگی گرفته تا کوچک ترین کار ها. 💠بعضی امتحانای خدا "گاهی" اتفاق می افته و بعضی هاش "هر روز تکرار میشه". چیزی که خیلی مهمه اینه که امتحانای خدا اصلا برای "مچ گیری" نیست. برای این هست که "به ما جایزه بده!" 💖 به ما "رشد" بده. 🌺💝🌺 اصلا چطوره اسم امتحان رو عوض کنیم و بذاریم تمرین! در واقع خدا همیشه به ما "تمرین" میده . ☺️ انسان مومن با بقیه فرق میکنه طرف حساب مومن "شوهرش نیست. خانمش نیست" اطرافیانش نیستن... طرف حسابش "فقط خداست.." توی اتفاقات مختلف اول با دلت یه ارتباطی با خدا بگیر.☺️ مثلا داری میری یه دفعه ای یکی از دوستان قدیمیتو میبینی بگو خدایا قضیش چیه؟!🤔 دقیقا الان چرا این رو من دیدم؟! مولای من الان میخوای چخ چیزی رو بهم بفهمونی؟ هر کسی یه زبانی داره "زبان خداوند متعال" زبان امتحان هست.👌 خدا به وسیله ی امتحاناتش با ما حرف میزنه.... 🌺👆🏻🌺 زبان خدا زبان امتحانه. سخته شما به خدا شناسی برسید مگر اینکه از راه شناختن امتحانات الهی وارد بشید.... 🌺🙏باماهمراه باشید
مے‌نویسم... هر آنڪس کہ میخوانـد یا میشنود بدانـد... شرمنـده ام ازینـکه یک جـٰان بیشتر ندارم تا در راه ولے‌عصر(عج) و نائب بر حقش امام خامنـہ‌اے(مدظله) فدا کنـم :))... بخشے از وصیت نامه ی شهید 🌷یادش با ذکر 💕💕💕
🍃🌸🍂 امام صادق ع فرمودند: ✍ چهار کس در قیامت مورد نظر پروردگارند : 1⃣ آنکه چون طرف معامله پشیمان شود، معامله را برگرداند. 2⃣ کسی که غم از دلی برگیرد. 3⃣ کسی که برده‏ ای (زندانی) را آزاد کند. 4⃣ کسی که بی همسران را به ازدواج درآورد. 📚 وسایل الشیعه ج20 ،ص46 ،ح 24995 💕💕💕💕
نابینائی در شب تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می‌رفت. فضولی به وی رسید و گفت : ای نادان! روز و شب پیش تو یکسانست و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ نابینا بخندید و گفت: این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلان بی‌خرد است، تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند. حال نادان را به از دانا نمی‌داند کسی گرچه در دانش فزون از بوعلی سینا بوَد طعن نابینا مزن! ای دم ز بینائی زده زانکه نابینا به کار خویشتن بینا بود بهارستان | ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎💕💕💕
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام على علیه السلام ـ در سخنرانى روز عید قربان، پس از تكبیرـ : خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. خدایى جز خداى یگانه نیست. خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. سپاس، از آنِ خداست. خدا بزرگ است بر آنچه كه ما را هدایت كرد و شكر براى اوست، به خاطر آنچه كه ما را بدان مبتلا ساخت. سپاس، از آنِ خداست براى آنچه كه از چارپایان اهلى به ما روزى كرد.✨ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌼 دهه امامت... ❇️ از روز عید قربان تا روز عید غدیر، در واقع یک مقطعی است مرتبط با مسئله‌ی امامت. خدا در قرآن میفرماید: «و چون ابراهیم را پروردگارش بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم...» 🔻ابراهیم از طرف پروردگار منصوب شد به امامت. چرا؟ چون از عهده‌ امتحان های دشوار برآمد. 🔻مبدأ این را میشود روز عید قربان به حساب آورد، تا روز عید غدیر که روز امامت امیرالمؤمنین علی بن ‌ابی طالب علیه السلام است. 🗓۸۸/۰۹/۰۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 فرازی از خطبه غدیر: 💎 🔻 فرازی از خطبه پیامبر(ص) در روز غدیر پیامبر اکرم(ص) فرمود: مَعاشِرَالنّاسِ یریدُالله عَزَّوَجَلَّ فی کلِّ حالٍ ❇️ ای مردم، اوست(علی) که در همه حال و همه کار تنها خدای عزوجل را می‌جوید.
سلام امام زمانم✋🌸 بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد در انتظار ظهورت دلم شکیبا شد تمام دفترعمرم سیاه شد اما امید دیدن رویت دوباره پیدا شد.. 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
❤️ ❤️(قسمت آخر/بخش اول) چند بار پشت سر هم پلڪ زدم ولے چشم هام رو ڪامل باز نڪردم. غلتے زدم و چشم هام رو ڪامل باز ڪردم. ڪنارم خالے بود،روے تخت نشستم موهام رو ڪہ جلوے صورتم ریختہ بود با دست پشت گوش انداختم. نگاهم رو دور اتاق چرخوندم،پاهام رو گذاشتم روے موڪت نرم و بلند شدم. بہ سمت گهوارہ ے بزرگ سفید رنگے ڪہ با فاصلہ ے متوسط از تخت بود رفتم،تور سفید رنگ رو ڪنار زدم با لبخند چند لحظہ بہ داخل گهوارہ خیرہ شدم. تور رو دوبارہ انداختم و رفتم بہ سمت در. دستگیرہ ے در رو فشردم و وارد پذیرایے شدم. همونطور ڪہ در رو مے بستم خمیازہ اے ڪشیدم. نگاهم افتاد بہ گوشہ ے پذیرایے ڪنار مبل ها،عباے سفید رنگش همراہ چند تا ڪتاب اون گوشہ بود. بلند گفتم:امیرحسین! صداش از توے آشپزخونہ اومد:جانم! همونطور ڪہ بہ سمت آشپزخونہ میرفتم گفتم:ڪے بیدار شدے؟! _بعد نماز صبح نخوابیدم. وارد آشپزخونہ شدم،لباس هاے دیشب تنش نبود! تے شرت سفید رنگے همراہ شلوار ورزشے سرمہ اے پوشیدہ بود. پس دوش گرفتہ بود! فاطمہ آروم توے بغلش داشت پستونڪ میخورد،با دیدن من خندید. لب هام رو غنچہ ڪردم و گفتم:جانم مامانے! با ناراحتے ساختگے رو بہ امیرحسین گفتم:رفتے دوش گرفتے! چہ سریع میخواے آمادہ شے منم بیدار نڪردے! همونطور ڪہ آروم مے زد بہ ڪمر فاطمہ گفت:خوابم نبرد گفتم ڪارامو زود انجام بدم. از ڪنار ڪابینت رفت ڪنار و ادامہ داد:صبحونہ ے خانم بچہ هارم آمادہ ڪردم. نگاهے بہ گوجہ فرنگے و خیارهاے خورد شدہ ڪہ تو بشقاب ڪنار پیالہ هاے فرنے بود انداختم. بازوش رو گرفتم و گفتم:تشڪرات همسرے! گونہ ش رو آورد جلو و گفت:تشڪر ڪن! با خندہ گفتم:پسرہ ے پررو! با شیطنت گفت:یالا دختر خانم! رو بہ فاطمہ ڪہ با تعجب داشت نگاهمون میڪرد گفتم:از بچہ خجالت بڪش ڪپ ڪردہ! نگاهے بہ فاطمہ انداخت و گفت:وا مگہ چیہ؟! مامانش میخواد باباشو خوشحال ڪنہ! گونہ ش رو بیشتر نزدیڪ صورتم ڪرد،لبم رو بہ دندون گرفتم. چند لحظہ بعد گفت:الو! زل زدم بہ فاطمہ ڪہ با ڪنجڪاوے ما رو نگاہ مے ڪرد،گفتم:انگار دارہ فیلم سینمایے تماشا میڪنہ! با گفتن این حرف سریع روے پنجہ پا ایستادم و گونہ ے امیرحسین رو آروم بوسیدم! لبخندے زد و صورتش رو برگردوند سمتم،سرفہ اے ڪرد و گفت:لازم بہ ذڪرہ وظیفہ م بود! گول خوردے هانیہ خانم! آروم با مشت ڪوبیدم روے شونہ ش خواستم چیزے بگم ڪہ رفت سمت میز غذا خورے و گفت:خب حالا چرا ڪتڪ میزنے؟بہ قول صائب گر پیشمان گشتہ اے بگذار در جایش نهم! بشقاب گوجہ فرنگے و خیار رو برداشتم و گذاشتم روے میز. با اخم ساختگے گفتم:لازم نڪردہ! نون سنگڪ و قالب پنیر روے میز بود. نشست پشت میز،خواستم ڪنارش بشینم ڪہ صداے گریہ از اتاق خواب بلند شد. همونطور ڪہ با عجلہ میرفتم سمت اتاق گفتم:واے بچہ ها! در اتاق رو باز ڪردم و وارد شدم. سپیدہ نشستہ بود توے گهوارہ و گریہ میڪرد. همونطور ڪہ بہ سمتش مے رفتم گفتم:جانم دخترم،جانم. نزدیڪ گهوارہ رسیدم،مائدہ آروم دراز ڪشیدہ بود،با چشم هاے گرد شدہ سپیدہ رو نگاہ میڪرد. خندہ م گرفت،سپیدہ با دیدن من ڪمے آروم شد،همونطور ڪہ لب و لوچہ ش آویزون بود،دست هاش رو بہ سمتم دراز ڪرد. بغلش ڪردم و بوسہ ے عمیقے از گونہ ش گرفتم. همونطور ڪہ موهاش رو نوازش مے ڪردم گفتم:نبودم ترسیدے عزیزم؟! ساڪت سرش رو گذاشت روے شونہ م،زل زدم بہ مائدہ و گفتم:مامانے الان میام میبرمت نترسیا. آروم توے گهوارہ نشست،بہ سمت در ڪہ راہ افتادم بغض ڪرد. سریع گفتم:الان بابا میاد! بلافاصلہ بلند گفتم:امیرحسین میاے؟ چند لحظہ بعد همونطور ڪہ فاطمہ بغلش بود ڪنار در ایستاد. پیشونے سپیدہ رو بوسید،بہ سمت مائدہ رفت و با دست آزادش بلندش ڪرد. مائدہ لبخندے زد و از خودش صدا درآورد. امیرحسین نگاهش رو بین فاطمہ و مائدہ چرخوند و گفت:ماشااللہ! هانے بہ اینا چے میدے انقد سنگینن؟! با لبخند گفتم:بیام ڪمڪت؟ همونطور ڪہ از اتاق خارج میشد گفت:نہ،بدو بیا صبحونہ بخوریم،دیر میشہ ها! تازہ یادم افتاد،پشت سرش راہ افتادم. امیرحسین،فاطمہ و مائدہ رو گذاشت توے صندلے مخصوصشون و ڪنارشون نشست. پیالہ هاے سرامیڪے ڪہ روشون عڪس خرس هاے نارنجے بود گذاشت جلوشون،شروع ڪردن بہ صدا درآوردن،امیرحسین قاشق هاے ڪوچیڪ رو برداشت و رو بہ فاطمہ و مائدہ گفت:خب اول بہ ڪے بدم؟ ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
❤️ ❤️(قسمت آخر/بخش دوم) فاطمہ و مائدہ با خندہ زل زدن بہ امیرحسین و گفتن اِهَہ اِهَہ. امیرحسین یڪ قاشق فرنے برداشت و برد بہ سمت بچہ ها. صداشون بلندتر شد،سریع قاشق رو برگردوند سمت خودش و خورد! فاطمہ و مائدہ همونطور با دهن باز نگاهش میڪردن! خندہ م گرفت،قاشق رو از فرنے پر ڪردم و گرفتم جلوے دهن سپیدہ. رو بہ امیرحسین گفتم:خوشمزہ س؟ همونطور ڪہ قاشق رو از فرنے پر مے ڪرد گفت:خیلے! خندیدم و چیزے نگفتم. دوبارہ قاشق رو گرفت سمت بچہ ها. بچہ ها با نگاہ مظلوم لب هاشون روے هم گذاشتن و آب دهنشون رو قورت دادن. قاشق رو برد سمت دهن فاطمہ،فاطمہ صدایے از خودش درآورد و سریع فرنے رو خورد. تڪہ اے نون سنگڪ برداشتم،با ڪارد شروع ڪردم بہ مالیدن پنیر روے نون. گوجہ و خیار هم ڪنارش گذاشتم و گرفتم بہ سمت امیرحسین،گفتم:همسر! همونطور ڪہ بہ مائدہ غذا مے داد گفت:همسرت اسم ندارہ؟ از اول قرار گذاشتیم توے جاهاے عمومے و شلوغ،امیرحسین باشہ همسرے،من خانمے! توے جمع هاے خودمونے اون باشہ امیرحسین جان و من هانیہ جان! نهایتا هر دو "عزیزم" باشیم! توے خونہ اون امیرحسینم باشہ،من هانے! و هر دو "عشقم" "نفسم" "زندگیم" و هزارتا واژہ ے محبت آمیز دیگہ! لقمہ رو سمت دهنش گرفتم و گفتم:امیرحسینم. گاز ڪوچیڪے از لقمہ گرفت و گفت:دخترا با من! من با تو! همون لقمہ اے ڪہ گاز گرفتہ بود گذاشتم توے دهنم و گفتم:من با تو! بعد از خوردن صبحانہ،بچہ ها رو گذاشتم توے پذیرایے چهار دست و پا برن. سہ تایے دنبال هم مے دویدن و صدا در مے آوردن. عبا و ڪتاب هاے امیرحسین رو از ڪنار مبل برداشتم. هم زمان با تا ڪردن عباش نگاهش میڪردم. آروم قدم میزد،مشغول خوندن چندتا برگہ بود. بچہ ها دنبالش مے افتادن،فڪر میڪردن دارہ باهاشون بازے میڪنہ! چیزے نمیگفت ولے میدونستم تمرڪزش بهم میخورہ! ڪتاب ها رو گذاشتم توے ڪتابخونہ،عباش رو مرتب داخل ڪمد دیوارے گذاشتم. هر سہ تا رو روڪ رو بہ سمت در هل دادم. بچہ ها دور امیرحسین جمع شدہ بودن. ڪفش ها و شنل هاے سفیدشون رو برداشتم. بہ سمتشون رفتم و گفتم:ڪے میاد بریم دَر دَر؟ توجهشون بهم جلب شد،با عجلہ بہ سمتم اومدن. نشستم رو زمین،سریع ڪنارم نشستن،پاهاے تپل فاطمہ رو بین دست هام گرفتم و گفتم:دخترامو ببرم دَر دَر! مائدہ و سپیدہ با اخم زل زدن بہ پاهاے فاطمہ! لپشون رو ڪشیدم و گفتم:حسودے موقوف! بزرگ بہ ڪوچیڪ! مائدہ چهار دست و پا بہ سمتم اومد،دستش رو گذاشت روے رون پام و لرزون ایستاد. دو تا دست هاش رو محڪم گذاشت روے ڪتفم. با لبخند گفتم:آفرین دخملم،چہ زرنگ شدہ. با ذوق جیغ ڪشید،لب هام رو گذاشتم روے لپ نرم و سفیدش،با یڪ دست ڪمرش رو گرفتم و گفتم:میشینے تا پاپاناے آجے رو بپوشونم؟ نشست روے پام. ڪفش هاے فاطمہ رو پاش ڪردم. چندسال قبل فڪر میڪردم مادرم من رو بیشتر دوست دارہ یا شهریار! حالا ڪہ خودم مادر شدہ بودم،میفهمیدم چطور دوستمون دارہ. من بچہ هام رو یڪ اندازہ دوست داشتم ولے متفاوت! ڪے اون هانیہ ے شونزدہ سالہ فڪر مے ڪرد همسر یڪ طلبہ و هم زمان مادر سہ تا فرشتہ بشہ؟! دخترهاے هشت ماهہ م واقعا فرشتہ بودن! فاطمہ دختر بزرگم ڪہ از همین حالا قدرت نمایے میڪرد! بہ نیت حضرت فاطمہ خودم اسمش رو فاطمہ گذاشتم. مائدہ ى آروم و زرنگم ڪہ امیرحسین براے انتخاب اسمش قرآن باز ڪرد. سپیدہ ے شیطون و ڪمے لوسم ڪہ من و امیرحسین باهم براے انتخاب اسمش قرآن باز ڪردیم و سورہ ے فجر اومد. نگاهم رو بردم سمت امیرحسین،همونطور ڪہ یڪ دستش تو جیبش بود و با دست دیگہ ش برگہ ها رو جلوے صورتش گرفتہ بود،تڪیہ ش رو دادہ بود بہ دیوار. استاد سهیلے چندسال پیش و مردِ زندگیم. با لبخند زل زدم بہ صورتش،ریتم نفس هاے من بہ این مرد بند بود. حتے بیشتر از دخترهامون دوستش داشتم. هیچوقت ازش دلسرد نشدم،حتے وقتے نتونست پول خونہ جور ڪنہ و اتاق گوشہ ے حیاط خونہ ے پدریش رو براے زندگے ساختیم. حتے وقتے لباس روحانیت تن میڪنہ و باهم بیرون میریم،نگاہ هاے خیرہ و گاهاً بد رومونہ! حتے وقتے بعضے ها جلوم خیلے سنگین رفتار میڪنن چون همسر روحانے ام! ولے از خودش یاد گرفتم چطور با همہ خوب ارتباط برقرار ڪنم و بگم ما تافتہ ے جدا بافتہ نیستیم! انسانیم،زن و شوهریم،زندگے میڪنیم مثل همہ! سنگینے نگاهم رو احساس ڪرد،سرش رو بلند ڪرد و گفت:چیہ دید میزنے دخترخانم؟! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مذاکره یعنی .... این که بنده میگم با آمریکا مذاکره نمیکنیم دلیلش اینه ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
اهمیت وضو قبل از خواب امام صادق عليه السلام : مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ كَمَسْجِدِهِ وَ إِنْ ذَكَرَ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى وُضُوءٍ فَتَيَمَّمَ مِنْ دِثَارِهِ كَائِناً مَا كَانَ لَمْ يَزَلْ فِي صَلَاةٍ مَا ذَكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ. هر که ، آن شب بستر او به منزله مسجد اوست و اگر یادش آمد که وضو ندارد به همان رو انداز خود -هر چه می خواهد باشد- تیمم کند که اگر چنین کرد پیوسته در نماز و ذکر خداوند خواهد بود. تهذیب الاحکام(تحقیق خرسان) ج ۲ ، ص ۱۱۶
دعا می ڪنم در این شب زیر این سقف بلند روے دامان زمین هر ڪجا خسته و پر غصه شدید دستی از غیب به دادتون برسد و چه زیباست ڪـه آن دستِ خدا باشد وبس.. 🌟شبتون خوش و آرام🌟َ
‍ ✨﷽✨ 🍂 دوتا از القاب امام زمان عج رو میدونید چی هستن؟؟؟ 💫 و .... ✳️الان حتما می گید چه القاب قشنگی اما قسمت مهم اینکه متوجه معانیشون بشیم واقعاگفتن معانیشون آسون نیست ولی میگم شاید بیشتر دعاشون کنیم و اونجوری بشیم که ایشون میخوان 💔 به خدا سخته گفتنش ... 😔 ✅ حالا هر وقت خواستی دعاش کنی بیشتر یاد و هاش . باش امام علی ع با چاه درد و دل می کرد امام زمان عج با کی درد و دل می کنه ... 😔 این القاب درکتاب 📚بحارج۵۱ ص۳۷شماره ۹ آمده است 💕💕💕