eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.1هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.7هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
دومین قدم سلام پدر ترین پدر سلام یا امیرمومنان یا علی به دنیا که آمدیم اولین چیزی که در گوشمان زمزمه کردند اذانی با نام شما بود، با نام شما بزرگ شدیم، برای بلند شدن از روی زمین، برای تک تک قدم هایمان همیشه و همیشه فقط شمارا صدا زده ایم، حال رسیده ایم به غدیر، می خواهیم اولین قدممان درخانه هایمان باشد. خانه هایمان را با مهر شما و با همراهی اهل خانه، ویژه کودکانمان آذین می بندیم، تزیین می کنیم، کیک می پزیم یادمان هست، برای فرزندانمان بگوییم: دستی که در غدیر بالا رفت، مهر خدابود؛ برای هدایت تمام عالم!
یک قدم تا غدیر اولین قدم: سلام مولای خوبی ها! یاصاحب الزمان گویی همین دیروز بود که با قدم های کوچک مان آمدیم و در روز میلادتان با شما همراه شدیم، حال رسیده ایم به غدیر؛ دوراهی تقدیر. همان جایی که بسیاری راه را اشتباه رفتند، علیرغم صدای رسای پیامبر خوبی ها که در تاریخ طنین انداز است ؛ "هر که من مولای اویم ، این علی مولای اوست." مهربان پروردگارم! ما تنها نیامده ایم که راه را گم کنیم ، با هادی زمانه ات همراه شده ایم. پس اینک قدم های ما، هرچند کوچک، وقف است برای امیرالمومنین علی علیه السلام، در راه او و برای او جهت هم پیمانی با فرزند او. خدایا فرجش برسان.
چهارمین قدم هر که من مولای اویم این علی(علیه السلام) مولای اوست. سلام مولای خوبی ها یک قدم یعنی: خوشبختی ولایت شما و فرزندتانتان را با همه قسمت کنیم، نه فقط پوسترهایی مناسب با نام شما و کلام شما در آسانسور و درب خانه هایمان قرار می دهیم، بلکه پروفایل پیکچر و فضای استوری ها و استتوس هایمان هم رنگ کلام شما را خواهند گرفت. این بار با تمام شوق به تمام مردمان از معجزه های بی شمار کلامتان در نهج البلاغه خواهیم گفت.
MiladImamHadi1395[01].mp3
7.5M
🔹 ای جان جانان، یا مولا یا هادی (سرود) 🎙 بانوای:
🍂 درنبرد‌ سخت ‌باداعش‌ بودند اومد پیشش وگفت : فرمانده ، تانکر آب ‌به ‌سمت‌ داعشیا ‌میره اگه ‌منفجرش‌نکنیم داعش ‌نفس‌تازه ‌میکنه ‌و نبرد‌ ما سخت‌تر میشه در جواب‌ گفت : امام‌حسین ‌درکربلا ‌اسبان ‌سپاه عمر سعد هم ‌سیراب کرد. 💕💕💕
💎مرد دانا صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می کند تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیشتری به دست آورد. مرد دانا از مرد نانوا پرسید:" آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الآن مشغول انجام این کار است تمام عمر همنشین باشی!؟" 💎مرد نانوا با مسخرگی پاسخ داد:" من فقط برای مدتی اینکار را انجام خواهم داد و بعد که وضع مالی ام بهتر شد اینکار را ترک می کنم و مثل بقیه نانواها آدم درست و صادقی می شوم!؟" 💎مرد دانا سری تکان داد و گفت:" متاسفم دوست من!! هر انسانی که کاری انجام می دهد بخشی از وجود او می فهمد که قادربه این کار هست. این بخش همه عمر با انسان می آید. در نگاه و چهره و رفتار و گفتار و صدای آدم خودش را نشان می دهد. 💎کم کم انسان های اطراف ات هم می فهمند که چیزی در وجود تو قادر به این جور کارهای خلاف است و به خاطر آن از توفاصله می گیرند. تو کم کم تنها می شوی و این بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت همچنان با تو همراه خواهد شد و نهایتا وقتی همه را از دست دادی فقط این بخش از وجودت یعنی بخشی که قادر به فریب است در کلک زدن مهارت دارد با تو می ماند و تو مجبوری تمام عمر با تکه ای که دوست نداری زندگی کنی و حتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی! سعی نکنید با کلک زدن به دیگران روزی حرام تهیه کنیم.... 💕💕💕
ﺳﺨﻨﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻃﻼ👌 ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ خوبي ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ! ﭼﻮﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ... ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ... ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ! ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ، ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ... ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑده 💕💕💕
اصلا به این فڪر نڪن ڪه دیگران براے تو چه فڪرے مے ڪنند حتے برایت مهم نباشد چطور و چگونه قضاوت مے شوے ، ڪاری ڪه دوست دارے و مے دانے درست است را بڪن و مسیرِ خودت را برو ، بگذار دیگران هم یاد بگیرند به جاے اینڪه زمانشان را به پاے حسادت و قضاوت و تقلید ، تلف ڪنند ؛ دنبالِ اهداف و آرزوهایشان باشند ... گاهی تو به آسیب پذیریِ قرص جوشان مے شوے و آدم ها با حرف ها و قضاوت هایشان مانندِ آب ... نزدیڪشان ڪه مے شوے ؛ نابودت مے ڪنند ! لازم است ڪمے دورتر بایستے و در سڪوت ، ڪارِ خودت را بڪنے . که گاهے آرامشِ انسان ، در همین ندیدن ها و نشنیدن هاست ... 💕💕💕
🕌 اگـه‌میبینی‌رفیقت‌داره‌‌به‌راه‌ڪج‌میره ‌بایدراهنـماش‌بشی؛به‌عنـوان‌رفیقش‌مسئولی وگرنه‌روزمحشـرپات‌گـیره..! اگه‌‌سڪوت‌ڪنی‌وکمکش‌نڪنی.. همیـن‌آدم‌ڪه‌داره‌خطامیـره روزحسـابرسی‌میادجلوتـومیگیره میگه:‌توڪه‌میدونستی‌‌من‌دارم‌اشتباه‌میڪنم چــرا‌بهـم‌گوشزد‌نڪردی؟! چرادستمـونگرفتی‌!! [یـوم‌الحسـرت..] 💕💕💕
و رسیدن به لذت بندگی 🌺🔰🌺✅ قسمت نهم امتحانات الهی ۵ 💠حتما دیدید که بار ها یه گناهی رو کردیم اما "خدا نذاشته موجودات عالم اذیتمون کنن" بعد دوباره همون امتحان رو خراب کردیم🔴 باز خدا "نذاشته اثرات گناه نابودمون کنه" نذاشته آبرومون بره.. بعد دوباره گناه کردیم... 👆⛔️ چقدر ما پر روییم... اما مولای خوبمون هیچ وقت از بنده ای که اونو "با عشق" آفریده دست بر نمیداره.. 😥تو رو خدا تا گناهی کردی برگرد... زود توبه کن... بگو خدا عبد گناه کارت اومده در خونت...😓 یه ذکری هست که قبل از هر نمازی مستحبه بگید: یا محسن قد اتاک المسی.. 🌺👆 ای مولای خوبم، عبد گنهکار تو اومده... راهش میدی؟...😞 مولا عبد گنهکارش رو با آغوش باز میپذیره.. به روش نمیاره... او مولاست.. و مولا عبدش رو خیلی دوست داره... میخوای گناه ترک کنی؟ 🔵 خودت رو "عبد مولا" بدون. با این روحیه زندگی کن. به لذتی میرسی که نگو و نپرس... تمام عالم تماشات میکنن... 🌱🔸🌿▫️🔹🌳
. تا اسمموخوند بدوبدو دویدم سمت درب دانشگاه ولی از اتوبوس خبری نبود😔 خیلی دلم شکست. گریه ام گرفته بود.😢 الان چجوری برگردم خونه؟! چی بگم بهشون؟!😔 آخه ساکمم تواتوبوس بود😕 بیچاره مامانم که برای راه غذا درست کرده بود برام😞😔 تو همین فکرها بودم که دیدم از دور صدای جناب فرمانده میاد. . بدو بدو رفتم سمتش و نفس نفس زنان گفتم: . سلام. ببخشید..هنو حرفم تموم نشده بود که گفت: . اااا.خواهر شما چرانرفتید؟! 😯 . -ازاتوبوس جا موندم😕 . -لا اله الا الله...اخه چرا حواستون رو جمع نمیکنید😐اون از اشتباهی سوار شدن اینم از الان. . -حواسم جمع بود ولی استادمون خیلی گیر بود.😣 . -متاسفم براتون.حتما آقا نطلبیده بود شما رو. . -وایسا ببینم.چی چی رو نطلبیده بود.من باید برم😑😑 . -آخه ماشین ها یه ربعه راه افتادن. . -اصلا شما خودتون با چی میرید؟! منم با اون میام.😟 . -نمیشه خواهرم من باماشین پشتیبانی میرم.نمیشه شما بیاید. . -قول میدم تابه اتوبوسهابرسیم حرفی نزنم.😕 . -نمیشه خواهرم.اصرار نکنید.😐 . -اگه منو نبرید شکایتتون رو به همون امام رضایی میکنم که دارید میرید پیشش.😔 . -میگم نمیشه یعنی نمیشه..یا علی 😐 . اینو گفت و با راننده سوار ماشین شد و راه افتاد.و منم با گریه همونجا نشستم 😢 . هنوز یه ربع نشده بود که دیدم یه ماشین جلو پام وایساد و اقا سید یا همون اقای فرمانده پیاده شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت: . لا اله الا الله...مثل اینکه کاری نمیشه کرد...بفرمایین فقط سریع تر سوار شین.. . سریع اشکامو پاک کردم و پرسیدم چی شد؟! شما که رفته بودین؟!😯😯 . هیچی فقط بدونید امام رضا خیلی هواتونو داره. هنوز از دانشگاه دور نشده بودیم که ماشین پنچر شد.😑فهمیدم اگه جاتون بزاریم سالم به مشهد نمیرسیم 😐😐😒 . راننده که سرباز بود پشت فرمون نشست و آقا سید هم جلوی ماشین و منم پشت ماشین و توی راه هم همش داشتن مداحی گوش میدادن😒...(کرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پای تو دادم/) . . حوصلم سر رفت... . هنذفریم که تو جیبم بودو برداشتم و گذاشتم تو گوشم و رفتم تو پوشه اهنگام و یه آهنگو پلی کردم... 🎼🎤💃🏻🎼💃🏻 یهو دیدم آقا سید با چشمهای از حدقه بیرون زده برگشت و منو نگاه کرد.😲😨😨 یه نگاه به هنذفری کردم دیدم یادم رفته وصلش کنم به گوشیم 😃 . آروم عذر خواهی کردمو و زیاد به روی خودم نیاوردم و آقا سیدم باز زیر لب طبق معمول یه لا اله الا الله گفت و سرشو برگردوند😑 . توی مسیر... .