eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.3هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
Hajmahdirasuli babolharam.mp3
1.84M
|⇦•تو یک‌ تنه سپاهِ عشقی.. تقدیم به ساحت مقدس آقاجانمان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام _ حاج مهدی رسولی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ۲۵ سال خانه نشینیِ ، محصولِ اُمّت بود! خَنّاسـان به رسیدند تا مردم قدرِ را بدانند
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 🌐 *تقویم نجومی* 🌐 امروز  سه شنبه ۲۹ مهر سال ۱۳۹۹ شمسی و ۳ ربیع الاول ۱۴۴۲ هجری قمری مصادف با ۲۰ اکتبر ۲۰۲۰ قمری را آماده کرده ایم که امیدواریم مورد استفاده شما قرار گیرد. روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به حضرت امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام. سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌺🍃مناسبت و احکام های اسلامی و دینی 🔥اتشباران کعبه با منجنیق توسط حصین بن نمیر فرمانده ملعون ارتش یزید لعین ( ۶۴ هجری) روز نحس ماه اول صبح صدقه بدهید. مناسب زایمان و نوزادش روزی دار و عمرش دراز باد . ان شاءالله بیمار امروز نیز ازارش زیاد است. 🚕مسافرت همراه صدقه باشد . 🌺🍃احکام و اختیارات نجومی امروز برای امور زیر خوب است . آغاز تعلیم و تعلم خوب است . فروش احشام و حیوان. و فروش جواهرات نیز خوب نیست . احکام مباشرت حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، مباشرت و عروسی مکروه است. احکام امور شخصی اصلاح سر و صورت طبق روایات،اصلاح مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری،باعث طول عمر است . خون دادن یا حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب ضعف در مغز می شود . سه شنبه برای گرفتن ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . سه شنبه برای بریدن،و دوختن 👕لباس نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) 😴تعبیر خواب امشب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ۴ سوره مبارکه “نساء ” است. و اتوا النساء صدقاتهن نحله …. و مفهوم ان این است که خواب بیننده یا ازدواج کند و یا مالی عظیم به او برسد و یا از اهل خانه خیری به او برسد .ان شاء الله .و شما مطلب خود رادراین مضامین قیاس کنید. ✍🏻بهترین وقت برای استخاره از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 🕋ذکر امروز یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
دسته گلی تقدیمتان می کنم به نام محبت و از جنس آرامش که هر گلش سلامی برای سلامتی شماست، با بوی خوش زندگی سلام دوستان خوبم✋ صبحتون بخیر و شاد🌸
سلام امام زمانم ✋🌸 دل آمده از غمت به جان ادرکنی جان آمده بر لب الأمان ادرکنی ترسـم کـه بمیـرم ونبینـم رویـت یا مهدی یاصاحب الزمان ادرکنی
🖤 (عليه السلام) فرمودند : 🌴 إنَّ أعظَمَ النّاسِ قَدرا الَّذي لا يَرَى الدُّنيا لِنَفسِهِ خَطَرا . 🍃 با ارزش ترينِ مردم ، كسى است كه براى دنيا ارزشى قائل نباشد. 📖 الكافي ، ج۱ ص۱۹ ، ح۱۲ 📖 تحف العقول ، ص ۳۸۹ 📖 بحار الأنوار ، ج۱ ، ص ۱۴۱ 💕💕💕
‌‌‌ 🔸️ (علیه السلام): 🔸️ «... و بعد الحسن ابنه الحجّة القائم المنتظر فى غیبته، المطاع فى ظهوره، لو لم یبق من الدنیا اِلاّ یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتى یخرج فی ملأ‌ها عدلا کما ملئت جوراً» 🔸️و بعد از امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرزندش حضرت حجّت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام خواهد بود آن کس که در دوران غیبتش مورد انتظار، و در زمان ظهورش مورد اطاعت مؤمنان است. اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد خدا‌‌ همان روز را چنان طولانى کند که قیام فرماید و زمین را از عدالت پر کند چنان‌که از ستم پر شده باشد.» 📚 کمال‌الدین و تمام النعمه ج ۱ باب ۲۹ ص ۳۷۲ 💕💕💕
🔸✍رسول خدا(ص) فرمودند کسیکه نعمتش زیاد شد ذکر الحمدلله را بسیار بگوید و کسیکه اندوهش زیاد شد بسیار ذکر استغفار بگوید (استغفرالله ربی و اتوب الیه) و کسیکه فقر بر او فشار آورد ذکر «لاحول و لاقوه الابالله العلی العظیم» را بسیار بگوید که این ذکر فقر را از او برطرف میکنید 📚منبع:اصول کافی همچنین از امام صادق(ع) در بحارالانوار جلد۸۶ صفحه۱۶۱ نقل شده است که هرکس هرروز صد مرتبه بگوید : لاحول و لاقوه الابالله العلی العظیم. فقر به او نخواهد رسید 💕💕💕
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد، و من از همه شما براى خانواده ام بهترم، زنان را گرامى نمى دارد، مگر انسان بزرگوار و به آنان اهانت نمى كند مگر شخص پَست و بى مقدار.✨ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
🔸✍رسول خدا(ص) فرمودند کسیکه نعمتش زیاد شد ذکر الحمدلله را بسیار بگوید و کسیکه اندوهش زیاد شد بسیار ذکر استغفار بگوید (استغفرالله ربی و اتوب الیه) و کسیکه فقر بر او فشار آورد ذکر «لاحول و لاقوه الابالله العلی العظیم» را بسیار بگوید که این ذکر فقر را از او برطرف میکنید 📚منبع:اصول کافی همچنین از امام صادق(ع) در بحارالانوار جلد۸۶ صفحه۱۶۱ نقل شده است که هرکس هرروز صد مرتبه بگوید : لاحول و لاقوه الابالله العلی العظیم. فقر به او نخواهد رسید 💕💕💕
 🍃✹ ✿ ﷽ ✿✹🍃 ➖امام سجاد (ع): ✅ کسی که در زمان غیبت "قائم" ما، بر ↫ولایت↬ ما استوار باشد، خداوند پاداش "هزار شهید" از شهدای جنگ بدر و احد را به او خواهد داد.👌 📙 بحارالانوار / ج۵۲/ ص ۱۲۵ 💕💕💕
"آیت الله مجتهدی تهرانے(ره)" قدیم همه ی مردم صورت نورانی ای داشتند چون نماز شبشان قضا نمی‌شد الان همه صورتها کدره چون نماز اول وقتشون ترک شده چه برسه نماز شب!! 💕💕💕
⚜️حکایت‌های پندآموز⚜️ ‼️قرآن یا پول‼️ مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد. و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است. 👈اول از نگهبان شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را می‌گیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد. 👈بعداً از کشاورزی که پیش او کار می‌کرد، سوال کرد. گفت اختیار کن!؟ کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا مال را انتخاب می‌کنم. 👈بعد از آن سوال از آشپز بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید. پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم. 👈 و در سری آخر از پسری که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا این‌که غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری. پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا این‌که مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است: *یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است* قرآن را گرفت و بعد از این‌که قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: *به زودی این مرد غنی را وارث می‌شود* پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند. 📚حکایت‌های معنوی
حاکم از دیوانه پرسید: مجازات دزدی چیست؟ دیوانه گفت: اگر دزد سرقت را شغل خود کرده باشد دست او قطع میشود. اما اگر بخاطر گرسنگی باشد باید دست حاکم قطع گردد.!!! 💕💕💕
‌●°•🕊 کاری ڪه انجام می‌دهید ، حتی نایستید که کسی بگوید خستـــه نباشیــد . . . ‌! از همان درِ پشتی بیرون بروید چون اگر تشڪر ڪنند ، تو دیگر اجرت را گرفته‌ای و چیزی برای آن دنیایت نمی‌ماند ...:))) ♥️ 💕💕💕
‌‌ در دفتر خاطرات ما بنویسید: "ما هر چه داریم؛ از شهدا داریم! ‌شهدا رفتند تا مهدی فاطمه (عج) بیاید. بیایید شهدایی منتظر او باشیم"🍃 💕💕💕
هیچگاه بر سر مادرت طلبکارانه فریاد نزن!!! زیرا که او فرشته ایست بی همتا نه دعایش تاخیر دارد ونه آهش...!!
. . •| |• اگر دست خودت را نگیری و مواظب خودت نباشی ؛ در شلوغی‌های زندگی خودت را گم خواهی کرد بھ حدی کھ دیگر صدای گریه‌ۍ گمشده‌ۍ خودت راهم نخواهی شنید...! و کم‌کم دیگر بھ دنبال خودت هم نخواهی گشت! و دچار آلزایمر خود فراموشی میشوی...!! 💕💕💕
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🦋حجاب سرچشمه کمال زن است. 🦋 چادر بهترین نوع حجاب و نشانه ملی ماست. 🦋عفت باید در فکر نگاه، زینت، حجاب، زبان، چشم، گوش و اندام تجلی داشته باشد. 💕💕💕
❤️💛 بغض گلمو گرفته بود -بسه علی میدونی داری چی میگی؟! من عاشق تو و زندگیمم و حاضر نیستم از دستش بدم.و مطمعنم تو خوب میشی!! اشک ها صورتمو خیس کردن علی اشکامو پاک کرد و گفت: باشه گریه نکن، میدونی این اشکات منو نابود میکنن پس لطفا..... .................... یه ماه گذشت و بلیط قطار هم اماده شده بود قرار بود ما مامان بابای علی و علی بریم مشهد. ساک و جمع کرده بودم علی ام خوشحال به نظر میرسید از اون شب به بعد زندگیمون دوباره جون گرفت و صدای خنده و شیطنت هامون گوش حسودارو کر میکرد.... - علی جون علی! - حال من با بونت خوبه 🌼 حال منم با بودن پیش ملکه خوبه😏 .............. رو به روی حرم نشسته بودم و فقط اشک میریختم کاش میشد اقا امام رضا علی رو شفا بده با جریه اقا رو التماس میکردم. دستی رو شونم خورد سرمو بالا اوردم.خادم میانسالی بود گفت : چیزی شده دخترم؟! - از اقا شفا می خوام‌شفای عشقم😢 - آقارو به پهلوی شکشته مادرش یا جوادش قسم بدی اگه مصلحت باشه بی شک رد نمیکنه. اینو گفت و رفت!!! سرمو رو مهر گذاشتمو گفتم : اقا جون به پهلوی شکسته مادرت زهرا (س) علی رو شفا بده.اینقدر گریه کرده بودن خوابم برده بود. یه خانم قد خمیده اومد پیشم یه کاغذ بهم داد و گفت : بگیر دخترم و بدون خدا خیلی دوستت داره!!! گفتم شما؟! گفت: مادر همونی مه به جان مادرش قسمش دادی و رفت... هرچی صداش کردم بر نگشت.برگه رو باز کردم دیدم توش نوشته به نام خالق هستی ((( شفای مریض ))) دخترم نرجس پاشو عزیزم..‌. از خواب پریدم تو دستمو نگاه کردم چیزی نبود و چندبار اینور و اونور و دید زدم و داد زدم بی بی جان کجایی؟! مادر علی متعجب نگاهم میکرد‌. مادر رو بغل کردمو اشک میریختم.بعد تعریف کردن قضیه سریع با مادر رفتیم طرف علی... تو صحن رو به روی حرم رو ویلچرش نشسته بود و اشک میریخت با دیدن ما اشکاشو پاک کرد و گفت: ااا اومدید بریم پس متعجب پرسیدم - علی تو نمیتونی راه بری؟ 😐 ✍🏻 @
❤️💛 علی دستشو گذاشت رو سرم و گفت - تب که نداری حالت خوبه؟! مادرشم مثل من زل زده بود به پاهای علی و متعجب نگاهش میکردیم - شماها چتونه من رفتم بیاین بریم دیگه!! خواست چرخ ویلچرو بچرخونه که.... یا امام رضا... چرخ تکون نمیخورد علی چندبار تلاش کرد ولی.... متعجب گفت: اینکه سالم بود چیشده؟! نگاهی به مادرش انداختم لبخندی رو لبم نشست رو به روی علی زانو زدم و گفتم: - عزیزم بلند شو تو باید راه بری !! تو میتونی راه بری علی زد زیر خنده و گفت - بیا مامان عروستم دیونه شد و رفت. پاشو نرجس برو یه ولچر بیلر بریم هتل. حق داشت باور نکنه.سرمو گذاشتم رو پاهاش گفتم جون نرجس یبار تلاش کن!! میدونستم رو قسمم جونم حساسه... بی امید دست منو گرفت و..... نه نه مگه میشه؟! خدایا شکرت علی بلند شد . ........... بعد دو ساعت که مردم از دورمون جمع شدن برگشتیم هتل. همه تو شک بودیم .اقا محسن بابای علی با دیدن علی جا خورد ولی همه بعد فهمیدن قضیه خواب من باور کردن. بهترین روز و بهترین سفر عمرمم رقم خورد. خداجواب خواهشمو داد..... خدایا منو شرمنده خودت کردی ممنونم. ............ سه روز بیشتر نموندیم و برگشتیم تهران.خانواده منم با دیدن علی بالاخره باور کردن حرفای پشت تلفونمون رو. خواستیم یه جشن کوتاه بگیریم به شکرانه خوب شدن حال علی که اقا محسن به علی گفت: بهتر جشن عروسی رو که به عروسم قول دادی بگیری. علی دستاشو رو چشمش گذاشت و گفت: به روی چشم من نوکر ملکه ام هستم. ............ طی دو هفته سریع تمام کارهای عروسی انجام شد‌. قرار شد روز جشن ازدواج حضرت علی و فاطمه ماهم مراسم بگیریم. شب عروسی عاشق ترین زوج دنیا. ... ✍🏻 @
❤️💛 عروس خانم اقا دوماد دم در منتظرنا.... شنلمو سر کردم و رفتم دم در.علی با دیدن من گفتم: وای خدای من از ملکه بالاتر چی داریم من به این خشکل خانومم بگم؟! - مسخرم میکنی نه؟! - نه جون خودم خیلی خشکل شدی نرجسی - ممنون عشقم تو هم مثل شاهزاده ها شدی! - اوه اوه نمردمو خانمم از ما تعریف کرد😏 بیا بریم که دیر شد نازی چندبار زنگ زده آتلیه ام نرفتیم.... اینقدر حرص نخور خانومی واست خوب نیس!😅😅😅 ................ هورا عروس دومادم اومدم صدای جیغ بچه ها تا بیرون باغ میرسید‌.واس صرفه جویی مراسم رو تو باغ باباش گرفتیم .قرار نبود تو زندگیمون اصراف کنیم.علی درو باز کرد واسم و بعد روبوسی با مامانم و مامانش و .... خیلی حال خوبی داشتم بودن کنار علی بهم ارامش میداد.خدایا بازم بابت تمام چیزایی که دادی و ندادی شکرت. ............... اون شب هم بهترین شب رقم خورد و بعد از عروس گردون رفتیم‌ خونمون. - علی جونم - ممنونمم ازت واسه چی؟!؟؟ - واس بودنت اینکه هستی و هوامو داری یه دنیا می ارزه من الان خوشبخت ترینم دیگه هیچی نمی خوام واقعا خوشبختم. اااا ببین چرا دروغ میگی؟ - 😐من کی دروغ گفتم!؟ یعنی تو از خدا بچه نمی خوای؟! - 😉اون جای خودش ولی هنوز زوده . ..‌‌‌‌‌................ علی بدو دیگه دیرم شد.روز اخر دانشگام بود دیگه مدرکمو میگرفتم و باید کار میکردم دوست نداشتم تو خونه بمونم. - اومدم بانو اومدم در دانشگاه پیاده شدمو رفتم علی یه ماه دیگه سال تحصیلی شروع میشه یادت نره به بابات بگیا.... - چشم خانومی برو دیرت نشه. چون بابای علی تو اموزش پرورش بود بهظ گفته بودم واسم تو یه مدرسه کار پیدا کنه. می خواستم مشاور مدرسه بشم چون دوست داشتم رشتمو..... .............. - خانمی خانمی بدو بیا یه خبر توپ برات دارم!! - جونم اقایی چی شده؟! بفرما مبارکه؟! -این چیه؟! شما به عنوان مشاور تو مدرسه راهنمایی استخدام شدی!!؟ - جدی میگی علی؟! بگو جون نرجس؟! ااا مگه جونتو از سر راه اوردم اینو بابا بهم داد گفت بهت بگم.! - وای خدایا شکرت عاشقتممم ............... علی بیا دیگه باهام تا باهم بریم باهم داخل‌. - سلام‌خانم سلام عزیزم بفرما خوش اومدی - ممنونم .من خانم محمدی مشاور جدید مدرستون هستم. خوشبختم عزیزم بفرما - معرفی میکنم اقا علی همسرم سلام خوش امدید ممنونم علی اروم در گوشم گفت پس من میرم دیگه روز اول کاریت گند نزنی فردا اخراجت کننا!! - ااا علی باز شروع کردی باش باش من تسلیم هرچی خانم بگن. من رفتم .خدافظ - علی یارت عشقم.مراقب خودت باش. ............. خدارو شکر از کارم راضی بودم. دیگه وارد شده بودم تو سر و کله زدن با بچه خا دوست داشتم مشکلاتشونو حل کنم و از کارم لذت میبرم.تقریبا ۴ ماه از سال تحصیلی گذشته بود و میشد..... اهان الان دقیقا ۷ ماه از ازدواجمون میگذشت. چون علی تک بچه بود مادرش بعد ازدواج علی تنها شده بود و تنها امیدش نوه دار شدنش بود. ......... اون روز بعد مدرسه رفتم ازمایشگاه تا جواب ازمایشمو بگیرم. منشی یه نگاه به کامپیوتر کرد و گفت:🤔🤔😢😢 ... ✍🏻 @
توی چشم بروجردی زل زده بود و هر چه از دهانش در می آمد می گفت. بهش سلام کرد عوض جواب سلام گفت: من تحمل سلام و جواب آدم کش رو ندارم. تو اومدی کردستان کشتار راه بندازی! خون اینهمه بی گناه گردن توئه. اصلا چی از جون مردم می خوای ؟! کی تورو گذاشته اینجا ... بروجردی دردش را می دانست. میفهمید منظوری ندارد و اتفاقی که برایش افتاده، غیر قابل تحمل بوده سکوت کرده بود و لبخند می زد ... می خواست آرامش کند که طرف جلوی چشم نیرو هایش دستش را بالا برد و سیلی محکمی به صورت بروجردی زد .... خون خون بچه ها را میخورد. خواستند باهاش درگیر شوند که حاجی اجازه نداد صورت جوان را بوسید و بردش سمت محراب گفت: من دعا میکنم، شما آمین بگید. خدایا به مقربان درگاهت اگر ما دچار اشتباه شدیم مارو هدایت کن اگر هم قابل هدایت نیستیم از میون بردار ...🙂🌱 نام شهید: محمد بروجردی تاریخ تولد: سال 1333 محل تولد: دره گرگ، بروجرد محل شهادت: سه راهی مهاباد. نقده تاریخ شهادت: سال 1362 مزار: بهشت زهرا (س) 🍃🕊 ...
پیام رهبر انقلاب به مناسبت هفته نیروی انتظامی فرمانده معظم کل قوا در پیامی به مناسبت هفته‌ی نیروی انتظامی از زحمات و تلاش‌های کارکنان خدوم این نیرو قدردانی کردند. متن پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که به فرمانده نیروی انتظامی ابلاغ شد، به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم سردار اشتری؛ سلام من را به همه‌ی کارکنان خوب و زحمت‌کش و خدوم نیروی انتظامی برسانید. مردم عزیز ما قدردان زحمات و تلاش‌های بی‌وقفه خدمتگزاران به خود و کشور هستند و امروز اقتدار و مهربانی را توأمان در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران احساس میکنند و از ابتکارات ناجا در برخورد با منکرات استقبال میکنند. سیّدعلی خامنه‌ای ۲۹ مهر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشسته بود و بچه های اطلاعات عملیات روبرویش زانو زده بودند؛ فرمانده بود ... و میخواست فنون شناسایی را یادمان بدهد یکی داشت از بقل دستی اش میپرسید: علی آقا که میگن ایشونه ؟ هنوز جوابش را نگرفته بود که علی حرفش را شروع کرد: اولین درس اطلاعات عملیات اینه ... کسی میتونه از سیم خار دار های دشمن رد بشه، که توی سیم‌ خار دار نفسش گیر نکرده باشه... گفت : اگه رفتید شناسایی و موفق نبودید، شب بعدش بشینید با خودتون حساب کنید ببینید گیر نفستون چی بوده که باعث شده عملیات شناسایی درست پیش نره ...؟! اگه توی جنگ با نفس از میدون مین هاش عبور کردید، اون وقته که میتونید از مین ها و تله های انفجاری بعثی ها رد بشید ... 🙃🍂 نام شهید: علی چیت سازیان تاریخ تولد: سال 1341 محل تولد: همدان شهادت: عملیات نصر ۸ ماووت تاریخ شهادت: سال 1366 مزار شهید: گلزار شهدای همدان 🍃🕊 ...
مثبته!!! - چی مثبته خانم حالتون خوبه؟! جواب تست حاملگیتون مثب خانوم تبریک میگم!! -چی باورم نمیشد؟!! یعنی من دارم مادر میشم وای خدای من؟! الهی شکر خدایا ممنونم بابت هدیه ات. خواستم زنگ بزنم علی که.... گفتم: بزار امشب سوپرایژشون میکنم.جواب ازمایش و گرفتم و رفتم خونه.کل خونه رو مرتب کردم و کیک و شام و... اوه کلی چیز میز درست کردم و واس امشب مامان و بابا و نازی و مامان علی اینارو‌هم دعوت کردم.خداروشکر شب یلدا بود و یه بهونه داشتم واس دعوت کردنشون. ....‌‌‌‌‌‌..... بفرمایید بفرمایید خوش اومدید. سلام عشق خاله .هستیا دیگه تقریبا یک سال و‌نیمش بود و علاقه زیادی به علی داشت تا اومدتو پرید بغل علیو با زبون خودش یه چیزایی بهش میگفت.همه اومده بودن و همه چی اماده بود .یه رب بعد شام میوه ها که تموم شد.رو به همه بلند گفتم: یه سوپرایز دارم واستون!؟ علی متعجب گفت: چی؟؟؟ صبر کنید میفهمید. رفتم از تو یخچال کیکی رو که سفارش دادن بودم با جعبش که بسته بود برداشتم و گذاشتم جلو روبه روی علی و گفتم: عزیزم میشه بازش کنی؟!؟ علی کنجاو سریع در جعبه رو باز کرد و .... گیچ و منگ به کیک زل زده بود که نازی گفت: آقا علی چی نوشته رو کیک مگه؟! علی لبخندی زد و کیک رو از جعبه بیرون اورد و با صدلی بلند گفت : نوشته بابا شدنت مبارک عشقم😘😘😘 با حرف علی همه بعد چند لحظه سکوت هورا کشیدن و یکی یکی بهم تبریک گفتن. مریم جون مامان علی بغلم کرد و گفت: مبارکت باشه دخترم خیلی خوشحالمون کردی🌸🌼 - ممنونم مادرجون اون شبم از شب های خاص زندگیم ‌بود و خیلی خوش گذشت. .........‌... با مخالفت های شدید خانواده و علی بازم من تا اخر اون سال تحصیلی رو که ۵ ماهه میشدم سر کار رفتم و خداروشکر مشکلی واسمون پیش نیومد. سیسمونی های ضروری رو مامان خریده بود واسم.فقط لباساش مونده بود که قرار بود بعد فهمیدن جنسیتش واسم بگیره. ............. خانم لطفا بخوابید رو تخت اروم و با احتیاط رو تخت خوابیدم.دکتر از تو دستگاه سونو دست و پاهاشو نشونمون میداد و من و علی کلی ذوق میکردیم.اخر سر علی دلش طاقت نیورد و گفت: - دکتر پس جنسیتش چیه؟! - مگه فرقی ام میکنه!؟ - نه هردو هدیه خدا هستن ولی ما دوست داریم بدونم. دکتر بعد یه برسی گفت: شما خیلی خوشبختین علی گفت : چرا؟! - چون بچتون پسره دقیقا همون چیزی که سالهاس من و همسرم منتظرشیم. علی نگاهی بهم کرد و یه چشمک زد بعد رو به دکتر گفت: ان شاا... خدا نصیب شماام کنه. وضیعتش خوبه؟! - اره شکر خدا حالش خوبه. ................. علی دستمو بگیر که با این شکمم الان با کله میخورم زمین و من و پسرم باهم شهید میشیم😅😅 - ااا زبونت گاز بگیر خدانکنه. علی دستمو گرفت و از پله آتلیه بالا رفتیم.تصمیم داشتم تو این ماهای اخر یه عکس یاد بودی از دوران حاملگیم بگیرم. یه لباس سر همی پسرونه ام برداشتم که تو عکس معلوم بشه نینیمون گل پسره 🌼 - خب خانوم یکم اینطرف تر اهان حالا خوبه.اماده ۱ ، ۲ ، ۳ یدونه تکی و یدونه با عشقم و فسقلمون گرفتیم..... .............. یه هفته بعد عکسامون اماده شد واقعا قشنگ‌شده بود خدایا ممنونم واس بهترین لحظه هایی که بهم دادی. این وروجم هر لحظه با حرکاتش انرژی جدیدی بهم میداد.مدارس تموم شده بود من رفته بودم تو هشت ماهم فقط یه ماه مونده بود تا دیدن شاهزاده کوچولومون..... ولی هنوز واس انتخاب اسمش به تفاهم نرسیده بودیم. ............... صدای علی تو خونده پیچید که میگف: - ملکه ملکه من اومدم. از اشپزخونه بیرون رفتم و گفتم - جونم ، خوش اومدی حال خانم و شاهزاده ما چطوره؟! مگه این پسر شیطون تو واس من وقت میزازه از صبح تا شب داره اینور اونور میره تو شکمم اصلا صبر نداره. - خب چون میدونه یک ملکه بیرونه و مثل باباش دوست داره هرچی زود تر ملکه رو ببینه🌼🌸 - اوه اوه خدا به داد من برسه با وجود این پسر شیطون و پسرش فرار نکنم شانس اوردم. - خانومی - جونم - یه اسم پیدا کردم واس شاهزادمون - جدی ؟! چی؟! امیر طاها چطوره؟! امیر طاها.... اسم قشنگه منم دوستش دارم. پس قبوله اسمشو این بزازیم؟! چشمکی زدم و گفتم : قبول قبوله🌼🌸🌼 حالا لباساتو در بیار ناهار حاضره - چشم شما امر کنید😉 ............... آروم باش ملکه من گریه نداره ان شاا... سالم دنیا میاد.برو دست خدا. علی از تختم جدا شد و رفتم تو اتاق عمل..... چشمام و که باز کردم علی رو دیدم. - خانومم من حالش چطوره؟! خوبم. علی بچم حالش خوبه؟ - نگران اون شاهزادت نباش از من و تونم حالش بهتره. پرستار با تخت بچه از در اومد تو و گفت - مامان بابا من اومدم🌼 علی گفت: خوش اومدی گل پسرم. امیر طاها رو بلند کرد و گذاشت تو بغلم .چشماشو بسته بود . امیر طاها مامانی چشماتو باز کن گلم 🌼 - ااا بین از الان حرفمو گوش نمیکنه علی چشماشو باز نکرد.😧 Shiva_f@ ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💕مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت: من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام. در اين كار بسيار مهارت دارم ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم. او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود. جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه... 💕💕💕
🍃رزق معنوی🍃 🌼امام کاظم علیه السلام : 🔹براى بازداشتن نفْس خود از خواهشهايش با آن مبارزه كن كه مبارزه با نفْس، همچون مبارزه با دشمنت، بر تو واجب است . 📚تحف العقول ص ۳۹۹ 💕💕💕