مدتی زمان میبرد تا یک نفر اهل نماز شب بشود. اگر این تاج را سر کسی گذاشتند و به او دادند، بالاخره صدایش هم میزنند.
یکی از علما می فرمود: گاهی شب ها با صدای زنگ خانه از خواب بیدار می شوم، اما می بینم کسی پشت در نیست و متوجه می شوم وقت تهجد است.
حالا این صدا از کجا می آید؟ این ها الطاف خدا است که از درون دل مؤمن میجوشد و صدا را هم میشنود؛ حال چه صدای در خانه، چه صدای «آقا»، چه صدای زنگ، هر چه که باشد، میشنود و بلند میشود.
کس دیگری اگر بود، نمیشنید؛ ولی این شخص شنیده و بلند شده است؛ چون دلش میخواسته بیدار شود. ما هم دلمان میخواهد بیدار شویم؛ ولی برای این کار، سرمایه گذاری های لازم را نمی کنیم.
1_31882261.mp3
2.61M
وَ مِنَ اللَّیلِ فَاسجُد: مقداری از شب را سجده کن؛ مقصود لیل دنیاست.
سجده چیز بسیار ارزشمندی است؛ شبها یک سجده ی طولانی داشته باشید.
تعقیبات، نوعى بدرقه نماز است. همانگونه كه اذان و اقامه نوعى استقبال از نماز است.
تمام رازهایت را در سکوت سحر با خدا در میان بگذاربرملا که نمیکند هیچ آرامشی عجیب میبخشد...
4_5829977281761641655.mp3
4.91M
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین ع
حاج حسین سیب سرخی
شور فوق العاده زیبا
زمین خوردم آقا بلندم کن....
4_5908947973554832485.mp3
1.16M
همه با هم، برای سلامتی عزیزترین، محبوبترین، عاشقترین و مهربانترین بنده خداوند، پدر مهربانمان حضرت صاحب الزمان عج دعا کنیم
سید بحر العلوم صبحها در بحث و تدریس و قضاوت بین مردم و شبها را در مطالعه و تحقیق میگذراند. بسیار دیده شد كه نیمه شب از نجف تا كوفه پیاده رفت تا در مسجد كوفه باشد و پس از نماز صبح به نجف بازمیگشت و قبل از هر كار به حرم مطهر جد بزرگوارش امیرالمومنین علیهالسلام مشرف میشد.
همواره در حال تفكر و اندیشیدن بود، اگر سخنی میگفت با ذكر خدا همراه بود. دریای علمش میخواندند اما متواضع بود و فروتن و آن قدر کریم بود که شهره بود به بخشش و بزرگواری. مانند جدش امیرالمومنین نیمه های شب به خانه مستمندان میرفت و در تاریکی شب به بینوایان کمک میکرد.
تالیفات زیادی داشت و شاگردانش دانشمندانی نامدار بودند. خدمات عمرانی و اجتماعی مهمی در نجف و مسجد کوفه و سهله و کربلا انجام داد.
او بارها خدمت امام زمان علیه السلام رسید. در مسجد سهله، در سامرا امام زمانش را زیارت کرد و در سرداب مطهر با ایشان سخن گفت.
روزی پیشکارش از تنگدستى به او شکایت کرد و گفت که نباید همهی سرمایهها را خرج مستمندان کنی! همان زمان، در به صدا آمد و سید بحرالعلوم خودش را با شتاب به در رساند، شخصی بزرگوار وارد خانه شد و در اتاق سید نشست . سید در نهایت فروتنى و ادب دم در نشست. وقتی مهمان که ساعتى با سید سخن گفته بود قصد ترک خانه را کرد، سید برخاست و دستش را بوسید و او را بر مرکبش سوار کرد. مهمان رفت و بحرالعلوم با چهرهی دگرگون، حوالهاى به پیشکارش داد و گفت: این حوالهاى است براى مرد صرافى که در بازار صفا است، نزد او برو و هر چه داد، بگیر.
پیشکار حواله را گرفت و آن را نزد همان مرد که سید سفارش کرده بود برد. وقتی مرد حواله را دید آن را بوسید و با چند باربر، پول زیادی را به منزل سید فرستاد. پیشکار که کنجکاو شده بود دوباره نزد صراف رفت تا او را بشناسد. اما هر چه بازار صفا را گشت اثری از صراف و دکانش ندید و وقتی به خانه بازگشت، سید از پیشکار پرسید: تو برای پیدا کردن صراف به بازار رفته بودی و او را نیافتی؟ پیشکار پاسخ مثبت داد و سید بحرالعلوم در حالی که اشک میریخت گفت:
تو غافلی که ما صاحب داریم و امام زمان ما را در تنگنا و گرفتاری رها نمی کند
يَا اَبَا الْحَسَنِ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ يا عَلِىَّ بْنَ أَبيطالِبٍ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللَهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَهِ.