eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.6هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسبناالله
ذاکرین: . خواهی که ببینی رخ پیغمبر را بنگر رخ زیبای علی اکبر را 🌸 درمنطق وخلق وخوی او می بینی با دیده ی جان محمدی دیگر را میلاد شبیه ترین آینه ی پیغمبری مبارک باد.
هدایت شده از حسبناالله
تعالی الله مبارک باد لیلا لبت خندان و قلبت شاد لیلا علی آورده ای یا حیّ سرمد تو را امشب محمد داد، لیلا گلی آورده ای کز نکهت او بهشت وحی شد آباد، لیلا پدر تا دیده ماه عارضش را به یاد جدّ خود افتاد، لیلا همانند گل یاس تو در باغ ندارد باغبانی یاد، لیلا گلت از چشم ثارالله دل بُرد چو از هم چشم خود بگشاد لیلا اگر پیش جمالش سر برآرد دهد گل آبرو بر باد، لیلا بهشت وحی را آباد کردی حسین ابن علی را شادکردی 🌸🍀🌸🍀 ❤️ به بحر نور گوهر آفریدند برای ماه اختر آفریدند ولیّ الله اکبر را دوباره ولیّ الله دیگر آفریدند به خلق و خُلق و خو الله اکبر ز سر تا پا پیمبر آفریدند ز هر چه وصف او گفتیم و گفتند هزاران بار بهتر آفریدند محمد را علی دادند امشب ز حیدر باز حیدر آفریدند تنی زیباتر از جان مجسّم بگو روح مصوّر آفریدند مبارک باد بر فرزند کوثر گمانم باز کوثر آفریدند بهشت وحی دارد یاس دیگر و یا ام البنین عباس دیگر 🌸🍀🌸🍀 ❤️ حیات عشق جوشد از دهانش دعای نور جاری بر زبانش بهار وحی دارد باغ حسنش خداوندا نگهدار از خزانش ز مهد ناز بیند کربلا را که در تن می زند پر مرغ جانش همای قلۀ عشق است این طفل که آغوش حسین است آشیانش ربوده با نگاه اول خویش دل از عباس چشم مهربانش خدا داند که می نازند بر او رسول الله و کل خاندانش کلام الله در لب های شیرین سلام الله از نسل جوانش ز میلادش گرفته تا شهادت بود هر لحظه عمرش یک ولادت 🌸🍀🌸🍀 حیات عشق مرهون دم اوست دل عالم خریدار غم اوست شهادت، عشق، ایمان، عزم، ایثار روایات کتاب محکم اوست به هر زخم تنش در راه جانان همانا زخم دیگر مرهم اوست حسین ابن علی باید بگوید ثنایش را، که مدح ما کم اوست نماز عشق را گر قبله پرسی همان محراب ابروی خم اوست نیازی نیست بر آب فراتش که چشم خلق عالم زمزم اوست اگر چه دور افتادم ز کویش دلم سرگرم سیر عالم اوست مزارش شهر دل را زیب و زین است زیارت نامه اش قلب حسین است
هدایت شده از حسبناالله
💠 جان تازه به تن خسته و بی تاب تویی ما همه خاک ترین و گهر ناب تویی چهره ات داد گواهی خودِ مهتاب تویی نو رسیده ؛ پسر حضرت ارباب تویی نفس و هستی آرام دل و جان حسین جان ِ عالم به فدای لب خندان حسین آمدی روز کنی نیمه شب دنیا را بنِشانی سر جا هیمنه ی دریا را بکشانی پی خود دلشده ی شیدا را خنده آورده ای امروز لب لیلا را در ِ این خانه کرم روی کرم بار شده همه جا پخش شده شاه پسردار شده پای تو سرو قدی نیست مگر افتاده دلبری نیست که با دیدن تو دل داده در حصار تو که ماندیم شدیم آزاده مات و مبهوت صدای تو موذن زاده ای به قد قامت تو سجود قامت بسته به قد و قامت ِ تو کارِ قیامت بسته از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند به تو با آن قد و بالات تهمتن گفتند به پیمبر شدنت خَلقا و خُلقا گفتند بخدا مدح تورا دوست و دشمن گفتند هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست تا زمانیکه در این خاک علی اکبر هست پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟ با همان تیغه ی ابروت سپاهی داری فن مخصوص خود توست سلاحی داری غیر حفظ حرم عشق گناهی داری!؟ به هم آمیخته ای میمنه تا میسره را وا کن از صفحه پیشانی بابا گره را
هدایت شده از حسبناالله
زیباتر از این ماه در عالم قمری نیست خورشید شده پا به فرار و خبری نیست با تیغ نگاهش به ملک بال و پری نیست زیباتر از او روی زمین گُل پسری نیست مشتاق ترین شب به ره عشق سحر شد چشم همه روشن شده..ارباب پدر شد تب کرده از این جلوه گری حضرت مولا هر کس که تو را دیده شده محوِ تماشا این کیست که امشب شده مجنونیِ لیلا؟ حق باشد اگر گفته خدا تبارک الله آئینه ترین کَس به پیمبر علی اکبر غوغا نه قیامت نه که محشر علی اکبر در پیچ و خم زلف شما باد اسیر است هر کس که خودش را به جنون داد...اسیر است هر کس که به امضای تو آزاد...اسیر است شیعه به تو از لحظه ی میلاد اسیر است هنگام اذانت شده ای عشق سحر کن بر ما و دل مضطر ما نیز نظر کن در معرکه ها کارِ تو چون حیدر کرار دشمن شده با خشم نگاه تو گرفتار ای وای اگر تیغ کشی همچو علمدار آنوقت شود معرکه از تیغ تو تب دار صد ناز بنازیم بر این ضربتِ شصتت میدان همه چون موم گرفتارِ دو دستت عالم همه چون نقطه ی پرگارِ تو باشد ارباب به والله گرفتار تو باشد آقاست هر آنکس که بدهکار تو باشد جبریل در افلاک علمدار تو باشد یک بار دگر معجزه ای کن که ببینیم در کرببلا پائین شش گوشه نشینیم جز دست تو و دست علمدار علم نيست جز جان تو روى لب ارباب قسم نيست فرقى به ميان عرب و نسل عجم نيست جز عشق تو در فكر مدافع حرم نيست نقش است به پيشانىِ من عمه ى سادات جانم به فداى حرمت قبله ى حاجات
هدایت شده از حسبناالله
💢تفسير به روز💢 🔹در اردبيل جلسه تفسير براى جوانان برگزار نمودم، عدّه اى از جوانها آمدند گفتند: حاج آقا! تفسير براى پيرمردهاست، براى ما مطالب روز را بگوئيد. 🔸من فهميدم كه آنهايى كه قبلاً تفسير گفته اند، بدون رعايت حال مستمعين بوده والاّ قرآن معجزه و (بيان للناس) است و بايد جورى باشد كه هر كس به حدّ ظرفيت و كشش خود بتواند استفاده كند، حتّى بچه‌ها هم مى توانند تفسير داشته باشند. 🔹زيرا پيامبر اكرم صلّلى اللّه عليه و آله با همين داستان هاى قرآن، سلمان و ابوذر تربيت كرد. 🔸همانجا براى جوان‌ها تفسير سوره يوسف را شروع كردم، به اين شكل كه: يوسفى بود؛ جوانها! شما همه يوسفيد. او را بردند؛ شماها را مى برند. به اسم بازى بردند؛ شماها را نيز به اسم بازى مى برند. 🔹ترويج اسلام نه حزب و خط براى سخنرانى در شهرى ۲۰ شب دعوت شده بودم، بعد از ۵ شب فهميدم براى رقابت و خط بازى از جلسه سوء استفاده مى شود. 🔸از آنان خداحافظى كردم. گفتند: شما قول داده ايد! گفتم: من مروّج اسلام هستم، نه وسيله هوسهاى اين و آن. 📗کتاب خاطرات حاج آقا قرائتی --------------------------------
هدایت شده از زهراسادات
یه ﻛﺎﺭﺕ ﻋﺮﻭسی ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺳﻴﺪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺟﺬﺏ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺕ ﺷﺪﻡ، ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻢ: یکی ﺍﺯ شخصیت های ﻣﻬﻢ، ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﻭ ﻋﺮﻭﺱ ﻣﻴﻜﻨﻪ، ﺑﻌﺪ ﺗﻮی ﻛﺎﺭﺕ ﻋﺮﻭﺳﻴﺶ مینوﻳﺴﻪ ﻛﻪ: ﺑِﺎﺳْﻤﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ؛ "ﺧﻮﺍهی ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻒ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺷﻴﺮﻳﻦ کسی ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ." ﺩﻭﺷﻴﺰﻩ ﻓﻼنی ﻭ ﺁﻗﺎی ﺑﻬﻤﺎنی ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻧﺪ ! ﺑﻨﺎ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺟﺸﻦ ﺑﺎﺷﻜﻮهی ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﻢ، ﻭلی ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﺟﺸﻦ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﺑﻪ یک ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮی ﺗﺎ ﺁن ها ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﻨﻨﺪ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ جشنی ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ. ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺕ ﺟﻬﺖ ﺍﻃﻼﻉ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ... ﮔﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﺍﺭﺗﺎﻥ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﻢ، ﻭلی ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻳﻢ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺧﺪﺍﭘﺴﻨﺪﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻛﻨﻴﺪ. 🔸ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺗﻔﻜﺮ !!! ﺁﺩم های ﺑــــــــــﺰﺭﮒ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺛﺮﻭﺗﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺁن ها قلبی ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻧﮕﺎهی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ...❤️
هدایت شده از زهراسادات
اقاجان یاعلی اکبر سَلَّم الله لطف دستانت كَثَّر الله لقمه نانت عَوَضم کرد گوشه ى چشمت طَیِّب الله بر دو چشمانت من و غیر از شما مَعاذَ الله قَدَّسَ الله عشقِ سوزانت هرچه میخواستم دو چندان داد نَوَّرَ الله بِیت احسانت بَسكه مَمْسوسِ ذات، جلوه شدی قُل هو الله شد غزل خوانت حضرت مرتبط بذاتُ الله اَشهد اَنّك صِراطُ الله
هدایت شده از زهراسادات
خدا کند که جوانان زحقّ جدا نشوند به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند سر عقيده خود پاى فشارند چو کوه بسان کاه زهر باد جابجا نشوند جوونهای گروه پیشاپیش روزتون مبارک
هدایت شده از زهراسادات
ای اهل سماوات بریزید سـتـاره میلاد محمّـد شده تکرار دوبــاره امـشـب هـمـه والشـمـس بخوانید از پــاره ی دل گــــــــــــل بفشانید میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان مبارکباد
هدایت شده از miss_sadege
💠 از قــرآن بــپــرس 💠 🔰 بــعــضــے از انــســانــها ڪــه از آزمــونــهاے گــونــاگــونــے عــبــور ڪــرده‌انــد،گــاهے بــر ســر دوراهیــ‌ها فــرزنــد،ثــروت و قــدرت را بــر آرمــانــ‌ها و ارزشــهایــے ڪــه ســالــها از آن دفــاع ڪــرده‌انــد،تــرجــیــح مــیــ‌دهنــد.چــنــےنــافــرادے چــه ســرنــوشــتــے خــواهنــد داشــتــ⁉️ ✨ قــُلــْ إِن كَانــَ آبــَاؤُكُمــْ وَأَبــْنــَاؤُكُمــْ وَإِخــْوَانــُكُمــْ وَأَزْوَاجــُكُمــْ وَعــَشــِيرَ‌تــُكُمــْ وَأَمــْوَالــٌ اقــْتــَرَ‌فــْتــُمــُوهَا وَتــِجــَارَ‌ةٌ تــَخــْشــَوْنــَ كَســَادَهَا وَمــَســَاكِنــُ تــَرْ‌ضــَوْنــَهَا أَحــَبــَّ إِلــَيْكُم مــِّنــَ الــلــَّـهِ وَرَ‌ســُولــِهِ وَجــِهَادٍ فــِي ســَبــِيلــِهِ فــَتــَرَ‌بــَّصــُوا حــَتــَّىٰ يَأْتــِيَ الــلــَّـهُ بــِأَمــْرِ‌هِ ۗ وَالــلــَّـهُ لــَا يَهْدِي الــْقــَوْمــَ الــْفــَاســِقــِينــَ ﴿٢٤﴾ ✨ بــگــو:«اگــر پــدران و پــســران و بــرادران و زنــان و خــانــدان شــمــا و امــوالــى كه گــرد آورده‌ايد و تــجــارتــى كه از كســادش بــيمــنــاكيد و ســراهايى را كه خــوش مــى‌داريد،نــزد شــمــا از خــدا و پــيامــبــرش و جــهاد در راه وى دوســتــ‌داشــتــنــى‌تــر اســت،پــس مــنــتــظــر بــاشــيد تــا خــدا فــرمــانــش را [بهاجــرا در]آورد.»و خــداونــد گــروه فــاســقــان را راهنــمــايى نــمــى‌كنــد.(۲۴) 📕ســورهمــبــاركه تــوبــه – آيه 24
هدایت شده از زهراسادات
سه داستان زیبای سه ثانیه ای 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 1️⃣ روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت 👈این یعنی ایمان...😌 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 2️⃣ كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت 👈اين يعنى اعتماد...☺️☺️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 3️⃣ هر شب ما به رختخواب ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فرداكوك ميكنيم 👈 اين يعنى اميد...😊😊😊 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✅برايتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا" را آرزو ميکنم ...
هدایت شده از زهراسادات
✨﷽✨ "اگر مومن باشید بقیت الله برای شما بهتر است" 🌸 سوره هود - آیه ٨٦ امام باقر (ع): 🔹به هنگامیکه قائم عج خروج کند به کعبه تکیه می زند و سیصد و سیزده مرد به نزدش حاضر می شوند, پس اولین سخنی که به زبان می آورد این آیه است : بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین. 🔹قائم توسط ترس یاری و به نصرت تأیید می‌شود. زمین برای او خواهد چرخید و گنج‌ها برای او ظاهر خواهد شد و سلطنتش مشرق و مغرب عالم را فرا خواهد گرفت. خداوند عزوجل به واسطه او دینش را ظاهر می‌کند، هر چند که مشرکان بر آن کراهت داشته باشند. در آن هنگام در زمین جای خرابی نیست جز آنکه آباد شود و روح ‌الله عیسی‌بن‌مریم فرود می‌آید و پشت سر او اقامه نماز خواهد کرد. . 🌸 بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۹۱
هدایت شده از حسبناالله
سلام علیکم دوستان بزرگوارم وقت همگی شما بخیر طاعات قبول ان شاءالله امیدوارم همیشه سلامت و تندرست و سعادتمند باشید الهی امین یارب العالمین ولادت با سعادت حضرت علی اکبر ابن الحسین علیه السلام رو خدمت شما تبریک عرض میکنم جاداره روز جوان رو هم محضرشما جوانان عزیز وطنم تبریک عرض کنم ان شاءالله همیشه دلتون شاد تنتون سالم و وجودتون بی بلا باشه و همتون سرفراز و برفراز باشید الهی امین یارب العالمین
هدایت شده از حسبناالله
امام زمان با چه كساني رابطه دارد ؟ هر عاشق و دلباخته طالب ديدار يار سفر كرده خويش است منتظران يوسف زهرا چشم به راه يك نگاه به جمال دلرباي او نشسته‌اند و هر روز صبح در دعاي عهد آرزوي ديدن او را دارند بارالها آن چهره نوراني را به من بنمااللهم ارني الطلعة الرشيده هر دوست مشتاق ملاقات و ديدن دوست خويش است همان‌گونه كه مي‌دانيد دوره غيبت به دو دوره كوتاه مدتغيبت صغرا و بلند مدتغيبت كبرا تقسيم مي‌شود دوره اول حدود 7-0 سال از سال 2-6-0 شروع شد و تا سال 3-2-9- ادامه يافت در اين دوره چهار نفر از بزرگان شيعه مقام نيابت خاص امام را به عهده داشته و داراي رابطه‌اي ويژه با آن حضرت بودند اما با پايان اين دوره چنين ارتباطي نيز قطع شده و رابطه خاص ديگر برقرار نمي‌شود البته حضرت به دوستان و شيعيانو حتي به ساير انسان‌ها توجه دارد حال اگر كسي فرد پاك و وارسته‌اي بود مورد توجه ويژه قرار مي‌گيرد و چه بسا توفيق ديدار حضرت را نيز مي‌يابد پس هر كس پاك تر و از گناه دورتر باشد رابطه روحي بهتري با امام زمانعليه السلام پيدا مي‌كند و عنايات بيشتر شامل حال او مي‌شود البته بايد توجه داشت ديدار و ملاقات از طرف حضرت انجام مي‌پذيرد يعني هر كس را او صلاح بداند و هر زمان كه او مناسب تشخيص دهد ديدار صورت مي‌گيرد نه اين كه فردي باشد كه هر وقت بخواهد خدمت امام برسد آيا ديدار حضرت مهديعليه السلام امكان دارد؟ هر عاشق و دلباخته طالب ديدار يار سفر كرده خويش است منتظران يوسف زهرا چشم به راه يك نگاه به جمال دلرباي او نشسته‌اند و هر روز صبح در دعاي عهد آرزوي ديدن او را دارند بارالها آن چهره نوراني را به من بنمااللهم ارني الطلعة الرشيده هر دوست مشتاق ملاقات و ديدن دوست خويش است سفارش امامان معصومعليهم السلام به دعا براي ظهور آن حضرت ما را براي اين ديدار آماده ساخته و شوق ديدار را افزون مي‌كند دعا براي ديدن آن حضرت از عبادت‌هاي مستحب است و اختصاص به زمان ظهور ندارد بلكه شامل زمان غيبت آن حضرت هم مي‌شود البته معمولا كساني كه در زمان غيبت آن حضرت را ديده‌اند ايشان را نشناخته‌اند در كتاب شريف مكيال المكارم ديدن امام زمانعليه السلام به چند صورت تقسيم شده است 1-ديدن و درك حضور امام زمانعليه السلام در زمان حيات؛ 2-ديدن و درك حضور ايشان پس از مرگ يعني در زمان ظهور زنده شده و به ديدار نائل مي‌آيد ديدار حضرت لطفي است كه شامل حال فرد مي‌گردد و لذا بايد با طهارت نفس بيشتر اين حال با صفا و اين لطف را حفظ كند آدمي بايد بداند حضرت او را دوست دارد و انسانيت عبوديت و سعادت او را مي‌خواهد امام صادق ع السلام فرمودند هر كس چهل روز دعاي عهد را بخواند اگر قبل از ظهور مهديعليه السلام از دنيا برود در زمان ظهور زنده مي‌شود و در زمره ياران امام عصرعليه السلام قرار مي‌گيرد و نيز هر كس بعد از نماز دعاي عهد را بخواند در خواب يا بيداري به ديدار آن حضرت نائل مي‌آيد البته ديدن امام زمانعليه السلام بر اساس خواست و اراده آن حضرت است و اگر مصلحت بداند شخص توفيق ديدار پيدا مي‌كند چه بسا كساني بوده‌اند كه پس از ديدن آن حضرت به غرور و انحراف و ادعاي كاذب گرفتار شده‌اند 3-در زمان غيبت در خواب يا بيداري جمال آن خورشيد محمدي و ماه علوي را ببيند بسياري از بزرگان شيعه و نيز مردم به ديدار آن حضرت رسيده‌اند البته در همان زمان حضرت را نشناخته‌اند اين در هميشه به روي منتظران وصال مفتوح و باز است؛ اما پيام اين افراد چنين بوده است مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز عثمان عمري نايب دوم امام عصرعجل اللهتعالي فرجه الشريف نقل مي‌كند يحضر الموسم كل سنة فيري الناس فيعرفهم و يرونه و لا يعرفونه؛آن حضرت هر سال در مراسم حج حضور مي‌يابد پس مردم را مي‌بيند و مي‌شناسد و مردم هم او را مي‌بينند اما نمي‌شناسند و امام صادق ع السلام فرمودنده اند صاحب الامر در ميان مردم راه مي‌رود در بازارهايشان رفت و آمد مي‌كند روي فرش‌هايشان گام مي‌نهد ولي او را نمي‌شناسند تا هنگامي كه خداوند اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفي كند بحار الانوار ج5-2- ص1-5-4- و امام زمانعليه السلام خود فرمودند در زمان غيبت كه از عموم مردم پنهان هستم از نايبان من پيروي كنيد بحار الانوار ج5-3- ص1-8-1- نتيجه آنكه ملاقات كنندگان با آن حضرت دو دسته‌اند 1- كساني كه حضرت را مي‌بينند ولي نمي‌شناسند همانگونه كه نايب دوم امام زمان فرمودند 2-كساني كه حضرت را مي‌بينند و مي‌شناسند؛ مانند نايبان چهارگانه در زمان غيبت صغري و بعضي از افراد در زمان غيبت كبري بر اساس روايات امام مهديعجل الله تعالي فرجه الشريف در ميان مردم زندگي مي كنند و غيبت آن بزرگوار به صورت عادي به معناي ناشناس بودن ايشان است؛ يعني مردم ايشان را مي بينند ولي نمي شناسند بنابراين اصل ديدار امكان پذير است آنچه ممكن است مورد سال باشد اين است كه آيا امكان دارد فردي حضرت را ببيند و او را
هدایت شده از حسبناالله
بشناسد؟ در پاسخ بايد گفت اگر مصلحت باشد امكان دارد چنان كه در برخي موارد بعضي افراد موفق شدند آن بزرگوار را ديده و بشناسند البته اين شناخت غالبا و در اكثر موارد پس از ديدار بوده است بر اساس روايات امام مهديعجل الله تعالي فرجه الشريف در ميان مردم زندگي مي كنند و غيبت آن بزرگوار به صورت عادي به معناي ناشناس بودن ايشان است؛ يعني مردم ايشان را مي بينند ولي نمي شناسند بنابراين اصل ديدار امكان پذير است آيا ديدار حضرت حضرت مهديعليه السلام فايده اي دارد؟ الففوايد و آثاري بر ديدار ولي عصرعليه السلام مترتب است از جمله ـ اثبات وجود حضرت انسان با ديدن امام خويش اطمينان قلبي بيشتري به وجودش پيدا مي‌كند و دچار ترديد نمي‌شود ـ حضور حضرت ديدار باعث مي‌شود آدمي دريابد حضرت در ميان مردم حضور دارد و آنان را مي‌بيند و بر احوالشان آگاه است لذا خود را تنها نمي‌داند ـ بركات و آثار ملاقات با امام زمانعليه السلام و استشمام نفس روحاني او و هم نفس شدن با عبد صالح خدا در جان و روح انسان اثر معنوي دارد انسان را با خدا آشناتر و به او نزديك‌تر مي‌كند و از شيطان و آلودگي‌ها دورتر مي‌كند و خواسته‌هايي كه بنابر مصلحت است مورد اجابت كامل واقع مي‌شود تزكيه نفس و طهارت باطن را در آدمي تقويت مي‌كند و روحيه عبادت و عبوديت و عمل به وظايف ديني را در انسان شديد‌تر مي‌كند ب ديدار ولي خدا پاسخي است به يك نياز و ميل دروني انسان انسان از لحاظ وجودي و روحي با امام زمانعليه السلام رابطه دارد از اين رو در درون جان خود حضور در محضر او را خواستار است و با ديدن او آرامشي خاص در آدمي ايجاد مي‌شود همان گونه كه ابراهيم خليلعليه السلام با درخواست ديدن چگونگي زنده شدن مردگان به دنبال آن آرامش و اطمينان نفس بود به علاوه در اين ديدار‌ها هدايت و راهنمايي و عنايت ويژه شامل حال انسان مي‌شود ج ديدار حضرت لطفي است كه شامل حال فرد مي‌گردد و لذا بايد با طهارت نفس بيشتر اين حال با صفا و اين لطف را حفظ كند آدمي بايد بداند حضرت او را دوست دارد و انسانيت عبوديت و سعادت او را مي‌خواهد از اين رو بايد در طريق بندگي بيشتر خدا گام بردارد و خود و محيط و جامعه را در مسير صحيح زندگي قرار دهد و ياد و معرفت نسبت به حضرت را زنده كند
هدایت شده از حسبناالله
حضرت آية الله استاد بزرگوار جناب آقاى سيد حسن ابطحى دامت ظله العالى در كتاب سير الى الله نوشته يك بنده خدائى گفت : در شب يازدهم ذيقعده (سال 1363) كه تولد حضرت على بن موسى الرّضا عليه آلاف تحية و الثنا من در مشهد مقدس بودم آن روزها از همه چيز حتّى از خدا و دين معنويات بطور كلّى غافل بودم ، گاهى بعضى از دوستان تذكّراتى بمن مى دادند كه خدائى هست قيامتى هست كمالات روحى و معنوى هست و بالاخره انسانيتى هست ، امّا من توجهى نداشتم و به فكر آخور و دنيا و حيوانيّت خود مثل اكثر مردم مشغول بودم ولى در آن شب گذرم به صحن مقدس حضرت على بن موسى الرضا (ع ) افتاد، چراغانى مفصلى كرده بودند وميلاد مسعود آن حضرت را جشن گرفته بودند و با آن كه ساعت ده شب بود در ميان صحن مطهر جمعيت زيادى با وِلْوِلِه و شور عجيبى مطلبى را به يك ديگر تذكّر مى دادند كه آن مطلب اين بود كه امشب تا بحال 21 نفر از مريضهاى صعب العلاج كه در حرم و اطراف آن دخيل شده بودند شفا يافته اند و هر كدام از مردم مدّعى ديدن چند نفر از آنها را بودند و خودشان ناظر شفا يافتن آنها بودند. در اين بين يك نفر از مقابل ما گذشت ديدم مردم به او اشاره مى كنند و ميگونيد اين هم يكى از آنهاست من جلورفتم تا از حقيقت حال او تحقيق كنم آن مرد به چشمم آشنا بود لذا اول پرسيدم ، من شما را كجا ديده ام ؟ او به من گفت : ديشب در فلان رستوران باهم غذا مى خورديم شما دلتان بحال من سوخته بود و با تاءسف بمن نگاه مي كردى من حدود نيم ساعت ، در مقابل شما نشسته بودم ، من باشنيدن اين جملات بيادم آمد كه شب گذشته من براى صرف غذا به رستوران رفته بودم ، در مقابل ميز ما فلجى كه از هر دو پا عاجز بود، روى چرخى نشسته بود و غذا مى خورد وبسيار در زحمت بود، من دلم بحالش سوخت و حتى از او اجازه گرفتم كه اگر مايل باشد پول غذايش را حساب كنم و حالا اين همان مرد است كه در مقابل من سالم راه مى رود. اول با ناباورى عجيبى باوگفتم ممكن است پاهايت رابمن نشان دهى ، تاببينم چگونه سلامتى خود را يافته اى ؟ آخر من شب گذشته پاهاى او را ديده بودم كه فقط دوقطعه استخوانى بيش نبود و ابدا گوشت ماهيچه اى نداشت او فورا شلوارش را بالازد ديدم پاها بطور معمول چاق و پرگوشت شده و ابدا اثرى از فلج در آنها ديده نمى شود!! اينجا بود كه ناگهان فرياد زدم خداجان كور باد چشمى كه تو را نمى بيند. چرا من اين همه از تو غافل بودم خدايا مرا ببخش من يك عمر در گناه و خطا بودم تورا نمى پرستيدم حتّى بخاطر اينكه راحت خطا و معصيت كنم تو را انكار ميكردم هرچه از رحمت و فضل و بزرگوارى و مهربانى تو ميگفتند من همه را ردّ مى كردم ، خدا يا غلط كردم اشتباه كردم ، تو اينقدر به من عنايت دارى ولى من نافرمانى ميكردم خدايا مرا ببخش ، خداجان به من مهربانى كن اگر تو مرا نيامرزى من بكجا پناه ببرم ، مردم دور من جمع شده بودند و از من جريان را سؤ ال مى كردند ولى من بهيچ وجه حوصله حرف زدن با آنها را نداشتم و تا صبح در آنجا اشك مى ريختم و برگذشته خود كه عمرى را به بطالت و غفلت گذرانيده بودم مى گريستم و تصميم گرفتم كه توبه كنم و هرچه سريعتر خود را به كمالات روحى برسانم و نگذارم دو باره زرق و برق دنيا من را به غفلت فرور ببرد. الهى بنده شرمنده هستم به درگاه تو سرافكنده هستم تو خالق هستى و من بنده تو كه از جرم و خطا درمانده هستم تو بيش از حد به من احسان نمودى و ليكن من سيه پرونده هستم مرا از نيستى هستى تو دادى ز كردارم بسى شرمنده هستم به جاى لطف و احسانت خدايا چرا غير از تو را جوينده هستم نشان دادى تو راه خويش ، امّا ره ديگر چرا پوينده هستم نظر بنما تو بر اين عبد فانى ترحّم كن تو را من بنده هستم مسيرم را رضاى خويشتن كن كه من راه تو را خواهنده هستم خطوط گمرهان سد كن برويم كه من خطّ تو را يابنده هستم
هدایت شده از حسبناالله
در كتاب سير الى الله (حضرت آية الله استاد بزرگوار جناب آقاى سيد حسن ابطحى دامت ظله العالى) از يك بنده خداى ديگر كه اسم نياورده كه مى گفت آن وقتها كه با اتوبوس از قم به تهران مى رفتيم و جاده قم تهران هنوز آسفالت نشده بود تقريبا حدود دامنه كوههاى حسن آباد راننده اتوبوس ماشين را نگه داشت و از مسافرين اجازه گرفت كه در وسط بيابان كنار جادّه دو ركعت نماز با سرعت بخواند و به سوى ما بر گردد و ما مسافرين اگر چه مى گفتيم حالا چه وقت نماز است ولى به هر طورى بود چون او خيلى اصرار داشت همه اجازه دادند كه فورا نمازش را بخواند و برگردد. وقتى به ماشين برگشت و پشت فرمان نشست من و اكثر اهل ماشين مايل بوديم كه بدانيم او به چه جهت در اينجا نماز خوانده و اساسا اين چه نمازى بوده كه قبل از ظهر با آن همه اصرار لازم بوده كه حتما آن را در اين مكان بخواند، لذا من گفتم : جناب آقاى راننده ممكن است بفرمائيد اين چه نمازى بود كه شما در اينجا خوانديد، و چرا از ميان اين جاده اين محل مخصوص را انتخاب فرموديد؟ او گفت در اين مكان خداى تبارك و تعالى مرا از خواب غفلت بيدار كرده و من هر وقت از اينجا مى گذرم به شكرانه آن نعمت مقيّدم دو ركعت نماز شكر بخوانم. من پرسيدم چگونه خداى تعالى شما را در اين جا از خواب غفلت بيدار كرده است ؟! او اوّل نمى خواست قضيه اش را نقل كند ولى وقتى با اصرار من و سائرين مواجه شد و بخصوص وقتى كه من به او گفتم : شايد قضيّه شما ديگران را هم از خواب غفلت بيدار نمايد. گفت : من چند سال قبل يك آدم بى بندو بار و غافل از خدا و مردم آزار عجيبى بودم ، هيچ چيز مرا به ياد خدا نمى انداخت تا آن كه يك روز كه اتّفاقا با ماشين سوارى شخصى خود تنها از اينجا عبور مى كردم ، به اين مكان رسيدم در اينجا سخت دچار فشار ادرار شدم . و ماشين را در كنار جاده پارك كردم و در كنار مزرعه اى كه محصول گندمش را جمع كرده بودند نشستم و بول كردم ناگاه ديدم زنبور درشتى روى زمين نشست و دانه گندمى را كه در آنجا افتاده بود و از مزرعه باقى مانده بود با دندان برداشت و به سوى سنگلاخ ‌هائى كه تقريبا در دامنه آن كوه قرار گرفته بود حركت كرد و رفت من ناخودآگاه به فكر افتادم كه زنبور باگندم چه ارتباطى دارد او گوشتخوار است . حتما گندم را براى كار ديگرى مى خواهد. لذا با خود گفتم لازم است كه دنبال او بروم . با سرعت عقب او رفتم ديدم در ميان آن سنگلاخ ‌ها گنجشكى مرده و دو جوجه تازه (از تخم سر بيرون آورده ) به جاى گذاشته كه هر دوى آنها زنده هستند آنها وقتى صداى ويز ويزبال زنبور را شنيدند دهان خود را باز كردند و آن زنبور دانه گندم را به دهان آنها انداخت و رفت چيزى نگذشت كه دوباره همان زنبور همين عمل را تكرار كرد من مدّتى در كنار آن جوجه ها نشسته بودم و آن زنبور مكرّرا مى رفت و گندم و يا هر خوردنى ديگرى را مى آورد و شكم اين جوجه هاى گرسنه بى مادر را سير مى كرد. همه اينها فريادى بود كه از موجوديّت محبوبم حضرت حقّ به سر من كشيده مى شد و مرا از خواب غفلت بيدار مى كرد من در آن هنگام اشك مى ريختم و با گريه و فرياد بر سر خود مى زدم كه چرا من تا اين حدّ از اين خداى مهربان كه زنبور را براى زنده نگه داشتن جوجه گنجكشها مأ مور مى كند غافل بودم ، كور باد چشمى كه تو را نبيند و بدا به حال كسى كه از محبّت تو در دلش چيز نباشد و به خود خطاب مى كردم و آهسته مى گفتم و اشك مى ريختم كه : اى مركز دايره امكان وى زبده عالم كون و مكان تو شاه جواهر ناسوتى خورشيد مظاهر لاهوتى تا كى زعلائق جسمانى در چاه طبيعت تن مانى ؟ تا چند به تربيت بدنى قانع به خزف ز در عدنى صد فلك ز بهر تو چشم براه اى يوسف مصرى بدر آى زچاه تا والى مصر وجود شوى سلطان سرير شهود شوى دو روز اَلَست بلى گفتى امروز به بستر لا خفنى تا كى ز معارف عقلى دور به ز خارف عالم حسن مغرور از موطن اصلى نيارى ياد پيوسته به لهو و لعب دلشاد نه اشك روان نه رخ زرد الله الله تو چو بى دردى ؟ يكدم بخود آى و ببين چه كسى به چه دل بسته اى بكه همنفسى زين خواب گران بردار سرى برگير زعالم اولين خبرى و سپس دست به طرف آسمان دراز كردم و گفتم : اى محبوبم ، عزيزم ، خداى مهربانم ، مرا ببخش و از گذشته ام صرفنظر فرما، تو كه در گذشته بر من منّت گذاشته اى مرا همه چيز داده اى توئى كه به من نيكى كرده اى و مرا از بدبختيها نجات داده اى ، خدايا از اين ساعت مرا از خود جدا مفرما اى تو نعمت من و بهشت من ، اى تو دنياى من ، اى تو آخرت من ، اى خداى مهربان يا اللّه ، بالاخره آن روز در كنار آن جوجه گنجشكها و حركات آن زنبور كه وجود خدا را كاملا در آنجا حس مى كردم بقدرى نشستم و گريه كردم و سر بسجده گذاشتم و اشك ريختم و از محبوب تازه ام يعنى خداى مهربان عذر خواهى و توبه نمودم كه قلبم روشن شد و دانستم ديگر از خواب غفلت بيدار شده ام و بايد براى نزديك ش
هدایت شده از حسبناالله
دن به پروردگارم فعاليت كنم و حجابهاى نورانى و ظلمانى را برطرف نمايم و به سوى كمالات روحى پرواز كنم لذا در آن روز به شكرانه اين نعمت بزرگ دو ركعت نماز شكر خواندم و مقيّدم كه هر زمان از اين محل عبور مى كنم دو ركعت نماز شكر بخوانم و از پروردگارم تشكر نمايم . الهى بردر تو روسياهى نشسته خسته با حال تباهى به درگاه تو با اين چشم گريان فكنده سر گداى بى پناهى ترحّم كن بر اين محزون نالان نما از مرحمت بر او نگاهى الهى از گنه شرمنده ام من تو از حال دل زارم گواهى حديث اكرم الضّيف تو خواندم منم مهمان به دربارت الهى غريق شهوت و ذنب و گناهم به بحر رحمتت هستم چوكاهى
هدایت شده از حسبناالله
حضرت آية الله استاد بزرگوار جناب آقاى سيد حسن ابطحى دامت ظله العالى در كتاب سير الى الله مى فرمايد: در تابستان گرمى شخصى به من تلفن زد كه آقا من از شما ميخواهم ولو براى نيم ساعت هم كه شده به منزل ما بيائيد كه كار لازمى با شما دارم ، من كه فرصت اجابت اين گونه تقاضاها رانداشتم در جواب گفتم من شما را نمى شناسم و علاوه متأ سفانه نمى توانم به اين گونه از دعوتها پاسخ مثبت بدهم ، زيرا كار زيادى دارم و فرصتم بسيار كم است امّا او اصرار زيادى كرد و وقتى كه خودش را معرفى نمود، ديدم از دور نام او را شنيده ام به او گفتم : اجمالا مطلبتان را بفرمائيد شايد يكروز خدمتتان برسم . او گفت : من دوست دارم مطلبم را در منزل براى شما نقل كنم و علاوه لحظه اش هم دير است وقتى شما جريان را ملاحظه فرموديد متوجّه خواهيد شد كه من چه ميگويم به هرحال من قبول كردم و به منزل او رفتم ديدم كتاب پرواز روح را روى ميز مطالعه اش گذاشته و اشك از گوشه هاى چشمش سرازير گرديده و ميگويد: خدايا مرا ببخش ، مرا عفوكن ، من چقدر از غافله عقب هستم و وقتى چشمش به من افتاد آغوشش را باز كرد و مرا در بغل گرفت و گفت : خدا شما را جزاى خير عنايت كند اين كتاب مرا از خواب غفلت بيدار كرد حالا ميخواهم اولا به شما بگويم من كه بوده و در چه خواب عميقى بسر برده ام ، حالا با من بيائيد تا ببينيد كه من چه ميكرده و چقدر بد بوده ام ، سپس او جلو افتاد و من عقب سر او ميرفتم اول آلبوم عكسهايش را ميخواست به من نشان بدهد من پس از ديدن دوعكس كه فوق العاد منظره بدى داشت يعنى زنهاى لخت و مناظر شهوت انگيز و مجالس رقص و غيره بود لذا شبهه كردم كه بقيّه اش را نگاه كنم و او ميگفت : بقيّه اش بدتر از اينهاست ، سپس به من گفت : شما شاهد باشيد كه همه آنها را پاره ميكنم و در آتش مى سوزانم و اين كار را كرد، پس از آن در يخچال بزرگى را باز كرد و با آن كه چند سالى از انقلاب اسلامى ايران گذشته بود و در ايران مشروبات الكلى پيدا نمى شد انواع مشروبات خارجى در يخچالش ديده مى شد كه آنها را در ميان چاه فاضلاب منزلش خالى كرد، وسايل موسيقى هرچه داشت شكست و از كار انداخت ، عكسهاى هنر پيشه هاى معروف جهان را كه جمع كرده بود پاره كرد و در زباله دان ريخت ، مجلات خارجى كه مناظر بسيار بدى داشتند و همه اش تحريك شهوت ميكرد سوزاند و از بين برد و سپس مثل زن بچه مرده نشست و هاى هاى گريه كرد و گفت من چرا تا به حال از همه چيز غافل بوده ام ؟ من وقتى به زندگى گذشته ام نگاه مى كنم خودم را مانند حيوان بى شعورى مى بينم كه در آخورى فقط مى خورده و مى خوابيده و عمل زناشوئى مى كرده با اين تفاوت كه او روز قيامت مورد مؤ اخذه واقع نمى شود ولى خداى تعالى بخاطر عقلى كه به من داده مرا مؤ اخذه خواهد كرد حالا شما بفرمائيد من چگونه خسارتهاى گذشته ام را جبران كنم ؟ من به او گفتم : عمده گرفتارى انسان همين خواب غفلت است كه بحمداللّه شما از آن بيدار شده ايد و شما هنوز نسبتا جوانيد مى توانيد به راحتى از خداى تعالى طلب عفو و بخشش و توبه كنيد و بلكه همين اعمال كه در مقابل چشم من انجام داديد توبه شماست وقتى اين جمله اميد بخش مرا شنيد باز شروع به گريه كرد و گفت : آقا من خيلى گناهكارم من خيلى بدبختم به او گفتم گناه تو هرچه بزرگ باشد عفو خدايتعالى بالاتر و بزرگتر است اميدوار باش و نگذار شيطان با القاء ياءس و نا اميدى اين حالت يقظه و بيدارى را از تو بگيرد هر چه گناه بيشترى دارى شبهاى بيشترى در خانه خدايتعالى راز و نياز كن و نگذار دوباره حالت غفلت و قساوت تو را بگيرد به هر حال او به حمداللّه به دستورات من توجه كاملى نمود و از آن لجنزار و زندگى حيوانى نجات پيدا كرد و مى رود كه انشاء اللّه يكى از اولياء خدا گردد. غيرذات تو مرا دلبر و دلدارى نيست جز رضاى تو ومخلوق توام كارى نيست عاقبت كار چو بر دست و يد قدرت تست بجز از لطف توام ياور وغمخوارى نيست بجز از چشمه لطف وكرمت اى اللّه آب دگر به نُهور بدنم جارى نيست شاكرم چونكه مرا با توسر وكارى هست كه به غيرتومرا محرم اسراى نيست ازهمانروز كه مشمول عنايت شده ام غير بار غم تو بر بدنم بارى نيست
هدایت شده از زهراسادات
شاگردي از استاد خود پرسيد: خواهش مي‌کنم به من بگو از کجا بايد يک انسان خوب را تشخيص دهم؟ استاد جواب داد: تو نمي‌تواني از روي سخنان يک فرد، تشخيص دهي که او يک انسان خوب است؛ حتي از ظاهر هيچ فردي نيز نمي‌تواني به اين شناخت برسي، اما مي‌تواني از فضايي که در حضور آن فرد، به وجود مي‌آيد، او را بشناسي؛ زيرا هيچ کس قادر نيست فضايي در اطراف خود ايجاد کند که با روحش سازگاري نداشته باشد: اين يعني بازتاب شعور دروني وتشعشعات ما به هستي!!!!
هدایت شده از زهراسادات
خیلی قشنگه: ... ﻳﮏ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎﻳﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﺶ در خانه هاى سالمندان، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎﻱ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ 5 ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 🍀 ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺣﺴﺮﺕ: ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﻰ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ. 🍀ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭﻡ: ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩﻡ. 🍀ﺣﺴﺮﺕ ﺳﻮﻡ: ﮐﺎﺵ ﺷﺠﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻢ. 🍀ﺣﺴﺮﺕ ﭼﻬﺎﺭﻡ: ﮐﺎﺵ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻡ. 🍀ﺣﺴﺮﺕ ﭘﻨﺠﻢ: ﮐﺎﺵ ﺷﺎﺩﺗﺮ ﻣﻲ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📚 👈 خزیمة و پادشاه روم خزیمة ابرش پادشاه عرب بدون مشورت پادشاه روم که از دوستان صمیمی وی بود کاری انجام نمی داد رسول را به نزد او فرستاد، و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست. او در نامه اش نوشت: من برای هر یک از دختران و پسران خویش مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این کار چیست؟ پادشاه روم جواب فرستاد که: ثروت، معشوق بی وفاست و دوام ندارد، بهترین خدمت به فرزندان این است که، آنان را از مکارم اخلاق و خویهای پسندیده برخوردار کنید، تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد. 📗 ص 270 ✍ سدیدالدین محمد عوفی
📚 👈 شاگرد بزاز جوانك شاگرد بزاز، بی خبر بود كه چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی دانست این زن زیبا و متشخص كه به بهانه ی خرید پارچه به مغازه ی آنها رفت و آمد می كند، عاشق دلباخته ی اوست و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا برپاست. یك روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا كردند. آنگاه به عذر اینكه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول همراه ندارم، گفت: «پارچه ها را بدهید این جوان بیاورد و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد.». مقدمات كار قبلا از طرف زن فراهم شده بود. خانه از اغیار خالی بود. جز چند كنیز اهل سِر كسی در خانه نبود. محمدابن سیرین كه عنفوان جوانی را طی می كرد و از زیبایی بی بهره نبود- پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد، در از پشت بسته شد. ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود كه خانم هرچه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی كه خود را هفت قلم آرایش كرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت. ابن سیرین در یك لحظه ی كوتاه فهمید كه دامی برایش گسترده شده است. فكر كرد با موعظه و نصیحت یا با خواهش و التماس خانم را منصرف كند، دید خشت بر دریا زدن و بی حاصل است. خانم عشق سوزان خود را برای او شرح داد، به او گفت: «من خریدار اجناس شما نبودم، خریدار تو بودم.» ابن سیرین زبان به نصیحت و موعظه گشود و از خدا و قیامت سخن گفت، در دل زن اثر نكرد. التماس و خواهش كرد، فایده نبخشید. گفت چاره ای نیست؟ باید كام مرا برآوری. و همینكه دید این سیرین در عقیده ی خود پافشاری می كند، او را تهدید كرد، گفت: «اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا كامیاب نسازی، الآن فریاد می كشم و می گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است كه چه بر سر تو خواهد آمد.» موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می داد كه پاكدامنی خود را حفظ كن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می شد. چاره ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فكری مثل برق از خاطرش گذشت. فكر كرد یك راه باقی است؛ كاری كنم كه عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ كنم، باید یك لحظه آلودگی ظاهر را تحمل كنم. به بهانه ی قضای حاجت از اطاق بیرون رفت، با وضع و لباس آلوده برگشت و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم كشید و فورا او را از منزل خارج كرد. بدین ترتیب، ابن سیرین با استمداد از خداوند متعال، خود را با یک لحظه آلودگی ظاهری، برای همیشه از آلودگی معنوی نجات داد. خداوند به سبب این عملِ عفیفانه ی او، علم تعبیر خواب را به او آموخت و او در این علم به مقامی رسید که پس از معصومان علیهم السلام، هیچ کس بدان نرسید. 📗 جلد 2 ✍ علامه شهید مرتضی مطهری
💢 فریب نخورید ✅امام علی(ع): فریب فراوانی و نماز جماعت مردمی که بدنهایشان در کنار هم ولی دلهایشان است را مخور. 📚الأمالی للصدوق، صفحه ۴۲۴
💢 چرا امام زمان، آل محمد نامیده شد؟   ✅ابوحمزه ثمالی می گوید: از حضرت امام محمد باقر (ع) پرسيدم: اى فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نيستيد؟ فرمود: بلى! عرض كردم: پس چرا فقط امام زمان (ع) قائم ناميده شده است؟ فرمودند: هنگامى كه جدّم امام حسين عليه السّلام كشته شد فرشتگان گريستند و ضجّه زده و به درگاه الهى ناليده و گفتند: اى خدا و اى سرور ما آيا از كسى كه برگزيده و فرزند برگزيده و بهترين خلق تو را كشته غافل هستى؟ خداى عزّ و جلّ به ايشان وحى نمود: اى ملائكه من آرام باشيد به عزّت و خودم از قاتلين او انتقام خواهم گرفت اگر چه در زمان بعد باشد، سپس ائمّه اى كه از فرزندان امام عليه السّلام هستند را به ايشان نشان داد، آنها مسرور و شدند در بين فرزندان حضرت يكى از آنها ايستاده و نماز مى خواند، حقّ تعالى فرمود: با اين قائم از قاتلين انتقام خواهم گرفت. علل الشرائع صفحه532