eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.3هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.5هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 چرا امام زمان، آل محمد نامیده شد؟   ✅ابوحمزه ثمالی می گوید: از حضرت امام محمد باقر (ع) پرسيدم: اى فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نيستيد؟ فرمود: بلى! عرض كردم: پس چرا فقط امام زمان (ع) قائم ناميده شده است؟ فرمودند: هنگامى كه جدّم امام حسين عليه السّلام كشته شد فرشتگان گريستند و ضجّه زده و به درگاه الهى ناليده و گفتند: اى خدا و اى سرور ما آيا از كسى كه برگزيده و فرزند برگزيده و بهترين خلق تو را كشته غافل هستى؟ خداى عزّ و جلّ به ايشان وحى نمود: اى ملائكه من آرام باشيد به عزّت و خودم از قاتلين او انتقام خواهم گرفت اگر چه در زمان بعد باشد، سپس ائمّه اى كه از فرزندان امام عليه السّلام هستند را به ايشان نشان داد، آنها مسرور و شدند در بين فرزندان حضرت يكى از آنها ايستاده و نماز مى خواند، حقّ تعالى فرمود: با اين قائم از قاتلين انتقام خواهم گرفت. علل الشرائع صفحه532
❔برخی می گویند در روایات شیعه سندی دال بر تولد امام زمان علیه السلام وجود ندارد و تولد این امام ای بیش نیست ❕خواستم در این رابطه توضیح بدهید ❗️❗️ 💠💠 👌براستی چگونه کسی می تواند منکر تولد امام زمان علیه السلام شود در حالی که صدها سند بر این در کتب و روایات ما نقل شده است که قابل انکار نمی باشد . ❕شیخ طوسی از ، دختر امام جواد عليه السلام نقل می کند که می گوید ؛ 👌 « ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) نيمه شعبان سال 255 در پى من فرستاد و فرمود: «اى عمّه! امشب، افطارت را نزد من باش كه خداى عز و جل تو را با [تولّد] ولى و حجّتش بر خلقش مى كند. او جانشينم پس از من است». 💠از اين خبر، خوشحالى فراوانى به من دست داد. بلافاصله لباس به تن كردم و همان لحظه بيرون آمدم و خود را به ابو محمّد (امام عسكرى) رساندم.‌... ❕من حاضر و ناظر بودم كه از او ولىّ خدا- كه درودهاى خدا بر او باد- با سجده گاههايش به زمين آمد و من هم شانه هايش را گرفتم و او را در دامانم نشاندم. پاكيزه بود و همه كارهايش به انجام رسيده بود. ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) مرا صدا زد و فرمود: «اى عمّه! بشتاب و پسرم را برايم بياور». او را نزد ايشان بردم. وى را گرفت و زبانش را بيرون آورد و بر دو چشمان او ماليد و او چشمانش را گشود. سپس زبانش را در دهانش كرد و كام او را برداشت و همين گونه به گوشهايش كرد و آن گاه او را روى كف دست چپش نشاند و ولىّ خدا نشست. آن گاه دست بر سرش كشيد و به او فرمود: «پسر عزيزم! به قدرت خدا سخن بگو ...» 📚الغیبه طوسی ص 234_ بحار الانوار ج 51 ص 17_ اعلام الوری ج 2 ص 214_ و ... ❕در نقل آمده است ؛ «هنگامى كه صاحب الزمان از دل مادرش بيرون آمد، بر زانوانش نشست و دو انگشت اشاره اش را راست گرفت و سپس عطسه كرد و فرمود ؛ «ستايش، ويژه خداى جهانيان است. خدايا! بر سَرورمان محمّد و خاندان او درود فرست! بنده اى ياد كننده خدا نه مغرور و نه متكبّر» و سپس فرمود: «ستمكاران پنداشتند كه حجّت خدا از ميان رفته است. اگر به ما اجازه داده مى شد، ترديد از مى رفت». 📚کمال الدین یک جلدی ص 430_ الغیبه طوسی ص 244_ اعلام الوری ج 2 ص 217 ❕ابی هاشم جعفری به امام عسکری عرضه داشت « جلالت شما مرا مانع شده تا مساله ای را از شما سوال کنم آیا برای شما فرزندی است ؟ امام علیه السلام فرمود: آری ،راوی گفت : اگر حادثه ای برای شما اتفاق افتاد کجا از او سوال کنم فرمود: در مدینه» 📚الکافی ج 1 ص328 👌احمد بن می گوید : « بعد از کشته شدن زبیری نامه ای از امام عسکری به دستم رسید که در ان نوشته شده بود این جزای کسی است که بر خدا و اولیایش افترا ببندد و گمان می کند که میتواند مرا بدون جانشین بکشد و قدرت خدا را چگونه دیده است آن گاه می گوید : فرزندی برای ان حضرت در سال 255 شد که اسم ایشان را محمد گذاشت » 📚کافی ج1 ص328 ❕عمرو می گوید: «امام عسکری فرزندش را به من نشان داد و گفت این امام شما پس از من است» 📚الکافی ج1 ص328 👌معاوية بن حكيم و محمّد بن ايوب بن نوح و محمّد بن عثمان عمرى مى گويند ؛ ❕«امام عسكرى عليه السّلام در منزل خود فرزندش را بر ما كه چهل نفر بوديم عرضه داشت و فرمود: اين امام شما بعد از من و من بر شماست، او را اطاعت كنيد و بعد از من متفرّق نشويد ...». 📚کمال الدین ج2 ص 435_ الغیبه طوسی ص 357 💠روایات تولد امام زمان علیه السلام بسیار فراتر از این مقدار است که می توانید انبوه این روایات را از منابع مختلف و معتبر شیعه در آدرس های زیر مشاهده کنید ؛ 📚الکافی ج 1 ص 514 به بعد _ کمال الدین ج 2 ص 429 به بعد _ بحار الانوار ج 51 ص 150 به بعد و ج51 ابواب 1_ 18_ 19 و ..._ منتخب الاثر ج 1 ص 367 به بعد ❕ممکن است برخی به که ارائه شد اشکال سندی بگیرند ، این افراد توجه ندارند که بر اساس مبنای صحیح و مورد اتفاق بزرگان شیعه که معروف است به مبنای « موثوق الصدوری » در صحت روایات ، تمام روایات مذکور که در کتب معتبر آمده است صحیح و قابل اعتمادند چرا که کثرت نقل و قرائن فراوان دیگری بر آنها گواهی می دهد و ضعف سند سبب سلب نمی شود ❕از این گذشته ما قبلا و قطعی بودن روایات وجود امام زمان علیه السلام را ثابت کرده ایم ، با اثبات تواتر جایی برای تردید در این مساله باقی نمی ماند .
هدایت شده از منتظران ظهور
❔چرا به امام صادق ، می گویند ❗️مگر بقیه امامان معاذ الله کاذب بوده اند که ایشان صادق شده اند ❕❕ 💠💠 👌از آنجایی که تمام امامان ما نور واحدی هستند ، ویژگی ها و صفاتی که لازمه امامت است ، از یکدیگر ارث می برند و همه آنان حائر یکدیگر هستند . ❕پیامبر گرامی فرمود: ٌ« تمام امامان در فضل و نزد خداوند یکسان هستند » 📚اثباه الهداه ج 2 ص237 🔹و فرمود ؛ « اولین ما مانند اخرین ما و اخرین ما مانند اولین ما هستند » 📚بحار الانوار ج 25 ص360 ❕اگر هر یک از امامان به لقبی خاص خوانده می شوند ، به این معنا نیست که سایر امامان ، از آن صفت و لقب بی بهره بوده اند ، بلکه این نامگذاری ها از آن جهت است که صفتی خاص از میان صفات یکی از امامان در جامعه ظهور و بروز خاصی داشته است و جامعه را تحت تاثیر قرار داده است لذا آن امام به همان صفت خوانده می شده است ، اگر چه بقیه امامان نیز آن صفت را به نحو کامل دارا بوده اند . ❕در رابطه با لقب امام ششم به صادق علیه السلام نیز همین بوده است . 🔹ابن خلكان از علمای مطرح اهل سنت می نویسد ؛ « جعفر بن محمد صادق يكى از امامان دوازده گانه مذهب شيعه است، او از بزرگان اهل بيت عليهم السّلام بوده و از جهت راستى در ملقب به صادق گرديده است » 📚وفیات الاعیان ج 1 ص 327 ❕گفته شده است كه منصور دوانيقى كه خود از كينه توزترين دشمنان امام صادق عليه السّلام است، اين لقب را به او نسبت داده است. در بيان سبب اين مطلب آورده اند كه ابو خراسانى از امام صادق عليه السّلام خواست كه او را به قبر جدّش امير المؤمنين عليه السّلام كه در آن زمان مخفى بود، راهنمايى كند. امّا امام صادق عليه السّلام از اين كار خوددارى كرده و به او خبر داد كه قبر امام امير المؤمنين عليه السّلام در ايّام حكومت مردى كه او را ابو جعفر منصور مى نامند ظاهر خواهد شد. 👌ابو مسلم به منصور اين خبر را در ايّام حكومتش داد. در آن زمان منصور در رصّافه بغداد ساكن بود. او از شنيدن اين خبر شد و گفت ، اين همان شخص راستگوست . 📚موسوعه الامام الصادق ج 1 ص 22 ❕بلکه اساسا این لقب توسط پیامبر گرامی به امام ششم علیه السلام اطلاق گردیده است . 🔹از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام پرسيدند كه امام بعد از تو كيست؟ فرمود: محمّد باقر كه علم را مى شكافد شكافتنى. پرسيدند كه: بعد از او امام كه خواهد بود؟ فرمود: جعفر كه نام او نزد اهل آسمانها صادق است. ❔گفتند: چرا به خصوص او را مى نامند و حال آن كه همه شماها صادق و راستگوييد؟ 🔹فرمود ؛ « خبر داد مرا پدرم از پدرش رسول خدا كه آن حضرت فرمود ؛ « چون متولّد شود فرزند من جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين عليهم السّلام او را صادق ناميد، زيرا كه پنجم از فرزندان او جعفر نام خواهد داشت و دعوى امامت خواهد كرد به دروغ از روى افتراء، و او نزد خدا كذّاب افتراكننده بر خدا است، پس حضرت امام زين العابدين عليه السّلام گريست و فرمود كه: گويا مى بينم جعفر كذّاب را كه برانگيخته است خليفه جور زمان خود را بر تفتيش و تفحّص امام پنهان » 📚دلائل الامامه ص 112_ بحار الانوار ج 46 ص 230 ❕شیخ صدوق نیز در معانی الاخبار چنین می آورد ؛ « او به صادق نامیده شد تا از جعفر کذاب که به دروغ ادعای امامت می کند شود» 📚معانی الاخبار ص65
🤔 ❔آیا حقیقت دارد که پیامبر به خلافت ابوبکر و عمر بشارت داده است ❗️می گویند درتفسیر قمی این مطلب آمده است ❕❕ 💠💠 👌برخی علمای اهل سنت با استناد به مطلبی در تفسیر قمی معتقدند که بشارت به خلافت ابوبکر و عمر مورد بیان پیامبر گرامی قرار گرفته است و می نویسند مطلبی چنین ساده و روشن در تفسیر قمی بر خلافت ابوبکر و عمر چگونه برشیعیان مخفی مانده است ؛ 📚راز دلبران ، مولوی چابهاری ، ص 23 ❕آنچه مورد اینان قرار گرفته است این نقل تفسیر قمی در مورد شان نزول سوره تحریم است که می گوید ؛ « اين آيات به اين جهت نازل شد كه رسول خدا در خانه همسرش حفصه دختر عمر بود و همسر ديگر پيامبر بنام ماريه نزد آن حضرت بود حفصه از اين واقعه ناراحت شد و به رسول خدا اعتراض كرد و گفت: امروز متعلق به من بود و اينجا هم خانه من است. پيامبر خجالت كشيد و فرمود : آرام باش ماريه را بر خودم حرام كردم. مي خواهم مطلبي را بگويم كه نبايد آن را افشا كني و به كسي ديگر بگويي . وبدانكه اگر آن را افشا كني به لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم گرفتار خواهي شد . حفصه پذيرفت و قول داد كه سر پيامبر را افشا نكند. فرمود: پس از من ابو بكر و سپس پدرت عمر خلافت را بدست خواهند گرفت. حفصه پرسيد: چه كسي اين خبر را به تو داده است. فرمود: خدا اينگونه به من خبر داده است. حفصه همان لحظه به عائشه خبر داد و او به پدرش ابوبكر. ابوبكر نزد عمر آمد و گفت: عائشه سخني از زبان و او از پيغمبر نقل كرد كه من اعتماد به حرف او ندارم تو خودت از حفصه سوال كن. عمر نزد دخترش حفصه آمد و جريان را مطرح كرد. ابتدا حفصه انكار كرد اما با اصرار عمر خبر را تاييد كرد » 📚تفسیر قمی ج 2 ص 376 🔸برای پاسخ باید داشت که علمای اهل سنت نقل می کنند که پیامبر گرامی پیوسته از هایی که پس از ایشان تا روز قیامت دامنگیر امت اسلامی می شود خبر می داده است . ❕مسلم نقل می کند که می گفت ؛ « به خدا سوگند من آگاه هستم به هر فتنه ای که تا روز قیامت اتفاق می افتد چرا که پیامبر من را به آن آگاه کرده است » 📚صحیح مسلم ج 4 ص 2216 ❔آیا خبر دادن پیامبر از فتنه ها تا روز قیامت به معنای دادن به آن فتنه ها است که دامنگیر مسلمین می شود و روزگار آنها را سیاه می کند ؟ آیا می توان گفت پیامبر از وقوع این فتنه ها بوده و به آن بشارت داده است ! آیا کسی می تواند چنین حرفی را بزند ❗️پیامبر گرامی تنها از فتنه ها خبر می دهد بی آنکه هیچ در آن باشد ❕ 👌هر گاه پیامبر گرامی قصد بشارت دادن به امت اسلامی را داشتند ، از تعبیر استفاده می کردند و می فرمودند ؛ « شما را به مهدی می دهم که در میان امت من در آن هنگام که امتم گرفتار اختلاف و زلازل است ، ظهور می کند و زمین را از قسط و عدل پر می کند ، چنان که از ظلم و جور پر شده باشد و تمام آسمان و زمین از او راضی می گردند ...» 📚مسند احمد بن حنبل ج 18 ص 62 ❕پیامبر گرامی طبق نقل تفسیر خبر می دهند که ابوبکر و عمر خلافت اسلامی را به دست می گیرند . این سخن پیامبر گرامی تنها خبر دادن از ای است که پس از ایشان امت اسلامی را فرا می گیرد . 👌همانطور که پیامبر گرامی از امت نسبت به علی علی علیه السلام خبر داده و فرمود ؛ « کینه هایی مردم نسبت به تو در دل دارند که هنگامی آنها را آشکار خواهند کرد که من از دنیا رفته باشم» 📚المعجم الکبیر ج11 ص73 _ مسند ابی یعلی ج1 ص426 👌پیامبر گرامی خبر می دهد که ابوبکر و عمر بر اساس کینه ای که از علی علیه السلام به و دل داشتند ، در میان امت اسلامی بر پا کرده پس از شهادت ایشان ، خلافت را غصب کرده و به دست می گیرند . 🔸 پیامبر گرامی از بنی امیه نیز پس از خود خبر داده است چنان که در آمده است ؛ « پیامبر در خواب دیدند میمون هایی از منبر او پایین می آیند و بالا می روند . بسیار از این مساله غمگین شد زیرا این خواب از حوادث ناگواری در آینده در رهبری بعد از پیامبر خبر میداد » 📚تفسیر فخر رازی ج20 ص236 ❔آیا اهل سنت بر اساس نقل فوق می گویند که پیامبر گرامی به خلافت بنی امیه بشارت داده است یا تنها خبر از آنچه داده است که واقع خواهد شد ❗️ ❕از این گذشته اساسا نقلی که در تفسیر قمی آمده است روایت و مستند به علیه السلام نیست ، بلکه سخن و نقل خود مرحوم قمی است که به صورت مرسل و بدون سلسله بیان شده است ❗️ ❔چگونه اهل سنت می تواند با نقل بسیار ضعیفی همانند نقل فوق به بشارت به خلافت ابوبکر و عمر استناد کرد ❕
💢به شما سفارش میکنم... ✅از سفارش‌های امام حسن عسکری(ع): شما را می‌کنم به سعی و کوشش برای خدا، و بازگرداندن امانت، و طول دادن سجده و خوش‌همسایگی؛ هر یک از شما وقتی در دین خود پارسا باشد و گوید و امانتدار باشد و اخلاقش را با مردم خوب کند، گفته خواهد شد: او است. و این مرا می‌کند. از خدا بترسید و مایه و آبرومندی ما باشید، نه باعث عیب و ننگ ما. دوستی‌ها را به سوی ما کنید و هر گونه زشتی را از ما دور سازید؛ زیرا هر خوبی‌ای که درباره ما گفته شود، ما اهل آن هستیم و هر بدی و درباره ما گفته شود، ما چنان نیستیم. خدا را بسیار یاد کنید و همیشه به یاد مرگ باشید و زیاد بخوانید و بر حضرت محمد(ص) فراوان صلوات فرستید. 📚تحف العقول ، صفحه ۴۸۷
📍مسلمان شدن ارمنی بدست شیخ عباس قمی(ره) ✳️امام خمینی رحمه الله علیه خاطره ای از سفر خود با مرحوم حاج بیان می کند.   📌خورشید خود را بالاى سر ماشین کشیده بود و باران گرما بر سرمان مى ریخت . بیابان سوزان و بى انتها در چشمهایمان رنگ مى باخت و به کبودى مى گرایید از دور هم ، چیزى دیده نمى شد، ناگاه ماشین ما که از عازم تهران بود از حرکت ، ایستاد، راننده که مردى بلند و سیاه چرده بود با عجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت :    📌بله پنچر شد و آنگاه به صندلى ما که در وسطهاى ماشین بود، آمد، به من چون بودم حرفى نزد. ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى (ره ) و گفت :    📌اگر مى دانستم تو را اصلا سوار نمى کردم از نحسى قدم تو بود که ماشین ، ما را در این وسط خشک و برهوت معطل گذاشت ، یا الله برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى .    📌البته راننده تا حدى تقصیر نداشت . این طاغوت و حکومت ضد دین زمان بود که تبلیغات ضد اسلام و را بجایى رسانده بود که عده زیادى از مردم قدم آخوند و روحانى را نحس مى دانستند و اگر گرهى در کارشان مى افتاد و آنجا حضور داشت ، به حساب او مى گذاشتند.    📌مرحوم بدون اینکه کوچکترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد، ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمى کرد که با او باشم ، هر چه من پافشارى مى کردم ، او نهى مى کرد، دست آخر گفت فلانى نیستم تو اینجا بمانى . وقتى این حرف را از او شنیدم دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت مى کنم تا کرده باشم ، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده سوار ماشین شدم ...  📌بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم ؟ گفت : وقتى شما رفتید خیلى براى معطل شدم ، براى هر ماشینى دست بلند مى کردم نگه نمى داشت ، تا اینکه یک ماشین کامیونى که بارش آخر بود برایم نگه داشت .    📌وقتى سوار شدم ، آدم خوب و خون گرمى بود، و به گرمى پذیرایم شد و تحویلم گرفت ، خیلى زود با هم گرم شدیم قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او است و مسیرش همدان است ، از دست قضا من هم مى خواستم به همدان بروم ، چون مدتها بود که دنبال یک سرى مطالب مى گشتم و در جایى نیافته بودم فقط مى دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان مى توانم آنها را بدست آورم ، به این خاطر مى خواستم به بروم .    📌راننده با آنکه بود آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام ، حقانیت دین مبین اسلام و مذهب و... برایش گفتم .  وقتى او را مشتاق و علاقه مند دیدم ، بیشتر برایش خواندم ، سعى مى کردم مطالب و بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم .  📌تا این که به نزدیکهاى همدان رسیدیم ، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات از چشمانش سرازیر است و گریه مى کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم ، سکوتى عمیق مدتى بر ما حکمفرما شد هنوز چند لحظه اى نگذشته بود که او آن سنگین را شکست و با همان چشم اشک آلود گفت :    📌فلانى این طور که تو مى گویى و من از حرفهایت برداشت کردم ، پس دین حق و جاودانى است و من تا به حال در اشتباه بودم . شاهد باش من همین الآن پیش تو مى شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیل هایى که از من حرف شنوى دارند مسلمان مى کنم . بعد هم گفت :  اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله. 🌺روز ۲۳ ذی الحجه سالروز وفات شیخ عباس قمی(ره) صاحب کتاب مفاتیح الجنان گرامی باد. جهت شادی روحش فاتحه ای نثار کنیم. 🌈به نقل از آیت الله شیخ على پناه اشتهاردى در درس ‍ اخلاقشان در مدرسه فیضیه
🍃🌼🍃🌸🍃 🔹فلانی بزرگی دارد چه میدانی شاید همیشه میکند. 🔹فلانی به هر چه می رسد چه میدانی شاید از تعالی ناامید نیست و در هر لحظه او را می خواند. 🔹فلانی همیشه است چه میدانی شاید دارد و برای مردم خیر و خوبی می خواهد. 🔹فلانی نمی خورد !! چه میدانی شاید بر خواندن مداومت میکند و قرآن خواندن را ترک نمیکند . 🔹هر نعمت ظاهری که میبینی شاید در پس آن یک کار خوب نهفته باشد 🔹بیاد داشته باش : 🌸 من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها هر کس کار نیکی انجام دهد 10 برابر پاداش می گیرد . ‌‌‌‌‌‌‌ 💕💕💕
1_16934361.mp3
3.13M
🔖منبر کوتاه 🔖 بسیار زیبا و شنیدنی👆👆🎼 💠داستان یک و شدن علیه السلام
🍃🌼🍃🌸🍃 *🔹فلانی بزرگی دارد* *چه میدانی شاید همیشه میکند.* 🔹فلانی به هر چه می رسد چه میدانی شاید از تعالی ناامید نیست و در هر لحظه او را می خواند. 🔹فلانی همیشه است چه میدانی شاید دارد و برای مردم خیر و خوبی می خواهد. 🔹فلانی نمی خورد !! چه میدانی شاید بر خواندن مداومت میکند و قرآن خواندن را ترک نمیکند . 🔹هر نعمت ظاهری که میبینی شاید در پس آن یک کار خوب نهفته باشد 🔹بیاد داشته باش : 🌸 من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها هر کس کار نیکی انجام دهد 10 برابر پاداش می گیرد . ‌‌‌‌‌‌‌ *🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـد و آلِ محمد و عجل فرجهم 💕💕💕
💎در دعای روز سوم ماه رمضان می‌خوانیم: 📌'اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ وَ بَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِیه ِ‏وَ اجْعَلْ لِی نَصِیباً مِنْ كُلِّ خَیرٍ تُنْزِلُ فِیهِ بِجُودِكَ یا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِین. 📌''خدایا در این روز مرا هوش و بیداری نصیب فرما و از سفاهت و جهالت و كار باطل دور گردان و از هر خیری كه در این روز نازل می‏فرمایی مرا نصیب بخش به حق جود و كرمت ای جود و بخشش دارترین عالم.' مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی، در شرح دعا می‌گوید: 📚در این دعا از خدا درخواست ذهن و حافظه می‌كنیم. دلیل ضعیف‌بودن حافظه، گناه است. 🔹 انسان اگر بیدار بشود خیلی می‌برد، نوع انسان‌ها در هستند؛ بنابراین در ماه رمضان از خدا درخواست كنید كه از خواب غفلت بیدار شویم. 🔸یكی از نعمت‌های بزرگ خدا است. در این دعا از خدا درخواست ذهن و حافظه می‌كنیم، اگر می‌بینید حافظه ضعیف است و حافظه درست و حسابی نداریم، علت آن است؛ به نامحرم كه نگاه كنی حافظه می‌رود. 🔹شخصی به دانشمندی مراجعه می‌كند و می‌گوید ؛ من حافظه ندارم. آن دانشمند گفت: نكن و علت آن را هم ذكر كرد و گفت: علم یك نوع فضیلت و برتری است و خدا این برتری را به شخص گناه‌كار نمی‌دهد لذا كسی كه اهل گناه است مجتهد و ملا نمی‌شود و اگر بخواهد ملا بشود و به درد مردم بخورد باید داشته باشد و لازمه آن ترك است. 🔸مرحوم آیت‌الله بروجردی، گاهی در درس، شعرهای سیوطی می‌خواندند؛ با اینكه حدود 70 تا 80 سال از زمانی كه سیوطی می‌خواندند و مجتهد شده بودند، فاصله بود، ولی به علت از گناه از حافظه بسیار قوی برخوردار بودند. 🔹 دعایی برای تقویت حافظه بعد از هر نماز بخوانید: 'سبحان من لایعتدی علی اهل مملكته ...' كه باعث تقویت حافظه می‌شود؛ قرآن حفظ كنید؛ حافظه زیاد می‌شود؛ خواندن آیت‌الكرسی حافظه را زیاد می‌كند و ... 🔸 در ادامه دعای روز سوم از خدا طلب بیداری از خواب غفلت می‌كنیم. 'وَبَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَالتَّمْوِیهِ' خدایا در این روز مرا از كارهای باطل و سفیهانه دور گردان؛ غیبت نكنم، دروغ نگویم و ... سفاهت به معنای؛ كار بی‌خردانه و بچه‌گانه است. 🔹'وَاجْعَلْ لِی نَصِیباً مِنْ كُلِّ خَیرٍ تُنْزِلُ فِیهِ' خدایا هر كار خیری كه در ماه رمضان نازل كرده‌ای نصیبی از آن كار خیر به من برسان. ✍️شیطان چگونه از ما دور می‌شود 🔹 رسول خدا فرمود: 'آیا شما را خبر ندهم به اموری كه اگر به آن امور كنید، از شما دور می‌شود؛ مثل دور بودن مشرق از مغرب.' اصحاب گفتند: 'بله یا رسول‌الله' وحضرت فرمودند: ' بگیرید؛ چرا كه روزه صورت شیطان را سیاه می‌كند.' 🔸یكی از كارهای خیر روزه گرفتن است. از خدا بخواهیم كه در ماه رمضان مریض نشویم و توفیق روزه‌داری داشته باشیم. 🔹یكی از كارهای خیر دیگر صدقه است؛ صدقه دادن هم پشت شیطان را می‌شكند. 'و كَسْرَ ظَهره' و در ادامه آمده است،‌ مواظبت بر عمل صالح، نماز شب و دوستی با خدا و استغفار، ریشه شیطان را قطع می‌كند. و در آخر حدیث گفته شده است: 'و ل‍ِكلِ شی زكات وزكاتُ الابدان الصیام' كه هر چیزی زكاتی دارد و زكات بدن‌های شما روزه است. 🔸'وَ اجْعَلْ لِی نَصِیباً مِنْ كُلِّ خَیرٍ تُنْزِلُ فِیهِ بِجُودِكَ یا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِین' خدایا هر خیری كه در ماه رمضان نازل می‌كنی برای من نصیبی از آن خیر قرار بده به جود و بخشش خودت ای كسی كه جود و بخششت از همه بخشندگان بیشتر است. 🔹با بعضی انسانها وقتی معاشرت می کنی بدون اینکه زده باشد خوش بو هستند، برعکس بعض افراد هستند که عطر هم که می زنند بوی می دهند، بخاطر اینکه ایمان وتقوای کاملی ندارد ؛ نماز صبحش قضا شده لذا بوی بدی می دهد . 🔸شیطان به صورت همچین آدمی بول می کند در حاشیه مفاتیح آمده است: هر شب سه بار فرشته و ملکی شما را برای نماز شب بیدار می کند ؛ اگر بلند نشدی و اذان صبح گفته شد ؛ شیطان می شود که موفق به خواندن نماز شب نشده ای و بعد بر صورت این چنین شخصی بول می کند. لذا در صورت ها نورانی بود ولی الان صورتها تاریک و کدر است. 💎یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِین 👌ای خدایی که از همه کسانی که نظر می کنند، تو بصیرتر هستی ؛ ای خدایی که از همه بینا تر هستی به ما توفیق بده که ما در ماه رمضان گناه نکنیم به حفظ خودت و به ستر خودت .
حیدری: چرا مجید رضا رهنورد که بچه مذهبی بود شد😭 مراقب خود، اطرافیان و مان باشیم. 👇👇👇 امروز صبح که خبر اعدام را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم ‏دست داد نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است. مادرش به امام رضا علیه السلام نامش را ‏مجیدرضا گذاشت از کودکی و هیئتی بود همیشه تلاش میکرد صف اول خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز، عبا بر شانه می انداخت از 15 سالگی که وارد شد کم کم تحت تاثیر قرار گرفت آنچنان شست و شوی شد که نماز را می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام ‏حسین (ع) و حضرت فاطمه (س) را کنار گذاشته و حتی می کند😳 خودش میگوید ۸ سال رسانه من را تبدیل کرد به👈 یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود، روز حادثه با دیدن آن گروه اغتشاش در خيابان، آن جرقه زده شد؛ اول، در خانه نامه اش را می نویسد که: برای من نکنید ‏سر قبرم نخوانید، هر که زده به خاطر کینه ای بوده که از جماعت حزب اللّهی ها داشته،،، او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما و تکه تکه اش می‌کنند... برای همین، موقع دستگیری میگوید منو اعدام کنید‌؛ 😕 اما بعد از چند روز که رفتار مأموران اطلاعاتی را می بیند که ‏با مسلمانی و دینی با او رفتار و تعامل می کنند... تمام ذهنی اش به هم می ریزد،،، بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه ا‌ش بدهند، با او می کنند؛ از زندگیش می پرسند... برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او و می دهند.. تا بخواند و اندکی اندیشه کند ؛ و خلاصه مجرم و بازجو باهم می‌کنند.. آخر... تازه ‏فهمیده که این ۸سال چه قدر محتوای فضای مجازی، مغزش را شستشو داده تا دست به این برند،،، () به مادرش می گوید، با مادران صحبت کن،،، طلب نکن فقط طلب کن من مثل یک ، برادر و هموطنم را کشتم، مجیدرضا میگوید چند به دلم مانده،،، یک بار دیگر دست را ببوسم به مادرم کادو بدهم😭 بعداز ۸ ‏سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و ضجّه میگوید و بازجو هم همراهش گریه می‌کند و ضجّه می‌زند... )😭 او بسیار پشیمان و شکسته شده بود. در حقیقت می شود گفت؛ دوتا جوان ما را شهید نکرد،،، بلکه دوتا جوان را شهید کرد و یک جوان را ، دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان (عجل الله فرجه) باشد ‏را تبدیل به یک کرد.😔 مراقب خود، اطرافیان و مان در فضای مجازی باشیم.
مدح و متن اهل بیت
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت یازدهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاه
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دوازدهم: پورياي ولي ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸مسابقات باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي ابراهيم نيست. 🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با بالا ميبُرد. 🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 🔸قبل از شروع رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 🔸مربي، آخرين توصيه ها را به گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد! 🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند. 🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر نخور! 🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم. 🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد! 🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🌹شادی روحش صلوات