#نیمه_شعبان_مهدویت
#تولد_امام_زمان_علیه_السلام
#پرسش
❔برخی می گویند در روایات شیعه سندی دال بر تولد امام زمان علیه السلام وجود ندارد و تولد این امام #افسانه ای بیش نیست ❕خواستم در این رابطه توضیح بدهید ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌براستی چگونه کسی می تواند منکر تولد امام زمان علیه السلام شود در حالی که صدها سند بر این #مطلب در کتب و روایات ما نقل شده است که قابل انکار نمی باشد .
❕شیخ طوسی از #حكيمه، دختر امام جواد عليه السلام نقل می کند که می گوید ؛
👌 « ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) نيمه شعبان سال 255 در پى من فرستاد و فرمود: «اى عمّه! امشب، افطارت را نزد من باش كه خداى عز و جل تو را با [تولّد] ولى و حجّتش بر خلقش #خوشحال مى كند. او جانشينم پس از من است».
💠از اين خبر، خوشحالى فراوانى به من دست داد. بلافاصله لباس به تن كردم و همان لحظه بيرون آمدم و خود را به ابو محمّد (امام عسكرى) رساندم....
❕من حاضر و ناظر بودم كه از او ولىّ خدا- كه درودهاى خدا بر او باد- با سجده گاههايش به زمين آمد و من هم شانه هايش را گرفتم و او را در دامانم نشاندم. پاكيزه بود و همه كارهايش به انجام رسيده بود. ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) مرا صدا زد و فرمود: «اى عمّه! بشتاب و پسرم را برايم بياور». او را نزد ايشان بردم. وى را گرفت و زبانش را بيرون آورد و بر دو چشمان او ماليد و او چشمانش را گشود. سپس زبانش را در دهانش كرد و كام او را برداشت و همين گونه به گوشهايش كرد و آن گاه او را روى كف دست چپش نشاند و ولىّ خدا #صاف نشست. آن گاه دست بر سرش كشيد و به او فرمود: «پسر عزيزم! به قدرت خدا سخن بگو ...»
📚الغیبه طوسی ص 234_ بحار الانوار ج 51 ص 17_ اعلام الوری ج 2 ص 214_ و ...
❕در نقل #دیگری آمده است ؛
«هنگامى كه صاحب الزمان از دل مادرش بيرون آمد، بر زانوانش نشست و دو انگشت اشاره اش را راست گرفت و سپس عطسه كرد و فرمود ؛ «ستايش، ويژه خداى جهانيان است. خدايا! بر سَرورمان محمّد و خاندان او درود فرست! بنده اى ياد كننده خدا نه مغرور و نه متكبّر» و سپس فرمود: «ستمكاران پنداشتند كه حجّت خدا از ميان رفته است. اگر به ما اجازه #سخن داده مى شد، ترديد از #ميان مى رفت».
📚کمال الدین یک جلدی ص 430_ الغیبه طوسی ص 244_ اعلام الوری ج 2 ص 217
❕ابی هاشم جعفری به امام عسکری عرضه داشت « جلالت شما مرا مانع شده تا مساله ای را از شما سوال کنم آیا برای شما فرزندی است ؟ امام علیه السلام فرمود: آری ،راوی گفت : اگر حادثه ای برای شما اتفاق افتاد کجا از او سوال کنم فرمود: در مدینه»
📚الکافی ج 1 ص328
👌احمد بن #محمد می گوید :
« بعد از کشته شدن زبیری نامه ای از امام عسکری به دستم رسید که در ان نوشته شده بود این جزای کسی است که بر خدا و اولیایش افترا ببندد و گمان می کند که میتواند مرا بدون جانشین بکشد و قدرت خدا را چگونه دیده است آن گاه می گوید :
فرزندی برای ان حضرت در سال 255 #زاییده شد که اسم ایشان را محمد گذاشت »
📚کافی ج1 ص328
❕عمرو #اهوازی می گوید:
«امام عسکری فرزندش را به من نشان داد و گفت این امام شما پس از من است»
📚الکافی ج1 ص328
👌معاوية بن حكيم و محمّد بن ايوب بن نوح و محمّد بن عثمان عمرى مى گويند ؛
❕«امام عسكرى عليه السّلام در منزل خود فرزندش را بر ما كه چهل نفر بوديم عرضه داشت و فرمود: اين امام شما بعد از من و #جانشين من بر شماست، او را اطاعت كنيد و بعد از من متفرّق نشويد ...».
📚کمال الدین ج2 ص 435_ الغیبه طوسی ص 357
💠روایات تولد امام زمان علیه السلام بسیار فراتر از این مقدار است که می توانید انبوه این روایات را از منابع مختلف و معتبر شیعه در آدرس های زیر مشاهده کنید ؛
📚الکافی ج 1 ص 514 به بعد _ کمال الدین ج 2 ص 429 به بعد _ بحار الانوار ج 51 ص 150 به بعد و ج51 ابواب 1_ 18_ 19 و ..._ منتخب الاثر ج 1 ص 367 به بعد
❕ممکن است برخی به #اسنادی که ارائه شد اشکال سندی بگیرند ، این افراد توجه ندارند که بر اساس مبنای صحیح و مورد اتفاق بزرگان شیعه که معروف است به مبنای « موثوق الصدوری » در صحت روایات ، تمام روایات مذکور که در کتب معتبر آمده است صحیح و قابل اعتمادند چرا که کثرت نقل و قرائن فراوان دیگری بر #صحت آنها گواهی می دهد و ضعف سند سبب سلب #اعتماد نمی شود
❕از این گذشته ما قبلا #تواتر و قطعی بودن روایات وجود امام زمان علیه السلام را ثابت کرده ایم ، با اثبات تواتر جایی برای تردید در این مساله باقی نمی ماند .
@quran_for_kids047.mp3
زمان:
حجم:
5.59M
سوره شماره 47 #محمد
👌با صدای استاد #خلیل_الحصری و تکرار کودک
توضیح_یک_کلیپ_نامگذاری_
فرزند_قبل_تولد
🤔پرسش
❔کلیپی در کانال های ضد دین و وهابی دست به دست می شود که یک روحانی می گوید وقتی متوجه شدید همسرتان حامله است دست بر شکمش بگذارید و نام واسش انتخاب کنید که اگر نکنید و فرزند سقط شود روز قیامت شکایت می کند و امثال این حرفا ❗️این ها چقدر سندیت دارد ⁉️
💠پاسخ💠
👌در روايات اسلامى، انتخاب نام نيكو براى نوزاد، نخستين نيكى خانواده به فرزند، شمرده شده است. شايسته است خانواده هاى مسلمان، با بهره گيرى از رهنمودهاى پيشوايان خود، بهترين نام را براى فرزندان خويش انتخاب نمايند. اين رهنمودها عبارت اند از ؛
🔸الف- خانواده ها مى تواند هر نام زيبايى را براى كودك خود، انتخاب كنند؛
🔸ب- صادق ترين نامها، نامهايى است كه حاكى از عبوديت و پيوند انسان با آفريدگار خود باشد؛
🔸ج- بهترين نامها، نام انبياى الهى و پيشوايان دينى و بهتر از همه، نام محمّد است؛
🔸د- كسانى كه خداوند متعال، چهار فرزند پسر به آنها عنايت كرده، نكوهيده است كه نام يكى از آنها را «محمّد» نگذارند؛
🔸ه- نامگذارى فرزند قبل از تولّد، انجام شود و اگر معلوم نيست كه جنين، دختر است يا پسر، نامى كه با هر دو تناسب دارد، انتخاب گردد. البته تغيير نام پس از تولّد مانعى ندارد؛
🔸و- نامگذارى پسر به «محمّد» تا هفت روز پس از تولّد، و تغيير آن پس از
گذشتن اين مدّت، در صورت تمايل؛
🔸ز- برخى نامها مانند: محمّد و فاطمه، به دليل ارتباط آنها با شخصيتهاى بزرگ اسلامى، احترام ويژهاى دارند كه بايد رعايت گردد؛
🔸ح- نامهايى مانند: شهاب، حريق، حباب، كلب، فرار، حرب و ظالم، كه حاكى از شر و يا اشرارند، مكروه است؛
🔸ط- نامهايى كه حاكى از خودستايى است يا هنگام نفى آنها در گفتگو فال بد زده مىشود (مانند: مبارك)، نكوهيده شمرده شده است.
🔸ى- نامهايى كه شايسته خداوند متعال است (مانند: قدّوس، حَكَمْ، وخالق)، نبايد در نامگذارى مورد استفاده قرار گيرند و برخى، اينگونه نامگذارى را تحريم كرده اند .
📚حکمت نامه کودک ص 84 _ وسائل الشیعه ج 21 ص 387 به بعد
💠علی علیه السلام فرمود ؛
« بر فرزندانتان، پيش از آن كه زاده شوند، نام بگذاريد و اگر نمى دانيد دخترند يا پسر، آنان را به نامهايى كه هم براى پسر است و هم براى دختر، بناميد؛ چرا كه فرزندان سقط شده شما اگر روز قيامت در حالى با شما ملاقات كنند كه نام بر آنها نگذاشته باشيد، به پدر خود مى گويد: چرا بر من نام ننهادى؟ پيامبر خدا نيز محسن (فرزند سقط شده زهرا عليها السلام) را پيش از آن كه به دنيا بيايد، نام نهاده بود.»
📚الکافی ج 6 ص 18
💠پیامبر گرامی فرمود ؛
« ( حتی ) فرزندان سقط شده خود را نیز نامگذاری کنید ، چرا که همگان روز قیامت با اسامی خود ، خوانده می شوند
📚قرب الاسناد ص 74
💠امام صادق علیه السلام فرمود ؛
« زمانی که همسرتان باردار شد و از این بارداری چهار ماه گذشت ، همسر را رو به قبله قرار داده و آیه الکرسی خوانده شود ، و دست بر پهلوی همسر گذاشته شود و بگوید نام این فرزند را #محمد قرار دادم ...»
📚الکافی ج 6 ص 11
🔸در رابطه با سرنوشت اخروی فرزندان مومنان نیز امام باقر علیه السلام فرمود ؛
« چون قاسم پسر خديجه از دنيا رفت، پيامبر خدا به نزد خديجه رفت و ديد او گريه مى كند. فرمود: «چرا گريه مى كنى؟». خديجه گفت: اشكم بى اختيار، جارى شد و گريه ام گرفت.پيامبر فرمود: «اى خديجه! آيا حاضر نيستى كه چون روز قيامت شود، به درِ بهشت بيايى و او آن جا ايستاده باشد و دستت را بگيرد و تو را به بهشت بَرَد و تو را در بهترين مكان آن جاى دهد؟ اين، براى هر مؤمنى هست. خداى عز و جل، حكيمتر و كريمتر از آن است كه از مؤمن، #ميوه دلش را بگيرد و سپس با اين حال، او را براى هميشه عذاب كند».
📚الکافی ج 3 ص 218
🔸یا خطاب به عثمان بن مظعون که فرزندش از دنیا رفته بود فرمود ؛
« برای بهشت هشت درب و برای جهنم هفت درب است ، آیا خرسند نمیشوی زمانی که بر هر درب بهشت فرزندت را #ببینی که کمر تو را می گیرد و برای تو به نزد پروردگارت شفاعت می کند ...»
📚وسائل الشیعه,ج3 ص246
.
#امام_رضا_علیه_السلام
#دهه_کرامت
#مدح
#ترکیب_بند
گل مي کند بهار تو در باغ سينه ها
پر مي شود ز باده ي تو آبگينه ها
نقاره مي زنند به بامت فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سينه ها
ديگر غريب نيستي اي آشنا ترين
تاييد مي کند سخنم را قرينه ها
اول همين که سمت حريم تو آمدند
صدها هزار مرد غريب از مدينه ها
ديگر هم آن که از نفس تو غريب ماند
در سينه هاي عاشق وصل تو کينه ها
تجديد کن حکومت خود را به قلبها
اينجا فراهم است برايت زمينه ها
گرم فضا نوردي خوف و رجا شديم
آيا به ما نمي رسد آخر سفينه ها
دارد حکايت از عشاق گنبدت
يعني که زرد باد رخ از عشق بي حدت
*
هر سر که از خيال تو پر شور مي شود
درياي پُر کرانه اي از نور مي شود
در شعله ي محبت تو سينه تا گداخت
غرق تجلي است و شب طور مي شود
با هر "و ان يکاد" لبان فرشته ها
صد چشم زخم از حرمت دور مي شود
فردا که موج خيز هراس است زائرت
در ساحل نجات تو محشور مي شود
با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو
از بس حريم قدس تو پر نور مي شود
چون حوض کوثر است گوارا عقيق تو
فوق بهشت آمده صحن عتيق تو
*
ما را به گوشه ي حرم خود مقيم کن
مهمان مهرباني دست کريم کن
تا شعله زار شوق تو بالي بگسترد
اي صبح، دشت عاطفه را پر نسيم کن
درباني حريم تو در آرزوي ماست
ما را عصا به دست بخواه و کليم کن
مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است
وقف غبار روبي فرش و گليم کن
بي اطلاع از اول و از آخر خوديم
ما را که حادثيم، رهين قديم کن
اين دل ز جنس پنجره فولاد تو نبود
يعني که زود مي شکند از فراق، زود
*
خورشيد گرم چيدن بوسه ز ماه توست
گلدسته ها منادي شوق پگاه توست
آري شگفت نيست که بي سايه مي روي
خورشيد هم ز سايه نشينان ماه توست
از چشم آهوان حرم مي توان شنيد
اين دشتها به شوق شکار نگاه توست
بالاي کاشي حرم تو نوشته است
هرجا دلي شکست همان بارگاه توست
با اين که سال هاست سوي طوس رفته اي
اما هنوز چشم مدينه به راه توست
يعني که کاش فصل غريبي گذشته بود
ديگر مسافرم ز سفر باز گشته بود
*
هر چند سبز مانده گلستان باورت
آيينه اي جز آه نداري برابرت
راه از مدينه تا به خراسان مگر کم است
با شوق ديدنت شده آواره خواهرت
ديگر دلي به ياد دل تو نمي طپد
بالي نمانده است براي کبوترت
مثل نسيم مي رسد از ره جواد تو
يعني نمي نهي به روي خاکها سرت
تنها به کرب و بلا سر نهاده بود
مردي که داشت نوحه گري مثل مادرت
اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان
تا کربلاست همسفر کاروانمان
#محمد-زمانی
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_دوازدهم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
. •°•°•°•.
سید محمد:😨👇
یک ماه باخودم فکر کردم و کلنجار رفتم... قدرت قلبم بیشتر از عقلم بود و این شد که باهزار مکافاتی که بود، ازش خواستگاری کردم... نمیدونم چه جوابی میشنونم اما من بادوست شهیدم قول و قرار گذاشتم... بهش گفتم من این همه برات زحمت کشیدم و هر جمعه اومدم پیشت و تنهات نذاشتم تو هم نیلوفرو به من بده... خدایا... میدونم که میدونی چقدر دوسش دارم... من از تو میخوامش...)
نیلوفر:😬👇
دستی به صورتم کشیدم که پراز اشک شده بود... خدااایا
منم میخوامش... !
الان تازه فهمیدم این تپش قلبها و لرزش دستها و هُرّی ریختن دلها همه اینها ،
عشق بودن... منم عاشق شده بودم و خودم خبر نداشتم...
#قلبم_برای_تو
آهنگ محسن چاووشی تو ذهنم تکرار شد:
.
(تو داری از خودت، فرار میکنی
داری با ریشه هات، چیکار میکنی؟!...) .
جواب منفی داده بودم به کسی که دوستش داشتم... اما حالا فهمیدم که دوست داشتن اون بخاطر چادری شدن من نبود... خدایا این مشکل که حل شد... با خانواده ام چه کنم؟!.. خدایا اونا مخالفت میکنن من مطمئنم... و هق هقم بلند شد... . .
.
چند روزیه که ازش خبر ندارم... تو دانشگاهم ندیدمش... زهرا متوجه حال خرابم شده بود.
_عاشق پاشق شدی رفتتت😐😂😏 +اااا...زهرا اذیتم نکن...
حالم بده این چند روز از بس بغض کردم و اشک ریختم خسته شدم... زهرا؟!
_جانم؟! +راسته که میگن دخترا سخت عاشق میشن و غم عشق زیاد میکشن؟! _اره راسته...
اماتو که مشکلی نداری..
تو که طرفتم عاشقته... +اره..
اما خونواده ام... .
تق تق تق... _اجازه هست بیام تو؟! +جانم مامان.بفرما
_به به نیلوفر خانم... چه بزرگ شدی😐 +چیشده مامان؟ من که همون اندازه ام😂
_پاشو خودتو جمع کن شب خواستگار برات میاد +اااه.مامان گفتم من فعلا قصد ازدواج ندارم!
_خیلی اصرار کردن...
توهم که جواب مثبت ندادی...
نخواستی میگی نه... .
یه تیپ معمولی زدم و چادرم و سرم کردم الانا بود که برسن... اصلا حوصله ندارم .
خدایا من #محمد و میخوام😢😢
.
⬅ ادامه دارد...
•°•°•°•
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_بیست_و_دوم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
چادر عروس رو که با اصرار های خودم سرم کرده بودم رو جلو تر کشیدم.
تمام ذهنم #محمد رو فریاد میزد.
من بدون اون میمیرم...
هنوز بهش نگفتم...
یعنی الان کجاست؟
یعنی باباش بهش میگه؟
صدای اطرافیان منو از افکار آشفته ام بیرون کشید.
آقای صبوری از بابا و جمع اجازه گرفت
و بعد رو کرد به کیوان.
_آقا داماد برای اینکه صیغه موقت بینتون باطل بشه و من بتونم عقد دائم رو بخونم،
باید به عروس خانوم بگید که
مدت باقی مونده رو بخشیدم.
و بعد روشو برگردوند سمت منو کمی مکث کرد.
_دخترم شماهم باید بگید بخشیدم...
چرا نگفت عروس خانوم؟
شاید هنوز باورش نشده
شاید اونم میدونست من عروس نیستم!
کیوان سری تکان دادو برگشت سمت من.
_مدت باقی مونده رو بخشیدم
بدون این که نیم نگاهی بهش بیندازم گفتم:
+بخشیدم...
و بهش نامحرم شدم
خداروشکر!
کاش تا ابد همینطور بمونه!
.
صدای عاقد توی گوشم زنگ میزد.
_برای باردوم عرض میکنم.
عروس خانوم،نیلوفر جلالی، آیا وکیلم که شمارا با مهریه یک جلد کلام الله مجید و یک جام آینه و شعمدان و شاخه نبات و هزارو پانصد سکه تمام بهاری آزادی و.... به عقد دائم جناب آقای کیوان نجاتی در بیاورم؟!
کی به بار دوم رسیده بود که من متوجه نشده بودم؟!
صدای دختری از پشت سر اومد:
_عروس رفته گلاب بیاره...
عروس بمیره الهی
دلِ خوشی ازتون دارم که حالا برم براتون گلابم بیارم؟
_برای بار سوم عرض میکنم آیا وکیلم که شمارا با مهریه معلوم و...
به عقد دائم آقای کیوان نجاتی در بیاورم؟
تصمیم خودم رو گرفته بودم.
مصمم تر از قبل بودم.
به صورت کیوان از توی آینه نگاه کردم که لبخند ژکوندی روی لبش بود!
پوزخندی تحویلش دادم که
صدای عاقد بازم اومد:
_وکیلم؟؟
لرزش صدامو کنترل کردم و:
+ با اجازه پدرو مادر و بزرگترای جمع
نـــَ ...
ناگهان صدای جیغ بلندی از پشت سرم اومد و نگذاشت صدام به گوش کسی برسه و دادو فریاد و جیغ بیشتر از پیش شد که...
.
⬅ ادامه دارد...
•°•°•°•
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_بیست_و_هشتم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•.
نمیتونستم اتفاقی که افتاده رو هضم کنم.
و همین بر شدت گریه ام اضافه میکرد.
داداشش که پشت سر ما بود سریع اومد و به کمک #محمد ماشین و کشوندن کنار گاردریل.
ومن همینطور بهت زده نگاهشون میکردم.
چندساعتی طول کشید تا پلیس بیادو صورت جلسه کنه.
خسته شده بودم و به این فکر میکردم که چرا روز عقد من باید اینطور بشه آخه؟
به گفته داداشش وخودش یه ماشین پیچید جلومون و باعث شد ما منحرف بشیم.
خدایا شکرت که سالمیم.
تمام کارا رو کرده بودن و ماشین و بکسل کردن و بردن تعمیرگاه و بعد از اون ورم رفتیم خونه.
همین که از در وارد شدیم تا پیشونیه #آقاسید رو دیدن و اینکه دیدن با ماشین خودمون نیستیم خیلی هل کرده بودن.
#آقاسید لبخندی زدو تمام ماجرا رو تعریف کرد.
بماند که چقد تو سرو صورت خودشون زدن وچقد خداروشکر گفتن.
یه اسپندم دود کردن...
.
دوهفته اس از عقدمون میگذره.
هرچی میریم جلوتر به عروسی مون نزدیک تر میشیم استرسم بیشتر میشه.
تمام کارا رو کردیم.از خونه و جهاز گرفته تا لباس عروسو ماشین و ارایشگاه.
توی اتاقم نشسته بودم و خیره شده بودم به روتختی گل گلیم.عاشق رنگ و طرحش بودم.
زمینه آبی فیروزه ای و رنگ گل گلیش...
خودمم یه لباس بااین طرح و رنگ داشتم...
یاد دانشگاه افتادم😭 باید بعداز عروسی حتما ادامه بدم.
تصویر زهرا تو ذهنم نقش بست.
چقد دلم براش تنگ شده بود....
نمیدونم از چیزی خبر داره یانه اما مطمئنا از دستم خیلی ناراحته.
باید دعوتش کنم...
تصمیم گرفتیم که برای عروسی یه کار غیرمنتظره کنیم...
گوشیم زنگ خورد.
#محمد بود:
+جانم
_سلام عزیزم☺
+سلام آقایی خسته نباشی🙈
_ممنونم... زنگ زدم بهت بگم که اون کارم حل شده همه چی آماده است...
باخوشحالی جیغ کشیدم:
+ وااای توروخدا😍 چه عالییی
_اره خیلی خوب شد😊
من فعلا باید برم.
شب میبینمت
+باشه. قربانت یاعلی
_یاعلی
.
_میتونی چشماتو باز کنی😊
آروم چشمامو باز کردم و با بهت به خودم خیره شدم...
چقد تغییر کرده بودم...
صدای در اومد.ارایشگر سریع شنلمو انداخت سرم و باشیطنت گفت:اول رونما بگیر از شادوماد😉😊
#آقاسید و فیلم بردار وارد شدن.
صدای قدم هاشو که به سمتم میومد رو شنیدم.
قلبم تند میزد و کف دستم عرق کرده بود.
شنلو آروم بالا زد.
چشمای آبیش از همیشه آبی تر بودو میدرخشید.
لبخندمهمون لباش بود.
آروم و ناگهانی بوسه کوتاهی به پیشونیم زد. و زیر گوشم زمزمه کرد:
_#ماه_بانوی_من... .
.
⬅ ادامه دارد...
•°•°•°•
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_بیست_و_نهم
(پایانی)
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
بالبخند از مهمان هاخداحافظی میکردم.
زهرا اومد جلو. اشک تو چشمای نازش جمع شده بود.
دستمو بازکردموبغلش کردم.
_الهی خوشبخت بشی عشق زهرا
ضربه آرومی به کتفش زدم:
+من توروعاشقم😍🙊
مواظب خودت باش.
سوارماشین شدیم و همه بوق بوق کنان دنبالمون.
مسیرو عوض کردیم و چون کسی انتظارنداشت راه رواشتباه رفتن.
آره بازهم فرار کردیم😂
مامان به گوشیم زنگ زد:
_کجا رفتین نیلو؟
+بیاین سمت فرودگاه و نذاشتم بپرسه چرا.
#محمد و نگاه کردمولبخندی از ته دل زدم.
همه توی فرودگاه ایستاده بودن.
_#محمد جان کاش میذاشتین فردا میرفتین الان خسته این.
+نه پدر جان ما نذر کردیم و اینکه بخاطر همین خستگی گفتیم باهواپیما بریم.
بابا دیگه چیزی نگفت.
پرواز مارو اعلام کردن.
با مامان و بابا و
مامان و بابای #محمد خداحافظی کردیم.
دست در دست هم از پله برقی بالا رفتیم.
#محمد میگفت خیلیا دارن نگاهمون میکنن. خب دیدن هم داره والا. عروس و داماد بااین لباس تو فرودگاه😐
.l
هواپیما در حال حرکت بود.
آروم گوشه شنل و زدم بالا و از پنجره آسمون رو نگاه کردم.از همیشه پرستاره تر بود.یا شایدم از نظر من اینطور بود.
#محمد خوابش برده بود. سرمو گذاشتم روی شونه اش و به آینده فکر کردم.
با اینکه دم دمای صبح بود اما حرم شلوغ بود.
وارد حرم شدیم. شنلمو کمی عقب داده بودم و چادرعروسمو انداخته بودم جلوی صورتم تا بتونم کمی از مسیرو ببینم.
همه بالبخند نگاهمون میکردند.
وارد صحن انقلاب شدیم.
چشمم به گنبد طلایی رنگ افتاد.
قلبم تند میزد ودستام عرق کرده بود.
خوشحالی وصف ناپذیری تو وجودم رخنه کرده بود.
اولین سفر دوتایی مون.
اونم به مشهد.
چی بهتر از این؟...
صحن انقلاب کاملا فرش شده بود.
کنار سقاخونه نشستیم.
#محمد دستمو گرفت.
گرمی لباش دست سردم رو گرم و صدای بم و مردونه اش گوشم رو نوازش کرد:
_ممنونم که هستی عروسِ من...
(ماڪہ بیچارـہ شدیم ڪاش ولے هیچ دلے،
گیرِ لحڹِ بم مردانہ محڪم نشود)
بغض گلومو فشرد.بغضِ عشق!
بغض کرده بودم بخاطر این همه محبت.
دستش رو فشار کوچکی دادم:
+دوستت دارم...
اونشب از همه چی گفتیم...
از آرزوهامون...
از عشقمون...
از آینده مون...
نماز خوندیم و دعا کردیم.
دعا کردیم برای خوشبختی خودمون و همه جوونا...
اشک ریختیم و شکر کردیم.
برای اینکه ، برای هم شدیم...
حالا... براے لحظہ اے آرام مےشوم
ساعات خوب زندگےام درحرم گذشت...
⬅ #ادامه_ندارد #پایان
•°•°•°•
1.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»
۹۵/حجر
همانا ما تو را از شر استهزا کنندگان محفوظ نمودیم.
آقایِ پرزیدنت؛
مثلِ تو زیاد آمده و رفته اما
#محمد(ص) هنوز مثل خورشید میدرخشد و
دلبری میکند از اهلِ دل
💠بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ💠
🔷#نمازهای هر یک از #شبهایماهرمضان
⏪#شباول
چهار رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «پانزده مرتبه» سوره «توحید» .
⏪#شبدوم
چهار رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «بیست مرتبه» سوره «قدر» .
⏪#شب_سوم
ده رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «پنجاه مرتبه» سوره «توحید» .
⏪#شبچهارم
هشت رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «بیست مرتبه» سوره «قدر» .
⏪#شبپنجم
دو رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «پنجاه مرتبه» سوره «توحید» و پس از سلام «صدبار» صلوات .
⏪#شبششم
چهار رکعت ، در هر رکعت «حمد» و سوره«تبارک» .
⏪#شبهفتم
چهار رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «سیزده مرتبه» سوره «قدر» .
⏪#شبهشتم
دو رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «ده مرتبه» سوره «توحید» و پس از سلام «هزار مرتبه»«سُبْحانَ اللّٰهِ» .
⏪#شبنهم
شش رکعت در فاصله میان نماز شام و هنگام خوابیدن ، در هر رکعت «حمد» و «هفت مرتبه» «آیتالکرسی» و پس از پایان نماز «پنجاه بار» صلوات .
⏪#شبدهم
بیست رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «سی مرتبه» سوره «توحید» .
⏪#شبیازدهم
دو رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «بیست مرتبه» سوره «کوثر» .
⏪#شبدوازدهم
هشت رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «سی مرتبه» سوره «قدر» .
⏪#شبسیزدهم
چهار رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «بیستوپنج مرتبه» سوره «توحید» .
⏪#شبچهاردهم
شش رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «سی مرتبه» سوره «زلزال» .
⏪#شبپانزدهم
چهار رکعت ، در دو رکعت اول پس از «حمد»«صد مرتبه» سوره «توحید» و در دو رکعت دیگر، بعد از «حمد» «پنجاه مرتبه» سوره«توحید» .
⏪#شبشانزدهم
دوازده رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «دوازده مرتبه» سوره «تکاثر» .
⏪#شبهفدهم
دو رکعت ، در رکعت اول «حمد» و هر سورهای بخواهد و در رکعت دوم «حمد» و «صد مرتبه» سوره «توحید» و پس از سلام «صدبار» «لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰه» .
⏪#شبهجدهم
چهار رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «بیستوپنج مرتبه» سوره «کوثر» .
⏪#شبنوزدهم
پنجاه رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «یک مرتبه» سوره «زلزال» .
⏪#شببیستتابیستوچهارم
در هر کدام هشت رکعت با هر سورهای که میسر شود .
⏪#شببیستوپنجم
هشت رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «ده مرتبه» سوره «توحید» .
⏪#شببیستوششم
هشت رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «صد مرتبه» سوره «توحید» .
⏪#شببیستوهفتم
چهار رکعت ، در هر رکعت «حمد» و سوره«مُلک» و اگر نتوانست ، «بیستوپنج مرتبه» سوره «توحید» .
⏪#شببیستوهشتم
شش رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «صد مرتبه» «آیتالکرسی» و «صد مرتبه» سوره«توحید» و «صد مرتبه» سوره «کوثر» و پس از نماز «صدبار» صلوات .
#فقیرگوید : نماز شب بیستوهشتم موافق آنچه من یافتم به این صورت است :
شش رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «ده مرتبه» «آیتالکرسی»و «ده مرتبه» سوره «کوثر» و «ده مرتبه» سوره«توحید» و پس از نماز «صدبار» صلوات .
⏪#شب بیستونهم
دو رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «بیست مرتبه» سوره «توحید» .
⏪#شبسیام
دوازده رکعت ، در هر رکعت «حمد» و «بیست مرتبه» سوره «توحید» و پس از سلام «صدبار» صلوات .
و این نمازها چنانکه بیان شد هر دو رکعت به یک سلام است
#أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی #مُحَمَّدٍ وَ #آلِمُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
❁❥༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
با نشر در ثواب آن شریک هستید.
التماس دعا
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@zekrroozane ذڪرروزانہ۔(3).mp3
زمان:
حجم:
4.73M
📖سورهمبارکه #محمد(صلّىاللهعليهوآله)
🕰 time=9:51
🎙 استاد :#سعد_الغامدی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج 🤲🏻
┅═✾🍃 ⃟ ⃟🌹 ⃟ ⃟🍃✾═┅