فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ادب در برابر پدر و مادر...
#منبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 در ۱۸ بهمن ۵۷ چه گذشت؟
☎️زنگ عبرت:
⭕️همسرکشی یک جوان وحشی، ناراحتتون کرده؟؟؟
ربطش دادین به اسلام؟؟؟
ولی همسر کشی نجفی در حمام هم خیلی وحشیانه بود که!!!
چرا اون موقع ناراحت نشدین؟؟
کشتن همسر جوان، با پنج گلوله در حمام، توسط یک شوهر پیر، به چی ربط داشت؟؟
زن نجفی، زن نبود؟؟
نجفی،شوهر نبود؟؟
یا اون زمان اعتراض
و انتقاد و توییت زدن
به نفع تون نبود؟؟؟
#سرطان_اصلاحات
#جـریان_تحــــریـف
#مــرگ_بر_منــافـق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️خدایا
💫صفحه ای دیگر
❄️از عمـرمان ورق خورد
💫روز را در پنـاهت
❄️به شب رسـاندیم
❄️پـروردگارا
💫شب را بر همه عزیزانمان
❄️سرشار از آرامش بفـــرما
💫و در پناهت حافظشان باش
شبتون بخیر در پناه خـدا ❄️
❄️
🔘داستان کوتاه
#ستارالعیوب!
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده.
در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
عباسقلی خان یکسره به حجرهی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.
دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتابهای دیگر دراز کرد…
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! …
لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.
برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم…
خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.
شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.
شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچگاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است...
اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.
سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»...
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد.
«اخلاق پیامبر و اخلاق ما»؛ نوشته استاد جلال رفیع انتشارات اطلاعات صفحه ۳۳٢
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
⚠️#تلنگرانه💔
🍃آیت الله بهجت:
اگر در اتاقی در بسته باشیم و بدانیم که شخص بزرگی پشت در ایستاده و سخنان ما را می شنود، چقدر حال ما فرق می کند و مواظب سخنان خود می شویم!؟
با اینکه او را نمی بینیم ، ولی علم داریم و می دانیم که پشت در هستند، در رفتار و گفتار خود بسیار مواظب هستیم.
⁉️پس چرا حال ما نسبت به امام زمان (عج) چنین نیست؟!❤️
❄️🌨☃🌨❄️
🍃⚡🍃⚡🍃⚡🍃⚡
*🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۲)*
*🔵مژدگاه شفاعت!*
*🔶گاه گاهی از زخمهای سر و بدنم می نالیدم. تا قبل از آن به خاطر هیجان ناشی از پیروزی بر گناه متوجه درد زخمهای بدنم نبودم*
*⚡هنوز راه زیادی نرفته بودیم که از نیک خواستم بنشیند تا کمی استراحت کنیم*
*🌹نیک گفت: وقت کم است باید هر طور شده حرکت کنیم*
*گفتم نمیتوانم،مگر نمیبینی از پا افتاده ام؟*
*🌟نیک مانند همیشه با دلسوزی گفت: ای کاش کمی تقوایت بیشتر بود،در این صورت زره تقوی آن ضربه را نیز مانند بقیه ضربه ها از بدنت دفع میکرد*
*⚠️نگاهی به سپر انداختم و با بیحالی گفتم: چرا سپری با این ضخامت نتوانست در برابر آن ضربه مقاومت کند؟*
*🍃نیک جواب داد:*
*❎یکسال از هنگام بالغ شدنت که اصلا روزه نگرفتی،بقیه روزه هایی هم که میگرفتی با صفتهای ناپسند مثل دروغ و آزار و ... اثرشان را کم میکردی*
*🌀حسرت و پشیمانی و خجالت ،همه ی وجودم را فرا گرفت.نیک دستم را گرفت و از زمین بلندم کرد و گفت: اگر بتوانی خود را به وادی شفاعت برسانی امید هست که شفا بگیری و براحتی به راهت ادامه دهی*
*♦️نام شفاعت برایم خیلی اشنا و همیشه در دنیا مایه ی امیدواری من بود. بهمین خاطر با عجله پرسیدم:این وادی کجاست؟*
*🌻 نیک به جلو اشاره کرد و گفت: کمی جلوتر از اینجاست، بعد ادامه داد:*
*🌹البته شفاعت برای قیامت کبری است ولی در اینجا میتوانی بفهمی که اهل شفاعت هستی یا نه*
*ا🌺گر مژده شفاعت برایت آوردند جان تازه ای خواهی گرفت و میتوانی براحتی بقیه راه را بپیمایی*
*⚡️دست خود را بر گردن نیک آویختم و با سختی فراوان به راه ادامه دادیم. همان طور که میرفتیم به نیک گفتم: اگر میتوانستم به دنیا برگردم به اهل دنیا پیغام میدادم که: بهترین توشه برای اخرت تقوی است*
*🍂کمی جلوتر رفتیم ،دیگر قادر به راه رفتن نبودم. درد سراسر وجودم را ازار میداد.از نیک خواستم مرا بر کول بگیرد ،او قبول کرد و گفتم میشود من را تا دار السلام برسانی؟*
*🌷نیک گفت: هرکسی که گناهش ضربه ای به او وارد کرده باشد و زخم گناه بر تنش نشسته باشد اجازه ورود به دار السلام را ندارد*
*🍀پس دریافتم که برای ورود به دار السلام فقط باید مژده ی شفاعت را بگیرم و بس!*
*💥با امید فراوان قدم به قدم به وادی شفاعت نزدیک میشدیم*
*🌿کم کم هوا بهتر و لطیفتر شد. از شدت گرما کاسته و از دود ضخیم آسمان تنها لایه ی نازکی به چشم میخورد*
*💫سرانجام به تپه ای رسیدیم*
*🥀نیک ایستاد و مرا به زمین گذاشت و گفت: پشت این* *تپه ،وادی پرخیر و برکت* *شفاعت است.ما باید در اینجا در انتظار مژده ی شفاعت بنشینیم*
*🌼 اگر مورد شفاعت کسی،مخصوصا اهل بیت علیه السلام، قرار بگیری، با دوای شفاعت زخمهای تو شفا خواهند گرفت*
*💐با خوشحالی منتظر شدم چون میدانستم پیرو دینی بودم که رهبرانش خود بهترین شفیع برای ما هستند*
*🍁ناگهان سوالی به ذهنم رسید که مرا خیلی نگران کرد..*
*⚡️با دلهره از نیک پرسیدم: و اگر برایم نیاورند چه؟ اگر شفاعتم نکنند؟؟*
*🌷نیک سرش را به زیر*
*انداخت و گفت: در این صورت بدبخت🔥 خواهی شد ولی* *نگران نباش ما اینهمه راه را* *آمده ایم و لطف آنها خیلی* *بیشتر از این حرفها است و ...*
*❄️ناگهان صدای سلام اشنایی شنیدیم.همان فرشته ی رحمت بود که با داروی شفاعت به سراغ ما آمده بود*
*✨فرشته دارو را به نیک داد و گفت:این دارویی است به عنوان مژده ی شفاعت از خاندان رسول الله و سپس بال زنان از آنجا رفت..*
*🌟از خوشحالی به گریه افتادم . نیک با خوشحالی دارو را روی زخمهایم نهادو بلافاصله احساس کردم تمام دردها و رنجهایم از بین رفت*
*🌻ا خوشحالی فریاد کشیدم:*
*🌹درود بر محمد و خاندان پاک او،همانها که در برابر* *محبت،شفاعت میکنند(و خداوند شفاعت آنها را در قیامت هرگز رد نخواهد کرد.)*
*☄صدایم چنان رسا بود که به صدای بعضی از اهالی برزخ رسید و با سرعت به سمت من دویدند و گفتند: چه شده؟ صدای شادی از تو شنیدیم*
*🌹با خوشحالی گفتم،بله من نیز مورد شفاعت قرار گرفته ام.*
*🍃وقتی علت شفاعت خواهی ام را پرسیدند گفتم: بخاطر ضرباتی بود که گناه بر پیکرم وارد کرده بود و آن بزرگواران مرا شفا دادند*
*🍁یکی از آنها با ناراحتی گفت: پس ما چه کنیم؟ کی ما را شفاعت خواهد کرد؟ گفتم :*
*💥شما برای چه شفاعت میخواهید؟*
*🌟گفت به ما اجازه عبور نمیدهندمیگویند تا اینجا توانستید بیایید ولی برای رد شدن از اینجا به شفاعت احتیاج دارید...*
*✍ادامه دارد..*
*⚠️نکته:*
*ذکر این نکته ضروری هست که شفاعت مخصوص قیامت کبری هست نه برزخ.اما بخاطر محتوای تربیتی و آموزنده بودنش،ناچار شدیم در این قسمت تحت عنوان مژده شفاعت به تحریر در بیاریم تا جلوه ی کوچکی از این مساله اعتقادی مهم را به نمایش در آورده باشیم*
❣از دنیا سه چیز طلب میشود :
🌸#عزت و #بی_نیازی و #راحتی
❣اما آنکه
🌸زُهد وَرزد عزیز میشود
❣آنکه
🌸قناعت پیشه کند بی نیاز میشود
❣آنکه دست از
🌸طلب باز کشد، به راحتی میرسد.
#شیخ_بهائی
❄️🌨☃🌨❄️
🌷خداوند چه کسانی را هدایت میکند؟
چه کسانی هدایت پذیرند؟
🌷والذین جاهدوا فینالنهدینهم سبلنا:
آنانکه تلاششان به خاطر خداست.۶۹ عنکبوت
🌷۲.یهدی الیه من ینیب.........۱۳ شوری
توبه کنندگان را هدایت میکند
🌷۳.ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا.......۲۹ انفال
پرهیزکاران راهدایت میکند
🌷۴.اهدناالصراط المستقیم
نمازگزاران وهدایت خواهان راهدایت میکند
🌷۵.ایمان وعمل صالح باعث هدایت میشود
آن الذین آمنو وعملوالصالحات یهدیهم ربهم.....۹ یونس
🌷۶.آنانکه در راه هدایت میروند،
خدابرهدایتشان می افزاید.
یزید الله الذین اهتدو هدی...۷۶ مریم
❄️🌨☃🌨❄️
🌿🌱
#کلامشهید💚
🍃ای ابوذرها بیایید،
ابوذروار، ابوزرها بکوبید🍃
✍🏻شهید احمد زمانی
🗓تاریخ شهادت ۱۲ مهر ۱۳۵۹🌷🇮🇷
❄️🌨☃🌨❄️
🌸تـلـنـگـرنـامــه
عجیب است گاهی ما به کسی
که در پُست و مقام یا ثروت از ما پیشی
گرفته حسادت میورزیم اما هنگامی که کسی:
در صف اول نماز یا در حفظ
قرآن ازما پیشی گرفته، غبطه نمیخوریم
و علت آن بسیار واضح است و آن
عشق به دنیا و فراموش نمودن آخرت است.
•{ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ
الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى }•
بلکه شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح
میدهید، در حالی که آخرت بهتر و پایندتر است.
📚:سوره الأعلى 17_16
❄️🌨☃🌨❄️
#تلنگر
❌ اخلاق بد...⛔️
🚙 مثل لاستیک پنچر میمونه؛
♻️ تا عوضش نکنیم...
👈 راه به جایی نمیبریم❗️
و در معنویت هم پیشرفتی نمیکنیم❗️
❄️🌨☃🌨❄️