eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.2هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ سالهاسٺ ڪہ دل منتظر یڪ خبر اسٺ جاده در حسرت پیدایی یڪ رهگذر اسٺ جمعہ ها صبر ڪنید، ندبہ ها نذر ڪنید شاید این جمعہ ڪہ میاید و ما منتظریم شاید این جمعہ ڪہ ما غافل از آن رهگذریم آید و شڪوه ڪند از این بی خبرے... 💚 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗آخرین آدینه تابستانتون زیبا 💗 الهـی زندگیتـون ✨پر از عطر خوش مهربانی 🌸پر از عشق و شادکامی ✨پر از صداقت و راستگویی. 🌸پر از محبت و دوستی ✨پر از لبخند روی لبها و 🌸پر از سلامتی و آرامش ✨و دوری از درد و بلاها باشه 💗 در کنار خانواده و عزیزان 💗 روز خوبی داشته باشید . 🌸🍃
انتظار یعنی ؛ بعد از ذکر مصیبت سیدالشهداء برای فرج امام زمان دعا کنیم ... سلام صبح و عاقبتمون شهدایی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅کیک سیب ✅موادلازم شیر یک سوم پیمانه شکر سه چهارم پیمانه روغن مایع چهار قاشق سوپ خوری تخم مرغ دو عدد کامل به اضافه یک زرده کره صد گرم سیب زرد یا قرمز دو عدد بزرگ آرد سفید یک و سه چهارم پیمانه بکینگ پودر دو قاشق چایخوری پنیر خامه ای صد گرم ✅کمی پودر داچین میتوانید روی سیب ها که در قالب چیدین بپاشید یا کمی پودر گردو ✅دمای فر گازی 180 درجه فر برقی 160 درجه در فر دست ساز یا قابلمه هم میتوانید درست کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🏻‍🍳 شيك🧑🏻‍🍳:(براي 2 نفر)😍😍 بستني 3 ليوان شير 1 ليوان و نصف بيسكوئيت كرم دار 10 عدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫جمعه احوال عجيبي دارد 🌼هر كس از عشق نصيبي دارد 💫در دلم حس غريبي جاري است 🌼و جهان منتظر بيداري است 💫جمعه، با نام تو آغاز شود 🌼يابن ياسين همه جا ساز شود 💫جمعه يعني غزل ناب حضور 🌼جمعه ميعاد گه سبز حضور 💫جمعه هر ثانيه اش يكسال است 🌼جمعه از دلهره مالامال است... 💫ابر چشمان همه باراني است 🌼عشق در مرحله پاياني است 💫كاش اين مرحله هم سر مي شد 🌼چشم ناقابل ما تر مي شد... 🌼 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔹آیت الله حائری شیرازی 🔸می خواهند مزد چهل روز را به تو بدهند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روایتی شنیدنی از شفای یک جوان به دست امام رضا(ع) ▪️این قسمت: بیست و چهار سال بعد ▫️تجربه‌گر : آقای حسن کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقاد فروزان بیگی مجری تلویزیون از عمل های زیبایی بی رویه او با انتشار عکسی از دوران نوجوانی اش نوشت : این عکس مال پونزده سال پیشه … وقتی که من حدودا هفده سالم بود ، پایان دوره ی دبیرستان اين عكسو گرفتم … معدلم خوب بود و قرار بود توی مجله ی اداره ی بابااينا عکس دانش آموزان ممتاز زده بشه … چقدر ذوق میکردم 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 راز التهاب اربعین! 🔆 تمام التهاب پیاده‌روی اربعین به‌خاطر ارتباطیست که با امام زمان پیدا می‌کنیم... 🔻 در این راه چه شما به یاد امام زمان باشید چه نباشید امام زمان است که دارد از شما تشکر می‌کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🌸 💫باسم رب المهدی(عج) 🌸ﺧﺪﺍﯼ خوب ﻣﻦ سلام 💫تو را سپاس میگویم 🌸برای نعمتهایت 💫در آخرین جمعه تابستان 🌸به همه دوستان و عزیزانم 💫ﺳﻼﻣﺘﯽ، ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ سعادت 🌸و خوشبختی را 💫عطابفرما.. 🌸الهـی به امیــد تـو 🌸🍃
📸 پیشگیری از تاول پا در پیاده‌روی 🔸زائران وقتی راهی این پیاده‌روی بزرگ می‌شوند، بعد از خستگی راه ممکن است پاهایشان دچار تاول شود. 🔹اینجا راه‌های پیشگیری علت این اتفاق گفته شده است. تقدیم به عاشقان
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت 🗓 امروز   جمعه ☀️  ٢۵      شهریور  ١۴٠١   ه. ش   🌙 ١٩    صفر     ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ١٦    سپتامبر    ٢٠٢٢    ميلادى 🌸🍃
مستند صوتی شنود1659661110884.mp3
15.21M
🔉 🔰 نیروی امنیتی که زندگی پس از زندگی را درک کرد. 📣 جلسه شانزدهم «پرسش و پاسخ 1» اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمدوَعَجِّل فَرَجَهُم
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 . . همه دور سفره نشسته بودیم.. همه چیز آماده بود گرچه هفت سین مون دوتاسین کم داشت، ولی غذاهای خوشمزه مامان رنگ و بوی زیبایی رو به سفره داده بود، خیره به تلویزیون بودیم که تا دقایقی بعد سال نو رو اعلام میکرد، همه مون بودیم جز پدری که مثل هرسال فقط سهممون از داشتنش قابی بود که کنار آیینه سفره قرار داشت،  همین و بس، پدری که رفت تا یک شهر در امنیت باشه، همه ساکت بودن و تو دل خودشون دعا میکردن، عمو جواد باصدای بلند شروع کرد به خوندن دعا : یامقلب القلوب والابصار یا ... چشمامو بستم، پارسال همین جا عاشق شدم، عاشق عطریاس، و حالا بعد یک سال باز سر سفره ای نشسته بودم که عباس هم بود، خدایا تنها دعام در این لحظات آخر سال خوشبختی تمام جوون هاست، جوونایی که پاک موندن و به بهانه ی عشق و دوست داشتن نخواستن پاکی خودشون رو از بین ببرند، عشق هاشون درون سینه مهار کردن که فقط تو بدونی و بس، میدونم که پاداششون برابره با ، پس خدایا در این لحظات رسیدن به سال جدید قلب هامونو دگرگون کن تا همونطوری که خودت گفتی با ذکر تو آروم بگیریم، خدایا عشق های پاک رو در سال جدید هدیه کن به همــه ... 💌نویسنده: بانو گل نرگــــس ❣️ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 چشمام بسته بود که صدای تلویزیون که سال جدید رو اعلام کرد باعث شد همه باهم روبوسی کنن. روبوسی ها که تموم شد، شیرینی تعارف کردم و نوبت غذا شد، محمد و عباس غذاشونو برداشتن و رفتن تو حیاط، عموجوادم بعد چند دقیقه رفت حیاط پیش پسرا، دیگه با خیال راحت میتونستم غذامو بخورم، وجود آقاجواد و ملیحه خانم سر سفره ی عید، هر سال بهمون دلگرمی میداد، عمو جواد تو سپاه بهترین رفیق بابا بود، پنج سال پیش بعد شهادت بابا در نزدیکی مرز عموجواد هر سال تصمیم گرفت با ملیحه خانم بیاد خونمون و سال نو کنارمون باشه، سه چهار روز بیشتر نمی موندن و بعدش برمیگشتن خونشون شمال،همیشه محمد میخندید و میگفت همه عید میرن شمال ولی عمو جواد از شمال میاد اینجا! هر سال کنارشون خوش بودیم تا اینکه پارسال پسرشون عباس که از خارج برگشته بودم باهاشون اومد و .... آه که همه ی مشکلاتم از همون جایی شروع شد که تک پسر عمو برگشت ایران و امسال هم شاید به خاطر دیدن محمد اومده! . ٭٭٭٭٭ . فردا عمو جواد اینا برمی گشتن شمال، این دوسه روزه رو هم به سختی عباس رو تو خونه تحمل کردم!! 😳 خب سختیای خودشو داشت اینکه نگاش نکنم، این که سعی کنم زیاد نخوام مست عطرش بشم، این که نشنوم چطوری میخنده و هزار تا مصیبت دیگه که به هر کی بگم میزنه تو سرم و میگه به همینا میگن عشق دیگه خودتو چرا محروم میکنی ازش، اما هیچکس نمیدونه که بعدش فقط نقشش تو خیالاتم پررنگ تر میشه و من هر روز بیچاره تر! 💌نویسنده: بانو گل نرگــــس       ❣️ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
‎💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 ‎امروز که روز آخرشون بود تصمیم گرفتیم بریم یه پارکی بوستانی چیزی که البته بیشترشم به اصرار مهسا بود! و انکار من! 😔 . ‎رو چمن با مهسا جای دنجی رو پیدا کرده بودیم و نشسته بودیم، میدونستم مهسا دو دقیقه نمیتونه سکوت کنه و از طبیعت لذت ببره پس خودم بحث و باز کردم ‎در حالی که هردومون به طبیعت روبرومون خیره بودیم گفتم: برنامه ات برای آینده تحصیلی ات چیه؟ سریع برگشت طرفم و دستشو مشت شده شبیه بلنگو گرفت جلوی صورتش - برنامه تحصیلی من برای آینده طبق نظر کارشناسی ... خندیدم و گفتم: باشه خانم کارشناس، به علت اینکه من باهات در نهایت ادب صحبت کردم پوزش میطلبم! هردومون خندیدم در حالی که لبه ی روسری شو مرتب می کرد گفت: میدونی معصومه من اصلا علاقه ای به درس ندارم، بدم میاد، چرا همه باید درس بخونن نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خب تا مغزشون آکبند نشه مثل تو چپ چپ نگام کرد و گفت: مرسی بابت تعریف و تمجیدت لبخندی زدم و گفتم: خب عزیزِ من تو اگه درس نخونی میخوای چیکار کنی؟ هوم بگو؟ - خب میتونم برم هنری، شغلی چیزی یاد بگیرم همه چیز که درس نیست سرمو تکون دادم و گفتم: آره خیلی خوبه درست میگی، ولی حتی اگه بخوای هنر هم بخونی بالاخره تا یه حدودی باید درس خونده باشی ، نه؟! نگاه بی حالی بهم انداخت - دیگه از این حد بیشتر؟! دیپلمم رو که گرفتم دیگه - خب آره! فقط من نمیفهمم تو که به رشته های هنری علاقه داشتی چرا رفتی رشته ی تجربی؟! - چه میدونم، جوگیر شدم، دیدم تو تجربی خوندی گفتم منم کم نیارم خندیدم و گفتم: امان از دست تو مهسا، انگیزه ات نابودم کرد لب و لوچه شو آویزون کرد: خب مگه چیه! جوگیر بودن جرم است عایا؟!! لبخندی زدم و گفتم: خب پس از این به بعد سعی کن درست تصمیم بگیری ، اگه میخای کنکور تجربی بدی خودتو آماده کن براش،  اگرم که میخای بری دانشکده ی هنر پس تکلیفت رو از همین الان روشن کن که بدونی ادامه ی راهت باید چی کار کنی با خوشحالی نگاهم کرد و گفت: یعنی تو کمکم می کنی مامان رو راضی کنم بزاره برم دانشکده ی هنر سرمو به نشانه ی مثبت تکون دادم ، محکم لپمو بوسید و گفت: آخ جووون، مرسی آبجی جونم لبخندِ رو لبم پررنگ تر شد .. یه لحظه صدای پایی از عقب شنیدم و بلافاصله صدایی که منو مخاطب قرار میداد پیچید تو تمام وجودم ... - معصومه خانم احساس کردم گوشام سِر شد، نه نه شایدم آتیش گرفت، نه اصلا من توهم زدم مهسا زودتر از من برگشت پشت رو نگاه کرد منم سرمو کج کردم تا صاحب این صدا رو ببینم، باورم نمیشد، عباس! 💌نویسنده: بانو گل نرگــــس ❣️رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
جابرا اشک فشان ناله بزن زمزمه کن گریه با فاطمه از داغ بنی فاطمه کن در حریم پسر فاطمه یاد از همه کن روی از گوشه گودال سوی علقمه کن 🏴فرا رسیدن سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تسلیت باد🥀 🥀🍃