پیام رهبر انقلاب برای درگذشت سید رضا موید
امام خامنهای:
🔹درگذشت شاعر آئینی با اخلاص جناب آقای سید رضا موید رحمتالله علیه را به فرزندان و خاندان گرامی ایشان و به جامعه ادبی خراسان تسلیت عرض میکنم.
🔹شعر روان و دلنشین این هنرمند مومن که غالباً در خدمت معارف و ارزشهای دینی است یادگار ارزنده او در اینجا و ذخیره گرانبهای او برای نشأه اخروی است انشاءالله.
🔹خداوند او را با شهیدان محشور فرماید که همواره محافل یاد آنان را با سرودههای خود رونق میبخشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ زن، عفت، افتخار
🔹پاسخ دانش آموزان یک مدرسه دخترانه دیگر به شعارها و رفتارهای هنجارشکن در برخی مدارس
#زن_عفت_افتخار #حجاب #ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این حرف ها عادی و اتفاقی نیست؛ #ظـهـور نزدیک است ان شاءلله...اما مقاومت می کنیم...
🔹 جهت تعجیل در #فرج ان شاءلله و سلامتی مولایمان #امام_زمان عج صلواتی عنایت بفرمایید........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یخ_فانتزی
خاکشیر ،گل سرخ ، نعنا (از شب قبل توی کمی آب بزارین یا داخل آب جوش بریزین خودشو وا کنه ) ، آبجوشِ سرد شده یا آب معدنی!
با میوه ها هم میتونید یخ های تزیینی برای شربت درست کنید
نوش جان 💝
🚨 عبرت از لاکپشتی که از لاک خود به بهانه آزادی بیرون آمد!
#امربمعروف
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چیز_کیک_لوتوس😍😋
مواد لازم :
۲۰۰گرم بیسکویت لوتوس یا بیسکوئیت های مانند آن
۱ قاشق غذاخوری کره
برای قسمت پنیری :
۴۰۰ گرم پنیر لبنه
۱ لیوان شکر
۱بسته خامه
۲عدد تخم مرغ
۲ قاشق غذاخوری نشاسته
۱.۵ قاشق چایخوری وانیل
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سینا آبگون رو بخاطر ساختِ این آهنگ تهدید جانی کردن!
درود بر تو مَـرد ، عــالـی بود✋🏻🌹
درد و دلای چندین ساله ما رو توی چهار دقیقه به بهترین شکلِ ممکن گفتی..
نشر بدید تا جبهه کثیفه فساد طلبان برمَلا بشه!
#ایران | #حجاب | #امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی دیدنی از دیدار فرزندان شهدای نیروی انتظامی با رهبر انقلاب
مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
✍🏻#لبیک_یا_خامنه_ای نائب برحق #امام_زمان رهبر عزیز #ایران✌🏻✌🏻✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تعریف یک تجربه گر مرگ موقت از مرگ
▪️این قسمت: نیش و نوش
▫️تجربهگر : خانم نفیسه مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مکالمه شیرین شنیدنی بین رهبرانقلاب و سید حسن نصرالله!
⭕️ تو که هنوز جوانی و محاسنت سیاه
من از خستگیها چه بگویم با این محاسن سفید!
ادامه ی شیرین گفتگو را مشاهده نمایید 👆🏻✌🏻
#لبیک_یا_خامنه_ای نائب برحق #امام_زمان رهبر عزیز #ایران✌🏻✌🏻✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تعریف یک تجربه گر مرگ موقت از مرگ
▪️این قسمت: نیش و نوش
▫️تجربهگر : خانم نفیسه مرادی
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٣٥
عاطفه اومد كنارم
- تو چطوري خانم گل؟ خوش ميگذره؟
- قربون تو! بدون تو كه اصلاً خوش نمي گذره.
- چه عجب بالاخره يكي جواب ما رو دُرست داد! راستي چرا نيومدي تلفن بزني خونه تون؟
- آخه من دلم براي داداشم تنگ نشده بود!
رفت! ولي قبل از اين كه بره گفت:
- اگه نمي خواين با آدم حرف بزنين، درست بگين ديگه! چرا كاسه كلّه ميدين دست آدم؟!
دلم ميخواست بهش بگم كسي خونه مون نيست. بگم اصلاً نمي دونم مادرم كجاست، رفته قهر! اون هم بعد از اون دعواي مسخره! دعوايي كه مدتها بود مهمان هميشگي خانه ما شده بود. ولي اين آخري نقطه اوج همه اش بود. كار مادر فقط بهانه شروعش بود. سر ميز شام بوديم.
مادر گفت:
امروز دوباره صفوي زنگ زد ميخواست ببينه من چه تصميمي گرفتم؟ منم گفتم كه ميرم.
بابا قاشق را كه تا نيمههاي راه آورده بود، كمي نگه داشت. سرش را تكان داد، زير لب غرغري كرد و گفت:
- دوباره شروع نكن مستانه!
مادر همان طور كه سيگارش را آتش ميزد و سيگار لاي لب هايش بود، جواب داد:
- تمام نشده بود كه از نو شروع بشه. من گفته بودم اين كار رو ميگيرم، تصميم هم دارم كه بگيرم. حتي اگر قرار باشه به خاطر اين كار، سه ماه از خونه برم.
بابا قاشق را در ميان زمين و هوا رها كرد:
- لااله الاالله! دوباره شام رو به دهنمون كوفت كرد!
قاشق خورد به ظرف چيني و تقّي صدا كرد. برنجها ريخت بيرون بشقاب.
- خانم ما صحبت هامون رو كرديم. شما گفتي كه به خاطر اين پروژه بايد سه ماه بري مسافرت! من هم گفتم نمي شه بري. حالا هم بيش از اين بحث نكن، بذار يه لقمه خوش از گلومون بره پايين و بعد با خيال راحت كپه مرگمون رو بذاريم، فردا صبح كلي كار داريم.
مادر با خونسردي دود سيگار رو داد بيرون:
- اِ! فقط شما كار دارين؟! فقط شما بايد به كارهاتون برسين؟!
و آرام آرام صدايش بالا رفت:
- فقط شما بايد يه لقمه خوش از گلوتون پايين بره؟! شما بايد راحت بخوابين؟! شما بايد راحت باشين؟ به آرزوهاتون برسين، پيشرفت كنين، مسافرت برين، با دوست هاتون بگردين؟ فقط شما؟! فقط شما...؟! همه چيز مال شما؟!
بابا با حالتي عصبي، بشقابهاي جلويش را كنار زد:
- من كي گفتم همه چيز مال من؟! من كه چيز غير ممكني ازت نخواستم! گفتي فيلم جديدي كه ازت دعوت كردن توي بندر عباسه. گفتي بايد سه ماه از من و بچهها دور بشي...
مامان پُك عميقي به سيگارش زد:
- گفتم اين مهم ترين كار زندگيمه! همون كاري كه مدتها آرزويش رو داشتم. همون كاري كه سالها خوابش رو ميديدم. گفتم با اين كار من به تمام آرزوهام ميرسم. گفتم همين الان ده تا هنرپيشه ديگه كمين كردن كه اين كار رو از دست من قاپ بزنن!
بابا در حالي كه دست هايش را با آهنگ «بله» ها ميكوبيد روي ميز، گفت:
- بله! بله! همه اينها رو گفتي. من هم گفتم نه! و بعد يكهو فرياد كشيد:
- خواهش ميكنم اون لعنتي رو خاموش كن.
بعد يواش تر گفت:
- دستِ كم سر ميز شام نكش!
مامان با حواس پرتي سيگارش را فرو كرد توي ظرف سوپ:
- همين؟! به همين راحتي گفتي نه؟! فكر ميكني به همين راحتي ميتوني با سرنوشت و آينده من بازي كني؟ فكر ميكني من ميذارم؟!
بابا با كلافگي دست هايش را بلند كرد. لحنش ملتمسانه بود:
- اين قدر همه چيز رو بزرگ نكن مستانه! خواهش ميكنم يه خرده عاقل باش! بابا اين هم كاريه مثل بقيه كارهات! فقط فرقش اينه كه تو رو از خانواده ات جدا ميكنه، من هم به همين دليل ميگم اين كار رو قبول نكن.
مامان كلافه و سرگردان نگاهي به من كرد. بعد به بابا و دوباره به من:
- دوباره حرف خودش رو ميزنه. ميگه كاريه مثل بقيه كارهام! هر چي من ميگم چه قدر برايم اهميت داره، باز هم حرف تو گوش اين مرد نمي ره! بابا با مشت كوبيد روي ميز و فرياد كشيد:
- خيلي خب! اصلاً شاهكار جهانيه! بزرگ ترين شاهكار تاريخ سينما! ولي به چه قيمتي؟ به قيمت از دست دادن خانواده ات!
مادر سعي كرد خودش را كنترل كند. ميدانست اگر عصباني شود، دوباره به هيچ جايي نمي رسند:
- ببين حالا كي داره مسئله رو بزرگش ميكنه؟ كي گفته من ميخوام خانوادهام رو از دست بدهم، يا از اونا جدا بشم؟! من فقط سه ماه از تهران دور ميشم. تازه هر پانزده روز يه بار هم ميتونم با هواپيما بيام و به شما سر بزنم!
- خب همين ديگه! مگه ميخواستي چي كار كني؟ خونه رو با ديناميت منفجر كني؟! همين كه ميخواي سه ماه ما رو رها كني بري، براي داغون كردن خانواده ات كافي نيست؟! نمي گي توي اين سه ماه اين دختر بدون تو بايد چيكار كنه؟ مادر لبههاي ميز را گرفت...
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٣٧
براي همين هم خيلي از همين مردهاي پر مدعا از اين زن حساب ميبرن و با احترام ازش ياد ميكنن. اين كتابش هم شرح سفرش به كشورهاي بزرگ دنيا مثل ژاپن، آمريكا، هند و فرهنگهاي مختلفه. رفته و راجع به بدبختيها و ظلمهايي كه به زنها ميشه، تحقيق كرده. گفتم:
- تو فكر ميكني با اين حرفها چيزي عوض ميشه؟
- منظورت رو نمي فهمم!
- منظورم اينه كه فكر ميكني با اين حرفها و كتابها چيزي از اون ظلمي كه به قول تو داره توي تمام دنيا به زنها ميشه، كم ميشه؟ يا فكر ميكني با اين كه اوريانا فالاچي بره و با چند تا مرد خود خواه و مستبد به قول تو، مصاحبه كنه و شايد هم اونها رو گير بندازه، ميتونه انتقام اون ظلمهايي رو كه ميگي به زنها شده بگيره؟
راحله چند لحظه فكر كرد. سرش را تكاني داد و با تاسف گفت:
- نه! ممكنه نتونه هيچ كدوم از اون كارها رو بكنه، ولي حداقل ميتونه به امثال من و تو و اون خانمهايي كه الان اون جا نشستن و وقتشون رو تلف ميكنن، ديروز هم خودشون رو با اين حرف راضي كردند كه نبايد توقعي از زنها و خودمون داشته باشيم، نشون بده كه خير! يه زن ميتونه پا به پاي مردها حركت كنه و گاهي هم از اونها جلو بيفته. گفتم:
- يعني تو واقعاً اعتقاد داري كه هيچ فرقي بين مرد و زن نيست؟!
- معلومه كه نيست! پس فكر كردي من شعار ميدم يا اَدا در ميآرم؟ ديروز هم گفتم اون چيزي كه ما به نام فرق زن و مرد ميشناسيم، واقعيت نيست!، تلقينيه كه در طول تاريخ به هر دو جنس شده. به همين دليل هم در هر موقع از تاريخ يا هر جايي از زمين كه زنها از اين تلقين دور مانده اند، عكس اين قضيه اتفاق افتاده.
- يعني چه؟
- الان برات توضيح ميدم. ولي اول صبر كن بقيه بچهها رو كه ديروز حرف منو قبول نمي كردن، صدا بزنم. فكر ميكنم مثال خوبي گير آورده باشم كه جواب حرف اونها باشه.
بعد رو به فهيمه كرد كه داشت با «ديكشنري» سرو كله ميزد:
- فهيمه! بلند شو بيا كه يه چيز خيلي ماه برات گير آوردم. حتماً بايد ببيني!
بعد هم سميه و عاطفه را صدا زد. من هم ثريا و فاطمه را كه با هم گپ ميزدند صدا كردم. ثريا كمي غرغر كرد. انگار حال و حوصله اين بحثها را نداشت. ولي فاطمه كه آمد، او هم راضي شد بياد. شايد براي اين كه تنها نماند. همه كه نشستند، راحله نگاهي به همه كرد و گفت:
- يادتونه ديروز گفتم اين چيزي كه به ضعف و نقص زنها معروفه، واقعيتي نداره و صرفاً چيزي خياليه كه در همه زمانها به زنها تلقين شده و آنها هم باور كردن؟ البته شما هم حرف من
رو قبول نكردين! اوريانا فالاچي، نويسنده اين كتاب ضمن تحقيقي كه در مورد وضعيت زنهاي مالزي ميكرده، به گروهي از زنهاي مادر سالار برخورده كه توي جنگل و به شيوه گروهي زندگي ميكردن. برخوردش با اين زنها شنيدنيه.
راحله كمي مكث كرد. شايد منتظر بود كسي مخالفتي يا اظهار موافقتي بكنه. ولي كسي چيزي نگفت. هيچ اشتياقي در بچهها ديده نمي شد. عاطفه لم داده بود روي سميه. ثريا داشت با همان زنجير طلا و قلب آويزانش بازي ميكرد. فاطمه و فهيمه هم به جلد كتاب نگاه ميكردند، كه البته سخت هم بود. چون راحله مرتب كتاب را از لبه اش به كف دستش ميكوبيد. بالاخره راحله شروع كرد:
- در اين قسمت اوريانا فالاچي اول راجع به منطقه جنگلي كه زنهاي مادر سالار توش زندگي ميكردند، توضيح ميده و بعد تعريف ميكنه كه با كاظم خان، يعني مترجمش، ميرن توي يكي از اين كلبههاي اون دهكده كه چند تا زن هم در اون بوده اند. توي اون كلبه چشمش به چرخ خياطي و گرامافون ميخوره. از كاظم ميخواهد سوال كنه كه اين اشياء مال كيه؟ و بعد مينويسه...
راحله كتاب را باز كرد و از روي آن خواند:
جميله جوون ترين زن حاضر، به اين، چنين جواب داد:
- اين جهيزيه شوهر منه. وقتي ازدواج كرديم، آنها را با خود آورد. كاظم خان پرسيد:
- شوهرت كجاست؟
- خانه مادرش.
- چرا خانه مادرش؟
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٣٦
مادر لبههاي ميز را گرفت:
- چه طور شد كه سالي يكي دو ماه ما رو رها ميكردي، ميرفتي ماموريت طوري نبود؟ چه طور همون اول زندگيمون موقعي كه مريم يك سالش بود، شش ماه ما رو توي تهران تك و تنها رها كردي رفتي آلمان دوره ببيني، طوري نبود. ولي حالا اين سه ماه كه من براي كار به اين مهمي قراره ازتون دور بشم و تازه شما هم احتياج زيادي به من ندارين، اين قدر مهم شده؟!
بابا با تعجب به مادر خيره شد:
- من به خاطر شماها رفتم! به خاطر كارم!
مادر با لحني پيروزمندانه گفت:
- خب منم دارم به خاطر كارم ميرم.
مكثي كرد و يواش تر گفت:
- و به خاطر شماها!
بابا با عصبانيت از جايش بلند شد:
- ولي وضعيت من با تو فرق ميكنه! چرا نمي خواي اين رو بفهمي مستانه؟!
مادر با لحني عصبي و در حالي كه بغض گلويش را گرفته بود، جواب داد:
- چرا ميفهمم! ميفهمم! تو مردي و من زن!
پاكت سيگار را درآورد. ميخواست سيگار در بياورد، ولي دست هايش ميلرزيد:
- هميشه همين طور بوده. تو مرد بودي و من زن! تو آقا بودي و من كنيز! تو هر كاري دلت خواسته كردي، ولي من هميشه بايد به حرف تو باشم. تو حق داري پيشرفت كني، ولي من نه! آخه چه فرقي بين من و تو هست!
آخرش هم نتوانست يك نخ سيگار از پاكت دربیاورد؛ از بس دست هايش ميلرزيد.
بابا با ناراحتي و تاسّف به دستهاي مادر نگاه كرد و بعد به من. نگاهش ملتمسانه بود. شايد از من كمك ميخواست. ولي من مدتها بود كه ياد گرفته بودم فقط تماشاگر باشم. فقط تماشاگر! بابا فرياد كشيد:
- ولش كن اون زهر مار رو! چه قدر ميكشي؟!
مادر با عصبانيت پاكت سيگار را به گوشه اتاق پرتاب كرد. بغضش تركيد. گريه كنان دويد توي اتاق خواب و محكم در را به هم كوبيد!
سرم درد گرفته بود. چهار روز بود كه فكر ميكردم و به هيچ جا نمي رسيدم.
«بالاخره حق با كيه؟ تكليف ما چي ميشه؟ يعني ممكنه مادر طلاق بگيره؟»
آمدم مسافرت كه از اين فكر و خيالات رها بشم. باز هم فايده اي نكرد. بعد از بحثهاي داخل اتوبوس، همه چيز از نو شروع شد. «فرق بين پدر و مادر چيه؟ چرا مادر بايد از پدر اجازه بگيره؟ چرا نمي تونه پيشرفت كنه؟ چرا اختيارش دست خودش نيست؟ شايد براي اين كه زنها از مردها پايين ترند.»
رفتم طرف پنجره اي كه رو به خيابان بود. «اگه زن و مرد مساوي باشند چي؟ آن وقت مادر ميتونه ما را رها كنه و بره؟! بره پيشرفت كنه! حرفهاي مادر و راحله چقدر به هم شبيه است. ولي من كه از حرفهاي مادر سر در نمي آرم؛ يعني هيچ وقت حرف هايش را درك
نكرده ام. شايد راحله بتونه كمكم كنه.»
راحله يكي-دو متر با من فاصله داشت. كتاب ميخواند.
«يعني اين راحله اي كه مرتب سرش توي كتابشه، يا من، يا فاطمه از آن پسري كه توي خيابان ول ميگرده و مزاحم مردم ميشه، پايين تريم؟ نيستيم؟ چرا بابا ميتونه ما رو تنها بذاره و مسافرت بره، ولي مادر نمي تونه؟ شايد هم واقعاً حق با مادر باشه. شايد اگر دقيقاً بفهمم او چي ميخواد و چي ميگه، من هم به او حق بدم. پس بايد اول حرفهاي راحله رو بفهمم! شايد اگر كتابهاي او رو بخونم، بفهمم؟!»
رفتم كنار راحله. موقعي كه نشستم، سرش را از روي كتاب بلند كرد و لبخندي زد! براي اين كه چيزي گفته باشم، پرسيدم:
- چي ميخوني؟
- كتاب جنس ضعيف! از « اوريانا فالاچي»!
- كي هست؟
- اوريانا فالاچي؟! نمي شناسيش؟! يكي از معروفترين زنهاي دنياست و شايد معروف ترين خبرنگار دنيا.
نفس عميقي كشيد و بعد با حسرت گفت:
- يكي از همون زنهايي كه روي مردها رو كم كرده.
گفتم:
- پس خبرنگاره!
با اشتياق گفت:
- زن خيلي زرنگيه! از اون زنهاي ماجراجو كه به بيشتر نقاط دنيا سفر كرده و كتابهاي زيادي نوشته! با خيلي از مردهاي قدرتمند دنيا هم مصاحبه كرده. فكرش رو بكن، يه زن از يه گوشه دنيا بلند ميشه، ميره با اكثر مردهاي قدرتمند و سياستمدار دنيا مصاحبه ميكنه و چنان اونها رو سوال پيچ ميكنه كه گاهي وقت
ها گير ميافتن و جوابي ندارن. براي همين هم خيلي از همين مردهاي پر مدعا ...
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨﷽✨
#پندانه
✍ انفاق در راه خدا، مالت را بیشتر میکند
یکی از دوستانم نقل میکرد:
در مسیر روستایی هنگام غروب ماشینم خراب شد. ایراد از باتری ماشین بود. پیکان فرسودهای داشتم که عمر خودش را کرده بود.
کنار جاده نشستم تا خدا رهگذری را بفرستد که کمکم کند.
پیرمردی از میان باغها رسید و گفت:
بنشین تا ماشین را هُل بدهم.
اصرار میکرد که بنشینم و به تنهایی میتواند ماشین را هُل بدهد. قدرت عجیبی داشت. ماشین را هُل داد و روشن شد.
او را به خانهاش بردم. بین راه توضیح داد چند باغ بزرگ دارد که در آن انواع میوهها را پرورش میدهد.
سپس حرف خیلی زیبایی زد و گفت:
من هر بار باران میآید یک کنتوری برای خدا حساب میکنم و مبلغش را جدا پرداخت میکنم.
هر بار که باران میآید یک حق کارگر برای تقسیم آب و یک پول آب برای خدا کنار میگذارم و تمام محصولات باغ را جمع نمیکنم.
یکپنجم محصولات را روی درختان باقی میگذارم و فقیرانی خودشان میدانند و سالهاست، برای جمعکردن سهم خود به باغ میآیند. به لطف خدا وقتی تگرگ میآید، باغ مرا نمیزند.
روزی ملخها به باغهای روستای ما حمله کردند، به باغ من کوچکترین آسیبی نزدند، طوری که مردم روستا در باغ من گوسفند قربانی کردند، تا ملخها روستا را رها کنند.
و ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ؛
و آنچه که انفاق کنید او به شما عوض میدهد و او بهترین روزیدهندگان است. (سبأ:۳۹)
🍁🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«بیعت امر سادهای نیست»
👤 استاد #پناهیان
🔸 کلمه لبیک یامهدی خیلی سنگینتر از لبیک یاحسین هست...
🔺 وقتی در بیعت متعهد شدی باید پاش باستی
🌸التماس دعای فرج ان شاءالله🌸
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نابودی اعمال با این عمل
🎙 استاد مسعود #عالی
🌸التماس دعای فرج ان شاءالله🌸
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
پیامبر مهربانی ها، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم:
نمازشب سلاحی در برابر دشمنان است.
📚بحارالانور، ج۸۷، ص۱۶۱
🔴در روایت داریم که شیطان و لشکریان او دشمن آشکار ما هستند. نمازشب مثل یک سلاح حمله و وسوسه های شیطان را دفع می کند.
🌸التماس دعای فرج ان شاءالله🌸
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
بسم الله الرحمن الرحیم
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
#محمد_فردوسی
جبرئیلی که از او جلوهی رب میریزد
به زمین آمده و نُقل طرب میریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب میریزد
خنده از لعل لب «بنت وهب» میریزد
آمنه ! پرچم توحید برافراشتهای
آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشتهای
پیش گهوارهی خورشید ، قمرها جمعاند
ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمعاند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمعاند
جلوی بتکدهها باز تبرها جمعاند
ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند
لات و عزّی و هبل ، سجدهکنان افتادند
«یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست
چه قدَر ای پسر آمنه ! خالت زیباست
رحمت واسعه ای ، خلق و خصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بلالت ؟! زیباست
ای که در دلبری از ما ید طولی داری
«آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری»
هدف خلقتی و «خواجهی لولاک» شدی
«انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی
یکی یک دانهی حق ، محور افلاک شدی
در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی
ما که از بادهی پیغمبریات مدهوشیم
فقط از جام تولای تو مِی مینوشیم
تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد
از کرمخانهی تو هیچ زمان کم نرسد
به مقام تو که درک بنی آدم نرسد
پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد
شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی
به ملاقات علی ـ ساقی کوثر ـ رفتی
آمدی امر نمایی که امیر است علی
ولی الله وَ مولای غدیر است علی
اوج فتنه بشود باز بصیر است علی
صاحب تیغ دو دم ، شیر دلیر است علی
چه بلایی به سر اهل هنر آورده
ذوالفقارش که دمار از همه در آورده
«اوّل ما خلق الله» فقط نور تو بود
حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود
یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود
دوستی علی و فاطمه منشور تو بود
ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم
تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم
پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند
اهل نجران ، همه در کار شما در ماندند
نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند
نوههایت همگی سیّد و سرور ماندند
ای پیمبر چه نیازی به پسرها داری ؟
صاحب کوثری و حضرت زهرا داری
ای عبای نبوَی ! پنج تنت را عشق است
ای اولوالعزم ! علی ـ بت شکنت ـ را عشق است
یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است
می نویسم که اویس قرنت را عشق است
بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی
حرف من حرف اویس است : تو در قلب منی
زندگی تو که انواع بلاها را داشت
با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت
خم به ابروت نیامد ، لب تو نجوا داشت
صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت
بُت پرستی که برای تو رجز میخواند
به خدا مال زدن نیست خودش میداند
ای که در شدّت غم «چهرهی بازی» داری
چون مسیحا چه دم روحنوازی داری
تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری
به فلانی و فلانی چه نیازی داری؟!
کوری چشم حسودان زمین خورده و پست
افتخار تو همین بس که کلامت وحی است
عشق تو عاشق بیتاب عمل میآرد
قمر روی تو مهتاب عمل میآرد
خم ابروی تو محراب عمل میآرد
خاک پای تو زر ناب عمل میآرد
همهی عشق من این است مسلمان توام
عجمی زاده و همشهری سلمان توام
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
#امام_صادق_ع_مدح_و_ولادت
#محمدجواد_شیرازی
ما در این دنیا پی جاه و جلالی نیستیم
اهل شکوه کردن از رنج و ملالی نیستیم
پخته ی عشقیم، در دوران کالی نیستیم
با محمد جاودانیم و زوالی نیستیم
خورده بخت ما گره با رحمة للعالمین
ذکر طوفانی ما یا رحمة للعالمین
از همه سیریم الا رحمة للعالمین
ظرف مان خالی شود هم دستْ خالی نیستیم
ما اگر در راه پر نور ولایت مانده ایم
با دعاهای محمد پر صلابت مانده ایم
با عنایت زیر باران محبت مانده ایم
تشنه و بی کس زمان خشک سالی نیستیم
گشته ایم از لطف احمد آشنای اهل بیت
مبتلای احمدیم و مبتلای اهل بیت
بچه های ما همه یک جا فدای اهل بیت
قوم سلمانیم، قوم بی کمالی نیستیم
جان احمد در حقیقت هست جان فاطمه
در دو عالم هست شیعه در امان فاطمه
ما نمک گیریم... محشر در جنان فاطمه...
... غیر کوثر در پی جام حلالی نیستیم
شیخ آورده حدیثی را که از پیغمبر است:
از صراطِ روز محشر رد شدن دردسر است
برگ تضمین عبور از آن ولای حیدر است
غافل از این نقل زیبای امالی نیستیم ¹
باطن سیر به سوی حق همان سیر علی است
بیشتر از ما خدا گوینده ی خیر علی است
هر کجا باشیم راه حق مگر غیر علی است؟!
حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم
ذاکر عشقیم با قرآن، اسیر احمدیم
آیه آیه راوی خط غدیر احمدیم
با برائت از سقیفه در مسیر احمدیم
پیرو آن دو خبیثِ لاابالی نیستیم
پیر عشقیم امتحان عاشقی پس داده ایم
نام حیدر که وسط باشد همه آماده ایم
عبد دربار نجف هستیم، رعیت زاده ایم
ما علی داریم بی مولی الموالی نیستیم
شمس تابان امامت منجلی باشد بس است
یک ولی الله در عالم ولی باشد بس است
نائب صاحب زمان سید علی باشد بس است
با ولی باشیم در راه ضلالی نیستیم
هم چنان پای همان قول و قرار سابقیم
در نگهداری از این مکتب سراپا عاشقیم
راوی دین با روایات امام صادقیم
غیر از این شیوه پی کسب تعالی نیستیم
می رسد بوی غریبی از مدینه با نسیم
در کنار گنبد و ایوان طلای یک حریم
طرح صحن جامع شیخ الائمه می کشیم
بی خیال آن حریم و آن اهالی نیستیم
آخرش این فتنه را از ریشه در می آوریم
حرف آل الله باشد بال و پر می آوریم
سر بخواهند این قبیله کوه سر می آوریم
بنده ایم و اهل ترک امتثالی نیستیم
عاقبت همدرد یار بی قرینه می شویم
دسته جمعی کارگرهای مدینه می شویم
مرهمی کوچک برای زخم سینه می شویم
منتظر هستیم، اهل بی خیالی نیستیم
۱. شیخ طوسی در کتاب امالی از پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل می کند:
هنگامی که روز قیامت می شود و صراط بر روی جهنم نصب می گردد. هیچ کس نمی تواند از روی آن عبور کند مگر اینکه جوازی در دست داشته باشد که در آن ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد و این همان است که خداوند می گوید: «و قفوهم انهم مسئولون»
#پیامبر_اعظم_ص_ولادت
#امام_صادق_ع_ولادت
#سیدپوریا_هاشمی
هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر
خیری ندیده از گداییهای دیگر
من روزی ام را از تو بی منت گرفتم
منت فراوان است درهرجای دیگر
یک پای من رفته ست امشب سمت مکه
سمت نجف رفته است اما پای دیگر
تو با علی یعنی دوتن در بین یک روح
شیعه ندارد جز شما بابای دیگر
وقت ولادت نیست هنگام ظهور است
دنیا می آیی تو ز یک دنیای دیگر
حالا که رفتم تا علی و تا محمد
باید بگویم یاعلی و یا محمد
نور تو خیلی قبل از آدم معتبر بود
از تو چه در انجیل و چه تورات اثر بود
دنبال تو بودند احبار بهودی
قلب کشیشان از ظهورت باخبر بود
هرروز عبدالله را تهدید کردند
هرروز عبدالمطلب تحت نظر بود
تو آمدی ایوان کسری هم ترک خورد
آثار ربانیت هرجا جلوه گر بود
آتشکده یکباره اصلا ریخت برهم
خاموش شد هر مشعلی که شعله ور بود
شب کافی است ای مکه دیگر ماه آمد
الله اکبر که رسول الله آمد
امی شدی ام القرا شد زادگاهت
پیغمبران را زنده کرده روی ماهت
خیلی دعا کردی برایش جای نفرین
حتی همانکه خار میریزد به راهت
این امت تو تا قیامت روسفید است
از برکت صوت اذان گوی سیاهت
بوی علی را میدهی آقای مکه
وقتی شده دیگر ابوطالب پناهت
دلخوش به اصحابت نشو که در خطرها
تنها علی میماند آقا درسپاهت
لعنت بر آنکه با جسارت حرف میزد
هرکس ز کفر والدینت حرف میزد
شکوه نکن ازغربتت لشگر که داری
در غزوه هایت ضربه آخر که داری
اصلا بیاید چندتا مرحب به میدان
فرقی ندارد فاتح خیبر که داری
گیرم که اصلا عبدود رد شد ز خندق
آسوده باش آقای من حیدر که داری
به طعنه های این و آن بی اعتنا باش
بگذر ازین بدبخت ها! کوثر که داری
آنکس که خیر و برکت دنیاست زهرا
سر وجود این جهان زهراست زهراست
ای صادق ال علی در بیکرانها
یادی بکن قدری هم از ما ناتوان ها
بار سفر برداشتی از دوش مردم
ای ناشناس مهربان کاروان ها
جارو کشت اعجاز ابراهیم دارد
در دستهای توست این کون و مکانها
درک مقامت کار امثال زراره ست
کی راه دارد در حریمت این گمان ها
پرچم سیاه روضه بر دیوار داری
تو روضه خوانی بر تمام روضه خوانها
روضه بخوان از آفتاب بین گودال
از حجت اللهی که افتادست بی حال
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۱۹ مهر ۱۴۰۱
میلادی: Tuesday - 11 October 2022
قمری: الثلاثاء، 14 ربيع أول 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹هلاکت یزید بن معاویه لعنة الله علیه، 64ه-ق
🔹هلاکت موسی عباسی لعنة الله علیه، 170ه-ق
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام
▪️20 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️24 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️26 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️50 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
✴️ سه شنبه👈 19 مهر / میزان1401
👈14ربیع الاول 1444 👈11 اکتبر 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوش یُمن و شایسته ای است و برای امور زیر خوب است:
✅مسافرت رفتن.
✅فصد و حجامت.
✅خرید کردن.
✅تجارت و انواع معاملات.
✅شراکت و امور شراکتی.
✅آغاز تحصیل و تدریس.
✅و دیدار با بزرگان و سران خوب است.
🚘مسافرت: سفر خوب است.
👶زایمان :نوزاد پر تلاش و پشتکار فراوان دارد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓امروز قمر در برج ثور است و برای امور زیر نیک است:
✳️خواستگاری عقد و ازدواج.
✳️مکاتبه و نامه نگاری.
✳️رفتن به تفریحات سالم.
✳️خرید جواهرات و طلا.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️خرید ملک.
✳️افتتاح شغل و کار.
✳️درختکاری.
✳️و شراکت وامور شراکتی خوب است.
👩❤️👨مباشرت:
امشب و فردا،فرزند همیشه حقیر و خوار دیگران شود و همیشه رو به تنزل می رود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)در این روز از ماه قمری ،موجب شادی می شود
💉💉حجامت:
خون دادن فصد و زالو. انداختن#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سلامتی در پی دارد.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ استخاره:
وقت استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 ببینید حال دلتون خوب بشه از این دهه هشتادیا
👌دبیرستانی در تهران.
همه به اعتراض به اغتشاشات چادر پوشیدن
خانواده_سالم_چگونه_خانواده_ای_است (5).mp3
3.39M
◽️ خانواده سالم چگونه خانوادهای است؟
▫️ قسمت ششم
👤 مرحوم آیةالله میرزا علی فلسفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یادی کنیم از بوسیدن پرچم ایران توسط دانشآموز خوزستانی از دید دوربینهای مدار بسته
▪️مدرسهای دخترانه در شهرستان لالی محرومترین شهر خوزستان
▪️فرزندان ایران اینها هستن نه چهارتا نخالهای که پرچم ایران رو آتش میزنن
Eghteshashat.mp3
13.07M
سلام اگر فرصت کردین این وویس رو گوش بدین .تا متوجه بشین چه خطراتی ازبیخ گوش ملت ایران درطی این روزها رد شده وقدر امنیت رو بدانیم.
حتما این صوت راگوش دهید ودرصورت احساس وظیفه درسطح گسترده مخصوصا برای نوجوانان وجوانان ارسال فرمایید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر خوبه که «حجاب» رو خوب تبیین کنیم، نه سطحی و مقایسه کردن زنان با آبنبات و ماشین، یا توجیه اینکه حجاب سبب زیبایی میشه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 #خانه_خوبان (۷)
🎥 اهمّیّت کار برای مرد