بسم الله الرحمن الرحیم
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
#محمد_فردوسی
جبرئیلی که از او جلوهی رب میریزد
به زمین آمده و نُقل طرب میریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب میریزد
خنده از لعل لب «بنت وهب» میریزد
آمنه ! پرچم توحید برافراشتهای
آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشتهای
پیش گهوارهی خورشید ، قمرها جمعاند
ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمعاند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمعاند
جلوی بتکدهها باز تبرها جمعاند
ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند
لات و عزّی و هبل ، سجدهکنان افتادند
«یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست
چه قدَر ای پسر آمنه ! خالت زیباست
رحمت واسعه ای ، خلق و خصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بلالت ؟! زیباست
ای که در دلبری از ما ید طولی داری
«آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری»
هدف خلقتی و «خواجهی لولاک» شدی
«انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی
یکی یک دانهی حق ، محور افلاک شدی
در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی
ما که از بادهی پیغمبریات مدهوشیم
فقط از جام تولای تو مِی مینوشیم
تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد
از کرمخانهی تو هیچ زمان کم نرسد
به مقام تو که درک بنی آدم نرسد
پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد
شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی
به ملاقات علی ـ ساقی کوثر ـ رفتی
آمدی امر نمایی که امیر است علی
ولی الله وَ مولای غدیر است علی
اوج فتنه بشود باز بصیر است علی
صاحب تیغ دو دم ، شیر دلیر است علی
چه بلایی به سر اهل هنر آورده
ذوالفقارش که دمار از همه در آورده
«اوّل ما خلق الله» فقط نور تو بود
حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود
یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود
دوستی علی و فاطمه منشور تو بود
ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم
تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم
پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند
اهل نجران ، همه در کار شما در ماندند
نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند
نوههایت همگی سیّد و سرور ماندند
ای پیمبر چه نیازی به پسرها داری ؟
صاحب کوثری و حضرت زهرا داری
ای عبای نبوَی ! پنج تنت را عشق است
ای اولوالعزم ! علی ـ بت شکنت ـ را عشق است
یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است
می نویسم که اویس قرنت را عشق است
بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی
حرف من حرف اویس است : تو در قلب منی
زندگی تو که انواع بلاها را داشت
با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت
خم به ابروت نیامد ، لب تو نجوا داشت
صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت
بُت پرستی که برای تو رجز میخواند
به خدا مال زدن نیست خودش میداند
ای که در شدّت غم «چهرهی بازی» داری
چون مسیحا چه دم روحنوازی داری
تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری
به فلانی و فلانی چه نیازی داری؟!
کوری چشم حسودان زمین خورده و پست
افتخار تو همین بس که کلامت وحی است
عشق تو عاشق بیتاب عمل میآرد
قمر روی تو مهتاب عمل میآرد
خم ابروی تو محراب عمل میآرد
خاک پای تو زر ناب عمل میآرد
همهی عشق من این است مسلمان توام
عجمی زاده و همشهری سلمان توام
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
#امام_صادق_ع_مدح_و_ولادت
#محمدجواد_شیرازی
ما در این دنیا پی جاه و جلالی نیستیم
اهل شکوه کردن از رنج و ملالی نیستیم
پخته ی عشقیم، در دوران کالی نیستیم
با محمد جاودانیم و زوالی نیستیم
خورده بخت ما گره با رحمة للعالمین
ذکر طوفانی ما یا رحمة للعالمین
از همه سیریم الا رحمة للعالمین
ظرف مان خالی شود هم دستْ خالی نیستیم
ما اگر در راه پر نور ولایت مانده ایم
با دعاهای محمد پر صلابت مانده ایم
با عنایت زیر باران محبت مانده ایم
تشنه و بی کس زمان خشک سالی نیستیم
گشته ایم از لطف احمد آشنای اهل بیت
مبتلای احمدیم و مبتلای اهل بیت
بچه های ما همه یک جا فدای اهل بیت
قوم سلمانیم، قوم بی کمالی نیستیم
جان احمد در حقیقت هست جان فاطمه
در دو عالم هست شیعه در امان فاطمه
ما نمک گیریم... محشر در جنان فاطمه...
... غیر کوثر در پی جام حلالی نیستیم
شیخ آورده حدیثی را که از پیغمبر است:
از صراطِ روز محشر رد شدن دردسر است
برگ تضمین عبور از آن ولای حیدر است
غافل از این نقل زیبای امالی نیستیم ¹
باطن سیر به سوی حق همان سیر علی است
بیشتر از ما خدا گوینده ی خیر علی است
هر کجا باشیم راه حق مگر غیر علی است؟!
حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم
ذاکر عشقیم با قرآن، اسیر احمدیم
آیه آیه راوی خط غدیر احمدیم
با برائت از سقیفه در مسیر احمدیم
پیرو آن دو خبیثِ لاابالی نیستیم
پیر عشقیم امتحان عاشقی پس داده ایم
نام حیدر که وسط باشد همه آماده ایم
عبد دربار نجف هستیم، رعیت زاده ایم
ما علی داریم بی مولی الموالی نیستیم
شمس تابان امامت منجلی باشد بس است
یک ولی الله در عالم ولی باشد بس است
نائب صاحب زمان سید علی باشد بس است
با ولی باشیم در راه ضلالی نیستیم
هم چنان پای همان قول و قرار سابقیم
در نگهداری از این مکتب سراپا عاشقیم
راوی دین با روایات امام صادقیم
غیر از این شیوه پی کسب تعالی نیستیم
می رسد بوی غریبی از مدینه با نسیم
در کنار گنبد و ایوان طلای یک حریم
طرح صحن جامع شیخ الائمه می کشیم
بی خیال آن حریم و آن اهالی نیستیم
آخرش این فتنه را از ریشه در می آوریم
حرف آل الله باشد بال و پر می آوریم
سر بخواهند این قبیله کوه سر می آوریم
بنده ایم و اهل ترک امتثالی نیستیم
عاقبت همدرد یار بی قرینه می شویم
دسته جمعی کارگرهای مدینه می شویم
مرهمی کوچک برای زخم سینه می شویم
منتظر هستیم، اهل بی خیالی نیستیم
۱. شیخ طوسی در کتاب امالی از پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل می کند:
هنگامی که روز قیامت می شود و صراط بر روی جهنم نصب می گردد. هیچ کس نمی تواند از روی آن عبور کند مگر اینکه جوازی در دست داشته باشد که در آن ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد و این همان است که خداوند می گوید: «و قفوهم انهم مسئولون»
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
زمان از لحظهی آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمیداند
بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمیداند
کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر
کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر
کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش
که در قرآن حبیب خویش میخواند خداوندش
نخواهد دید دنیا تا ابد مردی همانندش
دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش
جهان دارد هنوز از این تبسّم پند میگیرد
جهان را عاقبت روزی همین لبخند میگیرد
چه معراجی که هرشب از دل سجادهاش دارد
چه اسرار نهانی در نگاه سادهاش دارد
چه سرو باشکوهی قامت افتادهاش دارد
چه اعجازی که در آیات فوقالعادهاش دارد
که حتی مشرکان باآنکه از جان دشمنش بودند
کنار کعبه هرشب محو قرآن خواندنش بودند
میان قومی از جاهلترین مردم اقامت داشت
اگر آزار میدادند او را، استقامت داشت
اگر تهدید میکردند، او صبر و شهامت داشت
اگر تحقیر میکردند، با آنها کرامت داشت
غمش تنها سعادتمندی آحاد مردم بود
هزاران زخم میخورد و دمی نفرین نمیفرمود
شبی پرواز کرد، از آسمانها رفت بالاتر
از آدم رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر
گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر
«دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر
بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد
دعایی کرد اگر آنجا، دعا در حق مردم کرد
وجود نازنینش رحمةٌ لِلعالَمین است او
رخش شمسُالضُّحی و گیسویش حَبلُالمَتین است او
رسول بی قرین است او، امام راستین است او
خدا یا بنده؟ حیرانم! نه آن است او نه این است او
کسی از عمق این راز نهان سر درنیاورده
خدا در جمع خوبانش از او بهتر نیاورده
میان کل عالم یک نفر با او برابر بود
نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود
علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود
پیمبر شهر علم و مرتضی این شهر را در بود
به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را
ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را
از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد
چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد
به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد
چه آمد بر امیرالمومنین؟ پرسیده خواهد شد
خدا یاد بشر میآورد آن روز فطرت را
و بالا میبرد با هم کتابالله و عترت را
شاعر: #علی_سلیمیان
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
به دقت گوش کن انگار چیزی بر زمین افتاد
سکوت شب شکست و در همه دنیا طنین افتاد
گمانم این صدای بر زمین افتادن بت هاست
یکی الله اکبر گفت و اینک در جهان غوغاست
خدایاکیست بتهای جهان را واژگون کرده
شکوه چیست تاج سروران را سرنگون کرده
خبر آمد که در ایران ترک برداشت ایوانی
سراسیمه پرید از خواب، شاهنشاه ساسانی
مدائن را ببین! انگشت بر لب مانده از حیرت
که این بی طاقتی در طاق کسری نیست بی علت
کسی خاموش کرده آتش شرکی مسلم را
کدامین نور تا این حد دگرگون کرده عالم را
خدا تعریف دیگر یافت این هم یک خوش آمد بود
چنین تغییر در دنیا فقط کار محمد بود
رسوم جاهلیت را به هم زد وقت میلادش
رسید و استجابت شد دعای خیر اجدادش
گرفته آسمان انبیا یک عمر نور از او
سخن گفتند در تورات انجیل و زبور از او
نشان دادند تنها قدری از اوج مقامش را
رسولانی که وقت معجزه بردند نامش را
پر از عجزیم وقتی بوده اعجازش کلام الله
چه جای مدح؟ خرما بر نخیل و دست ما کوتاه
رسید از چشمه آفاق جان تازه ای آورد
برای مردم دنیا جهان تازه ای آورد
به نام زن کرامت داد، دریا را به صحرا برد
مقام دختران را با کلام خویش بالا برد
نصیب او به غیر از ناسپاسی ها نشد آری
لبش یک بار هم اما به نفرین وا نشد آری
نبی آمد ولی افسوس قدرش را ندانستند
نه...قدرش را بجز زهرا و جز مولا، ندانستند
علی در یاری تنهایی احمد مصمم ماند
ولی الله اعظم با رسول الله اکرم ماند....
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
به دست، دست علی، دست دیگرش قرآن
به دوش، بار امانت، به سینه راز جهان
رسیده لطف الهی به شکل او به زمین
چنان که بر تن خشکیده ی زمین باران
صدای آمنه آمد: سلام بر جبریل!
مبارک است به عالم تولد انسان
مبارک است قدوم کسی که در قدمش
شکست کنگره ی کاخ شاه در ایران
رسید و از قدمش چشم عشق روشن شد
رسید و کور شد از خاک مقدمش شیطان
به یک نگاه ابو/ذر شده ست خاک درش
و روزبه شده از یک تبسمش سلمان
رسیده است که بر سفره ها شود نان و
رسیده است که در سینه ها شود ایمان
سلام بر تو که با خلق، مهر و لبخندی
سلام بر تو که اخمی بروی نامردان
پس از تو راه بشر از کتاب می گذرد
سلام بر تو که دادی به جهل ما پایان
پس از تو زنده به گورند جاهلان زمین
شدند فاطمه بعد از تو دختران جهان
تو قبله ی دلی و با تو برده های سیاه
صحابی اند و به بام تو می دهند اذان
به منبری وسط آسمان هفتم و بعد
نشسته ای سر یک سفره با تهیدستان
قرار می دهی از کف ولو میان نماز
اگر به مسجد تو کودکی شود گریان
تو راه می روی و خاک کفش های تو را،
شرافتیست که بیند به خواب ابوسفیان
بروی شانه دو تا ماه داری ای خورشید!
سرم فدای تو جانم فدای آن دو جوان
#پیامبر_اعظم_ص_بعثت
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
آیه آیه همهجا عطر جنان میآید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان میآید
جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است
بشنود مدح تو را، با هیجان می آید
میرسی مثل مسيحا و به جسم کعبه
با نفسهای الهی تو جان میآید
بس که در هر نفست جاذبهی توحیدیست
ریگ هم در کف دستت به زبان میآید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتادهست
قبلهی عزت و ايمان به جهان میآيد..
با قدوم تو برای همهی اهل زمين
از سماوات خدا برگ امان میآيد
نور توحيدی تو در همهجا پيچيدهست
از فراسوی جهان عطر اذان میآيد
عرشِ معراج سماوات شده محرابت
ملکوتیست در این جلوهی عالمتابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لبهای تو سرلوحهی تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
قول و افعال و صفاتت همه نور محضاند
نورت آئينهی آئين مسلمانی شد
به سراپردهی اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگیات فانی شد
خواستم در خور حُسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
اي که مبهوت تو و وصف خطی از حُسنت
طبع صد مولوی و حافظ و خاقانی شد
«از ازل پرتو حُسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همهی عرش، فراتر داری
تو که در مصحف خود سورهی کوثر داري
دیدن فاطمهات دیدن وجه الله است
چه نیازیست که تا عرش قدم بر داری
جذبهی چشم تو تسخیر کند عالَم را
در قد و قامت خود جلوهی محشر داری
عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشارست
اسداللهی چون حضرت حيدر داری
حَسنيناند روی دوش تو همچون خورشید
جلوهی نورٌ علي نور، مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دلها هستند
روشنيبخش جهان، قبلهی دنيا هستند
اي که در هر دو سرا، صبح سعادت با توست
رحمت عالمي و نور هدايت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتی و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نيست
آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست
بی ولای علی اين طايفه سرگردانند
دشمني با وصیات، عين عداوت با توست
بايد از باب ولای علی آيد هر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست
ساليانیست دلم شوق زيارت دارد
يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش میشد سحری طوف مدينه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
✍ #یوسف_رحیمی