eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
پیام بعثت.mp3
6.83M
🎤 🌟 بعد از قرنها جدایی انسانها از مقام وحی؛ خداوند در بیست و هفتمین شب از ماه عظیم‌القدر رجب، دوباره جریان وحی را به زمین، آغاز می‌کند... ولی بعنوان آخرین جریان وحی ! پس وحی بر رسول‌الله‌ص، باید کامل‌کننده‌ی همه‌ی جریانهای وحی تاریخ باشد و تفاوتی با بقیه‌ی پیامبران داشته باشد! تفاوتی که بتواند تمام تاریخ را از جریان وحی بی‌نیاز کند!
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩‍🍳🥨🥖 -50 گرم کره ذوب شده -شیر (200 میلی لیتر -1 تخم مرغ -15 گرم مخمر خشک -500 گرم +/- آرد -3 قاشق غذاخوری شکر -1 قاشق غذاخوری کاکائو -کمی نمک. برای پر کردن ، به دلخواه شما از شکلات نوتلا ، شیر جوشانده غلیظ شده ، مربا ، آجیل ، میوه های خشک و غیره استفاده می کنیم. برای خمیر ، تمام مواد را به جز کاکائو و آرد مخلوط کنید. آنها را به 2 قسمت تقسیم می کنیم. کاکائو را به یک قسمت اضافه کنید ، 2 خمیر مختلف را مخلوط کرده و ورز دهید. ما اجازه می دهیم آنها در یک مکان گرم بالا بیایند. ما کیک را جمع می کنیم ، دوباره اجازه می دهیم تا بالا بیاید ، حدود یک ساعت و نیم روی آن را با فیلم مواد غذایی می پوشانیم. سپس با زرده ، که با کمی شیر رقیق شده ، چرب کنید. ما آن را برای حدود 25-30 دقیقه به اجاق گرم با درجه 180 درجه می فرستیم.
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ➕ تو هم باید مبعوث بشی! ➕ تو هم باید دریافت‌کننده‌ی وحی باشی! ➕ تو هم باید به مقام رسالت برسی! ➖ یعنی چی؟! چه‌جوری؟! ویژه‌ی عید 🌹
👩ترشی فلفل مواد لازم:🍋 🔸فلفل سبز تند ۵۰۰ کرم 🔸سرکه ۱ لیتر 🔸نمک به مقدار لازم 🔸سیر ۱ بوته 🔸ترخون و نعناع چند شاخه 🍱طرز تهیه:🍱 برای تهیه ترشی فلفل در ابتدا سه لیتر آب رو با سه قاشق نمک مخلوط می کنیم و می جوشونیم .آب جوشیده رو می گذاریم سرد بشه فلفل ها رو هم می شوریم و سه روز توی این آب نمک می زاریم بمونه.بعد از سه روز فلفل ها رو آبکش می کنیم تا آبشون گرفته بشه سیر رو حبه حبه پاک می کنیم .نعناع و ترخون رو هم پاک می کنیم و می شوریم و می گذاریم حتما آبشون بره و خیس نباشه . ظرف مناسب شیشه ای رو در نظر می گیریم و یک ردیف فلفل در اون می زاریم و بقیه اقلام رو یک ردیف دیگه می گذاریم به همین ترتیب تا تمام فلفل ها و موادمون درش پر بشه . بعد شیشه رو با سرکه پر می کنیم یک روز درش رو باز می گذاریم و بعد از یک روز درش رو محکم می بندیم و بعد از حدود پانزده روز ترشی ما آماده است.🍃🍃🍃
_کشک_بادمجون
دستمو گرفت وگفت :بریم صبحونه بخور ..دق میدی منو آخر ..بیس سالته ها مثل گربه میدوه واویزون در ودیوار میشه ... ارسن هم میخندید به تشبیه های مامان .سارا هم با بیلچه اش برام شکلک درمیاورد ... مامان ادامه داد :سپیده کی یکم تغییر میکنی ..سکته دادی همه رو ولت کنند از دیوار راسته میری بالا ها .. غر زدم :مامان حاال که خوبم خواهشا تمومش کنید ...ارسن رو صندلی نشست وگفت :راست میگی مامان ...یکبار ازدرخت تو حیاط رفته بود باال فقط واسه این که یک گیالس بکنه ... برگشتم عقب وگفتم :وقتی دوتا مهندس حرف میزنند یک کارگر بدبخت نمیاد بگه بیلم کجاست ؟؟.. مامان سریع گفت :ســـپیده !!؟؟ ابروی داد باال وگفت :تنت میخواره نه ؟؟... با حرص گفتم :اره قربونت بخوارون ..روانی ... سارا ماگ قهواش رو برداشت وگفت :انقدر خوشم میاد از دعوا جان من ادامه بدینش ... ارسن نگاهش کرد وگفت :مامان شهره ..نمیخوای این زلزله رو از سرت بازکنی ؟؟..حسام خواستگارش شده ... من وسارا همزمان گفتیم :کی ؟؟... مامان خندید وگفت :حسام دیگه ....پسر همکار بابات که بوتیک داره ... باز همزمان گفتیم :حرفشم نزنید ... ارسن خندید وگفت :ای جانم ...چی میشه دوتا سنجد داشته باشیم...چه هماهنگ ..خوشم امد ... مامان چپ چپ نگاهم کرد ..سری تکون دادم که سارا گفت :میدونید من واون چقدر اختالف سنی داریم ..من بیست سالمه واون سی ویک ..حرفشم نزنید ... منم ناخود اگاه ازدهنم پرید بیرون _آره بهتره با یک کسی ازدواج کنی که حداقل هفت سال اختالف سنی باهاش داشته باشی ..بیشترش خوب نیست ..مزخرفه ...خودت اذیت میشی مامان اخمی کرد ورفت سمت گاز سارا زبونش رو گاز گرفت ...خودمم تازه فهمیدم چی گفتم ..ارسن نفس عمیقی کشید وگفت :سارا نمیخوای بیشتر فکر کنی ؟؟.. سارا یکم ازقهوه اش خورد نگاهش رو من بود ..سری تکون داد وگفت :نمی دونم بعدا میگم ... حاال درست خوشم نمیاد ازش اونم بخاطر رفتارش اما ..وای چه بد گفتم ...رفتم سمت در که مامان گفت :بیا صبحانه کجا داری میری دستی تو موهام کشیدم وگفتم :صبحانه نمی خوام میرم دوش بگیرم ..ممنون زودی رفتم تو اتاق ودرروقفلش کردم ...واسه این که حرفم دروغ نباشه خودمو انداختم تو حمام ودوش گرفتم ... با ضربه ای که به در اتاق خورد ..حوله رو پوشیدم وبند جلوش رو بستم رفتم سمت در اتاق با چرخش کلید دررو باز کردم ..سارا پشت در اتاق بود ..تا منو دید سریع گفت :خاک توسرت سپیده زدی حال یارو روگرفتی ..خیلی دمق شده ..برو از دلش دربیار .. اخم کردم وگفتم :نمی خواستم تو هم اشتباه من رو بکنی ...یعنی گاهی از لحاظ این اختالف سنیه که خیلی از من بزرگتره اذیت میکنه .. سارا رو تخت نشست وگفت :خوب هرچی باید زمانی به من این حرف رو میزدی که نباشه ..ناقال خبریه .میگفت دوتا سنجد داشته باشیم ..من دارم خاله میشم نه ؟؟.. خنده تلخی سر دادم وگفتم :سارا یک چیزایی رو باید بهت بگم دلم میخواد با کسی حرف بزنم ..نیاز دارم به کمک ..نمی دونم باید چیکاری بکنم ؟ سارا اخم کرد وگفت :زدت ..اذیتت کرده ..بگو برم موهاشو بکشم .. لبخندی زدم وگفتم :نه باباچه زود قضیه رو جنایی میکنی تکیه داد به باالی تخت وگفت :خوب بگو چی شده ؟؟... نفس عمیقی کشیدم وگفتم :سارا ...طاها اسم اصلیش ارسن هست ..دقیق نمی دونم اماامثل این که از ارمنی های مسیحی بوده خانواده اش اما یک چند نفراز خانواده اش مسلمون شدن ..اما اون همچنان پای عقاید خودش هست .نمی دونم چه مشکلی هست که هنوزم نسبت به من شک داره ..بخدا خسته شدم دیگه ... بهش نگاه کردم چشماش اندازه نعلبکی گشاد شده بود وتعجب کرده بود حسابی متوجه شدم داره مسخره بازی درمیاره ..لنگ کفشم رو پرت کردم سمتش وگفتم :ببند اون دهن وامونده رو فقط میگی غاره ... خندید وگفت :خوب حالا میخوای چیکار کنی ؟؟.. _به جون خودم نمی دونم ..سارا کمکم میکنی تا این بچه رو بندازم .. بلند گفت:چـــــی ؟؟؟... سریع گفتم :هیش ..کمکم کن .... سارا یهوبا خروش گفت :میفهمی چی میگی ؟؟..تو ازبین بردن یک بچه کمکت کنم ..عمرا ..خودت میدونی و شوهرت با حرص گفتم :خیلی خوب میتونی بری ... سارا هم اخم کرد وگفت :سپیده میفهمی چی میگی اون بچه چه گناهی داره .. مشت زدم رو تخت وگفتم :اون هنوزیک لخته خونه ..زیاد شکل نگرفته ...خواهش میکنم ... سارا سری تکون داد وگفت :متاسفم ..نیستم..تو کشتن یک بچه وای نه اصال ... از در که رفت بیرون روی تخت دراز کشیدم ..لرزکردم رفتم زیر پتو ..چیکار کنم خدایا .. یهو ارسن آمد داخل اتاق وگفت :میشه بشینی باهات حرف بزنم ... ۶۰
با کسلی روی تخت نشستم وگفتم: بگو ...میخوای بری ؟؟.. لبه تخت نشست وگفت :اهوم میخوام برم ...نیاز دارم به ارامش ..تا با خیال راحت برم ... به باالی تخت تکیه دادم وگفتم :خب من چیکارکنم ... نزدیکم آمد وگفت :قول بده بالی سرخودت واین بچه نمیاری ...خودم اخالقام رو میدونم اما خواهشا تو لج نکن .. کاله افتاده رو سرم کردم تا آب موهام روبگیره همین طور هم گفتم :ارسن میدونی چی داری میگی ؟؟..اصلا بالیشت رو گرفت وگفت :میشه واضح حرف بزنی ...خواهشا حرف ازاین که حرومزاده است هم نزن ..حداقلش اینه که اون زمانی که این بچه تشکیل شده تو نمی دونستی ازعقایدم ..چی سخته ؟؟.. سرمو انداختم پایین ..اینو دیگه راست میگفت ..ولی مگه من چند سالمه ..نگاهش کردم وگفتم :زایمان ودردش ... یکم نگاهم کرد..بعد بلند خندید وبغلم کرد وگفت :میدونستم کاری نمی کنی ..دیشبم ازچیزای دیگه ای عصبی بودی میخواستی سر این موجودی که هنوزم شکل نگرفته خالی کنی ...خب ترس نداره که ... با اخم زدم تو شکمش وگفتم :اِترس نداره ...ببخشید مامان جون سابقه چندتا شکم داری ؟؟.. خندش بیشتر شد وگفت :سپیده چی میگی ...ازدست تو ..خوب میریم پیش یک دکتر بهتره زیر نظر یکی باشی ... یک سوال خیلی ذهنم رو گرفته بود با جدیت گفتم :تو که تنها درباره به وجود اوردنش تصمیم نگرفتی یعنی با برنامه ریزی بود یا یهویی ... خندید وگفت :یهویی نبود خوشگله ...میدونستم از االن قبول نمی کنی ..خواستم بذارمت تو عمل انجام شده ... وای که رو نقطه جوش بودم ...مشت زدم توشکمش وگفتم :خیلی بدی ..بدجنسی ...خودخواهی ..اصال حاال که اینجور شد من نمی ذارم باشه ..جونمو که از سرراه نیاوردم واسه جناب عالی بچه بیارم ...نمی خوام بمیرم که ... سریع گفت :هیس میفهی چی داری میگی ؟...سپیده بمیری یعنی چی ؟؟..تو هم مثل بقیه بچه ات رو دنیا میاری ... با هق هق گفتم :بدم میاد ازت..بروبیرون ..خیلی خود خواهی ..تا عمر دارم ازاین بچه متنفرم برو بیرون ..حیف که از عذابی که واسه سقط بچه هست میترسم واگرنه تا حاال صدباره ها مینداختمش ...با جیغ بلند گفتم :بــــرو بیرون عوضی ..خودخواه ... سرمو گذاشتم روی پاهام که در اتاق باز شد ومامان نگران گفت :خیلی عذر میخوام اما میشه بگید چی شده ؟؟...سپیده چیکار شدی ؟؟.. نمیشه سخته ... ابروی داد بالا وگفت :چی سخته ؟؟.. بالیشت رو پرت کردم تو صورتش وگفتم :خیلی چیزا... ۶۱
بالیشت رو گرفت وگفت :میشه واضح حرف بزنی ...خواهشا حرف ازاین که حرومزاده است هم نزن ..حداقلش اینه که اون زمانی که این بچه تشکیل شده تو نمی دونستی ازعقایدم ..چی سخته ؟؟.. سرمو انداختم پایین ..اینو دیگه راست میگفت ..ولی مگه من چند سالمه ..نگاهش کردم وگفتم :زایمان ودردش ... یکم نگاهم کرد..بعد بلند خندید وبغلم کرد وگفت :میدونستم کاری نمی کنی ..دیشبم ازچیزای دیگه ای عصبی بودی میخواستی سر این موجودی که هنوزم شکل نگرفته خالی کنی ...خب ترس نداره که ... با اخم زدم تو شکمش وگفتم :اِترس نداره ...ببخشید مامان جون سابقه چندتا شکم داری ؟؟.. خندش بیشتر شد وگفت :سپیده چی میگی ...ازدست تو ..خوب میریم پیش یک دکتر بهتره زیر نظر یکی باشی ... یک سوال خیلی ذهنم رو گرفته بود با جدیت گفتم :تو که تنها درباره به وجود اوردنش تصمیم نگرفتی یعنی با برنامه ریزی بود یا یهویی ... خندید وگفت :یهویی نبود خوشگله ...میدونستم از االن قبول نمی کنی ..خواستم بذارمت تو عمل انجام شده ... وای که رو نقطه جوش بودم ...مشت زدم توشکمش وگفتم :خیلی بدی ..بدجنسی ...خودخواهی ..اصال حاال که اینجور شد من نمی ذارم باشه ..جونمو که از سرراه نیاوردم واسه جناب عالی بچه بیارم ...نمی خوام بمیرم که ... سریع گفت :هیس میفهی چی داری میگی ؟...سپیده بمیری یعنی چی ؟؟..تو هم مثل بقیه بچه ات رو دنیا میاری ... با هق هق گفتم :بدم میاد ازت..بروبیرون ..خیلی خود خواهی ..تا عمر دارم ازاین بچه متنفرم برو بیرون ..حیف که از عذابی که واسه سقط بچه هست میترسم واگرنه تا حاال صدباره ها مینداختمش ...با جیغ بلند گفتم :بــــرو بیرون عوضی ..خودخواه ... سرمو گذاشتم روی پاهام که در اتاق باز شد ومامان نگران گفت :خیلی عذر میخوام اما میشه بگید چی شده ؟؟...سپیده چیکار شدی ۶۲
✴️دوشنبه 👈1 اسفند / حوت 1401 👈29 رجب 1444👈20 فوریه 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. ☑️ مرگ ابوحنیفه " 150 هجری " ☑️ مرگ شافعی " 204 ه.ق " 🐪 هجرت مسلمانان به حبشه. 🏴 وفات نجاشی پادشاه حبشه. 🏴 شهادت مالک اشتر نخعی رحمت الله علیه نیز در ماه رجب بوده است. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅تاسیس امور خیریه. ✅دیدار با دوستان و مسولین. ✅مهاجرت و حرکت و جابجا شدن. ✅و خرید حیوان خوب است. 🚘سفر: مسافرت در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و صالح و‌صبور باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️فصد و حجامت. ✳️دیدار با بزرگان. ✳️دعوت از دیگران. ✳️آغاز آموزش و شغل و درمان. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است. 🔵کتابت ادعیه و امور حرز و نماز خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب،(شب سه شنبه)، امکان سقط شدن چنین فرزندی می رود. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری و انزوا می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، باعث نجات از بیماری می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨