eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷چرانمازمیخوانیم؟ 🌷۱.چون نیازبه ارتباط باخدا داریم: يَآ أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ... (١٥)فاطر 🌷۲.بانمازبه خداپناه میبریم: ... فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (٩٨)نحل 🌷۳.بانمازخداراعبادت میکنیم وازخداکمک میگیریم: ایاک نعبدوایاک نستعین 🌷۴.بانمازازخداهدایت میخواهیم: اهدناالصراط المستقیم 🌷۵.بانماز یادخداهستیم خداهم یادماست: فاذْكُرُونِيٓ أَذْكُرْكُمْ...(١٥٢)بقره 🌷۶.بانمازبه خوشبختی میرسیم: وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٤٥)انفال 🌷۷.نماز، انسان راازگناه بازمیدارد: إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْكَرِ(٤٥)عنکبوت 🌷۸. نمازویادخداباعث آرامش میشود: أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (٢٨)رعد 🌷۹.نماز،حسنه است وگناهان راازبین میبرد: إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ...(١١٤)هود 🌷۱۰.بانماز،به یقین میرسیم: واعبدربک حتی یاتیک الیقین.۹۹حجر 🌷۱۱.بانماز،حمدوشکرخدارابجامیآوریم: الحمدلله رب العالمین 🌷۱۲.نماز ،اُنس باخداست...اقم الصلوه لذکری۱۴طه 🌷۱۳.نمازوسجده برای نزدیک شدن به خداست اُسجُدوَاقتَرِب.۱۹علق... سجده کن ونزدیک شو 🌷۱۴.نماز،ذکراست وشیرین است .یامَن ذِکرُهُ حُلو.ای خدایی که ذکرت شیرین است جوشن کبیر 🍃🌺🌸🌺🍃
🌱 52 🔶یه نفر اومد پیش امام صادق علیه السلام فداش بشم عرض کرد: آقاجان! من از دوستان شما هستم😌 🌷 حضرت فرمودن از کدوم دوستان هستید؟! 👈 دوستان ما چند دسته هستن ولی فقط یه دسته شون "ولایتمدار به معنای واقعی" هستن... ⭕️بعضی ها فقط زبانی هستن. ⭕️بعضی ها فقط یه گوشه ی دلشون رو ولایت گرفته و همشو نگرفته... ❤️💖 امّا بعضیا جاناً و زباناً و عملاً پای ولایت ایستادن... 🔶کیا میخوان بشن؟!☺️ ☢اونا باید یه بحث های ویژه ای رو گوش بدن! ⛔️با چهار تا کتاب و سخنرانی نمیشه ولایت پذیر شد!😒 ⁉️من کجا اون ولایتی که شناختم ، توی وجود خودم بپزمش و بارش بیارم؟! کجا باید اون رو تمرین کنم و بدم؟! کجا باید ادب و بشم؟! ✅👈 جای تربیت برای ولایتمداری بیشتر از مسجد و حسینه و مهدیه ، فقط و فقط هست.
مدح و متن اهل بیت
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت‌ هفدهم : ایام انقلاب ✔️راوی : امير ربيعي 🔸ابراهيم از دوران کودکي #عشق
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال . با موتور به همان جلسه رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد. 🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! 🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود. فرياد بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را کرده اند و... 🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. 🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند. ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟ 🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. 🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها. مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و... 🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به باز ميگردند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 شادی روح پاکش صلوات
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت نوزدهم : بازگشت امام ✔️ راوی : حسين الله كرم 🔸اوايل بود. با هماهنگي انجام شده، مسئوليت يکي از تيمهاي حفاظت حضرت امام به ما سپرده شد. گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهاي خيابان آزادي منتهي به فرودگاه به صورت مسلحانه مستقر شد. صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نميکنم. پروان هوار به دور شمع وجودي حضرت امام ميچرخيد. 🔸بلافاصله پس از عبور اتومبيل امام، بچه ها را جمع کرديم. همراه ابراهيم به سمت بهشت زهرا رفتيم. امنيت درب اصلي بهشت زهرا از سمت جاده قم به ما سپرده شد. ابراهيم در کنار در ايستاد. اما دل و جانش در بهشت زهرا بود. آنجا که حضرت مشغول سخنراني بودند. 🔸ابراهيم ميگفت: صاحب اين آمد، ما مطيع ايشانيم. از امروز هر چه امام بگويد همان اجرا ميشود.از آن روز به بعد ابراهيم خواب و خوراک نداشت. در ايام دهه چند روزي بود كه هيچكس از ابراهيم خبري نداشت. تا اينكه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم: كجائي ابرام جون!؟ مادرت خيلي نگرانه.مكثي كرد وگفت: توي اين چند روز، من و دوستم تلاش ميكرديم تا مشخصات شهدائي كه بودند را پيداكنيم. چون كسي نبود به وضعيت شهدا، تو پزشكي قانوني رسيدگي كنه. ٭٭٭ 🔸شب بيست و دوم بهمن بود. ابراهيم با چند تن از جوانان انقلابي براي تصرف کلانتري محل اقدام كردند. آن شب، بعد از تصرف کلانتري 14 با بچه ها مشغول گشت زني در محل بوديم. صبح روز بعد، خبر انقلاب از راديو سراسري پخش شد. 🔸ابراهيم چند روزي به همراه امير به مدرسه رفاه ميرفت. او مدتی جزء محافظين حضرت امام بود.بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهي از محافظين زندان بود. در اين مدت با بچه هاي کميته در مأموريتهايشان همکاري داشت، ولي رسماً وارد کميته نشد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 شادی روح پاکش صلوات🌹
4_5778244976206941724.mp3
19.98M
صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشمندان، متخصصان، کارشناسان و مسئولان صنعت هسته‌ای کشور. ۱۴۰۲/۳/۲۱
⭕️ سخن آیت الله بهجت درباره راز دعای فرج
💠رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند : 🔸چون آخر شب فرا رسد، خداوند سبحان می‌فرمايد: ❓آيا دعا كننده‌ای هست تا اجابتش کنم ؟ ❓ آيا خواهنده‌ای هست تا خواسته‌هایش را بدهم ؟ ❓ آيا استغفار کننده‌ای هست تا او را بيامرزم ؟ ❓ آيا توبه كننده‌ای هست تا توبه‌اش را بپذيرم ؟ 📚 بحارالانوار،ج۸۷،ص۱۶۷
🔸️فرزند آیت الله نجف آبادی نقل می کنند، زمانی پدرم می گفت: وقتی مـی خوانم، نـوری از قلبم ساطع می شود که با آن همـه چیز را می‌بینم. پ ن: منظور ایشان از همه چیز، عالم غیب را هم شامل می شود.
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹ذکر گره‌گشا در دل شب❗️ درجات نـمازشـب رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم 💢 به بنـده اى كه نماز شب نصـيب شده، هنگـامى كه براى خدا بيدار شـود و وضـو بگيرد وضوى كامل، و با نـيّت خالص و قلب سـالم و بدن خاشع و چـشم گريـان براى خدا نمـاز بخواند خداوند پشت سر او نه صف از فـرشتگان را به صف مى كند كه جز خدا كسى نمى تواند آنها را شمارش كند، كه يكطرف هر صف در مشرق و طرف ديگر در مغرب است هنگامى كه او نماز را تمـام كند خـدا به تعـداد آن فرشتـگان بـراى او درجـه و ثـواب مى نويـسد. 📚بحارالانوار ج۸۷/ ص۱۳۷ با ذکر صلوات هدیه به پیشگاه مولا صاحب الزمان(عج الله) درنشـــر مطالب و ثــواب آنها شریــک شویــد. 💚الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌کبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌💚 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اعتماد کن ... به کسی که یونس رو زیر آب، نوح رو توی آب ... یوسف رو در قعر چاه کنار آب حفظ کرد ! اعتماد کن ... به کسی که میتونه از یک ضربه عصا که به رود نیل نواخته میشه خشکی ایجاد کنه ... و همین عصا در جای دیگه به سنگ بخوره و از اون دوازده تا چشمه جاری بشه ...! اعتماد کن ... به کسی که فرعون رو در آب و قارون رو در خاک غرق کنه اما ابراهیم رو در میان آتش سالم نگه داره ...! بهش اعتماد کن تا به بهترین ها برسی...🌺🍃
قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ،ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ،ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺳﻴﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭﺁﺵ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﻧﮓﻧﺒﻮﺩ، ﭘﻴﺮﻫﻦ ﺷﻴﻚ ﻭ ﺑﻲ ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﻱ ﺑﻘﭽﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻴﺮﻫﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻫﺮﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ، ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﻴﺪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻮﻟﻲ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻬﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ . ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﻭﻟﻲ ﺍﻻﻥ شاید ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﻳﻢ،شایدﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﺨﻮﺍﻳﻢ ﻣﻴﺨﺮﻳﻢ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻢ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻛﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ . افسوس که دیگه دل خوش نداریم........ ﻛﺎﺵ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺧﺮﻳﺪﻧﻲ ﺑﻮﺩ،ﻛﺎﺵ ﻣﻴﺸﺪ، ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻣﺜﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﻛﺮﺩ . ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﻳﻤﻴﺎ ﻣﺜﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ! ___________________________
InShot_۲۰۲۳۰۶۱۰_۲۰۵۲۵۰۶۶۵_۱۰۰۶۲۰۲۳.mp3
16.22M
🤷🏻‍♂ ༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ 🎙رویکرد داستان 👈 مسئولیت پذیری در کودکان 🙋🏻‍♂