eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.6هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺳﺖ ﺫﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﭘﺮ ﻧﮑﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﻧﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﺎﺯﯾﺒﺎﯾﺸﺎﻥ ﻧﺮﻧﺞ سکوت عاشق در جفای معشوق, یعنی پاس حرمت عشق! 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت کردند و چون دریا آرام شد خود را اسیر صیاد دیدند؛ تلاطم زندگی حکمت خداست از خدا دل آرام بخواهیم نه دریای آرام 🌸🍃
سلام دوستان❤️ عزيززز و مهربان سه شنبه تون پرازگل🌷 امروزازخدامیخواهم هرآنچه بهترین🌿 هست برایتان رقم بزند روزی فراوان🌷 دلی خوش🌿 وشادیهای بی پایان إلهي به اميدخودت🌷 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روایت زیبای شهید آوینی از اوضاع 🔻صحبت هایی که انگار همین امروز از قلب این شهید بزرگوار خارج شده است!
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی‌تو به جان آمد وقت است که بازآیی اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️پیرزن ۹۰ ساله ساکن اسرائیل پس از اینکه متوجه پشت صحنه صهیونیسم شد، از حمایت کرد. من یک صهیونیست بودم، افتخار می‌کردم که یک صهیونیست اهل اسرائیل هستم. بعد کتابی خواندم، عنوانش را به خاطر ندارم، درباره اتفاقات پشت پرده دنیا و فهمیدم که نمی‌توانم باشم. این خشونت، تخریب، تحریف اطلاعات است. به نظر من هولوکاست واقعی است، شاید یهودی‌ستیزی در دنیا وجود داشته باشد، اما این به یهودیان حق ظالم بودن را نمی‌دهد.
✊ او ایستاد پای خویش 🕊🕊🕊🕊🕊 سالگرد آسمانی شدن جهانگیر یوسفی گرامی باد. ولادت: ۱۳۳۰/۳/۱۰ عروج: ۱۳۶۱/۸/۲۲ معراج: سردشت وضعیت: ۵ فرزند سن شهادت: ۳۱ سالگی مقبره: بهشت زينب سلام الله علیها سریش آباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻این کلیپ تحت این عنوان در حال انتشار در فضای مجازی است 👇👇👇 ✌🏻 زنده شدن مردگان در ادامه دلقک بازی در غزه برای مظلوم نمایی و جلب حمایت افکار عمومی جهانی نسبت به ترحم به مردم غزه ✍اما حقیقت ماجرا چیست ؟ مادر نگران فرزند خود است و تصور می کند که آسیب جدی دیده است و همراهان و خود مجروح برای اینکه دل مادر آرام بگیرد اقدام به باز کردن باند زخم می کنند . بی سواد رسانه ای نقطه ضعفی است که دشمن برای خام کردن مردم از آن استفاده می کند.
❗ مردان وقتی می‌گریند دستشان بر چشمانشان است زنان وقتی می‌گریند دستشان بر دهانشان است... سرچشمه‌ی بیشتر گناهان مردان چشمانشان است و سرچشمه‌ی بیشتر گناهان زنان دهانشان است عجیب است انگار هر دو می‌دانند که از کجا بیشتر دچار بدبختی و گناه میشوند بسیار مراقب هر دو باشید که عامل جهنمی شدن اکثر مردم همان دو عضو هستند...
🌟چرا باید بعد از عطسه،"الحمدالله"بگوییم؟! (بادلایل علمی و بسیار جالب)🌟 ✅ از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام درباره ی پرسیدن،فرمود: ✨🌸خداوند برای بنده اش نعمت هایى در سلامت بدن و اعضای او قرار می دهد و بنده، متوجّه این موارد نیست و خداوند را از یاد می برد. 🌼 لذا خداوند به بادی دستور می دهد که از بدن بنده عبور کند و از بینی اش خارج شود. در این هنگام، بنده، حمد خدا را به جا می آورد و با گفتن الحمدُ لله، در واقع شکر نعمت هایی را به جا آورده که فراموش کرده است. 📚در طب سنتی آمدن عطسه را دلیل بر رطوبت بیش از اندازه و مورد نیاز مغز تلقی می کنند که با عطسه که کل بدن را نیز درگیر می کند این رطوبت از مغز خارج می شود. ✨🌸امام صادق (علیه السلام)، تا سه عطسه در روز را نشانه سلامتی و بیش از سه عطسه در روز را نشانه درد و بیماری دانسته‌اند 🌻و در روایتی فرمودند: عطسه از بینی بیرون نمی‌آید، بلکه از همه بدن می‌آید همان سان که نطفه از بدن، سرچشمه گرفته و از آلت بیرون می‌آید، نمی‌بینید که انسان عطسه می‌کند تمام بدنش تکان میخورد؟ 💥عطسه در (روایات) ✨🌸پیامبر خداصلی الله علیه و آله: عطسه کردن برای بیمار؛نشان بهبود وراحت بدن است. ✨🌸امام صادق(علیه السلام): عطسه فراوان شخص را از پنج چیز ایمن میبخشد: ⚡نخستین آنها جذام است؛ ⚡دوم بادهای بدخیمی که در سروصورت جای میگرند، ⚡سوم آنکه مایه ایمنی از ریزش آب درچشم میشود؛ ⚡چهارم آنکه ازسختی حفره های بینی مصونیت میدهد ⚡وپنجم آنکه از بیرون آمدن مو درچشم ایمنی میدهد. 🌻امام رضا علیه السلام: بدان که علت عطسه آن است که خداوند چون بنده ای را نعمتی دهد و او سپاس آن نعمت قرار میدهد. همچنین هیچکس عطسه نمی کند؛ مگر این که غذایش گوارا می شود. 🌻امام صادق (علیه السلام) فرمود:هر عطسه ای برای بدن سودمند است؛تازمانی که شمار آنها از سه بیشتر نشده است؛ اماچون از سه تا بیشتر شود درد و بیماری است. 📒الكافي، ج2، ص654 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
مواد لازم👇 آرد۱ پیمانه کره ۱۰۰ گرم پودر شکر۳ ق غ وانیل نوک ق چ زرده تخم مرغ یک عدد رنده پوست لیمو ۱ ق م مواد میانی👇 مارمالاد توت فرنگی تخم مرغ ۱عدد پنیر کیبی ۹عدد شکر۱پیمانه وانیل نوک ق چ طرز تهیه👇 کره و پودر شکر رو باهم مخلوط کرده وبعد زرده تخم مرغ و رنده پوست لیمو و وانیل رو هم اضافه میکنیم وبعد آرد رو اضافه کرده وهم می زنیم تا خمیر لطیفی به دست بیاد خمیر رو۱ساعت در یخچال استراحت میدیم بعد ازخمیر رو به اندازه یک گردو برداشته گوله کرده ود قالب مافین سایز کوچک گذاشته وبا با شی سنگینی وسط رو فشار میدیم تا گود بشه و بعد چنگال روی خمیر رو سوراخهایی ایجادمیکنیم . قالب رو در فر بادرجه حرارت ۱۷۰وبه مدت ۲۰دقیقه قرار میدیم . حالا پنیر وتخم مرغ وشکر ووانیل رو باهم زن خوب می زنیم تا یکدست بشه . تارت ها رو که از فردرآوردیم میزاریم تا خنک بشه وبعدبه اندازه۱قاشق مرباخوری مارمالا توت فرنگی در وسط تارت می ریزیم وبعد از مواد پنیرمون روی مارمالاد می ریزیم تا تارت پر بشه وبعددوباره تارتها رو ۱۰دقیقه در فر قرار میدیم وبعد ازفردرمیاریم ومیزاریم تاخنک بشه وبعد از قالب خارج وتزيين کنید
مواد لازم👇 .بیسکویت پتی پور یک بسته ونیم کره ۷۵گرم خامه ۲ ق غ تخم مرغ ۱عدد پنیر کیبی ۱۲ عدد خامه ۲ ق غ شیرپرچرب ۱پیمانه شکر ۱ پیمانه آرد ۲ ق غ وانیل نوک ق چ توت فرنگی ویا شاه توت شکر برای کارامل کردن طرزتهیه👇 پودر بیسکویت وکره وخامه رو باهم مخلوط کرده ودر قالب مورد نظر که آلومونیوم انداختیم می ریریم وخوب فشار میدیم تا صاف بشه پنیر وخامه وپودر شکرو شیر رو باهم زن خوب می زنیم . وانیل وتخم مرغ رو مخلوط وبه مواد بالا اضافه میکنیم وبعد آرد رو کم کم اضافه میکنیم وخوب هم می زنیم . توت فرنگی ویا شاه توت رو هم به مواد بالا اضافه کرده وهم میزنیم واین مواد رو روی بیسکویت می ریزیم وبعد قالب رو در ظرف بزرگتری که آب درش ریختیم میزاریم و در فر با درجه حرارت ۱۵۰ سانتی گراد به مدت ۳۰ الی ۴۰ دقیقه قرار میدیم . بعد که از فر درآوردیم روی چیز کیک رو شکر می پاشیم و روی شکر رو با آتیش مستقیم میسوزنیم که تبدیل به کارامل میشه وروی مواد سفت میشه. فرنگی
مواد لازم 👇 گوشت چرخ کرده ۵۰۰گرم خمیر یوفکا به میزان لازم پیاز ۱عدد جعفری ۱پیمانه ماست ۳ق غ کره ۱۰۰گرم گوجه فرنگی ۳ عدد رب گوجه ۱ ق غ نمک وفلفل وپودر پاپریکا به میزان لازم طرزتهیه 👇 گوشت چرخ کرده پیاز خیلی ریز شده و جعفری ریز خورد شده ونمک وفلفل سیاه رو باهم مخلوط وخوب ورز میدیم . از گوشت ورز داده بردلشته وبه شکل لوله میکنیم یک لایه خمیر یوفکا رو باز کرده واز کره آب شده روش می ریزیم وبا فرچه کره رو به همه جای خمیر یوفکامی رسونیم حالا خمیر کباب لوله ایی شکل رو در اول خمیرمیچینیم وخمیر یوفکا رو دورکباب می پیچیم و رول میکنیم حالا رول کباب روبا یک چاقو به برشهای مساوی برش می زنیم ودرسینی فر که چرب کردیم میچینیم ودرفر به مدت ۳۰دقیقه قرار میدیم حالا یااز کنسرو گوجه فرنگی استفاده میکنیم ویا از خود گوجه فرنگی به این ترتیب که پوست گوجه رو میگیریم ودرمیکسر میکس میکنیم در تابه ایی کره می ریزیم ورب روتفت میدیم وبهش نمک وفبفل وپاپریکا می زنیم و گوجه میکس شده رو به رب اضافه کرده ومیزاریم کمی بپزه وقتی کباب رو از فردرآوردیم درظرف مورد نظر میچینیم وماست زده شده رو کباب ها ریخته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه چهارم پیمانه آب سه چهارم پیمانه شکر سه چهارم پیمانه شربت مانجو (پودر شربت انبه) مقدار کمی رنگ زرد صد گرم کره یا نصف پیمانه کره چهار پیمانه شیر خشک و یک قاشق چایخوری بکینگ پودر پودر ژله انبه ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاستا فرمی یک بسته گوشت چرخ کرده فلفل دلمه نمک فلفل سیاه پاپریکا پنیر پیتزا پیاز پیازچه ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📚 در زمان قدیم مردی ازدواج کرد در روز اول ازدواج جمع شدن جهت خوردن نهار با خانواده شوهر. و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا،بدون هیچ احترامی ... در این لحظه عروس که شخصیتی اصیل و با حکمت داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد. و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمیخواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم. متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند،فکر می کنند، بر مادر شوهر پیروز شدند. عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت. و با همسری که به مادر خودش احترام می‌گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند، در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت،و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند مادر همسر سابقش را شناخت، گفت: چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمیکند؟ آنها کی هستند؟ گفت: فرزندانم هستند، گفت: من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست، همانگونه که میکاری درو خواهی کرد به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام میگذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن، چون تو به مادرت اهانت کردی، و این جزای کارهای خودت هست، و زن با تدبیر به فرزندانش گفت: کمکش کنید برای خدا. هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید. 🌿🍁🍂🍁🌿
در «سفینه‌البحار» و «نفس‌المهموم» نقل شده است: روزى، میثم در مجلس «بنى‌اسد» دیداری با حبیب‌بن‌مظاهر داشت. مدتى گفت‌وگو کردند. در پایان حبیب گفت: «گویا پیرمرد خربزه‌‏فروشى را مى‌‏بینم که در راه دوستى خاندان پیامبر (ص)، او را به دار مى‌‏آویزند و بر چوبه دار، شکمش را مى‌‏درند.» میثم هم در پاسخ گفت: «من هم گویا مرد سرخ‌‏رویى را مى‏‌بینم و مى‏‌شناسم که براى یارى فرزند دختر پیامبرش قیام مى‏‌کند و کشته مى‌‏شود و سرش در کوفه گردانده مى‌‏شود.» سپس از هم جدا شدند و رفتند. اهل مجلس که آن دو را به دروغ متهم مى‏‌کردند، هنوز متفرق نشده بودند که «رشید هجرى‏» (از یاران حضرت امیرالمؤمنین، علی صلوات الله علیه) فرا رسید و سراغ آن دو را گرفت. گفتند: این جا بودند و شنیدیم که چنین و چنان گفتند. گفت: «خدا میثم را رحمت کند! فراموش کرد این را هم بگوید که به آن کسی که سر بریده حبیب را به کوفه مى‏‌آورد، صد درهم بیشتر داده مى‏‌شود» و رفت. آنان گفتند: «این شخص از آن دو هم دروغ‌گوتر است.» روزهایى چند نگذشت که تمام ماجرا معلوم شد. 📚سفینه البحار، ج‏۱، ص‏۲۰۵؛ نفس المهموم، ص‏۶۰ 🌿🍁🍂🍁🌿
🌷به وسیله صبر ونماز ازخداکمک بگیرید: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ... (٤٥)بقره 🌷به وسیله صبر ونماز ازخدا کمک بگیرید: ... اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ... (١٥٣)بقره 🌷ازخدا کمک بگیریدوصبورباشید: ...اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوٓا... (١٢٨)اعراف 🌷به خداپناه ببر: ... فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (٢٠٠)اعرااف 🌷به خدا پناه ببر: ...فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (٩٨)نحل 🌷به خدا پناه ببر: ... فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (٥٦)غافر 🌷به خداپناه ببر: ... فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (٣٦)فصلت 🌷شما به کمک خدا نیازدارید: يَآ أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ...(١٥)فاطر 🌷شمابه کمک خدا نیازدارید: .. وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ... (٣٨)سوره محمد ص 🍁🍁🍂🍁🌿
🔴با صدقه روزی خود را فراهم کنید ✍حضرت صادق علیه السلام به فرزند خود محمد فرمود: «پسرجان! از مخارج چقدر زیاد آمده»؟ عرض کرد: «چهل دینار». او را امر کرد از منزل خارج شود و آن مبلغ را صدقه بدهد. گفت در این صورت دیگر چیزی نخواهد ماند موجودی همین چهل دینار است. فرمود: آن را صدقه بده! قطعا خداوند عوض خواهد داد. نمیدانی هر چیزی کلیدی دارد کلید روزی صدقه است. «ما عَمِلَتْ لِکُلِّ شَیْءٍ مِفتاحُ الرِّزقِ صَدَقَةٌ». پس اینک چهل دینار را به عنوان صدقه بده محمد امر امام علیه السلام را انجام داد. بیش از ده روز نگذشت که از محلی مبلغ چهار هزار دینار برای آن جناب رسید. پسر جان برای خدا چهل دینار دادیم خداوند چهار هزار دینار عوض آن را داد✨ 📚 کافی جزء4، ص10 🍁🌿🍂🍂🍁
✍امام علي عليه السلام داراييهايى خود را با [دادن ]زكات حفظ كنيد 📚 نهج البلاغه، حکمت 146
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت کلید در را باز کرد و وارد خانه شد ،با دیدن کفش های زنانه ،حدس می زد که خاله سمیه به خانه شان آمده،وارد خانه شد و با دیدن سمیه خانم لبخندی زد : ــ سلام خاله،خوش اومدی ــ سلام عزیز دلم،خسته نباشی سمانه مشکوکـ به چهره ی غمگین خاله اش نگاهی انداخت و پرسید: ــ چیزی شده خاله؟؟ ــ نه قربونت برم به سمت مادرش رفت و بوسه ای بر گونه اش کاشت: ــ من میرم بخوابم ،شمارو هم تنها میزارم قشنگ بشینید غیبتاتونو بکنید،مامان بیدارم نکن توروخدا ــ صبر کن سمانه ــ بله مامان ــ خانم حجتی رو که میشناسی؟ ــ آره ــ زنگ زد وقت خواست که بیاد برای خواستگاری ــ خب ــ خب و مرض،پسره هزارماشاا... خوشکله پولداره خونه ماشین همه چیز سمانه با اعتراض گفت: ــ مامان ،مگه همه چیز پول و قیافه است ؟؟ ــ باشه کشتیم،مگه ولایی و پاسدار نمی خواستی،پسره هم پاسداره هم ولایی با فعالیتات هم مشکلی نداره،پس میشینی بهش فکر میکنی ــ چشم ــ سمانه ،باتو شوخی ندارم میشینی جدی بهش فکر میکنی سمانه کلافه پوفی کردو گفت: ــ چشم میشینم جدی بهش فکر میکنم ،الان اجازه میدی برم بخوابم؟؟ ــ برو سمانه بوسه ای نمایشی برای هردو پرتاب کرد و به اتاق رفت ،خسته خودش را روی تخت انداخت و به فکر فرو رفت که چرا احساس می کرد خاله سمیه از اینکه این بحث کشیده شده ،ناراحت بود. و خستگی اجازه بیشتری به تحلیل رفتار سمیه خانم را به او نداد و کم کم چشمانش گرم خواب شدند ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت صغری با صدای بلند و متعجب گفت: ــ چی؟سمانه می خواد ازدواج کنه؟ سمیه خانم نگاهی به پسرش می اندازد و می گوید: ــ فعلا که داره فکراشو میکنه،اگه دیر بجنبیم ازدواج هم میکنه کمیل که سنگینی نگاه مادر و خواهرش را دید،سرش را بالا آورد و گفت: ــ چرا اینجوری نگام میکنید؟ ــ یعنی خودت نمیدونی چرا؟ ــ خب مادرِ من ،میگی چیکار کنم؟ صغری عصبی به طرفش رفت و گفت: ــ یکم این غرور اضافه و مزخرف رو بزار کنار ،بریم خواستگاری سمانه ،کاری که باید بکنی اینه کمیل اخمی کرد و گفت: ــ با بزرگترت درست صحبت کن،سمانه راه خودشو انتخاب کرده،پس دیگه جایی برای بحث نمیمونه از جایش بلند می شود و به اتاقش می رود. سمیه خانم اخمی به صغری می کند؛ ــ نتونستی چند دقیقه جلوی این زبونتو بگیری؟ ــ مگه دروغ گفتم مامان،منو تو خوب میدونیم کمیل به سمانه علاقه داره،اما این غرور الکیش نمیزاره پا پیش بزاره ــ منم میدونم ولی نمیشه که اینجوری با داداشت صحبت کنی،بزرگتره،احترامش واجبه بلند شد و به طرف اتاق کمیل رفت،ضربه ای به در زد و وارد اتاق شد،با دیدن پسرش که روی تخت خوابیده بود و دستش را روی چشمانش گذاشته بود،لبخندی زد و کنارش روی تخت نشست. ــ کمیل ،از حرف صغری ناراحت نشو،اون الان ناراحته کمیل در همان حال زمزمه کرد: ــ ناراحت باشه،دلیل نمیشه که اینطوری صحبت کنه سمیه خانم دستی در موهای کمیل کشید؛ ــ من نیومدم اینجا که در مورد صغری صحبت کنم،اومدم در مورد سمانه صحبت کنم ــ مـــا مــــان ،نمیخواید این موضوعو تموم کنید ــ نه نمیخوام تمومش کنم،من مادرم فکر میکنی نمیتونم حس کنم که تو به سمانه علاقه داری کمیل تا خواست لب به اعتراض باز کند سمیه خانم ادامه داد؛ ــ چیزی نگو،به حرفام گوش بده بعد هر چی خواستی بگو کمیل دیگه کم کم داره ۳۰ سالت میشه ،نمیگم بزرگ شدی اما جوون هم نیستی،از وقتی کمی قد کشیدی و فهمیدی اطرافت چه خبره،شدی مرد این خونه،کار کردی،نون اوردی تو این خونه ،نزاشتی حتی یه لحظه منو صغری نبود پدرتو حس کنیم ،تو برای صغری هم پدری کردی هم برادری. نفس عمیقی کشید و ادامه داد: ــ از درست زدی به خاطر درس صغری ،صبح و شب کار می کردی،آخرش اگه تهدید های اقا محمود و داییت محمد نبود که حتی درستو نمی خوندی،من سختی زیاد کشیدم ،اما تو بیشتر. مسئولیت یک خانواده روی دوشت بود و هست،تو برای اینکه چیزی کم نداشته باشیم ،از خودت گذشتی ،حتی کمک های آقا محمود و محمد را هم قبول نمی کردی. اشک هایی را که بر روی گونه هایش چکیده بودند را پاک کرد و با مهربانی ادامه داد: ــ بعد این همه سختی ،دلم میخواد پسرم آرامش پیدا کنه،از ته دل بخنده،ازدواج کنه ،بچه دار بشه،میدونم تو هم همینو میخوای،پس چرا خودتو از زندگی محروم میکنی؟؟چرا خودتو از کسی که دوست داری محروم میکنی؟ صدای نفس کشیدن های نامنظمـ پسرش را به خوبی می شنید که بلافاصله صدای بم کمیل در گوشش پیچید: ــ سمانه انتخاب خودشو کرده،عقایدمون هم باهم جور در نمیاد ،من نمیتونم با کسی که از من متنفر هستش ازدواج کنم ــ تنفر؟؟کمیل میفهمی داری چی میگی؟سمانه اصلا به تو همچین حسی نداره. الانم که میبینی داره به این خواستگار فکر میکنه به خاطره اصرار خالت فرحناز هستش.بیا بریم خواستگاری،به زندگیت سرو سامون بده، باور کن سمانه برای تو بهترین گزینه است ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری