eitaa logo
💖موعود شناسی 💖جهان در انتظار یگانه منجی
374 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
49 فایل
«حضرت مهدی(عج)»: فَاِنّا یحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِكُم و لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخباركُم. ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست. (بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥) راه ارتباطی با ما 👇 @m_84_93
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️حکایات و حکمت ها ✍ مرنج و مرنجان؛ بنوش و بنوشان 🔻می‌گویند میز شادی جهان چهار پایه دارد: 🔹دو تای آن را «مولانا» به ما نشان داده و دو تای دیگر را «حافظ». 🔸دو تایی که مولانا معرفی کرده: مرنج و مرنجان؛ مانند باران باشید که پلیدی‌ها را می‌شوید و دوباره به آسمان می‌رود، پاک می‌شود و به زمین برمی‌گردد. 🔹و دو تایی که حافظ گفته: بنوش و بنوشان؛ هر نعمتی که خدا به شما داده، از مال یا سلامتی، از معرفت و آگاهی، با دیگران تقسیم کنید و دیگران را در آن سهیم کنید، چون همهٔ این‌ها امانتی است که به شما داده شده و باید آن را منتقل کنید. 🔸پس بیایید همه با هم «مرنجیم» و «مرنجانیم» و «بنوشیم» و«بنوشانیم». ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 🌤 العجل‌مولای‌غریبم🌤 🌴اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ 🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمت ها ✍ دزد باور مردم نباشیم 🔹دزدی بسته‌ای یافت که در آن چیز گران‌بهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. 🔸آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. 🔹او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟ 🔸گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می‌کند. من دزد مال او هستم، نه دزد دین او. 🔹اگر آن را پس نمی‌دادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می‌یافت، آن‌وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است. ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 🌸اَللّهُمَّ‌‌عَجِّل‌‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَجَ‌‌🤲 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌸 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم🍃 🌤 العجل‌مولای‌غریبم 🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمت ها ✍ انسان‌ها با قدرت و ثروت و شهرت عوض نمی‌شوند 🔹مهدی و صادق هر دو دانشجوی دانشگاه فرهنگیان هستند. 🔸بعد از ۱۰ سال، مهدی متوجه می‌شود در یکی از شهرها، صادق رئیس آموزش‌وپرورش شده است. 🔹از طریق دوستی به او پیام می‌فرستد تا صادق به او پیام بدهد. 🔸مهدی هر پیامی می‌دهد صادق جواب او را نمی‌دهد، طوری که مطمئن می‌شود صادق در این کار تعمدی دارد. 🔹مهدی ناراحت است که چطور رفیق گرمابه و گلستان او حتی یک پیامک سلام در جوابش نمی‌نویسد. 🔸مهدی به استاد دانشجویی‌شان زنگ می‌زند و درددل می‌کند که چرا انسان‌ها وقتی در قدرت می‌نشینند، عوض می‌شوند؟ 🔹استادش می‌گوید: انسان‌ها هرگز با قدرت و ثروت و شهرت عوض نمی‌شوند، بلکه ذات خود را بیرون ریخته و بروز می‌دهند. 🔸صادق از زمان دانشجویی ذاتش بر تکبّر بود، ولی به اقتضای زمان و نیازش با تو رفاقت می‌کرد و ذات خود را بروز نداده بود که اکنون شاهد بروز آن هستی. ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟! 🌸اَللّهُمَّ‌‌عَجِّل‌‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَجَ‌‌🤲 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌸 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم🍃 🌤 العجل‌مولای‌غریبم 🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمت ها ✍ هدف رسانه‌ها و تبلیغات، القای خواسته‌های تازه و غیرضروری است 🔹در چین باستان، شاهزاده جوانی تصمیم گرفت با تکه‌ای عاج گران‌قیمت، چوب غذاخوری بسازد. 🔸پادشاه که مردی عاقل و فرزانه بود، به پسرش گفت: بهتر است این کار را نکنی، چون این چوب‌های تجملی موجب زیان توست! 🔹شاهزاده جوان دستپاچه شد. نمی‌دانست حرف پدرش جدی است یا دارد او را مسخره می‌کند! 🔸اما پدر در ادامه سخنانش گفت: وقتی چوب غذاخوری از عاج گران‌قیمت داشته باشی، گمان می‌کنی که آن‌ها به ظرف‌های گِلی میز غذایمان نمی‌آیند، پس به فنجان‌ها و کاسه‌هایی از سنگ یشم نیازمند می‌شوی. 🔹در آن صورت خوب نیست غذاهایی ساده را در کاسه‌هایی یشمی با چوب غذاخوری ساخته شده از عاج بخوری، آن وقت به سراغ غذاهای گران‌قیمت و اشرافی می‌روی. 🔸کسی که به غذاهای اشرافی و گران‌قیمت عادت می‌کند، حاضر نمی‌شود لباس‌های ساده بپوشد و در خانه‌ای بی‌زر و زیور زندگی کند. پس لباس‌های ابریشمی می‌پوشی و می‌خواهی قصری باشکوه داشته باشی. 🔹به این ترتیب به تمامی دارایی سلطنتی نیاز پیدا می‌کنی و خواسته‌هایت بی‌پایان می‌شود. در این حال زندگی تجملی و هزینه‌هایت بی‌حد و اندازه می‌شود و دیگر از این گرفتاری خلاصی نداری. 🔸نتیجه این امر فقر و بدبختی و گسترش ویرانی و غم و اندوه در قلمروی سلطنت ما و سرانجام، تباهی سرزمین خواهد بود. 🔹چوب غذاخوری گران‌قیمت تو، تَرَک باریکی بر در و دیوار خانه‌ای است که سرانجام ویرانی ساختمان را در پی دارد. 🔸شاهزاده جوان با شنیدن این سخنان، خواسته‌اش را فراموش کرد. 🔹سال‌ها بعد که او به پادشاهی رسید، در میان همه به خردمندی و فرزانگی شهرت یافت. ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمتها ✍سلطان با بیست‌میلیون نفر بازی می‌کند... سید جمال‌الدین اسدآبادی در محضر ناصرالدین شاه سیبی به دست گرفته بود و بالا می‌انداخت و می‌گرفت، شاه به او اعتراض کرد که در محضر ما سیب‌بازی می‌کنی؟ جواب داد: سلطان با بیست‌میلیون نفر بازی می‌کند، من با یک سیب بازی نکنم؟! 📗در محضر بهجت، ج۲، ص۴۱۲ ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمتها ✍این‌گونه مهیای مرگ بودند مرحوم علامه طباطبایی از استاد ما مرحوم حاج شیخ [محمدحسین غروی اصفهانی] نقل می‌فرمود که ایشان می‌فرمود: از خدا خواسته‌ام که از اینجا بروم عالم برزخ و از آنجا دیگر برنگردم. ایشان می‌فرمود: ما نمی‌فهمیدیم مقصود ایشان چیست، تا اینکه ایشان تا پنج ساعت از اول شب گذشته، بیدار بوده، بعد می‌خوابد و دیگر بیدار نمی‌شود. ما این مطلب را از استاد نشنیده بودیم، بلکه آقای طباطبایی رحمه‌الله از ایشان شنیده بود. غرض اینکه خیلی مهیّای مرگ بود و مثل اینکه خیلی به دعاهای خود معتقد بوده، حتی کم و زیاد قیود را هرگونه که می‌خواسته همان‌طور می‌شده است. یک بار خانه، ولو اجاره‌ای و با قیود ذکر شده ـ مثلاً اینکه سرداب و زیرزمین نداشته باشد ـ از خدا خواسته بود و همان گونه که خواسته بود، خانه بی‌سرداب خدا برای ایشان مهیا کرده بود. ما هم باید ملتفت باشیم که در وقت دعا با تمام قیود، حاجت بخواهیم. 📗در محضر بهجت، ج۲، ص۳۷۵ ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمتها ✍در مادّیات به پایینتر از خود نگاه کن، نه به بالاتر اوائل امر بلشویکی و حکومت کمونیستی در شوروی سابق، آقایی در ضمن سخنرانی گفته بود: در امور مادی و دنیوی به بالادست خود نگاه نکنید، بلکه به پایین دست خود نظر کنید. همین یک کلمه برایش مایه دردسر شده بود. گویا این سخن با مرام کمونیستی نمی‌ساخت. این کلام که در کلمات قصار حضرت امیر علیه‌السلام آمده، معجزه است و به‌کلی نظام کمونیستی را مردود می‌شمارد، که می‌فرماید: «أُنْظُرْ إِلی مَنْ هُوَ دُونَک وَ لاتَنْظُرْ إِلی مَنْ هُوَ فَوْقَک؛ به پایین دست خود نگاه کن، نه به بالا دست خود».١ درست است که در بعضی مادیات و ثروت‌ها بالاتر از تو هستند، اما آیا عمر او، صحت او، توسعه او از لحاظ اولاد و… هم از تو بیشتر است، یا اینکه تو در این امور و امور دیگر از نعمت‌های ظاهری و باطنی از او برتری؟! همه چیز را من‌حیث‌المجموع باید نگاه کرد، خداوند علیم و حکیم همه بلاها را با عدل و ترازوی مساوات تقسیم کرده است؛ «أَلْمَصائِبُ بِالسوِیةِ مَقْسُومَةٌ بَینَ الْبَرِیةِ؛ گرفتاری‌ها و ابتلائات به‌صورت مساوی و یکسان میان مردم تقسیم شده است».٢ هر کسی کاسه‌ای از ابتلائات دارد که مطابق وجود و استعداد اوست و کاسه‌های اشخاص از بلایا پر شده است، ولی خدا همه را دوست دارد. آیا در برابر طوفان‌های حوادث، ما را در وسط دریا در کشتی رها کرده است، و یا همواره به فکر ماست؟! در توصیه‌های رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به ابوذر رحمه‌الله آمده است: «خدا همه چیز را در همه وقت می‌بیند و هیچ چیز از او پوشیده نیست». 📗١.ر.ک: بحارالانوار، ج۶۷، ص۱۷۳ و ۳۱۸؛ ج۶۹، ص۴۲؛ ج۷۵، ص۱۹۸ و... ٢.مستدرک‌الوسائل، ج۲، ص۴۸۱؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۵۳؛ ج۷۹، ص۱۳۴؛ تحف العقول، ص۲۱۴؛ الدعوات، ص۲۸۸؛ غررالحکم، ص۱۰۱. ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمتها ✍خدایا مرا با ذوالنُّورین محشور کن! آقایی می‌گفت: قدری کار ما در نجف سخت شده بود، و کار ما به جایی رسیده بود که با تُرُب خود را سیر نگه می‌داشتیم. از جایی بوی آبگوشت استشمام کردم، رفتم نزدیک، گفتند: بفرمایید. گفتم: سیرم، اما با چه، با فجل (تُرُب). لذا برای شکایت به حرم حضرت امیر علیه‌السلام رفتم و عرض کردم: حداقل ماهی یک بار به ما گوشت برسان. وقتی از حرم بیرون آمدم، دیدم بالای کفش‌داری، گروهی از طائفه بَکتاشی‌ها، که آنها دراویش سنی مذهب بودند، تکیه‌هایی مانند خانقاه داشتند و در زمان دولت عثمانی خیلی مهم بودند و خدام حرم به آنها احترام می‌گذاشتند و آنها هم به اینها چیزی انعام می‌دادند و در صحن حضرت امیر علیه‌السلام پشت سر حضرت روی دری نوشته شده بود: صحن نجف صفاش از این تکیه فاش نیست مگذر ز فیض تکیه بَکتاش تاش نیست درهرحال، آن آقا می‌گفت: از آنها صدایی شنیدم که می‌گفت: «أَللهُم احْشُرْنِی مَعَ ذِی‌النورَینِ؛ خدایا، مرا با ذی‌النورین، یعنی عثمان، محشور کن»! من هم از پایین با صدای بلند گفتم: آمین. خدام حرم به من گفتند: الآن به پایین می‌آید و تو را تعقیب می‌کند و برای تو دردسر می‌شود. گفتم: چه کنم؟ گفتند: از اینجا برو، فرار کن، به قصد فرار داخل حرم رفتم، ولی دیدم یکی از آنها آمد و به من رسید و به زبان عربی گفت: تو بودی که آمین گفتی؟ گفتم: بله. گفت: «رَحِمَک الله‏ُ، آمَنْتَ عَلی دُعاءِ الْغائِبِ؛ خدا تو را رحمت کند که به دعای شخص غایبی آمین گفتی!» و به من یک لیره عثمانی داد، که در آن زمان از لیره انگلیسی باارزش‌تر بود و عیار آن بهتر و بیشتر بود. شاید برای بیش از یک ماه مصرف گوشت و مخلفات آن کافی بود. 📗در محضر بهجت، ج۲، ص۳۵۷ ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمتها ✍مرد بی‌نیاز شخصی به یكی از خلفای دوران خود مراجعه و درخواست كرد، تا در بارگاه او به كاری گمارده شود. خلیفه از او پرسید: قرآن می‌دانی؟ او گفت: نمی‌دانم و نیاموخته‌ام. خلیفه گفت: از به كار گماردن كسی كه قرآن خواندن نیاموخته است، معذوریم. مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه‌ی خود، به آموختن قرآن پرداخت. مدتی گذشت، تا این كه از بركت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید كه دیگر در دل نه آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه. پس از چندی،خلیفه او را دید و پرسید: «چه شد كه دیگر سراغی از ما نمی‌گیری؟» آن آزادمرد پاسخ داد: «چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم كه از خلق و از عمل بی‌نیاز گشتم». خلیفه پرسید: «كدام آیه تو را این گونه بی‌نیاز كرد؟» مرد پاسخ داد: «مَن یَتّقِ اللّه یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب ؛ هر كس از خدا پروا بدارد و حدود الهی را رعایت نماید، خدا برای بیرون شدن او از تنگناها، راهی پدید می‌آورد و از جایی كه تصور نمی‌كند، به او روزی می‌رساند و نیازهای زندگی‌اش را برطرف می‌سازد». (سوره‌ طلاق، آیات 2 و 3) 📗منبع: جعفری، عالیه، نشریه بشارت، مهر و آبان 1386، شماره 61 ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمتها ✍ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﺎ بکاریم و ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ 🔹روزی پادشاهی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ که ﻫﺮﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎنه‌ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ، ﺑﻪ ﺍﻭ ۴۰۰ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ. 🔸ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺷﺖ که ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ۹۰ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ. 🔹شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ۲٠ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ‌ﮐﺸﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺛﻤﺮ ﺩﻫﺪ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﯽ‌ﮐﺎﺭﯼ؟ 🔸ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼﺯﺩ ﻭﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ، ﻣﺎ بکاریم ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ. 🔹سلطان ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ. 🔸پس ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ۴۰۰ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻨﺪﯾﺪ. 🔹شاه ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻣﯽ‌ﺧﻨﺪﯼ؟ 🔸ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۲۰ ﺳﺎﻝ ﺛﻤﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ! 🔹باز ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ۴۰۰ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪ. 🔸شاه ﮔﻔﺖ: ﺍین باﺭ ﭼﺮﺍ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ؟ 🔹ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ! 🔸مجددا ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ۴۰۰ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ. 🔹پرسیدند: چرا با عجله می‌روید؟ 🔸گفت: ۹۰ سال زندگیِ باانگیزه و هدفمند، از او مردی ساخته که تمام سخنانش سنجیده و حکیمانه است، پس لایق پاداش است. اگر می‌ماندم خزانه‌ام را خالی می‌کرد. ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمتها ✍ دینت را به بهایی ناچیز نفروش 🔹فردی که مقیم لندن بود، تعریف می‌کرد که یک روز سوار تاکسی می‌شود و کرایه را می‌پردازد. 🔸راننده بقیه پول را که برمی‌گرداند، ۲۰ پنس اضافه‌تر می‌دهد! 🔹می‌گفت: چند دقیقه‌ای با خودم کلنجار رفتم که ۲۰ پنس اضافه را برگردانم یا نه. 🔸آخر سر بر خودم پیروز شدم و ۲۰ پنس را پس دادم و گفتم: آقا این را زیاد دادی. 🔹گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم. 🔸پرسیدم: بابت چه؟ 🔹راننده گفت: می‌خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید، خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر ۲۰ پنس را پس دادید، بیایم. فردا خدمت می‌رسم! 🔸آن فرد می‌گفت: ماشين كه رفت؛ تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. 🔹من مشغول خودم بودم، در حالی که داشتم تمام اسلام را به ۲۰ پنس می‌فروختم. ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m
⚡️حکایات و حکمتها ✍ نقش پررنگ افکار در حل مشکلات زندگی 🔹شخصی ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﻳﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. 🔸وقتی ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ، ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ و ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ مسئله ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭی ﺗﺨﺘﻪ‌ﺳﻴﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ شده ﺑﻮﺩ، ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁن‌ها ﺭﺍ به‌عنوان ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍی ﺣﻞ ﺁن‌ها ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ. 🔹هیچ‌یک ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ. 🔸ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ‌ﮐﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁن‌ها ﺭﺍ به‌عنوان ﺩﻭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ‌ﺣﻞ ﺭﻳﺎضی نوشته ﺑﻮﺩ. 🔹ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ می‌دانست، ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁن را ﺣﻞ نمی‌کرد، ﻭلی ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ مسئله ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞﺣﻞ ﺍﺳﺖ و ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ می‌کرد ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁن ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ، ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍی ﺣﻞ مسئله ﻳﺎﻓﺖ. 🔸ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩماﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭد. ی جذاب را اینجا دنبال بفرمایید👇👇👇 ✨اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ✨ 🔅أین صاحِبُــنا؟!  🪴 https://eitaa.com/madi113m