هدایت شده از معارف الشیعه
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸آه یا اباعبدالله …چقدر مشتاق دیدارت هستم
در نقلی آمده است:
🥀 ابن زیاد ملعون دستور داد تا که حضرت مسلم عليهالسلام را بر بالای دارالأماره ببرند و از آن بالا بر زمین بیاندازند.
📋 فَلَمّا صَعَدوا بِه، اَقبَلَ بِوَجهِهِ الکریمِ اِلیٰ نَحوِ الحُسین علیهالسلام و قال : السّلامُ علیکَ یا اباعبدالله هٰذا الفراقُ مَتیٰ یَکونُ المُلتَقیٰ
▪️وقتی که آن حضرت را بر بالای دارالأماره بردند، روی مبارک خود را به طرف سیدالشهداء علیهالسلام نمود و فرمود: السّلامُ علیکَ یا اباعبدالله! اینجا دیگر فراق بین من و توست؟! دیدار مجدد ، کی به سر میرسد ؟!
📚الملهوف علی قتلاء الطفوف، مقتل کبیر ابومخنف،نسخه خطی، ص ۱۴
🔖 مرحوم سید بن طاووس نقل میکند:
🥀 حضرت مسلم عليهالسلام از آن مأموری که آن حضرت را به بالای دارالاماره برده بود، درخواست نمود تا دو رکعت نماز بخواند، اما آن نانجیب اجازه خواندن نماز را هم به آن حضرت نداد.
📋 فَعِندَ ذلكَ بَكیٰ مُسلِمُ بن عَقيل تَأسّفاً لِمُفارِقَة الحُسين علیهالسلام ثُمّ نادىٰ: واشَوقاه إليكَ يا أباعَبدالله!
▪️در این هنگام مسلم بن عقیل علیهالسلام از افسوسی که به جهت مفارفت از امام حسین علیهالسلام داشت، به گریه افتاد و سپس فریاد برآورد: آه یا اباعبدالله … چقدر مشتاق دیدارت هستم …
📚المصرع الشین فی قتل الحسین، سید ابن طاووس،ص۱۳۵
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
هدایت شده از معارف الشیعه
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸برسانید به مولایم حسین «صلواتاللهعلیه» تا که برگردد …
در نقلها آمده است:
🥀 حضرت مسلم عليهالسلام وصایایی را به عمر بن سعد ملعون، نمود و در آخر فرمود:
📋 و الثّالثة و هِیَ العُظمى و الحاجةُ الكُبرى أنْ تَكتُبَ إلى سيّدي الحُسين بن علي علیهماالسلام
▪️وصیت سوم که بزرگترین وصیت و مهمترین حاجت من بوَد، این است که نامهای به خدمت مولایم حسین «صلواتاللهعلیه» بفرستی!
📋 بأنْ لا يَصِلَ إلىٰ أرضِكم و لايَقرُبَ بِلادٕكم فَيُصبُهُ ما أصابَني، فَقَد صُنِعَ بي ما لَم يُصنَع بأحَدٍ قَطّ مِثلُه.
▪️تا که از راه کوفه بازگردد و به این شهر و دیار شما دیگر نیاید؛ تا این بلاهایی که بر سر من آوردید، دیگر بر سر او نیاید! چرا که در این شهر، با من کاری کردند که تا به حال با احدی چنین نکرده بودند!
🥀 زیرا که خبر رسیده که آن حضرت با مخدّرات و اولاد خود به سمت عراق حرکت فرموده است؛ اگر در این شهر آید، همانند من گرفتار خدعه و ستم اهل کوفه خواهد گردید.
📚المصرع الشین، سید ابن طاووس،ص۱۳۴
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
هدایت شده از معارف الشیعه
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸سیدالشهدا علیهالسلام دست نوازش بر سر دختر یتیم مسلم علیهالسلام میکشد …
حضرت مسلم بن عقيل عليهالسلام را دخترى یازده ساله بود به نام «حمیده»كه با دختران امامحسین عليهالسّلام مىزيست و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت. چون امام حسين عليه السّلام خبر شهادت مسلم عليه السّلام شنيد،
📋 قَامَ الْحُسَيْنُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ جَاءَ إِلىٰ الْخَيْمَةِ فَعَزَّزَ الْبِنْتَ، وَ قَرَّبَهَا مِنْ مَنْزِلِهِ، فَحَسَّتِ الْبِنْتُ بِالشَّرِّ،
▪️به خیمه آمد و دختر مسلم را پيش خواست و دست نوازشى بر سر او کشید. دختر مسلم احساس امر ناگواری کرد.
📋 لِأَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ قَدْ مَسَحَ عَلىٰ رَأسِهَا وَ نَاصِيَتِها، كَمَا يُفْعَلُ بِالْأَيْتَامِ
▪️چراکه داییاش، گاهی دست بر روی سر او میکشید همانگونه که سر یتیمان را نوازش میکنند.
🥀 لذا عرض كرد: يا ابن رسول اللّه! با من ملاطفت بى پدران و عطوفت يتيمان دارى. مگر پدرم را کشته اند؟
📋 فَلَمْ يَتَمَالَكِ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ قَالَ: يَا اِبْنَتِي! أَناْ أَبَوكِ، وَ بَنَاتِي أَخَوَاتُكِ
▪️امام حسين عليهالسّلام دیگر نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد ، پس شروع به گریه کردن نمود و فرمود: «اى دخترم! اگر مسلِم نباشد، من پدر تو هستم و دخترانم مثل خواهرانت هستند.
🥀 دختر مسلم نالهای سر داد و شروع به گریه نمود. دیگر فرزندان مسلم آه سردی کشیدند و به شدت گریستند و عمامه.ها را از روی سر بر زمین گذاشتند.
📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۲۶۶
📚المنتخب،ج ۲ ص۳۷۲
📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۲۴۷
📚أسرار الشّهادة ص۲۵
✍ یا اباعبدالله...
چه خوب دست نوازشی بر سر یتیمه مسلم کشیدهای... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که دختر یتیمهات ، فاطمه صغری سلاماللهعلیها میگوید:
🥀 من بر در خيمه ايستاده بودم و به پدرم و اصحاب او نگاه ميكردم كه با بدنهاى بىسر نظيرقرباني ها بر روى رمل افتادهاند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان ميزدند.
🥀 من با خودم فكر ميكردم كه آيا بعد از پدرم از دست بنى اميه چه بر سر ما خواهد آمد!؟ آيا ما را به قتل ميرسانند، يا اسير میكنند؟
🥀 ناگاه ديدم مردمى كه بر اسب خود سوارند، زنان را با كعب نيزه خود ميراند و آن زنان به يك ديگر پناهنده ميشدند. تمام معجران و دستبند زنان را ربوده بودند. آن زنان فرياد ميزدند:
📜 وَا جَدَّاهُ، وَا اَبَتَاهُ، وَا عَلِيَّا، وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهُ، وَا حَسَنَاهُ!
🥀 آيا فريادرسى نيست كه بفرياد ما برسد، آيا كسى نيست كه از ما دفاع نمايد!؟ قلب من از اين منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضايم به لرزه افتادند. لذا از خوف اينكه مبادا آن مرد نزد من بيايد از طرف راست و چپ خود را به عمهام ام كلثوم ميرساندم.
🥀 من در همين حال بودم كه ناگاه ديدم آن مرد متوجه من گرديد. من از او فرار كردم- گمان ميكردم كه از دست او سالم خواهم بود. ناگاه ديدم وى مرا دنبال كرد و من از خوف او از خود بيخود شدم، ناگاه ديدم به كعب نيزه به من ضربه ای زد و من با صورت به روى زمين افتادم و او گوشم را پاره كرد و گوشواره و معجرم غارت كرد و خون ها به صورت و سر من فرو ميريخت و آفتاب سرم را میگداخت...
📚جلاء العيون،ص۶۹۴
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa