#اینفوتبیان | آثار رضا و تسلیم به قضا و قدر الهی در روایات
💻 گزارش کامل را اینجا بخوانید
@madrese_yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روزنما | قانون کارما؛ خرافات یا واقعیت؟
🔸قدیمیترها وقتی میگفتن چوب خدا صدا نداره، بدون اینکه حواسشون باشه به قانون کارما استناد میکردن! قانونی که میگه: هر عملی یه عکسالعملی داره.
🔸اما این کارما واقعا وجود داره یا بر اساس خرافات به وجود اومده؟
@madrese_yar
#خبر | هوای تهران «ناسالم» برای تمام گروهها/ احتمال تشکیل جلسه کمیته اضطرار
رئیس گروه سلامت هوا و تغییر اقلیم وزارت بهداشت:
🔸در حال حاضر شاخص کیفیت هوا در تهران بالاتر از ۱۵۰ و ناسالم برای تمام گروهها است.
🔸جلسه اضطرار آلودگی هوا، با پیشبینی سازمان هواشناسی و در صورتی که وضعیت جوی به دلیل افزایش غلظت هوا، پایدار بماند، تشکیل خواهد شد.
@madrese_yar
#میکرواینفو | ایران جزو بدترین کشورهای دنیا برای زندگیه؟
🔸احتمالا آماری که به اسم هانکه منتشر شده رو دیده باشید که میگه ایران هشتمین کشور بدبخت جهانه، اما واقعیت چیه؟
@madrese_yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ فیلم جدید از ۲ توله مادهیوز پارک ملی توران 😍
@madrese_yar
#تزیین_غذای_کودک
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه
🌼
@madrese_yar
#شعر_آموزشی اشکال هندسی
سه گوش
سلام سلام آی بچه ها
کوچیکترا بزرگترا
سلام به روی ماهتون
به چشمون سیاهتون
میخواین بگم اسمم چیه؟
به من میگن سه گوش خانم
گوشه هامو ببین و ببین
اینه و اینه این
چهارگوش:
برو برو سه گوشه
کم داری تو یک گوشه
من که منم چهارگوشم
چهارگوش بازیگوشم
هر کی بگه چهار گوشه
میدوم میرم یه گوشه
گوشه هامو ببین و ببین
اینه و اینه و اینه و این
دایره
گوشه چیه؟گوشه چیه؟
میخواین بگم اسمم چیه
به من میگن یه گردی
گوشه ندارم هیچی
گوشه مال سه گوشه
گوشه مال چهارگوشه
@madrese_yar
دلنوشته ای برای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام سردارم سلام ای عاشق خسته از این دنیا که هر لحظه منتظربال گشودن بودی توکه سرت وبدنت را رهبر عزیزم غرق بوسه میکرد وخوش بحالت که رهبرم تورا در آغوش گرفت وهربار که تورا می دید گل از گلش می شکفت انگار که به بوستانی پراز گل آمده وخوش بحالت که دینی که به گردنت بود به رهبرت ادا کردی مطیع او بودی سرباز او بودی ودلبسته او حاج قاسم عزیز قسم به خونت قسم به جسم مطهرت که از لحظه پرگشودنت دل من را نیز با خودت بردی به دست بریده ات قسم از وقتی که رفتی بیشتر شما را شناختم وهرلحظه در قلبم بیشتر جای گرفتی قسم به خاتم انگشتت وبه خونت قسم راهت را ادامه خواهیم داد ونخواهیم گذاشت علمت بر زمین بیفتد شما هم کمک کن و ازخدا بخواه ما هم یکی از خونخواهانت باشیم ان شالله نگاه پر مهر امام زمان یاورمان باشد همانگونه که شما را پذیرفت ما را هم بپذیرد.
سردار دعا کن که خداوند قدرتی به ما جوانان ارئه کند تا راه امثال شما بزرگان را با قدرت ادامه دهیم و مسیر را برای ظهور تنها منجی عالم هموار سازیم.
لبیکیا زینب
امیرمهدی اکبری 12 ساله صفاشهر فارس
👏👏
#دلنوشته
#سردار_دلها
❌❌دوستان توجه کنند لطفا از دکلمه پسرقهرمانمون خدای نکرده به عنوان دلنوشته کودکان خوددر مسابقات استفاده نکنید
که راضی نیستند درسایر موارد به عنوان دکلمه دلنوشته درصبحگاه بلامانع میباشد
@madrese_yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهه نودی های سردار ...
تشییع جنازه سردار سلیمانی بود مشهد، که رفتم بین بچه ها، بین دهه نودی ها و ازشون پرسیدیم چرا اومدی تشییع جنازه؟؟؟
ببینید جواب های این بچه های دل پاک رو آدم کیف می کنه ....
یادش بخیر 😭 این کلیپ مصاحبه رو زمان شهادت سردار گرفتیم و دلم نیومد دوباره نشر ندم...
#جان_فدا #حاج_قاسم
#سیدکاظم_روحبخش
@madrese_yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_دلها
ارسالی از گروه پویش فاطمی 👌
@madrese_yar
📚 داستان کوتاه
"انسانیت"
کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مونده ذهنی که آب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت به هر کسی که میرسه با زبون بیزبونی ازش میخواد دکمه بالای پیراهنش رو ببنده، اما چون ظاهر خوب و تمیزی نداشت همه ازش اکراه داشتن و فرار میکردن!!
دو سه تا سرهنگ راهنمایی و رانندگی با چند تا مامور وسط چهار راه ایستاده بودن و داشتند صحبت می کردند.
یکی از اونها معلوم بود نسبت به بقیه از لحاظ درجه ارجحیت داره چون خیلی بهش احترام میذاشتن...
این عقب مونده ذهنی رفت وسط خیابون و به اونها نزدیک شد و از همون سرهنگی که ذکر کردم، خواست که دکمهاش رو ببنده!!
سرهنگ بیسیم دستش رو به یکی از همکارانش داد و با دقت دکمه پیراهن اون معلول ذهنی رو بست و بعد از پایان کارش وسط خیابان و جلوی اون همه همکار و مردم به اون عقب مونده ذهنی یه سلام نظامی داد و ادای احترام کرد!
اون عقب مونده ذهنی که اصلا توقع این کار رو نداشت خندید و اون هم به روش خودش سلام داد و به طرف پیاده رو اومد...
لبخند و احساس غروری که توی چهرهاش بود رو هیچوقت فراموش نمیکنم.
بعد از این قضیه با خودم گفتم:
کاش اسم و مشخصات اون سرهنگ رو یادداشت میکردم تا با نام بردن ازش تقدیر کنم، اما احساس کردم اگر فقط بهعنوان یک انسان ازش یاد کنم شایستهتر باشه...
""این کار جناب سرهنگ باعث شد اشک توی چشمام جمع بشه و امیدوار بشم که هنوز انسانهایی با روح بزرگ وجود دارند.👌""
داستان های آموزنده...📖📚
🌺🌸🌺🌸
@madrese_yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ حق خانواده
🎙 استاد عالی
👈داستانی از میرزا جواد تهرانی"ره"
فوق العاده
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#حاج_قاسم
#جان_فدا
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
@madrese_yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🆑 داستان تکان دهنده قبرکن و جنازه دختر زیبا...
💥هرچه قدر گناه کردی از رحمت خدا ناامید نباش.
🌺🌸🌺🌸
@madrese_yar
📚داستان کوتاه
🎁 “طعم هدیه”
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
🌺🌸🌺🌸
@madrese_yar
#یک_داستان_یک_پند
✍دو مرد هندو گازر (لباس شوی) بودند که در رود سند لباسهای مردم را میشستند. آنان از منزل مردم لباسهایشان را میگرفتند و در رود سند شسته و هنگام غروب بعد از خشک شدن تحویلشان میدادند.
پادرا مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباسها سکه یا اسکناسی مییافت که آن را کنار میگذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما سونیل مردی بود که اگر سکهای مییافت که صاحب آن ثروتمند بود آن را برگشت نمیداد و فقط به فقراء برگشت میداد.
روزی پادرا در جیب شلواری سکهای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانهای بیست متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد.
سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکهای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت: «این سکه یادش رفته بود...» تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت: «من ده سکه گم کردهام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود باید بقیه را هم بدهی....» و از سونیل شکایت برده و به جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد.
پادار به سونیل زمان بدرقهاش به زندان گفت: «هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش، بدان اگر کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.»
🌺🌸🌺🌸
@madrese_yar
به نام خدا
سلام به بچه های قهرمان سرزمین عزیزم
نوگلان مهربونم همه ما توی زندگی نیاز به یه الگوی قهرمان داریم.
یعنی برای اینکه توی زندگی موفق باشیم و انتخابهای درستی داشته باشیم باید کارهای یه قهرمان جلوی چشمامون باشه
اگه آدم به قهرمانی توی زندگی علاقه داشته باشه، تمام زندگیش رنگ و بوی اون رو میگیره.
البته یه الگوی خوب باید واقعی باشه؛ پس بلک آدم، دکتر استرنج و بتمن قابلیت الگو شدن ندارن.
چون همه اینها خیالی و ساخته ذهن افراد مختلفن و زندگی دست نیافتنی اونها فقط ذهن ما رو درگیر میکنه.
پهلوونهای ایران، کشور ما پر از الگوهای مختلفیه که دستیافتنی هستن؛
من یه قهرمان رو میشناسم که دنبال یه دزد بزرگ بود؛ اما وقتی بهش دست پیدا کرد، اون رو ول کرد تا بره!!! چرا؟ الآن میگم
حاجقاسم قهرمان تعریف میکرد:
ما دنبال یکی از دزدها و قاچاقچیهای در قسمت شرقی ایران بودیم؛ کسی که هم به تولیدکننده ها و فروشنده های کشور آسیب میزد و هم تعدادی زیادی از سربازهای مظلوم رو شهید کرده بود.
ما با کلی تلاش دعوتش کردیم و توی یه علمیات اون رو دستگیر کردیم. توی یه جلسه برای رهبرم داستان رو تعریف کردم؛ ایشون فورا دستور دادن تا این زندانی آزاد بشه!!!
وقتی دستور را دادند، من باعجله زنگ زدم تا آزادش کنن؛ با تعجب از ایشون پرسیدم آقاجان چرا باید آزاد بشه؟
آقا گفتن: شما اون رو دعوت کردین (مهمان شما بود!! مهمان احترام داره!! ) بعدا که دنبالش کردین، اون موقع دستگیرش کنین.
بله عزیزهای دلم اون دزد رفت اما خیلی طول نکشید که حاج قاسم قهرمان دوباره اون رو دستگیر و زندانی کرد...
@madrese_yar
شعر کودکانه
🌸«حاج قاسم عزیزم»
🌷حاج قاسم عزیزم
🌼تو هدیه خدایی
🌷دوسِت داریم همیشه
🌼که جانفدای مایی
🌷در راه کشور خود
🌼کردی فدا وجودت
🌷دادی به راه قرآن
🌼تمام هست وبودت
🌷مالک اشتری تو
🌼تووی سپاه علی
🌷بهت نیاز داشته
🌼سپاهِ سیِٓد علی
🌷رفتی بهشت به پیشِ
🌼 آن ایزدِ تبارک
🌷با هم میگیم که حاجی
🌼شهادتت مبارک
🌷خوشیم که بر میگردی
🌼میای بازم پیشمان
🌷هستی تو سربازِ دین
🌼به پیشِ صاحب زمان
@madrese_yar
«سربازِ مخلصِ خدا»
#سردار_سلیمانی
🌺خواب می دیدم شهیدِ ما
☘سربازِ مخلصِ خدا
🌸کنارِ یک قصرِ قشنگ
🍃پیشِ گلایِ رنگارنگ
🌺نشسته با فرشته ها
☘صمیمی با صدق وصفا
🌸لبخند روو لبهاش میاره
🍃برایِ ما حرفی داره
🌺میگه اگه بچه بودم
☘باز توویِ دنیا می بودم
🌸خیلی قشنگ و با ادب
🍃همیشه لبخند رویِ لب
🌺سلام میکردم به همه
☘حسن حسین و فاطمه
🌸بودم همیشه پیشْ سلام
🍃مثلِ پیمبر و امام
🌺همیشه قرآنِ خدا
☘آن سوره ها وآیه ها
🌸در رمضان و در رجب
🍃یه سوره صبح یه سوره شب
🌺میخوندمش با احترام
☘همراهِ مامان و بابام
🌸همیشه قرآن بخونیم
🍃معنیِ اون رو بدونیم
🌺اگر که بچه می شدم
☘یه قول میدادم به خودم
🌸شبانه روز سلام بِدَم
🍃امام حسین و دم به دم
🌺عشقَمَه یک کلام حسین
☘عشقِ مامان بابام حسین
🌸بذار بگم کدام حسین
🍃اونکه میکرد نگام حسین
🌺اون یک و بیستِ سرنوشت
☘درِ ورودیِ بهشت
🌸بهشتِ من امام حسین
🍃با خنده کرد نگام حسین
🌺بچه هایِ عزیز من
☘خوشکلایِ تمیز من
🌸قرآن ؛ نماز ؛ زیارته
🍃که مایه یِ سعادته
🌸هر کی که میگه یا حسین
🍃توویِ بهشته با حسین
🌺وقتی که از خواب پریدم
☘دیدم که رؤیا می دیدم
🌸برای شادیَش حالا
🍃بگیم سلام بر شُهَدا
🌺درود و صلْواتِ خدا
☘بر شُهدایِ کربلا
🌸و آن عزیز با وفا
🍃سقایِ دشتِ کربلا
🌺و بر امیرِ جبهه ها
☘سربازِ مخلصِ خدا
#سلمان_آتشی
#زیارت_امام_حسین
#شعر_کودک
#شهید_سلیمانی
#بهشت
@madrese_yar
💎پیرمرد زرگری به دکان همسایه زرگر رفت و گفت ترازویت را به من بده تا این خردههای طلا را وزن کنم. همسایهاش که مرد دور اندیشی بود گفت: ببخشید من غربال ندارم. پیرمرد گفت: من ترازو میخواهم و تو میگویی غربال نداری، مگر کر هستی؟ همسایه گفت: من کر نیستم، ولی درک کردم که تو با این دستهای لرزان خود چون خواهی خردههای زر را به ترازو بریزی و وزن کنی مقداری از آن به زمین خواهی ریخت، آن وقت برای جمع آوری آنها جاروب خواهی خواست و بعد از آنکه زرها را با خاک جاروب کردی آن وقت غربال لازم داری تا خاک آنها را بگیری، من هم از همین اول گفتم که غربال ندارم.
هر که اول بنگرد پایان کار
اندر آخر، او نگردد شرمسار
"مولوی"
#_داستان_زیبا_حکایت👇👇👇
🌺🌸🌺🌸
@madrese_yar