eitaa logo
پیامبر رحمت
250 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
1.3هزار فایل
بسم الله وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ؛ انبیاء.۱۰۷ پویش شنبه‌های محمدی♥️ قراره به عشق پیامبر رحمت"صلی‌الله‌علیه‌وعلی‌آله‌"، هر کار خیری از دستمون برمیاد انجام بدیم(: شناسه ارسال گزارشات👈🏻 @b_rasulrahmat بنیاد رسول رحمت
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 درباره طبری و آیت الله لاریجانی ✍️ 🔹 دادگاه طبری درحال برگزاری است. کیفرخواست نماینده دادستان حقیقتا تکان دهنده است. ابعاد پرونده فساد یک طرف و جایگاه حقوقی متهم یک سمت و نسبت پرونده با عدلیه یک سو. 1️⃣ اصل برگزاری این دادگاه را دست کم نگیریم. این دادگاه نشانه ایست بر حرکت و امید به اصلاح. برخی تخصص در ندیدن امتیازها و تبدیل موفقیت به شکست دارند. عده ای مشق از دست بدصفتان لاشخور مسلک می کنند تا هر زخمی را سرطانی و نشانه ای بر یک فساد سیستمی تلقی کنند. ✅ توجه کنیم که برگزاری چنین دادگاهی خودش قدر و قیمت دارد و تحقق عدالتخواهی امیدآفرین است. امروز معاون عدلیه و دیروز معاون و رئیس دفتر و دیگر خط قرمز های یک رئیس جمهور و پیش تر فرزند آیت الله مرحوم و غیره. این همه را قدر بدانیم و تقویت همین مسیر را طلب کنیم. 2️⃣ مهمتر از پرونده طبری، وضعیت قوه قضائیه در سالهای گذشته است. این پرونده نشان می دهد نقد دلسوزان در گذشته درباره وضعیت قوه قضائیه بیراه نبوده است. 🔹 سالها پیش سخت گیری و برخورد های تحکمی قضائی با منتقدین، راه نقد به عدلیه را بسته بود. 🔸 الحمدالله حضور آیت الله رئیسی باعث شد نهادقضایی از پوسته مصونیت آهنین نقدناپذیری خارج شود و امروز مثل هر نهاد دیگری قابل نقد وگلایه باشد. اما مسیر نقد صحیح از شفافیت می گذرد. هرمیزان شفافیت بیشتر، کمک می کند منتقدین دلسوز زودتر از آنکه دیر شود تغییر و اصلاح را مطالبه کنند. 3️⃣ موارد مطرح شده در دادگاه طبری همه اش اتهام است. اما در صورت اثبات، لازم است آیت الله لاریجانی توضیح قانع کننده ای درباره این پرونده داشته باشند. بالاخره متهم معاون ایشان و مورد تاییدشان بوده است. 🔹 دفتر آیت الله بیانیه دادند که معظم له موارد اتهامی را شخصا بررسی کرده و تخلفی محرز نشده است. بااین حساب سوال اینست چرا جناب قاضی القضات متوجه این سطح از تخلفات نشده اند؟ چرا وقتی نهادهای امنیتی و نظارتی تذکر دادند بها ندادند؟ چطور می شود در چنین سطحی و با این ابعاد اتهامی تخلفات محرز نشود؟ 🔸 فارغ از ورود و تشخیص دادگاه، مواجهه رسانه ها با آیت الله، قطعا بنا بر حسن ظن است اما همین نیز توضیح می خواهد. 💢 نمی شود از افکار عمومی رخ برتافت و بی اعتنا به این پرسش ها از مردم اعراض کرد. کمترین کار آیت الله، "توضیح صادقانه" است و اگر لازم شد "عذرخواهی صمیمانه".
💢 تشکّر مریم رجوی از شورای شهر تهران‼️
📲نایب رئیس مجلس: اقدام رئیس جمهور در اعمال تبعیض سنی در پرداخت وام ازدواج، خلاف قانون اساسی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ ارادت مرحوم کشاورز به رهبر معظم انقلاب 🔸مرحوم محمدعلی کشاورز: حامی ما هنرمندها، مردی است وارسته، دانشمند، هنرمند، هنر دوست و منتقد که تمام کارهایمان را منتقدانه نگاه و تشویق‌مان می‌کنند؛ آن شخص کسی نیست جز رهبر عزیز انقلاب. برای ایشان طول عمر و عزت از خدا خواهانم.
✍‏فرض کنید سردار حاجی‌زاده پس از خطای موشکی در ماجرای هواپیمای اوکراینی از در طلبکاری وارد می‌شد و می‌گفت: اگر ما نبودیم، اوضاع صد برابر بدتر از این بود! مواجهه مردم و رسانه‌ها با او و چگونه بود؟
vajebeTamadonSaz.apk
17.19M
﷽ 💖 نرم افزار واجب تمدن ساز 💖 👌 مهارت های امر به معروف و نهی از منکر در 💧 1⃣ امکان شرکت «رایگان» در دوره مجازی عمومی ، نیمه تخصصی و تخصصی 💧 2⃣ امکان دانلود فیلم ، صوت ، و pdf همه دوره ها 💧 3⃣ پاسخ به شبهات ، خاطرات و نکات کلیدی در امر به معروف 💧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺متهمان درگیر در پرونده چه کسانی هستند!؟ تا با این چهره های نسبتا معروف، آشنا شوید
🔸کنایه مشاور رییس جمهوری به محاکمه : 🔹چه تاریخی شود، این تاریخ ! ✍ و چه تاریخی تر شود وقتی نوبت به ها برسد!!!
1_377508750.mp3
13.36M
🔺سخنرانی مهمّ یکی از مسئولین سیاسی امنیتی سپاه در خصوص سه مسئله روز 1⃣ دادگاه 2⃣ کش به 3⃣ مردم آمریکا علیه و 👌 تاریخ سخنرانی: ۲۴ خردادماه ۱۳۹۹.
🔺 پسر و دختر شهید جواد الله کرم...
رفاقت خوبه ختم به خیر شه.. یه خیری مثل سه شهید در یک عکس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست حق پشت و پنات ... بدرقه ی تولد :۲تیـر ۱۳۶۰ مهرآباد تهران :۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ جنوب غرب حلب سوریه
https://www.farsnews.ir/my/c/28168 یک نامه تنظیم شده برای رسیدگی و توجه به تولید پوشاک بانوان و جلو گیری از تولید مانتو های مبتذل و جلو باز. روی این لینک بزنید و گزینه حمایت میکنم را بزنید. و در حد توان منتشر کنید. (اگر به پنجاه هزار حمایت برسیم این مسئله در صحن علنی مجلس مطرح و بررسی خواهد شد.)
🔴 چرا خطر احمدی نژاد از روحانی هم ‌بیشتر است؟ ✍️ 🔹 احمدی نژاد مدتهاست ثابت کرده که دیگر با گذشته ی پرافتخارش نسبتی ندارد و حداقل در حوزه سیاست خارجی مثل غربگراها و بلکه بدتر از آنها فکر میکند. 🔸 ‏بدترین بخش مصاحبه اخیر احمدی نژاد با usirantv نیز آنجاست که فکر میکند جای سلطان قابوس یا دلالهای بین ایران وامریکا نشسته و میگوید: «نه آمریکا دنبال تسلط بر ایران باشد نه دولت ایران به دنبال تخریب دولت آمریکا باشد!» ✅ یک نفر نیست بگوید آقای احمدی نژاد! ببخشید که 40 سال است امریکا علیه ایران تحریم و کودتا راه انداخته! شما از طرف امریکایی ها بزرگواری کنید و ملت ایران را ببخشید! 🔹 ‏ضمن اینکه احمدی نژاد طوری میگوید «دولت ایران بدنبال تخریب دولت آمریکا نباشد» که انگار دولت فعلی ایران یک دولت ضد امپریالیسم وضد امریکایی است! 🔸 درحالیکه آنچه که در فهم عمومی «تخریب امریکا» معنی میشود، سیاستهای ضد استکباری و درست خود احمدی نژاد تا سال89 بود وگرنه کیست که نداند روحانی و هاشمی و خاتمی از ابتدا هویت شان در چراغ سبز نشان دادن به امریکایی ها تعریف می شده است؟ ✅ متاسفانه احمدی نژاد با تمام سوابق پرافتخار و خدماتش، امروز به جایی رسیده که خطرش از روحانی و غربگراها نیز بیشتر است. چون تکلیف نیروهای انقلابی با امثال روحانی و ظریف مشخص است اما احمدی نژاد با تکرار حرفهای همانها اما با هزار توجیه، آدرس غلط به جامعه و بخصوص بخشی از نیروهای انقلابی میدهد. 💢 وگرنه اگر بجای او مثلا ظریف میگفت دولت ایران از تخریب دولت امریکا دست بردارد! الان همه یکصدا علیه ظریف موضع میگرفتند اما "فتنه احمدی نژاد" همینجاست که بدترین حرف را میزند و هنوز عده ای ساده دل، در پی توجیه حرفهای او هستند. همین مساله است که خطر او را از امثال روحانی بیشتر میکند...
45.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◽️ آقایان حجت الاسلام رفیعی و سیدحسن آقامیری 🔻با اجرای حجت الاسلام سرلک
🔴 مستقیم ونزوئلا ✍️ 🔹 بعد از اعزام قبلی ۵ نفتکش به ونزوئلا، گویا یک نفتکش دیگر نیز راهی ونزوئلا شده و قرار شده تا ماهانه نیز دو تا ۳ محموله‌ی بنزین به ونزوئلا ارسال شود 🔸 (به نقل از رویترز) و رئیس جمهور مکزیک نیز ضمن مستقل خواندنِ سیاست خارجی کشورش، اعلام کرده است که در صورت درخواست ونزوئلا، حاضرست به این کشور تحت تحریم آمریکا محموله‌های بنزین ارسال کند؛ 💢 بنظر میرسد جمهوری اسلامی ایران نه‌تنها با اعزام نفتکش‌های قبلی‌اش نشان داد که میتوان با منطقِ ایستادگی و مقاومت، جلوی یک‌جانبه گرایی و زورگویی آمریکا ایستاد، بلکه باعث تسریِ این قدرت و جسارت به کشورهای دیگر شده است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺راز لغو حمله به بعد از ساقط شدن گران‌ترین پهبادشان👆 سردار رحیم نوعی اقدم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خلاصه اینستاگرامی دکتر رفیعی و آقای حسن آقامیری از زبان علی زکریایی
🌷 کاپیتان امیر اسداللهی خلبان هواپیمای ایرباس شرکت هواپیمایی ماهان به ذکر خاطره ای درباره شهید سردار سلیمانی پرداخت. 🌷 1⃣ به گزارش عصر ایران به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان ،  خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکی‌شان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم می‌شناخت. 2⃣ طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت: امیر. شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت. مثل همه پرواز‌های قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. 3⃣ زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود، ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم. تقریباً ۷۰، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور می‌گرفتیم. اگر اجازه می‌داد اوج می‌گرفتیم؛ و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه می‌شدیم. 4⃣ گاهی هم که اجازه نمی‌دادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود می‌آمدیم و بار هواپیما چک می‌شد و دوباره بلند می‌شدیم. اگر هم بارمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمی‌گرفتیم از همان مسیر به تهران بر می‌گشتیم. آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. 5⃣ با توجه به بار همراهمان، نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم. نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من می‌خواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم. با توجه به اینکه قبلا اجازه عبور داده بودند شرایط به نظرم غیر عادی آمد. مخصوصاً اینکه کنترل فرودگاه دست نیرو‌های آمریکایی بود. 6⃣ گفتم:” با توجه به حجم بارم امکان فرود ندارم. هنگام فرود چرخ‌های هواپیما تحمل این بار را ندارد. مسیرم را به سمت تهران تغییر می‌دهم. ” به نظرم دلیل کاملاً منطقی و البته قانونی بود، اما در کمال تعجب مسئول مراقبت برج خیلی خونسرد پاسخ داد: نه اجازه بازگشت ندارید در غیر اینصورت هواپیما را می‌زنیم! 7⃣ من جدای از هفت تُن بار، حجم بنزین هواپیما را که تا دمشق در نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین می‌سوخت و بار هواپیما سبک‌تر می‌شد. تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را می‌زد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود. 8⃣ حاج قاسم آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود. گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به این‌ها برگردم که با توجه به تهدید شان ممکنه ما رو بزنن، یا اینکه به خواسته شان عمل کنم. 9⃣ حاج قاسم گفت: کار دیگه‌ای نمیتونی بکنی؟ گفتم: نه. گفت: پس بشین! آقای رحیمی مهندس پروازمان بین مسافر‌ها بود، صدایش کردم. داخل کابین گفتم؛ لباس هات رو در بیار. به حاج قاسم هم گفتم: حاج آقا لطفاً شما هم لباس هاتون رو در بیارید. حاج قاسم بی، چون و چرا کاری که خواستم انجام داد. 0⃣1⃣ او لباس‌های مهندس فنی را پوشید و رحیمی لباس‌های حاج قاسم را. یک کلاه و یک عینک هم به حاجی دادم. از زمین تا آسمان تغییر کرد؛ و حالا به هر کسی شبیه بود الا حاج قاسم. رحیمی را فرستادم بین مسافر‌ها بنشیند و بعد هم به مسافر‌ها اعلام کردم: برای مدت کوتاهی جهت برخی هماهنگی‌های محلی در فرودگاه بغداد توقف خواهیم کرد. 1⃣1⃣ روی باند فرودگاه بغداد به زمین نشستیم. ما را بردند به سمت جت وی که خرطومی را به هواپیما می‌چسبانند. نیم ساعت منتظر بودیم، ولی خبری نشد. اصلاً سراغ ما نیامدند. هر چه هم تماس می‌گرفتم می‌گفتند صبر کنید… بالاخره خودشان خرطومی را جدا کردند و گفتند استارت بزن و برو عقب و موتور‌ها را روشن کن و دنبال ماشین مخصوص حرکت کن. 2⃣1⃣ هرکاری گفتند انجام دادم. کم کم از محوطه عادی فرودگاه خارج شدیم، ما را بردند انتهای باند فرودگاه جایی که تا به حال نرفته بودم و از نزدیک ندیده بودم. موتور‌ها را که خاموش کردم، پله را چسباندند. کمی که شرایط را بالا و پایین کردم به این نتیجه رسیدم که در پِیِ حاج قاسم آمده اند. به حاجی هم گفتم، رفتارش خیلی عادی و طبیعی بود. نگاهم کرد و گفت: تا ببینیم چه میشه. 3⃣1⃣ به امیر حسین وزیری که کمک خلبان پرواز بود گفتم: امیرحسین! حاجی مهندس پرواز و سر جاش نشسته! تو هم کمک خلبانی و منم خلبان پرواز. من که رفتم، دَرِ کابین رو از پشت قفل کن. بعد هم با تاکید بیشتر بهش گفتم: این “در” تحت هیچ شرایطی باز نمی‌شه، مگه اینکه خودم با تو تماس بگیرم.
4⃣1⃣ از کابین بیرون آمدم. نگاهم روی باند چرخید. سه دستگاه ماشین شورلت ون، به سمت ما می‌آمدند. دو تایشان، آرم سازمان اف بی آی آمریکا را داشتند و یکی شان آرم استخبارات عراق را. شانزده، هفده آمریکایی و عراقی از ماشین‌ها پیاده شدند و پله‌ها رابالا آمدند و توی پاگرد ایستادند. برایشان آب میوه ریختم و سر حرف را باز کردم. 5⃣1⃣ به زبان انگلیسی کلی تملق شان را گفتم و شوخی کردم و خنداندمشان تا فقط حواسشان را از سمت کابین پرت کنم. سه چهار نفرشان که دوربین‌های بزرگ فیلمبرداری داشتند وارد هواپیما شدند. توی هر راهرو هواپیما دو تا دوربین مستقر کردند. بعد هم یکی یکی لنز دوربین را روی صورت مسافر‌ها زوم می‌کردند. رفتارشان عادی نبود. 6⃣1⃣ به نظرم داشتند چهره‌ی مسافران پرواز را اسکن می‌کردند و با چهره‌ای که از حاج قاسم داشتند تطبیق می‌دادند. این کار‌ها یک ربع، بیست دقیقه‌ای طول کشید و خواست خدا بود که فکرشان به کابین خلبان نرسید. آمریکایی‌ها دست از پا درازتر رفتند و عراقی‌ها ماندند. تا اینکه گفتند: زود در “کارگو” را باز کن تا بار رو چک کنیم. 7⃣1⃣ نفسم بند آمد. خیالم از حاج قاسم تا حدودی راحت شده بود، اما با این بار ممنوعه چه کار باید می‌کردم؟! این را که دیگر نمی‌شد قایم یا استتارکرد. مانده بودم چطور رحیمی را بفرستم کارگو را باز کند؟ این جزو وظایف مهندس فنی پرواز بود، اما رحیمی که لباس شخصی تنش بود هم مثل بید می‌لرزید، منم بلد نبودم. 8⃣1⃣ دیدم چاره‌ای برایم نمانده، خودم همراهشان رفتم. از پله‌ها بالا رفتم و از روی دستورالعملی که روی در کارگو نوشته بود در را با زحمت و دلهره باز کردم. یکی شان با من آمد یک جعبه را نشان داد و گفت: این جعبه رو باز کن… سعی کردم اصلا نگاش نکنم. قلبم خیلی واضح توی شقیقه هایم می‌زد. حس می‌کردم رنگ به رویم نمانده. 9⃣1⃣ دست بردم به سمت جیب شلوارم، کیف پولم را بیرون کشیدم و درش را باز کردم و دلار‌های داخلش را مقابل چشمش گرفتم. لبخند محوی روی لبش آمد و چشمکی حواله ام کرد. نمی‌دانم چند تا اسکناس بود همه را کف دستش گذاشتم، او هم چند عکس گرفت و گفت بریم… 0⃣2⃣ روی باند فرودگاه دمشق که نشستیم، هوا گرگ و میش بود. حاجی رو به من گفت: امیر پیاده شو. پیاده شدم و همراهش سوار ماشینی که دنبالش آمده بود شدیم. رفتیم مقرشان توی فرودگاه. وقت نماز بود. نمازمان را که خواندیم گفت: کاری که بامن کردی کی یادت داده؟ گفتم: حاج آقا من ۶۰ ماه توی جنگ بوده ام این جورکار‌ها رو خودم از برم… 1⃣2⃣ قدم چون کمی از حاجی بلندتر بود، گفت: سرت رو بیار پایین. پیشانی ام را بوسید و گفت: اگر من رئیس جمهور بودم مدل افتخار گردنت می‌انداختم. گفتم: حاج آقا اگه با اون لباس میگرفتنتون قبل از اینکه بیان سراغ شما، اول حساب من رو می‌رسیدند، اما من آرزو کردم پیشمرگ شما باشم… تبسم مهربانی کرد و اشک از گوشه‌ی گونه هاش پایین افتاد.